محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1832302071
میگفتند گیلکی فقط در جُنگهای تلویزیونی استفاده میشود/کار باید خودش دیده شود/چخوف؛دست از سرِ ما برنمیدارد!
واضح آرشیو وب فارسی:گیل نگاه:
گیل نگاه/سیدفرزام حسینی:گفتوگویی را که میخوانید سالِ گذشته به بهانهی اولین اجرای نمایش «خرس و خواستگاری» با محمدحسن معجونی انجام دادم و در پروندهای به مناسبت همزمانی سه اجرا از آنتون چخوف در ایران، در «کتابهفتهخبر»، مجلهای که در آن مشغول بودم و هستم، به چاپ رساندم. حالا اما بیش از یک سال از آن اجرا و آن پرونده گذشته و رسیدهایم به دومین اجرای همان نمایش اما اینبار در تماشاخانهی خصوصی و تازه تاسیس «هامون» در رشت که مدیریتِ هنریاش برعهدهی حسن معجونی است. این گفتوگو بالطبع جز در نسخهی کاغذی هفتهنامهی ما، جایی در فضای مجازی منتشر نشد و این نسخه، نخستین بازنشر اینترنتی آن است.محمدحسن معجونی دلبستهی «آنتون چخوفِ» روس است؛ این مهم را میتوان از اجراهای متعددی که از آثار این نمایشنامهنویس داشته است، دریافت. همچنین از شوقی که در کلامش میدود وقتی از چخوف حرف میزند. معجونی برای اهالی تئاتر از سالهای پایانی دهه هفتاد تا به امروز نامی آشناست، بازیگر و کارگردانی با تواناییهای بالا و خوشذوق. همچنین در سالهای اخیر نیز فعالیتهای سینمایی و بعضا تلویزیونی گستردهای داشته و دامنهی شهرتاش از این طریق گستردهتر شده. از جمله بازیهای تلویزیونیاش میتوان به حضور در سریالهای «مسافران» و «شمعدونی» اشاره داشت و نقشآفرینی در فیلمهای سینمایی نظیر «قصهها»، «برف روی کاجها»، «از تهران تا بهشت» و… . با این همه اما معجونی یک تئاتری حرفهای است و سرپرستی گروه تئاتر «لیو» را سالهاست برعهده دارد. او به تازگی همراه با تعدادی از هنرجویانش در آموزشگاه تئاتر «افرا»، در شهرِ رشت، نمایش «خرس و خواستگاری» را در حرکتی بدیع به زبانِ گیلکی ترجمه و روی صحنه بردند، نمایشی که به شدت مورد استقبالِ مخاطبان قرار گرفت. ترجمه متن این دو پرده نمایش را به گیلکی، «مریم نژاد» برعهده داشت و بازیگرانش بُرنا انصاری، برنوش پورغفار، روشنک شعبانی، عارف گمزاد -در اجرای دوم، مجتبی علیپور جایگزین شد-، یاسمین شاهابراهیمی، مهیار ندایی و مریم نژاد بودند. در کارنامهی بلندبالای تئاتریِ محمدحسن معجونی کارگردانی و بازی در آثاری همچون «باغ آلبالو»، «به خاطر یک مُشت روبل»، «مرغ دریایی»، «دائی وانیا» و «در مضار توتون» از چخوف به چشم میخورد و همچنین بازی در نمایشهایی نظیر «نگاه خیره خداوند»(محمد رضایی راد)، «دکلره»(مهدی کوشکی)، «دو راهی سقاخونه»(محمد چرمشیر)، «کوارتت»(امیررضا کوهستانی)، «شبهای آوینیون»(کوروش نریمانی)، «عروسی خون»(علی رفیعی) و… . متنِ گفتوگو از این قرار است: علاقهی زیاد شما به چخوف، آنطوری که از کارنامه کاریتان برمیآید تازه نیست و روزبهروز هم بیشتر میشود، این شدتِ علاقه از کجا میآید؟دربارهی نمایشنامهنویسی مانند چخوف، به نظر من زیاد نمیتوان چرایی علاقه را جستوجو کرد. مثلا اگر من روی «آگوست استریندبرگ» تمرکز کرده بودم و از او کارهای زیادی اجرا میکردم، میشد چراییاش را پُرسید و پاسخ داد، اما چخوف جزء معدود نمایشنامهنویسانی است که پس از «ویلیام شکسپیر»، نمیتوان نادیدهاش گرفت. البته بعضی میگویند نمایشنامهنویسیِ امروزی با «در انتظار گودو» به وقوع پیوست، اما به نظر من تاثیر چخوف بر نمایشنامهنویسی این وسط خیلی مهم است.سوای مباحثِ فنی، خودِ شما چه چیزی در آثارش میبینید که مکررا به سمتش میروید؟من یک زندگی عجیب و حسِ عمیق انسانی در آثار چخوف می بینم. بیعملی کارکترهایش را دوست دارم، آن شُکوهِ توام با طنزش خیلی برایم جذاب است. اولین کاری که به عنوان کارگردان اجرا کردم، «در مضار توتونِ» چخوف بود و کارِ دومام شد «خرس و خواستگاری». بعدش رفتم سراغِ متنهای بزرگاش؛ و دیگر اینکه به نظرم شرایطِ دوران چخوف با شرایط ما -گرچه همزمان نیستیم- شباهتهایی دارد. البته نمیدانم دقیقا این شباهت از کجا میآید، حتی نمیخواهم بگویم مشخصا نزدیکیِ فرهنگی داریم، گرچه میتوان شباهتهایی بینِ روسیه و ایران در تاریخ تا به امروز پیدا کرد، به ویژه در سیاست. از سویی دیگر مناسبات و کُنشی در کارهای چخوف وجود دارد که برایم خیلی مهم است، ربطی به شباهت ندارد اما به امروزِ ما برمیگردد، درواقع چیزهایی وجود دارد که چخوف را برای ما، یک متنِ معاصر میکند.به مسئله معاصریتِ متن چخوف با زندگی ما اشاره کردید، خُب این معاصریت را خیلی از نمایشنامهنویسان بزرگ جهان هم میتوانند داشته باشند، اما در این میان اهمیتِ معاصربودن چخوف در چیست؟واقعیتاش این است که طبق اصول دراماتورژی خیلیها میتوانند به ما نزدیک باشند، چون این نزدیکی را قرار است ما به وجود بیاوریم؛ اما چخوف برای این شباهت و معاصر بودن، به کمترین دخالت ما نیاز دارد، این نکته خیلی اهمیت دارد. چخوف مورد عجیبی است، نه میتوان گفت کارش ناتورالیستی است و نه لزوما رئالیستی، تا حدود زیادی فضای کارش -به نظرِ من- امپرسیونیستی است، اما باز هم باید گفت امپرسیونیسمِ چخوفی. خیلی تئاترال است، این تئاترال بودن را به ویژه در اجرای آلمانها از چخوف میبینیم و جالب اینجاست که در اجرای روسها من چنین چیزی ندیدم.
برسیم به کارگردانی شما از «خرس و خواستگاری» به زبان گیلکی؛ از گرهخوردگی چخوف به فضای نمایش ایران گفتیم. اما چه همجواری با زبانِ گیلکی و فضای گیلان پیدا میکند که شما این نمایش را به این زبان اجرا کردید؟ قبلش بپرسم که این مسئله درباره دیگر آثار چخوف هم امکانپذیر بود یا این دو متن به نظرِ شما چنین قابلیتی داشت؟نظر من برای چنین اجرایی از ابتدا مشخصا خرس و خواستگاری بود. شش-هفت فاکتور وجود داشت که به این کار برای اجرا در رشت اولویت میداد؛ یکی رابطهی روسها با گیلان بود و دروازه بودنِ رشت. به یاد داشته باشیم که حتی قبل از تهران، روسیه با رشت در ارتباط بود. هنوز هم که هنوز است روسیه در رشت کنسولگری دارد و این برای من خیلی عجیب است! از سویی دیگر فرهنگِ روسیه به نظرم اینجا تاثیرات زیادی گذاشته است، صرفا بخش سختافزاریاش را نمیگویم، شاید بتوان ردپای این تاثیر را در زبان پیدا کرد؛ نمیگویم زبانِ روسی شباهت دارد به زبان گیلکی، اما خیلی از واژهها هستند که هنوز اینجا استفاده میشوند و ریشهی روسی دارند.مورد دوم به مناسبات متن برمیگردد، مثلا منِ تهرانی تجربهی کشاورزی ندارم، اما اینجا این تجربه هم موجود است، پس زندگی آن متن –خواستگاری- اینجا جریان دارد.مورد بعدی بافتِ زبان است؛ این مسئله از زمانی که با «هما روستا» کار میکردم، برایم جا افتاد؛ خانم روستا به روسی مسلط بودند و وقتی «باغ آلبالو» را با هم کار میکردیم، متن روسی مُدام دمِ دستشان بود و با من صحبت میکردند. بعد از آن، روز اولی که آمدم گیلان و مکالمهی دو گیلک را شنیدم، انگار آوای همان زبان –روسی- در ذهنم زنده شد، نه اینکه بگویم آواها به هم نزدیک بود و میفهمیدم، نه، چون من جفتشان را به یک اندازه نمیشناختم! اما به گوشم آشنا بود طنین هر دو زبان. محتوای دیالوگها را میفهمیدم، در روسی از سادگی و طنزی برخوردار بودند که این سادگی و طنز در زبان گیلکی هم انگار وجود دارد و از این نظر شبیه به هماند.بیتعارف باید بگویم تجربهی زبانِ گیلکی من، مانند خیلیها، در وهلهی اول شاید از جوکها شروع میشود، ولی وقتی وارد گیلان شدم و با زبان نزدیکی بیشتری پیدا کردم، دیدم اصلا این نیست، کلماتی که انتخاب میکنند خیلی بانمک است. از سوی دیگر چخوف حتی اسامی که برای شخصیتهایش میگذارد، انگار در خودشان طنزی دارند، طنزی که دقیقا در گیلان هم از آن استفاده میشود. این مقوله بعدی بود و برایم اهمیت زیادی داشت.و آخرین فاکتور هم تیم اجرایی بود؛ با خودم فکر میکردم که با این بچهها چه چیزی را میتوانم کار کنم، چون باید متنی را باید انتخاب میکردم تا از عهدهاش بربیایند.قبل از اینکه به اجرا برسیم، سوالی دارم؛ این دو متن قابلیتِ دارند که به زبانِ دیگری هم در ایران –کُردی، تُرکی و…- برگردند و باز هم خوب از آب دربیایند؟وقتی شناختِ کافی ندارم، نمیتوانم این را درباره زبانهای دیگر بگویم. چون اگر الان حکم صادر کنم که من این زبان را آگاهانه انتخاب کردم و فقط به همین زبان امکانِ اجرایش بود، فردا ممکن است آدمی دیگر، همین کار را جایی دیگر با زبانی دیگر اجرا کند و آن کار هم خوب از آب دربیاید و من این وسط ضایع بشوم، یعنی وضعیتی برایم پیش بیاید، مشابه وضعیتِ کارکترهای چخوف در این دو متن! (خنده).در گروهتان چطور به این تصمیم رسیدید که کار به زبانِ گیلکی اجرا شود؟ابتدا یک دور شروع کردیم به خواندن متن، میانههای تمرین من پیشنهاد دادم که متن به زبان گیلکی اجرا شود و با مخالفت شدید بچهها روبهرو شدم؛ علتِ مخالفتشان را بعدا فهمیدم… عنادی با زبانِ خودشان نداشتند، ماجرا این بود که میگفتند این زبان الان در گیلان فقط در جُنگهای تلویزیونی استفاده میشود و ما اگر بخواهیم به این زبان کار اجرا کنیم، داستان سبک میشود! اما ماجرا این است که من حتی اگر بخواهم، نمیتوانم کاری را به مثل این جُنگها اجرا کنم؛ به این خاطر که من در طنز، خیلی دنبالِ ریزهکاری هستم، تا اینکه بخواهم فقط مخاطب را بخندانم، تواناییِ خندان را هم طبعا دارم، اما این وسط حتما چیزی باید به مخاطب منتقل شود. خلاصه حدودِ یک ماهی گذشت تا بچهها اطمینانشان جلب شد که همه چیز درست است و من دست به عصا نسبت به ترجمه و اجرا راه میروم.این ترسِ اعضای گروه به گُمانم قابل درک است، تماشاگر هم قبل از تماشای نمایش، با توجه به پیشینهی ذهنی که مطرح شد، چند درصدی ممکن بود احتمال بدهد دیالوگها به هجویه کشیده شوند، چون پیشتر چنین اتفاقی افتاده بود، درواقع اجرای متنی فی نفسه طنز به زبان گیلکی به نوعی حرکت روی لبه تیغ است. اما در نهایت اینطور نشد و اجرای موفقی از آب درآمد. چه کردید که متن و اجرا به این سمت نرفت؟زمانی که خواندن ترجمهی متن را آغاز کردیم، من دقیقا متوجه نمیشدم، اما الان دیگر کامل میفهمم، شاید فقط بیست کلمه یا اصطلاح در کل متن وجود داشته باشد که دقیقا معنایش را ندانم، هرچند که دربارهی آنها هم حدسهایی میزنم و میدانم که به چه چیزی اشاره میکنند. وقتِ تمرین یک جاهایی را متوجه نمیشدم و میپرسیدم، برای بعضی اصطلاحات دنبال اصطلاحی با معنای مشابه بودم و گاهی جایگزین میکردیم. متن را «مریم نژاد» به گیلکی ترجمه کرد، اما پیشنهادهایی که بچههای دیگر میدادند برای جایگزینی، بعضا اعمال میشد.به عنوان کارگردان، این اجرا برایتان دشوار نبود با توجه به عدم شناختِ کافیتان از زبان متنِ اجرایی؟من از یک بحرانی گذشتم که این چیزها دیگر برایم ساده است؛ در یکی-دو پروژهی بینالمللی کار میکردیم، نقشِ روبهرویم به زبان فرانسه صحبت میکرد و من به فارسی جواب میدادم. من انگلیسی را میفهمم، اما فرانسوی خیلی برایم سخت است، اما مجبور بودم و ارتباط برقرار میکردم. بنابراین این کار دیگر برایم شوخی بود، چون آنجا با چیزهایی طرف بودم که اصلا گوشم باهاشان آشنایی نداشت، اما اینجا طبعا گوشم به این زبان آشنایی پیدا کرده است…چه تمهیدی پیاده کردید برای جلوگیری از اغراق بازیگران، چه فیزیکی و چه کلامی؟ چون ناخودآگاه ممکن است در برابر واکنش مثبت مخاطب به بازیشان، برای خندانِ بیشتر اغراق کنند…این مسئله خطِ قرمز من است؛ طیِ تمرینات بچهها با این اصطلاح من آشنا شدند که میگویم: «کُمیکاش نکن!». مثلا در راه رفتنِ ساده که هیچ چیزی وجود ندارد، ممکن است بازیگران اغراقی کنند که حس خوشایندی دست بدهد، میگفتم این کار را نکنید. بچهها در این نمایش کارکترهایی را بازی میکردند که از سن خودشان بزرگتر بودند، در چنین موقعیتهایی معمولا بازیگران دچار این شکل از اغراق میشوند و معمولا هم در چنین شرایطی آن مسئلهای که ازش صحبت میکنیم، اتفاق میافتد. اما من حتی گریمور هم نیاوردم که موها را سفید کند، همه چیز در متن اتفاق میافتاد و اصراری به اغراق نداشتم. این مسئله البته از دوران کودکی در ما وجود داشت که بزرگسالی را به هجو میکشیم، مثلا پنبه برمیداشتیم و میگذاشتیم پُشتِ لبمان، کمر خم میکردیم و میشدیم پیرمرد! اما در بازی وقتی بچهها میخواستند به این سمت حرکت کنند، جلوگیری میکردم و میگفتم خودتان باشید.بازیگران به گمانم جز یکی-دو نفر، اغلب تازهکار بودند…اغلبشان در تجربهی تئاتری تازهکار به حساب می آیند.نخواستید از بازیگری حرفهای و شناخته شده استفاده کنید؟نه، به نظرم همین کافی بودند؛ راه انداختن گروه کار بُرد، اما استعدادش را داشتند و از روز اول هم معلوم بود.رسیک نبود؟نه واقعا. من این تجربه را قبلا از سر گذراندهام. مثلا اگر نمایش «مترسک» مرا دیده باشید، آن زمانی که اجرا میشد، بازیگرش «هوتن شکیبا» مانند امروز شناخته شده نبود و فقط اهالی تئاتر او را میشناختند. من همزمان روی دو سالن مانور میدادم، سالنهایی که تازه ساخته شده بودند، سالن حافظ و سالن کانون –ایران و آمریکایِ سابق- من در این دو سالن کار کردم و فوقالعاده هم استقبال شد و فروشِ خوبی داشت. در کل زیاد اهل چهره نیستم. در همین اجرای خرس و خواستگاری هم دوستانی گفتند: «چرا عکسات را روی پوستر نزدی؟» و من هم گفتم اهلِ این کارها نیستم؛ کار باید خودش دیده شود، هیچ آدم معروفی نمیتواند یک کار را مطرح کند و خوب جلوه بدهد، تا خودِ کار مایه نداشته باشد. چون این اعتقاد را دارم، هیچ تلاشی هم نکردم. ریسکِ ماجرا برای دو روز اول است، کار اگر درست باشد، راه خودش را پیدا میکند.
این کار هم راهش را پیدا کرد گویا و استقبالِ خوبی شد؟بله، هر شب، سالن پُر میشد.پس انتظار این حجم استقبال را هم داشتید؟من مطمئن بودم که اتفاق خوبی میافتد.و این کار ادامه دارد؟ بازهم به گیلکی کاری اجرا میکنید؟ببینید من از یک چیزی بدم میآید، اینکه آدمها خودشان را مقید کنند که یک رسالتی دارند، این را دوست ندارم، شاید فردا بخواهم کاری را به زبان فارسی روی صحنه ببرم، همه که چخوف نیستند. نمیخواهم شبیه آدمهای متعهد به نظرم بیایم، این تعهد به قیافهام نمیآید(خنده). ممکن است دوباره تجربه کارِ گیلکی اتفاق بیفتد، چون خاطره خوشی دارم از این اجرا. آن حسی که به زبان تُرکی دارم، به این زبان هم دارم، هر دو زبان اصطلاحا علمی نشدهاند، به همین خاطر این زبانها، زبانهای بکریاند و من این تازگیِ زبان را خیلی دوست دارم.برنامههایتان با تئاتر گیلان ادامه دارد؟بهشدت، حتی اگر خودمم اجرا نَبرم -که خواهم بُرد- با تئاتر رشت خیلی کار دارم؛ از روز اولی که آمدم به رشت برنامههایی داشتم و اینجا باید اتفاقاتیِ خوبی بیفتد.نکتهای یادم آمد از آن مسئله روسیه و گیلان و چخوف؛ آن هم اینکه میگویند «اکبر رادی» به عنوان یک نمایشنامهنویسِ گیلک، تا زمانِ حیاتاش، عکسِ چخوف را روی میز کارش نگه داشته بود…اصلا رادی برای من مُدلِ یک چخوف ایرانی است؛ حالا که حرفاش شد، بگویم که من بدم نمیآید یکی از آثار رادی را به زبان گیلکی اجرا کنم…با توجه به زبانِ کارهای رادی، سخت نیست؟نمیدانم، ممکن است سخت باشد، اما رادی بالاخره اول فکر میکرده و بعد مینوشته، طبعا هم به زبانِ اولش –گیلکی- فکر میکرده، پس ردی از جهانبینی این زبان را می توان در کارش پیدا کرد و ترجمهاش کرد. بدم نمیآید چنین کاری بکنم. نمایشنامهی «لبخند با شکوه آقای گیل» را من اینجا دقیقتر شناختم، تا وقتی اینجا نیامده بودم آقای گیل برایم دقیقا معنا نشده بود. شاید یک دور دیگر باید رادی را بخوانم. چون الان اینجا زندگی میکنم، ممکن است بازتابش در من چیزِ دیگری باشد.حکایتِ شما هم با این چخوفِ نازنین لابد ادامه دارد؟قطعا؛ یک خاطرهی بامزه برایتان تعریف کنم؛ روزی یکی از بچهها عکسی از تقویمی که مرکز هنرهای نمایشی درست کرده، گرفت و برایم فرستاد. آن تقویم اینگونه است که در تاریخهای مشخص و مصادف با تولد اهالی تئاتر، عکسشان را در همان صفحه چاپ میکنند. در صفحهای متعلق به یک روز عکسِ مرا زده بودند، بعد زیرش عکسِ «محمد رضایی راد» –تولدمان در یک روز است- و بعد هم عکسِ آنتون چخوف؛ این یکی را دیگر نمی داستم که فهمیدم، توی تقویم هم حتی دست از سرِ ما برنمیدارد!(خنده)
۲۰ مرداد ۱۳۹۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: گیل نگاه]
[مشاهده در: www.gilnegah.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]
صفحات پیشنهادی
سوءاستفاده دختر ترامپ از کارگران
سوءاستفاده دختر ترامپ از کارگرانتاریخ انتشار چهارشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۲۳ ۳۹ دختر دونالد ترامپ با جذب کارآموزان از شیوههای ناعادلانه برای ارتقای برند خود بهره میبرد طبق قانون کار در آمریکا کارآموزی همراه با پرداخت دستمزد است با وجود این در آوریل سال گذشته یکی اآلمان استفاده از روبنده را برای کارکنان دولتی ممنوع کرد
آلمان استفاده از روبنده را برای کارکنان دولتی ممنوع کرد شناسهٔ خبر 3964061 - جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۶ - ۱۱ ۲۶ دین و اندیشه > اندیشمندان jwplayer display inline-block; پارلمان آلمان در اقدامی که گفته میشود برای ارتقای امنیت این کشور اتخاذ شده پوشش کامل صورت را برای کارکنانتعویض کارت ملی هوشمند اینترنتی شد/هنوز 35 میلیون ایرانی از کارتهای قدیمی استفاده میکنند
گیل نگاه سخنگوی سازمان ثبت احوال تاکید کرد که برای درخواست تعویض کارت هوشمند ملی نیازی به مراجعه حضوری نیست و میتوان از طریق سایت ثبت احوال به نشانی www ncr ir پیش ثبت نام انجام داد سیف الله ابوترابی در گفتوگو با ایسنا در مورد روند صدور کارت هوشمند ملی اظهار کرد تا کنون بیشتکلیف به استفاده از پیمانکاران و نیروهای بومی در برنامه ششم توسعه/ لزوم حمایت شورای تأمین از کمیته اشتغال
نماینده مردم لامرد و مهر مطرح کرد تکلیف به استفاده از پیمانکاران و نیروهای بومی در برنامه ششم توسعه لزوم حمایت شورای تأمین از کمیته اشتغال ایلنا سید محسن علوی گفت پیمانکاران مستقر در حوزه انتخابیه مطابق برنامه ششم توسعه حق استفاده از نیروی غیربومی را ندارند به گزارش ایلناشهید بهشتی میگفتند اگر کسی به من فحش داد کاری با او نداشته باشید/آیتالله بهشتی به دنبال حذف هیچ فرد و جناحی
حجت الاسلام رفیعی در بزرگداشت شهدای هفتم تیر شهید بهشتی میگفتند اگر کسی به من فحش داد کاری با او نداشته باشید آیتالله بهشتی به دنبال حذف هیچ فرد و جناحی نبود سخنران مراسم بزرگداشت شهدای هفتم تیر خاطرنشان کرد فردی به دادگاه رفت و شروع به فحاشی کرد به شهید بهشتی خبر دادند ایشزنان بیش از دوره یازدهم در دولت استفاده بکار گرفته میشوند/ تاکید روحانی بر تغییر ۵۰ درصد کابینه دوازدهم نسبت
گیل نگاه سخنگوی کمیسیون مستقلان ولایی مجلس با اشاره به تاکید رییسجمهوری بر تغییر ۵۰ درصد کابینه دوازدهم نسبت به دولت یازدهم گفت آقای روحانی در این جلسه بر حضور زنان در کابینه تاکید کرده و گفتند که حتماً زنان حضوری پررنگتر در کابینه بعدی خواهد بود و بیش از کابینه فعلی مورد استزنگنه:بابک زنجانی یک پدیده استثنایی در تاریخ کلاهبرداری بین المللی است / زنجانی قصدی برای بازپرداخت بدهیهای خ
زنگنه بابک زنجانی یک پدیده استثنایی در تاریخ کلاهبرداری بین المللی است زنجانی قصدی برای بازپرداخت بدهیهای خود ندارد داستان ها و اخبار مربوط به آمدن شریکان خارجی بابک زنجانی به ایران را خودشان درست کرده اند وزیر نفت در روزی که امضای قرارداد توتال را سبب رفع شک و تردید شرکت هباران کوثری در گفتگویی تفصیلی بیان کرد⇐ در انتخابات ۸۰ متهم شدم به باج گرفتن!/ممنوع التصویری تلویزیون برای من
سینماروزان باران کوثری ورای چهره اش به عنوان یک بازیگر قابل اعتنا همواره در کمپینهای انتخاباتی متمایل به اصلاح طلبان دیده شده و همواره به همراه مادرش رخشان بنی اعتماد یکی از مبلغان برای جریان اصلاح طلبی در کشور بوده است به گزارش سینماروزان باران که این روزها فیلم پرفروش هفت ماخانم پرستارجوان،500میلیون تومان پول زن سالخورده را به حساب خودش ریخت/ با اجازه خودش این کار را کردم
خانم پرستارجوان 500میلیون تومان پول زن سالخورده را به حساب خودش ریخت با اجازه خودش این کار را کردمتاریخ انتشار چهارشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۷ ۴۰ چندی پیش وکیل مرد مقیم انگلیس با مراجعه به دادسرای جنایی تهران گفت موکلم از پدرش پرستارخانگی پدرش و همسر پرستار پدرش به خاطر مرگ مپدیدهای جدید بهنام احتکار بساز بفروشها | پایگاه خبری تراز
تراز طبق جدیدترین مصوبه دولت و بخشنامه اخیر سازمان امور مالیاتی کشور سازندگان بخش مسکن باید 15 تا 20 درصد سود حاصل از فروش هر نوع ساختمان را به عنوان مالیات پرداخت کنند بخنامهای که عدهای معتقد هستند که باعث تشدید رکود بخش مسکن و احتکار مسکن توسط سازندگان خواهد شد به گزارش ت-
گوناگون
پربازدیدترینها