واضح آرشیو وب فارسی:روز نو:
عباس عبدی:
وقتی رقابت وجود ندارد آینده کشور اللهبختکی میشود
در کشورهای توسعهیافته فعالیت سیاسی بدون سقف سنی انجام میشود و هیچ قاعدهای هم برایش وجود ندارد. البته ما دو سطح کنش سیاسی یعنی «اجرا» و «نظر» را باید از یکدیگر متمایز کنیم. برای نمونه هنری کسینجر کسی است که بیش از 90 سال دارد و میتواند در عرصه سیاسی اظهارنظر کند. در واقع فعالان سیاسی هیچوقت بازنشستگی ندارند، هر چه جلوتر میروند ممکن است اظهارنظرهایشان بیشتر مورد توجه قرار گیرد و بر سیاست هم اثر بگذارد. ولی در سطح اجرا، قضیه فرق میکند و گردش نخبگان ضروری است.
روز نو : عباس عبدی تحلیلگر مسائل سیاسی از آینده مدیریت در کشور و نگرانیهایی که در این رابطه مطرح است سخن میگوید. او معتقد است گردش نخبگان جز با رقابت آزاد و منصفانه در درون احزاب انجام نخواهد شد و در ایران این اتفاق نمیافتد. در ادامه بخشهایی از این گفتگو را میخوانید:
از اول انقلاب تاکنون متوسط سن نمایندگان مجلس شورای اسلامی و اعضای هیئت دولت افزایش پیدا کرده است و چرخش نیروها در ارکان حاکمیت و آمدن نیروهای جوان به عرصه مدیریت های کلان کشوری و کادرسازی برای آینده یک ضرورت محسوب میشود. به نظر شما امکان دارد که حد و مرزی برای بازنشستگی سیاسی در ایران تعریف شود یا خیر؟
در کشورهای توسعهیافته فعالیت سیاسی بدون سقف سنی انجام میشود و هیچ قاعدهای هم برایش وجود ندارد. البته ما دو سطح کنش سیاسی یعنی «اجرا» و «نظر» را باید از یکدیگر متمایز کنیم. برای نمونه هنری کسینجر کسی است که بیش از 90 سال دارد و میتواند در عرصه سیاسی اظهارنظر کند. در واقع فعالان سیاسی هیچوقت بازنشستگی ندارند، هر چه جلوتر میروند ممکن است اظهارنظرهایشان بیشتر مورد توجه قرار گیرد و بر سیاست هم اثر بگذارد. ولی در سطح اجرا، قضیه فرق میکند و گردش نخبگان ضروری است.
تنها راه چرخش سیاستمداران در عرصه اجرا، وجود رقابت در دولت و احزاب است. هیچ قاعدهای نداریم که به کسی گفته شود، کنار برود تا فرد دیگری جای او بیاید. قاعده این است که نفر دیگر بیاید و در رقابتی آزاد و برابر، نفر حاضر در عرصه سیاست را کنار بزند. در عصر اینترنت و کامپیوتر اصولا نیروهای جوان همهکاره میدان میشوند، بنابراین بهطور طبیعی نیروهایی که پا به سن میگذارند کنار میروند، اما در ایران چون رقابت وجود ندارد، طبیعی است که نیروهایی که اول انقلاب 24، 25 سال داشتند و بر سر کار آمدند تا 80 سالگی هم در سرکار خواهند بود.
بازنشستگی سیاسی در ایران نداریم، حتی وقتی کسانی مثل آقای ناطق نوری از این عرصه کنارهگیری میکنند، مورد نقد قرار میگیرند و بارها و در هر دوره انتخاباتی به آنها اصرار میشود که به میدان اجرای سیاسی بازگردند. این یک حُسن است یا عیب؟
اگر آنها کلا سیاست را کنار بگذارند، میتواند عیب تلقی شود، چون قرار نیست کسی از عرصه سیاسی کنار برود. در واقع سیاستورزی به معنای حضور در فاز عملی نیست. حضور نظری، بیان ایده و عقیده نیز تاثیر دارد، اما اینکه از آنها تا 80 ، 90 سالگی درخواست شود بیایند کار اجرایی کنند -همچنان که درباره مرحوم آقای هاشمی نیز همین رفتار وجود داشت- یک شکست برای جامعهای محسوب میشود که نمیتواند یا اجازه نمیدهد که جوانانش بالا بیایند. اگر جوانان بیصلاحیت هستند، باز هم مسئولیتش به کسانی برمیگردد که در سنین بالاتری در قدرت قرار دارند و نتوانستهاند جامعه را طوری طراحی کنند که جوانان با مسئولیت و دارای صلاحیت تربیت شوند. اگر هم جوانان صلاحیت دارند، ولی نمیتوانند در رقابت بالا بیایند؛ باز هم مسئولیتش بهعهده کسانی است که در سنین بالاتری در قدرت قرار دارند.
معتقدم اگر رقابت عادی وجود داشت، به احتمال زیاد بسیاری از نیروهایی که امروز بر مسند کار هستند، جایشان را با جوانترها عوض میکردند. حالا اگر هم رقابت باشد و کسی نتواند نیروهای موجود را در رقابتی آزاد و عادلانه کنار بزند خوب باید بمانند. ایرادی ندارد. مسئله شبیه ورزشکاران است. یک ورزشکاری ممکن است در 30 سالگی مجبور به بازنشستگی شود، چون جوانها میآیند و جایش را میگیرند و او نمیتواند رقابت کند. اما یک ورزشکار دیگری ممکن است توانمند باشد و تا 40 سالگی هم ورزش حرفهای کند و کنار هم نرود و بتواند رقابت کند. ما نباید به او بگوییم کنار برو! بنابراین مهم آن است که «رقابت» وجود داشته باشد.
به نظر شما با وضعیت کنونی در ایران، نگرانی از مدیریت کشور در 10،20 سال آینده محلی از اعراب دارد؟ چون هنوز در دولت شاهد حضور وزیران دهه شصت هستیم!
قطعا این وضع با بحران مواجه میشود، چون رقابت و گردش نخبگان نداریم. گردش نخبگان جز با رقابت آزاد و منصفانه انجام نخواهد شد. اتفاقا سیستم از اینجا ضربه میخورد، چون در فضای غیررقابتی نیروهایی سرکار میآیند که اساسا معلوم نیست که چه رفتاری از خودشان نشان میدهند. یک بخشی از این رفتار را در دوره احمدینژاد دیدیم که نیرویی سر کار آمد که سیستم ابتدا در مورد آن فکر دیگری میکرد و انتظار رفتار دیگری از او داشت، اما در عمل با شکل دیگری از رفتار او مواجه شد.
پس ترس و نگرانی وجود دارد؟
بله، حتما.
از آنجا که احزاب در کشور نهادینه نشدند باید چه کاری انجام داد تا این ترس و نگرانی از آینده مدیریت کشور رفع شود؟
راهش آزادی رقابت است. سیستمهایی که رقابت در آنها نباشد، نمیتوانند خودشان را بازسازی کنند و با محیط و مشکلات تطبیق دهند و از بحران بیرون بیایند. حتی حزب کمونیستی چین حداقل این حُسن را دارد که در درون حزب بهطور محدودی این نوع رقابت انجام میشود. آنجا این اتفاق میافتد، اما در ایران این اتفاق هم نمیافتد. یعنی حتی یک سیستم نداریم که در درون آن یک نوع رقابت شکل بگیرد و نیروهایی از درون خودش بالا بیایند. بر همین اساس آینده کشور
الله بختکی خواهد بود.
امروز بعضی با افتخار میگویند تحزب در ایران نهادینه نشده است، راهکار جایگزین چنین تفکری چیست؟ آیا راهکار دومی داریم غیر از اینکه تحزب در کشور نهادینه شود و کادرسازی از طریق احزاب انجام شود؟
همانطور که گفتم در چین یک حزب واحد وجود دارد، ولی در دیگر کشورها محل بروز این نوع رقابتها خارج از ساختار رسمی حکومت یعنی در درون حزب است. در ساخت سیاسی رسمی نمیشود رقابت انجام داد، آنجا باید عمل کرد و نتیجه رقابت به آن منتقل شود، بنابراین باید در ساختار سیاسی حزبی، رقابتها و فرود و صعودها انجام شود. یعنی یک نخستوزیر اول در حزبش است که از قدرت کنار گذاشته میشود؛ این دیگر ربطی به ساخت سیاسی دولت ندارد و رقابت و جابهجایی نخستوزیر در درون حزب بحرانها را به ساخت دولت منتقل نمیکند. چون در حزب است که ابتدا جابهجاییها صورت میگیرد و بعد به ساختار دولت منتقل میشود. اما در ایران همه این مسائل به ساختار دولت منتقل میشود و ساختار دولت را ملتهب میکند و همین مسئله ناکارآمدی و مشکلاتی را که امروز میبینیم بهوجود میآورد.
آیا غیر از نهادینهکردن تحزب برای کادرسازی راهکار دیگری وجود دارد؟
راه دیگری وجود ندارد هر جای دیگری هم این کار انجام شود؛ در عمل و نهایت یک نوع حزب نانوشته و غیررسمی است که تعهدات و مسئولیتهای حزبی را نمیپذیرد، ولی میخواهد از منافع آن بهرهمند شود.
با توجه به اینکه میگویند سابقه حزب در ایران خیلی خوشایند مردم نبود و افکارعمومی از حزب ذهنیت منفی دارد چکار باید کرد که این ذهنیت تغییر کند و راه برای نهادینهسازی تحزب در کشور هموار شود؟
دلیلش این نیست که سابقه حزب در ایران بد بوده است. سابقه چه چیزی در ایران خوب بوده که حالا تحزب بد باشد! مگر سابقه دولتها خوب بود که حالا سابقه احزاب بد است؟! این به آن دلیل است که احزاب نمیتوانستند استقلال نهادینه شده داشته باشند. دولتها چنین اجازهای را به آنها نمیدادند. در واقع بهدلیل اقتدار و استقلال بیش از حد حکومت، اجازه شکلگیری چنین احزابی را نمیدادند، بنابراین راهش این است که حکومت را در درجه اول تاحدی که میشود مسئول کرد، بعد متناسب با آن احزاب مستقل مدنی شکل بگیرند یا همین احزابی که هستند در همین قالبها فعالیت کنند تا کم کم در فرآیند بلندمدت این وضعیت اصلاح شود. اما قبل از هر چیز فهم این مشکل اهمیت دارد. باید به یک تفاهم جدی برسیم که این مسئله ماست و باید دنبال راهحل باشیم آن زمان طبعا راهحلش هم پیدا میشود.
منبع: خبرانلاین
تاریخ انتشار: ۱۹ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۳۲
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روز نو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]