واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: او یک پسر کمی چاق بود و لباس پاره پورهای هم پوشیده بود. آن جا بود که احساس کردم این میتواند یک هدیه از سوی خدا باشد... حسرتهای کوچک زندگی من از زمانی که جون بائز برای اولین بار در فستیوال فولک نیوپورت به عنوان یک تین ایجر مضطرب با صدای لرزان به روی صحنه رفت و صدایش را به گوش مردم رساند، 50 سال میگذرد.در تمام این سالها صدای او نماد خلوص بوده، در زمانهای آشفته. بائز در این 5 دهه، اشعار شاعران و متفکران زیادی را مورد استفاده قرار داده؛ از مارتین لوتر کینگ گرفته تا نامزد آن سالهایش که در آن زمان ناشناخته بود و امروز یکی از سرشناسترین خوانندگان و ترانه سرایان جهان: باب دیلن. آیا از وقتی که باراک اوباما به عنوان رئیس جمهور جدید آمریکا انتخاب شد، جو کنسرتهای شما تغییر کرده است؟ البته که تغییر کرده. در زمان حکومت بوش همیشه یک نیروی انگیزشی در من وجود داشت که هر طور شده دماری از روزگارش در بیاورم! فکر میکنم بوش بهترین مدیر تبلیغاتی بود که من در زندگی داشتم! گاهی من برای برگزاری کنسرت به یک ایالت میرفتم که به محافظه کاری و جمهوری خواهی مشهور بود. با این حال جمعیت زیادی خارج از حد تصور من به کنسرت میآمدند، چرا؟ شاید چون میخواستند کمی دلشان خنک شود! و میدانستند که من در کنسرت این کار را برایشان انجام میدهم! (خنده) بعد از این 50 سال به عنوان یک خواننده که به روی استیج قدم میگذاری، چه قدر عوض شده ای؟ من در تمام این سالها روی پای خودم ایستادم و به جاهایی رسیدم که وقتی جوانتر بودم، تصورش را هم نمیتوانستم بکنم. این در من یک احساس خوب ایجاد میکند. وقتی که جوان بودم و ترس از صحنه داشتم و کلی ایده در ذهنم بود که باید انجامشان بدهم، هرگز به اندازه الان از کارم لذت نمیبردم و این برایم نکته با ارزشی است. آلبوم آخرت را به مادر 96 سالهات تقدیم کردی. زندگی با او باید درسهای زیادی به شما آموخته باشد؟ اگر زرنگ باشی این درسها را میآموزی، و گرنه از دست شان میدهی. فکر کنم مهمترین درسی که فرا گرفته ام، این است که چگونه در کشوری پر از دلهرههای گوناگون پیر شوی!به همین خاطر است که با این چین وچروکها کنار میآیم. (خنده) من میتوانم قسم بخورم که به سرچشمه جوانی دست پیدا کرده ای! راز این گونه جوان ماندن و شاداب بودن چیست؟مجموعه ای از رفتارهاست که باعث میشود بتوانی سالم زندگی کنی. دیسیپلین، تغذیه سالم، تمرینهای ذهنی و بدنی، مدیتیشن و... اینها روش من برای شاداب ماندن است که شاید به زودی در وب سایتم در بارهاش بنویسم. با توجه به اتو بیوگرافی که اخیرا منتشر کرده ای، آیا فصلی از زندگی هست که مایل باشی از نو بنویسیاش؟ نه، فکر میکنم کسی نباید این جوری به زندگی نگاه کند. چرا که چنین چیزی ناشدنی است و بنا بر این نباید به آن فکر کرد. ولی من هم مثل هر آدم دیگری پشیمانیهایی در زندگی دارم. پشیمانی از چیزهایی کوچک، نه بزرگ. مثلا روزی من جایی بودم که پر بود از کباب بره و خوراکیهای رنگ وارنگ دیگر که مردم میخریدند. یک کارگر روز مزد مکزیکی هم در گوشهای ایستاده بود و اینها را تماشا میکرد. من در حال خودم بودم و توجهی به این مساله نداشتم. بعد او سوار اتوبوس شد و از آن جا رفت و آن وقت بود که من احساس کردم گرسنه بوده است. در تمام عمرم هرگز نمیتوانم این صحنه را فراموش کنم. این که من میتوانستم برای او چیزی بخرم که بخورد، ولی دیر شد و الان هم خیلی دیر است و حسرت من فایده ای ندارد. شاید هیچ چیز بزرگ سیاسی و هنری نباشد که من حسرتش را بخورم. همین چیزهای کوچک، بزرگترین حسرت من در زندگی است. فکر میکنی در میان مردم تصور غلطی در باره تو وجود داشته باشد؟ اوه، البته مگر میشود وجود نداشته باشد؟ مردم مرا به خوبی نمیشناسند. خب الان این فرصت وجود دارد که هرچیزی که میخواهی مردم بدانند، به آنها بگویی (میخندد) نمیدانم، شاید من از آن چیزی که آنها فکر میکنند باحالتر باشم! من همه چیز را خیلی جدی میگیرم، اما خودم را خیلی جدی نمیگیرم! از میان تمام سبکهای موسیقی چطور جذب فولک شدی؟من یک نوجوان عصبی بودم که به شدت احساس تنهایی میکردم. من زیبایی، اندوه و... را در ترانههای فولک یافتم. تمام تصور من از آینده، یک هفته بعد بود! هیچ برنامه ای نداشتم. به همین خاطر 4 سال در خانه نشستم و با گیتارم آن ترانههای فولک را زدم و خواندم و در آن زمان احساس کردم برای این کار ساخته شده ام و صدایم کاملا به درد اجرای ترانههای فولک میخورد. میشود از اولین باری کهباب دیلن را ملاقات کردی بگویی؟ فکر میکنم در کلوپ «اردی» بوده باشد. کسی به من گفته بود که من حتما باید به صدای این پسر گوش کنم، چرا که فوقالعاده است. این تنها چیزی بود که من شنیده بودم. با این حال خودم را آماده کردم که با کسی برخورد کنم که در موردش اغراق میشود. اما در نهایت دیدم او خیلی بهتر از آن چیزی است که میگفتند! او یک جواهر بود. من از صدای جیغ جیغو و آهنگهای بینظیر او به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودم. او یک پسر کمی چاق بود و لباس پاره پورهای هم پوشیده بود. آن جا بود که احساس کردم این میتواند یک هدیه از سوی خدا باشد. درباره باب دیلن به عنوان یک ترانه سرا زیاد صحبت شده. اما من فکر میکنم تو در آن زمان بیشتر تحت تاثیر اجرا و خوانندگی او قرار گرفتی. نظرت درباره باب دیلن به عنوان یک خواننده چیست؟ آره، من همیشه خواندن باب را دوست داشته ام. همیشه عاشق صدای خش دار و جیغ جیغوی او بودهام. بعضیها را دیده ام که از صدای او خوششان نمیآید. به همین خاطر همهی هنر او را انکار میکنند ولی من واقعا شیفته صدای او هستم. ترکیب صدای خودش و گیتارش بینظیر و عمیق است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 296]