واضح آرشیو وب فارسی:گفتمان: پرسش دیگری که مطرح می شود این است که اصلی ترین شاخص سیاست اصلاح طلبی چیست که نباید از آن عدول کرد. واقعیت این است که برای بنده سخت است که یک شاخص را بگویم.به گزارش "گفتمان" این روزها مسأله تواب سازی مطرح شده و برخی از دوستان هرگونه بازنگری انتقادی را معادل نوعی تواب سازی تلقی و از پیش محکوم و رد کرده اند. متأسفانه وقتی که گفتگوی دقیقی صورت نگیرد و ابعاد اصلاحات روشن نشود، با همین شلختگی های گفتاری مواجه می شویم. هنگامی که نگاه ما بجای اصلاح طلبی، مبارزه جویی باشد و اعتبار هر اقدامی را ابتدا در آیینه حکومت می بینیم و تفسیر می کنیم و دوگانه این طرف و آن طرف را بر همه چیز غلبه دهیم، انتظار وضعی بهتر از این نخواهیم داشت. واقعیت ماجرا چیست؟ نه کسی درخواست توبه کرده و اگر هم کسی توبه کند به صفت توبه امتیازی برای او در نظر نخواهند گرفت. مسأله این است که یک اتفاقی در سال 1388 رخ داده؛ و این اتفاق ابعاد گوناگونی داشته است. اکنون به عنوان یک نیروی سیاسی باید نسبت به آن اتفاق بازنگری کنیم. البته بازنگری به معنای تغییر نگاه نیست، چه بسا رفتار و سیاست پیشین تأیید شود. از آنجا که آن اتفاق عوارض خاص خود را داشته است و امروز ما با این عوارض دست به گریبان هستیم، به ناچار باید آن اتفاقات را بازنگری کرد. اگر همچنان بر مدار دفاع از آن سیاست ها هستند، به طور طبیعی باید با عوارض آن نیز کنار بیایند ولی اگر این عوارض را نمی پذیرند و خواهان اصلاح آنها هستند، باید نسبت به گذشته تغییر نگاه دهند. تغییر نگاه هم لزوماً به معنای توبه نامه نوشتن نیست، بلکه در عمل هم می توان این تغییر نگاه را نشان داد، هرچند صداقت سیاسی اصلاح طلبانه نیز مانع از اقرار به اشتباه نیست. این اقرار نه برای حضور در قدرت یا خوشایند طرف مقابل است که اتفاقاً ممکن است موجب سوءاستفاده آنان شود، بلکه به دلیل اعتماد به نفس داشتن به خویش و صداقت سیاسی با مردم است. اعتقاد داشتن به اصلاحات و سیاست درست، فرد را در موقعیتی قرار می دهد که ترسی از اقرار به اشتباه ندارد و هیچ گاه آن را با برچسب تواب سازی رد نمی کند. این نوعی فرار به جلوست. به طور قطع در میان دو نگاهِ اذعان به خطا؛ و یا اصرار به گذشته به دلیل ترس از تواب خطاب شدن، نگاه دومی ترجیح دارد. همچنان که همه ما توابان سازمان مجاهدین خلق را به افراد سر موضع آنان ترجیح می دهیم. هرچند این قیاس دقیق نیست و قصد من هم مقایسه منطقی نبود، ولی خواستم توضیح دهم که اگر اعضای مجاهدین خلق را بر توابان آنان ترجیح می دهیم، می توان از توبه سیاسی پرهیز کرد. به طور خلاصه باید گفت که مسأله تواب سازی در میان نیست. مسأله یک نگاه انتقادی به گذشته برای بیرون آمدن از تناقضات سیاسی واقعاً موجود است. هر کسی که از سیاست های گذشته و مشخصاً آنچه که در سال های 1387 و 1388 و 1389 انجام داده دفاع می کند، انسان محترمی است، به شرطی که به تبعات آن نیز ملتزم باشد و اهداف و رفتارهای امروز او نیز با آن سیاست ها تطابق داشته باشد، انتظاراتش با آن سیاست هماهنگ باشد. ولی اگر شرایط موجود را دوست ندارد و یا نمی خواهد، پس باید در آن سیاست ها بازنگری انتقادی کند و اسم این کار را نیز تواب سازی نگذارد، هرچند اگر هم گذاشت، عوارض تواب شدن از زندگی در این تناقض بی پایان بهتر است. یکی از مهم ترین وجوه تمایز کنشگری اصلاح طلبانه و سیاست ورزی مبتنی بر این نگاه با سیاست منفعلانه، بحث مطالبه گری است. کنشگری اصلاح طلبانه، مطالبه گر نیست، بلکه مطالبات را با مشارکت و کنشگری خود محقق می کند. میان این دو نگرش فرق بزرگی است. مطالبه گری وظیفه نهادهای مدنی غیرسیاسی است که در برابر احزاب و دولت ها مطالباتی را طرح می کنند. ولی برای یک گروه سیاسی در پی کسب قدرت، بی معناست که مطالبه گری نماید. در واقع هر گروه سیاسی در پی کسب اکثریت و به دست گرفتن قدرت و تحقق وعده هایش است. این نگاه بسیار فعال و کنشگرانه است. البته گروه ها و احزاب سیاسی از نیروهای مطالبه گری که موافق آنها هستند حمایت می کنند ولی خود را به عنوان تنها نیروی مجری و توانا به اجرای مطالبات آنان معرفی می کنند. خودشان ذاتاً مطالبه ای از قدرت ندارند، جز اینکه می کوشند در قدرت دست بالایی پیدا کنند و ایده های خود را به اجرا درآورند. با این دیدگاه می توان برخی از شعارهای مطالبه گرانه نیروهای اصلاح طلب را نقد و رد کرد. یکی از مسایلی که در نقد سیاست های اصلاح طلبانه و به صورت نق زدن بیان می شود این است که طرف مقابل حضور آنان یا اهداف دیگر را نمی پذیرد و آن را رد می کند. اگر چنین گزاره ای درست هم باشد، ضعف اصلاح طلبی است. در واقع طرف اصلاحات دلیلی ندارد که به خواست های اصلاح طلبانه تن دهد. طبیعی است که آن را نپذیرد، مگر آنکه میان دو راهی پذیرش و عدم پذیرش، قرار گیرد و پذیرش را در مجموع کم هزینه تر و پرمنفعت تر بداند. موفقیت اصلاح طلبی از طریق تغییر افکار طرف مقابل نیست، بلکه از طریق تغییر کفه سود و زیانِ پذیرش و عدم پذیرش سیاست های اصلاحات است. اگر قرار باشد که موفقیت اصلاحات منوط به پذیرش طرف مقابل شود، رسیدن به این پذیرش نیز وظیفه ای اصلاح طلبانه است. برخی دوستان پرسیده اند که یک پا در مردم و یک پا در حاکمیت داشتن یعنی چه؟ وجود یک پا در میان مردم روشن است. بدون حضور در عرصه عمومی و در همه فعالیت های مدنی و جلب نظرات مردم و پاسخ مثبت دادن به خواست ها و مطالبات آنان و از همه مهم تر جهت دادن به این خواست ها و شکل دادن پایه ای مردمی برای قدرت اصلاح طلبان، کنش اصلاح طلبانه عقیم خواهد بود. ولی یک پا در قدرت داشتن را در بند اول توضیح دادم، تمامی آنچه که در تعامل با مردم رخ می دهد باید توان ترجمه شدن به حضور در قدرت و ساختار سیاسی را داشته باشد، در غیر این صورت همین وضع پیش خواهد آمد که از قدرت های اجاره ای استفاده می کنند. ولی تا کی می توان به این شیوه قدرت اجاره ای داشت؟ راه رفتن روی این دو پا به اندازه تفاوت راه رفتن روی دو پای واقعی با یک پا برای هر انسان است. پرسش دیگری که مطرح می شود این است که اصلی ترین شاخص سیاست اصلاح طلبی چیست که نباید از آن عدول کرد. واقعیت این است که برای بنده سخت است که یک شاخص را بگویم. چندین شاخص وجود دارد که در یادداشت های چند سال پیش در همین نشریه صدا ذکر کرده ام. ولی می توانم به طریق دیگری به این پرسش پاسخ دهم. اصلاح طلبی باید به گونه ای باشد که برخی نتایج رخ ندهد. در واقع چه رفتارهایی را انجام دهد که منجر به وضعیت منفی موردنظر نشود. وضعیتی که هزینه رفتار را بالا ببرد و مشارکت مردم را کم کند، فضا را امنیتی نماید، حضور و امید مردم را کم رنگ نماید، فضای غیردموکراتیک را در میان اصلاح طلبان دامن بزند، آنان را در موقعیت مرگ و زندگی قرار دهد، به نحوی که عقب نشینی از اشتباه پرهزینه شود، ... پرهیز از خشونت و نیز بازتولید خشونت در طرف مقابل، پرهیز از فرآیندهای تشدیدکننده که اراده فرد و خیر عمومی را تابع ساختار مخرب خواهد کرد، اینها وضعیتی است که باید به طور قطع از آن پرهیز کرد. هر عملی که منجر به چنین وضعیتی شود، هرچه باشد در قالب سیاست اصلاح طلب نخواهد گنجید.
چهارشنبه ، ۳۱خرداد۱۳۹۶
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: گفتمان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 59]