محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1832339102
کدام باد صدای آوازهخوان شهر را با خود برد؟
واضح آرشیو وب فارسی:پردیس گیم: حدود سه سال قبل در چنین مقطعی، شاهد انتشار بازی Transistor بودیم، اثری که توانست مورد تحسین مراجع معتبر در سراسر جهان قرار گیرد. اکنون با عرضه Transistor بر روی پلتفرمهای بیشتر و گسترش جامعهی طرفداران، فرصت را مناسب دیدیم تا بدلیل نبود نقدی از این بازی ارزشمند در پردیسگیم، نگاهی عمیق با دو دید مختلف را به آن داشته باشیم. با ما همراه باشید.
ترانزیستور: فکر میکنی کس دیگهای غیر از من اینجا هست؟ من که کسیو ندیدم. ولی وقتی بالا رو نگاه میکنم، به جای آسمون تو رو میبینم ... تو رو میبینم و میدونم ... که صدام رو میشنوی" یادداشت اول کدام باد صدای آوازهخوان شهر را با خود برد؟ "به قلم کسرا کریمی اصل" فیلپ کیدیک جایی در دفاع از مقوله ادبیات گمانهزن جملهای کلیدی با چنین مضمونی گفته که برای او "علمیتخیلی، داستان انسانهایی است که گرفتار یک موقعیت انسانی شدهاند". در مقام ژانرینویسی که کرسی استادی ادبیات کلاسیک جریان اصلی را در یکی از دانشگاههای معتبر غربی برعهده دارد و هر روز هم مورد صدها هجمه و تمسخر توسط کوتهنظران ادبی قرار میگیرد، شاید حرف کیدیک نوعی خودزنی تاکتیکی به حساب بیاید، یعنی وقتی که میآید و بخش شگرف را در تعریف هسته از شگرفترین حالت ادبی سلب میکند و آن را در ذات همتراز جریانات مقابلش قرار میدهد، جریاناتی که همیشه تا جایی که ممکن بوده و در همه حال درصدد انحصار تعاریف و خوانشها تا جای ممکن به نفع خط مشی خود بودهاند. ولی شاید بتوان این طور هم به قضیه نگاه کرد که این رویکرد کیدیک بیش از هر چیزی ارزش نهادن به راهی است که خود او و مثلا سیکلارک در بازهی ادبی خود طی کردند، جایی که مثلا کلارک در انتهای شاهکارش یعنی "میعاد با راما" در علمیتخیلی موقعیت ممکن ما را با این پرسش به غایت انسانی که آیا وجودمان در این جهانِ گستره ذرهای دارای اهمیت است رها میسازد و یا وقتی که خود کیدیک در چهارچوب بسته و کوتاه "گزارش اقلیت" به طرح و پاسخگویی چندین و چند موقعیت شگرف انسانی و فلسفی مشغول میشود و نمیگذارد که متنش در یک آیندهنگری علمی خلاصه باقی بماند.
و خب جایگاه "Transistor" دومین ساخته "Supergiant Games" در این میان دقیقا کجاست؟ در جایی که موج نو بازیها مدتهاست که یا سعی در بازنمایی واقعیت دارد و در آن شکست میخورد یا که به کل به کلیشههایی ژانری پناه میبرد و خالی از هرگونه شمهای از انسانگرایی و انسانیت در خود میشود و امکان همزادپنداری را از فرط سطحینگری از همان ابتدا از مخاطب خود سلب میکنند. "ترانزیستور" شاید یکی از 3 تجربه واقعا مهم و تاثیرگذاری باشد که بعدها هر وقت خواستند به نسل هشتم کنسولهای و موج گیمینگ پیرامون آن بپردازند بدان اشاره کنند، کلیت و فرض این بازی، اثری که داستان تولید و خالقان در ابتدا منتقدش شباهت عجیبی به آنچه که بعدها "موج نو سینمای فرانسه" دارد، خیلی بیشتر از آنکه وانمایی میکند کیدیکی و به روایت دیگر سایبریست. نکتهای که در همان ابتدای ورود به بحث باید در نظر داشت این است که وصله "CyberPunk" همانطور که تحت هیچ حالتی به "کیدیک" نمیچسبد به "ترانزیستور" هم وارد نیست، یعنی که اینجا هم در جهان اثر دیالکتیک بین گونه تهی عاصی پانک و جهان برین سایبرنتیکش مدتهاست که گویا حل شده و عصیان ماجرا در صرفا در دل خود جهان سایبری و معلق بین آرمان و پادآرمانشهر است، با این حال سازندگان باهوش "ترانزیستور" همان برگ برندهای که در اثر قبلی خود یعنی "Bastion" هم استفاده کردهاند را در اینجا درست و عیناٌ به مانند سابق یعنی در همان فریم آغازین پیش از آنکه بازی به طور رسمی آغاز بشود به کار بردهاند و آن چیزی جز بازیهای ژانری و بمباران ذهن مخاطب با رفرنسهای مختلف که یکی از اصول پایه پستمدرنیسم هنری است، نیست.
قاب ابتدایی بازی، آن تصویر زن موسرخ فمفتال طوری که به شاعرانهترین صورت ممکن با شمشیری (ترانزیستور) که در بدن مردی که تصویرش به چهره شماتیک تماما کارآگاهان نوآری که در تاریخ سینما دیدهایم تنه میزند خیلی جدی بذر صدها پیشفرض و کلیشه ژانری را در ذهن مخاطبینش میکارد و سپس در ادامه گام به گام ساختارشکنی میکند و انتها درست در جایی که سیکل بازی به به پایان و به نوعی آغاز خود میرسد، در میان این همه خرابه بلاخره به هویت خاص و مستقل خود دست مییابد و خیلی جدی رویکرد و نوع نگاه خاصی را که روزگاری تنها باید در میان کلفتترین کتابهای فلسفی دنبالش میگشتیم را در پکیج یک بازی مستقل به ما عرضه میدارد. اما "ترانزیستور" فارغ از تمامی تعاریف و کلمات قلمبه و سلمبه اثری به شدت انسانیست و در موقعیتی به شدت انسانی رخ میدهد، درست و به عینه مصداق همان تعریف ایدهآلی که روزی کیدیک از ژانر میداد، بازی داستان چیزهای خوبی است که روزی داشتهایم و فردایش از کف دادیم، و این بار این موقعیت برای "Red" آوازهخوان سرخ موی داستان ما در از دست دادن صدایش تجلی یافته، ترانزیستور برای من داستان تمام خلاها و جداییهاست، در مکانهایی از بازی، با آن رویکرد طراحی شگرف آینده نگرانه از یک دولت شهر سایبرنتیک، "رد" پوسترهایی از خود را بر سطح و در و دیوار شهر میبیند و تعاملی که شاید تنها در اختصاص دادن یک قاب خلاصه میشود همچون خنجری با بیرحمی تمام هم بر قلب "رد" هم بر قلب من مخاطبی که او را هدایت میکنم وارد میسازد.
ترانزیستور با ایده راوی غیرقابل اعتمادی که "Bastion" روزی شروعش کرده بود بازی میکند، آن را از یک عنصر صرفا تزئینی به جزئی از هویت خود بدل میسازد بدان جلا میدهد، و وقتی که تویست نهایی و شاید بیاهمیت نسبت به کل آن گره افکنی میشود جایی است که نشان میدهد چگونه میتوان با یک ایده به ظاهر خلاقانه به عرش رسید. در نهایت ماجرا چیزی که "ترانزیستور" را از سایرین جدا میکند فارغ از همه شگفتیهایی که هر کدامشان جای صدها تحلیل و تفسیر دارند، فراموش نکردن چیزیست که سالهاست گویا به فراموشی سپرده شده، ساخت و پرداخت یک موقعیت انسانی شگرف با داشتن رویکردی نو و مشخص که صرفا قرار نیست انتقادی باشد و به ما نشان میدهد که گهگاهی هم میشود در مدح سرود و موفق بود.
یادداشت دوم سکوت "به قلم محمد تقوی" تصویری از زنی مو قرمز دیده میشود، روبرویش مردی بر زمین افتاده و شمشیری بلند قامت شکمش را دریده. شمشیر تنها عنصر منور محیط است که به ناگاه شروع به صحبت میکند "رد (Red)، ما نمیتوانیم از این مخمصه فرار کنیم، نه؟" رد اندک اندک از خواب بیدار میشود. "خدای من، تو صدات رو از دست دادی!" رد گیج و منگ به اطراف نگاه میکند "بیا، من رو از اینجا بکش بیرون، باید دنبال صدات بگردیم!" کمی بعد ، رد و شمشیر ناطقش از میان پوسترهایی میگذرند؛ جایی که مرکز آن تبلیغات رد است و میکروفونی در دست. پوستری که کنسرت وی را برای شهر Cloud Bank تبلیغ میکند. رد برای لحظهای به دیوار خیره میشود. کم کم صداهای محیط محو میشوند و تنها چیزی که میشنویم، زمزمهای است آرام، صدای گم شدهی رد و تنها چیزی که میبینیم، خیرگی رد به پوسترها. "من متاسفم رد. اونها صدا رو از تو گرفتند. من نتونستم جلوشون رو بگیرم. بیا بریم فقط بیا فعلا کاری نمیتونی بکنی. اما قول میدم، قول میدم که دوباره صدات رو بهت برمیگردونم"
ترانزیستور، دومین ساختهی Supergiant Games است. استودیویی با کارمندان قهار مثل گرگ کازاوین، منتقد سرشناس پیشین گیم اسپات و امیر رائو، از جمله بازی سازانی که به شکلی کاملا آکادمیک وارد صنعت شده و تعدادی معدودی بازیساز بسیار خلاق و مثال زدنی است. اما ترانزیستور حتی اصول اولیه داستان گویی را به شکلی تغییر میدهد که حس و حالش روح و جان آدمی را فرا میگیرد و به تک تک افکارش رخنه میکند. ترانزیستور یک اثر صرفا "زیبا" با گیم پلیای که "ماهرانه ساخته شده" و داستانی "شیوا" نیست. ترانزیستور اثری است که هر فریمش قابی است هنرمندانه از اوج تعالیای که یک بازی میتواند به آن برسد. شرح ترانزیستور اما کاری است بسیار سخت و تلاش خواهم کرد جرعهای از این دریا را برای توصیفش به کار گیرم.
پیشتر بارها گفته شده که برای آن که یک اثر به یاد ماندنی باشد، باید از سه اصل "ستینگ"، "روایت" و "قهرمان" به نحو احسنت بهره گیرد. سه جزء بسیار مهم که در کنار یکدیگر، کلی را میسازند که ماهیت یک اثر بسته به آن دگرگون میشود. برای فهم ارزشهای والای ترانزیستور، بیایید این سه جزء را به تفصیل بررسی کنیم. در "ستینگ" یا بسترسازی ترانزیستور، شرح حال دنیای Cloud Bank ضروری است. کلادبنک، عینیت جامعهی ایدهآل پوپولیستی است که بارها در کتابهای یوتوپیایی به آن اشاره شده، جایی که تک تک عناصر زندگی با تکنولوژی خو گرفتهاند. برای فهم ساختار این شهر، به اسمش دقت کنید: بانک ابری، شبکهای که اکنون هم جزئی از زندگی تکنولوژیک معمول ماست، تبدیل شده به منشاء اصلی تصمیمات و انتخابات جامعه. اکنون با "یکی شدن" تمام اجزاء، مردم کلادبنک خود به جزئی از تکنولوژی تبدیل میشوند. آنها تصمیم میگیرند هوای امروز چگونه باشد، غذای سرو شده در جشن "گاموراتا"، سردمداران کلادبنک چه خواهد بود و چه کسانی به آن دعوتند. به این ترتیب "دموکراسی جمع" از یک ایدئولوژی صرف به واقعیت محض تبدیل میشود؛ اینبار کنترل مردم، به دستان خودشان میافتد و ترانزیستور نشان میدهد که این میزان کنترل نامحدود، عواقبی جبران ناپذیر میآورد. خلقت پروسس "Process"، هوش مصنوعی متخاصم بازی به سبب تمایلات و خواستههای متناقض بشری است؛ وقتی سیستم زیرین و سازمانده کلادبنک نمیتواند تناقضات را تحمل کند، "بیمار" میشود و بر جامعهی کلادبنک رو میگرداند.
"روایت" ترانزیستور از اینجا شروع میشود. حملات پروسس مصادفاند با دزدیده شدن صدای رد. این شروع شوکه کننده با گذر بازی حتی نمادینتر هم میشود. بارها اشاره میشود که صدای رد، شورانگیزترین عنصر دنیای کلادبنک بوده. صدایی که تمام کلادبنک را متحد یکدیگر میساخت و آنها را به یک "واحد" همگون تبدیل میکرد. گم شدن چنین عنصری، برابر میشود با اغتشاش و سقوط این یوتوپیای شکننده. این موضوع، مستقیما متصل میشود به یکی از دو مضمون اصلی روایت ترانزیستور: هویت. در گیم پلی بازی، هنگامی که رد یکی از افراد سرشناس کلادبنک را پیدا میکند، وجودش به ترانزیستور (شمشیر رد) جذب میشود. اما صبر کنید، مگر پس از مرگ وجود انسان نیز جدا نمیشود؟ اینجاست که پیوند "تکنولوژی" و "هویت"، روی اصلیاش را نشان میدهد. انسانها در کلادبنک جاودانهاند چرا که همگی "وجود"اند، ذرهای از یک عنصر کل. شناسایی انسان دیگر براساس ظاهر نیست. اکنون خصوصیات یگانهی یک فرد، وی را متمایز میکنند و والاترین آنها، افراد شاخص کلادبنک مثل محققان، دانشمندان، هنرمندان و بالاخص آن صدای یگانه، همگی در ترانزیستور جمع میشوند تا پس از نابود شدن پروسس، دوباره کلادبنک را از نو بسازند.
اما پیچش جالب قضیه اینجاست، ترانزیستور داستان سقوط کلادبنک نیست؛ ترانزیستور داستان سرنوشت نافرجام یک رابطهی غیرممکن است، داستان رابطهی میان رد و ترانزیستور. اینجاست که مضمون روایی دوم مستقیما به "قهرمان" گره میخورد. پیچیدگی و ظرافت اصلی کار به آن است که نه رد شخصیت اصلی است و نه ترانزیستور بلکه این دو مکمل یکدیگرند. اکنون به جای صدای ماورائی رد، ترانزیستور با او سخن میگوید و بدن بیجان آن محافظ که در شمشیر خو گرفته، توسط رد محافظت میشود. [هنگامی که در نبرد ترانزیستور "نوبت" را روشن میکند، تنها صدای زمزمهی گیر کردهی رد را میشنویم که مرهمی است اندک برای محافظ.] این معکوس کردن نقشها، ستودنیترین وجههی بازی است و کم کم هنگامی که به مقاطع پایانی میرسیم، هدف رد را متوجه میشویم. دیگر جدال رد برای آوا نیست، او اکنون برای بازیابی تمام آنچه که از دست داده میجنگد و هنگامی که واقعیت بر وی آشکار میشود، به مانند شوالیهای جان بر کف آخرین و والاترین فداکاری ممکن را برای رسیدن به معشوقش انجام میدهد. عشق میان رد و ترانزیستور عشق رومئو و جولیتی یا شیرین و فرهادی نیست. به واقع آنچه این دو در میان خود دارند، احساسی است والا و خارج از درک و فهم، حتی برای شهری پیشرفته مثل کلادبنک. هنگامی که "هویت" و "عشق" در بستر "تکنولوژی" به هم پیوند میخورند، دنیایی دوباره از نو زاده میشود و ما را به سوی سرنوشت میبرد. اما در کلادبنک، عاقبت ناخوش قهرمانان ما از همان لحظهی اول نوشته شده. ترانزیستور سفری است در جست و جوی کشف تواناییها و عواطف انسانی و آن که آیا تکنولوژی میتواند آن را تغییر دهد یا نه. جایگاهش والاست، نه به خاطر آن که از تک تک جزئیات ممکن استفاده کرده بلکه هنگامی که با چشمانی اشک آلود آن را به پایان رساندم، متوجه شدم که چگونه یک اثر میتواند این قدر بیرحمانه کامل باشد و در عین حال بدون هیچ اغراقی، دگرگون کننده؛ جایگاهی که تنها برترین آثار هنر هشتم را میتوان به آن اختصاص داد. در آخر بسیار خوشحال میشویم که شما نیز دیدگاه خود در مورد این عنوان را به اشتراک گذارید ...
2 ساعت پيش
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پردیس گیم]
[مشاهده در: www.pardisgame.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]
-
علم و فناوری
پربازدیدترینها