واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: مادر و کودک آنچه که مسلم است نتیجه عمده کنش میان مادر و کودک ایجاد نوعی دلبستگی عاطفی به مادر است. کنش و تاثیر این این فرآیند ایجاد امینت روانی است. دلبستگی عبارتست از سیستمی تنظیم کننده که در درون فرد وجود دارد. هدف آن تنظیم رفتارهایی است که موجب نزدیک شدن و برقراری تماس با فردی است متمایز و حامی که تکیه گاه نامیده می شود. البته هدف این سیستم در فرد وابسته، از لحاظ روانی معطوف به ایجاد احساس امنیت است. در حقیقت دلبستگی میان مادر و کودک مانند بندی نامرئی این دو را به هم وصل میکند. این موضوع کشف علمی تازهای نیست و اساسا بخشی از تجربههای بشر محسوب میشود. وقتی مشاهده میکنیم، مادرها چگونه با تمام وجود از کودکشان مراقبت میکنند و چگونه کودکان با همه حواسشان به مادر دلبسته هستند، به رابطه بیمانند و غیرقابل مقایسه میان مادر و کودکش پی میبریم. به بیان دیگر دلبستگی پیوند عاطفی نیرو مند بین دو فردی میباشد که بوسیله عاطفه دو جانبه و اشتیاق در جهت ابقا این پیوستگی مشخص شده است. در حقیقت علایم دلبستگی کوک به مادر در سه پدیده مشهود است اول اینکه تکیه گاه(مادر) بهتر ا هر کس دیگری می تواند کودک را آر ام کند. دوم کودکان برای بازی یا حرف زدن بیش از هر کس دیگری به سراغ تکیه گاه(مادر) خود می روند. سوم اینکه کودکان در حور مادر خود کمتر ترسیده و احساس ارامش بیشتری می کنند. جان بالبی روانشناس انگلیسی از طریق آزمایش ثابت کرد که رفتار بهخصوصی به شکل دلبستگی، در کودکان وجود دارد که همیشه پس از قطع ارتباط آنها با مادر فعال میشود و بروز میکند. همچنین یکی از همکاران جان بالبی به نام مری انزورث توانست با پژوهشهای خود ثابت کند که مادرها قادرند استرس فرزندان خود را کاهش دهند یا به آن بیفزایند. او ابتدا به 3نوع دلبستگی میان مادر و کودک اشاره کرده است دلبستگی ایمن در این نوع پیوند، کودک میتواند از راه ارتباط جسمی با مادر آرامش پیدا کند. سطح هورمونهای استرسزا پایین میآید و پس از مدتی دوباره احساس خوب و راحتی دارد. کودکانی که در سالهای اولیه همزیستی تنگاتنگ با مادر، نیاز آنها به دلبستگی برآورده نشده نمیتوانند مطابق با سن خود برای مشکلاتشان راه حل پیدا کنند دلبستگی دوسوگرا(متزلزل) و ناایمن در دلبستگی دوسوگرا کودک دچار کشمکش میشود که آیا مادر خود منبع استرس است یا منبعی است که استرس را کاهش میدهد (چون رویه مادر در مراقبت از کودک یکسان نیست. گاهی در پاسخدهی به کودک حساس است و گاه به او بیاعتنایی میکند). در این موارد دوباره آرام کردن کودکی که فشار روانی (استرس) به او وارد شده، بسیار سخت است. او حتی در مقابل ارتباط جسمی با مادر از خود مقاومت نشان میدهد، زمان طولانیتری گریه میکند و میزان هورمونهای استرسزا به سطح طبیعی برنمیگردند. دلبستگی گریزان(اجتنابی) و ناایمن در این نوع دلبستگی کودک شدیدا مادر را بهعنوان منبع استرس تجربه میکند و نمیتواند میزان استرس خود را از طریق ارتباط با مادر کاهش دهد. در واقع نیاز به ارتباط با مادر را به شدت احساس میکند اما بهدلیل تجربههای منفی و سرخوردگی- هنگام تلاش برای پیوندجویی با مادر- از او گریزان است و اغلب محتاطانه تسلیم اوضاع میشود. نقش مادر در کیفیت دلبستگی کودک بررسیهای انجام شده، عوامل موثر بر دلبستگی کودک- مادر را به گونه ای اساسی برویژگیهای مادر متمرکز مینماید .بالبی بیان میکند که مادر یک نقش رهبری تعیین کننده در ماهیت یا الگوی رابطه دلبستگی دارد. مادران دارای کودکان با دلبستگی ایمن در مراقبت از فرزند خود روش صبورانه و صمیمیدارند، به نشانهها، علامتها و نیازهای کودک خود حساس بوده و به خواستههای او پاسخهای سریع، مناسب وقابل اعتماد میدهند، رفتار آنان باکودک همراه با نشاط ومحبت میباشد و از مراقبت ونگهداری وی لذت میبرند. ویژگیهای بارز مادران دارای کودکان با دلبستگی ایمن به این قرار است: اعتماد به نفس، سلامت جسمانی وروانی، همدلی، اجتماعی بودن، رفتار معقول و بر انگیزنده و حمایت از کودک. کودکان با دلبستگی ناایمن حساستر میشوند و از مشکلات میترسند و موقع مواجه شدن با آن احساس ضعف و عدم کفایت میکنند. مادر و کودک مادران کودکان با دلبستگی ناایمن در تعامل با فرزندان خود دارای روشی تند، خشن وعاری از حساسیت به علامتها ونیازهای کودک میباشند، اینگونه مادران با بد زبانی کودک را طرد کرده و نسبت به او سهل انگار ودر عین حال سخت گیر هستند و توانایی سازگاری با مسائل و مشکلات جدید کودک خویش را ندارند. ** به طور کلی به منظور پدید آیی دلبستگی ایمن کودک به مادر، برخی کیفیتها وکنشهای متقابل اجتماعی کودک و مادر بیشترین اهمیت را دارند که عبارتند از: حساسیت، همگامی، کنش متقابل، حساس بودن و پاسخ گویی مادر در برابر نیازهای کودک ورفتارهای او اعم از گریه، خنده، یا تبادل کلامی. مادرانی که در امور مربوط به کودک واکنش مثبت و سریع نشان میدهند، بین خود و فرزند مراودات لذت بخش ایجاد مینمایند که با خلق و خوی و تواناییهای شناختی کودک تناسبت دارد.جنبه فهم کنش همراه با حساسیت، توانایی مادر در هماهنگی با رفتار وحرکات کودک میباشد. گرمی، حامیبودن و ملامیت داشتن. مادرانی که هنگام راهنمایی کودک با لحن آرام با او حرف میزنند ودر واقع مناسب رفتار کودک را با حرفهای دلنشین تحسین میکنند. مطالعات جدید درباره دلبستگی میان مادر و کودک با بهبود بخشیدن به روشهای تحقیق، مطالعات درباره فرضیه دلبستگی نسبت به سایر موضوعات به مرور برتری پیدا کرد و موجب شد به ماهیت آن در 2سال اول عمر کودک نگاه دقیقتری شود: *دلبستگی میان مادر و کودک از زمان بارداری او شروع میشود و کودک در این دوره نسبت به روحیه و احساسات مادر بسیار حساس و تأثیرپذیر است. * چگونگی روند زایمان و مراحل پس از آن تأثیر بهسزایی بر نگرش مادر نسبت به فرزند خود دارد؛ مبنی براینکه او فرزندش را با عشق میپذیرد یا او را موجودی میداند که پدیدآورنده همه دردهای اوست. بنابراین آمادگی مادر برای بچهدارشدن و آگاهی او درباره موضوعات بارداری، زایمان و مراحل پس از تولد کودک بسیار حائز اهمیت است. * کیفیت دلبستگی میان مادر و کودک با پدر و کودک تفاوت دارد. * اولین ساعت پس از تولد کودک، مرحله بسیار حساسی برای شکلگیری دلبستگی میان مادر و کودک است. جان بالبی - در ادامه مطالعاتش- با توجه به نظم موجود در روند رشد انسان به این نتیجه رسید که دلبستگی میان مادر و کودک به صورت یک الگوی درونی بر رابطههای مهم و عاطفی انسان در زندگی آیندهاش تأثیر میگذارد و این امر در رواندرمانیها نیز ثابت شده است؛ به همین دلیل ما در روان درمانی معمولا مشاهده میکنیم: * افراد در انتخاب شریک زندگی ناخودآگاه بهدنبال کسی میگردند که باردیگر رابطه حاکی از سرخوردگی با مادر را با او از سر بگیرند. * آنها میخواهند همه نیازهایی را که از طرف مادرشان برآورده نشده در ارتباط با فرزندانشان جبران کنند. *برای این افراد تضادهایی که در دلبستگی با مادر تجربه کردهاند در ارتباط با رئیس و همکاران (و بهطور کلی اطرافیان) تکرار میشود. مادرانی که در امور مربوط به کودک واکنش مثبت و سریع نشان میدهند، بین خود و فرزند مراودات لذت بخش ایجاد مینمایند که با خلق و خوی و تواناییهای شناختی کودک تناسبت دارد طبیعتا برعکس آن هم صادق است؛ یعنی دلبستگی ایمن به مادر نیز در شکلگیری روابط آینده فرد تأثیر میگذارد. کسی که تصویر باثباتی از مادر در روانش حک شده، تصویری که حاکی از محبت، تسلی خاطر، تفاهم، اطمینان و عشق باشد، جذب افرادی نمیشود که ترسو و بدبین هستند و به خود اطمینان ندارند. او دیگران را درگیر مشکلات روانی خود نمیکند بلکه آگاه است چگونه به خود کمک کند و میداند کجا مسئولیتش آغاز میشود. از آنجا که دلبستگی میان مادر و کودک سهم عمدهای در رشد یک انسان سالم دارد، بهطور طبیعی نیز ایمن شده است؛ به عبارت دیگر وقتی همه چیز تا حد امکان در مسیر طبیعی پیش رود، رفتار مادر و کودک مانند قفل و کلید با یکدیگر متناسب میشوند.اما براساس تجربههای رواندرمانی آنچه به سختی قابل جبران است، (اثرات) رویدادهای حاکی از ضربههای روحی است که افراد در دوران کودکی تجربه کردهاند؛ به عبارت دیگر زمانی دلبستگی آسیب جدی میبیند و به سختی قابل درمان میشود که فرد در کودکی ضربه یا ضربات روحی- روانی را تجربه کرده باشد. هر قدر کودک بیشتر خود را به لحاظ عاطفی به مادر نزدیک کند، فاصلهای که مادر میان خود و کودکش میسازد بیشتر می شود. ترس از تنها ماندن، عصبانیت، یأس و نهایتا نفرت از خود احساساتی هستند که در کودک باقی میماند. ضربه روحی در نظام دلبستگی زمانی پدید میآید که در نظام دلبستگی جریاناتی اتفاق بیفتد که با خود دلبستگی در تضاد باشد؛ مثلا مادری- بهدلیل مشکلات روانی- اقدام به قتل فرزندش کند. در این موارد ترس، سردی احساسات، نفرت، احساس گناه و شرم در کودک به جا میماند و اغلب به سردرگمی در عواطف و احساسات منجر میشود. بخش خانواده ایرانی تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1768]