واضح آرشیو وب فارسی:حقوق نیوز: آنها زمانی که در عشق شکست می خورند یا بعد از ازدواج با همسرشان دچار مشکلاتی می شوند و قدرت حل مشکل یا تحمل شکست را ندارند، دست به انتقامگیری تلخ می زنند و تصمیم خودسرانه می گیرند؛ تصمیمی که گاه رنگ خون می گیرد و جز وحشت در آن سایه ای نیست. آنها تصمیم می گیرند، سرنوشت دیگران را با تصمیم های خودسرانه بنویسند. دست به سلاح می برند و بی آن که به آخر کار فکر کنند، جان دیگران را به مخاطره می اندازند. به جای دیگران تصمیم می گیرند و به زندگی آنها شلیک می کنند. خشممان را پیش از فاجعه کنترل کنیم دکتر امان الله قرایی مقدم، استاد دانشگاه و جامعه شناس در این باره می گوید: انتقام یک حس منفی شدید است که می تواند باعث بروز رفتاری شود که قرار است احساس بهتری به فرد منتقل کند و به دلایل بسیاری ایجاد می شود؛ دلایلی از قبیل حسادت و احساس گناه و ناکامی که اگر شدید باشد، تبدیل به خشم می شود. احساس های درونی که به صورت حس انتقام تجربه می شوند، اگر به سرانجام نرسند و حل و فصل نشوند، تبعاتی خواهند داشت. انتقامجویی این است که فرد با کینه ای که در دل دارد، زندگی خودش را هم تلخ می کند. فرد کینه توز نه تنها طرف مقابل را رنج می دهد بلکه خودش هم به همان نسبت رنج می کشد. معمولا کینه ها ریشه دیرینه دارند و همانند آتشفشانی هستند که بالاخره روزی راهی به بیرون می یابد و به مرحله انفجار می رسد. افرادی که درگیر این حس می شوند، اگر به دلایلی آرامش پیدا کنند، موقت خواهد بود و شخص انتقامجو، عاقبت قربانی کینه توزی خود خواهد شد. وی افزود: برای آرام کردن این حس، فرد باید نسبت به احساسات و تجاربی که دارد به آگاهی و بینش برسد و باید بتواند به روشی درست آن را تخلیه کند و اگر نتواند دلایل بروز چنین حسی را پیدا کند و موقعیت هایی را که خشم زیاد در او ایجاد می کند، آگاهانه شناسایی و مدیریت کند، میلش به بروز رفتار انتقامجویانه و مخرب بیشتر می شود. قرایی مقدم ادامه داد: افراد انتقامجو به جامعه خود بی اعتماد هستند و فکر می کنند قبل از این که قربانی دیگران باشند، باید قربانی بگیرند. وقتی آمار بیکاری بالا می رود یا مشکلات مالی فشار می آورد، ناخودآگاه جرم ایجاد می شود. این گونه قتل ها می تواند ریشه در مشکلات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، رسانه ها و شبکه های ماهواره ای و خیلی مسائل دیگر داشته باشد. ارسطو می گوید: در هر ماده ای نیروی بالقوه وجود دارد و ما آن را به نیروی بالفعل درمی آوریم. در بررسی پدیده وقوع جرم دو دسته نیرو داریم؛ یک گروه نیروهای برانگیزنده جرم هستند؛ مانند خانواده، بیکاری، اعتیاد، بی سوادی و طلاق. گروه دوم نیز نیروهای بازدارنده هستند؛ مثل پلیس، قوه قضاییه، زندان، اعدام و تعلیمات دینی. وی افزود: وقتی فقر، بیکاری و شکاف طبقاتی در جامعه به وجود بیاید، ما شاهد انفجار رفتاری به لحاظ طلاق و رفتار بد والدین با کودک در خانواده و پرخاشگری افراد با یکدیگر در کوچه وخیابان هستیم. این مساله باعث می شود خشونت در خانواده شکل بگیرد و به درون جامعه راه پیدا کند و از درون جامعه به درون خانواده بازگردد. اعتقادات مذهبی، دین و نوع تربیت و پرورش افراد به عنوان نیروی بازدارنده عمل می کند و اجازه نمی دهد فرد مرتکب جرم شود. این جامعه شناس ادامه داد: اگر می خواهیم کنترل احساساتمان را در دست بگیریم، باید آنها را به رفتار مناسب تبدیل کنیم؛ رفتاری که به ما و دیگران آسیب نزند و نتیجه مثبتی برایمان به همراه داشته باشد. پس به جای انجام کارهای انتقامجویانه که باعث ضربه زدن به خود فرد می شود و به دیگران آسیب می زند و گاهی تا پای مرگ آنها را پیش می برد، باید دنبال رفتار موثر و جایگزین گشت. واکنش ما زمانی که با انتقام مواجه می شویم، نسبت به موقعیتی که در آن قرار داریم، متفاوت است و شرایط و میزان آسیب دیدگی ما، آن واکنش را تعیین می کند. وی معتقد است: برای قربانیان انتقام، پذیرش موثرترین قدم است و بعد از آن فرد می تواند به این فکر کند که برای حل مشکل چه باید کرد. باید بدانیم جواب مثبت دادن به خواسته انتقامجو نتیجه ای ندارد چون می تواند حتی باعث تقویت رفتار او شود. برای خاموش کردن تهدید، باید به انتقامجو بفهمانیم با این رفتارها به نتیجه نخواهد رسید چون اگر از رفتارش نتیجه بگیرد، تضمینی برای قطع شدن آن عمل وجود ندارد؛ زیرا انتقامجو به هدفش رسیده و احساس منفی در او تقویت شده است. معصومه ملکی
شنبه ، ۳۰اردیبهشت۱۳۹۶
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حقوق نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]