محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829515939
گفتوگوی عجیب با مرد اسیدپاشی که با قربانی خود ازدواج کرد/ محبوبه گفت زنت میشوم تا ذرهذره آبت کنم
واضح آرشیو وب فارسی:گیل نگاه:
گیل نگاه: روزنامه ایران، زندگی زنی بنام محبوبه را گزارش کرده که در دوران جوانی به وسیله پسری که عاشقش بوده با اسید مورد حمله قرار گرفته. پسر ۸سال زندانی شده و بعد از آزادی با محبوبه ازدواج کرده است و حالا ۲فرزند دارد.
در این گزارش آمده است:دریکی از اغذیهفروشیهای محل نشستهایم و چندمتری با پلاسکو فاصله داریم. ساختمان وسط گفتوگو آوار میشود و فریاد رهگذران ما را هم میکشاند به خیابان. روزی که حرف از آتش است و فروریختن، مرگ و سوختن. حرفهایش را میشنوم.دستانش را محکم رویهم فشار میدهد، آه بلندی میکشد و موبایلش را از توی جیبش بیرون میآورد؛ در قاب تلفن همراه تصویر یک زن. با صورت سوخته و دختر و پسری نوجوان را نشانم میدهد، فرزندانش: «بدبخت صورتش داغون شد، فقط یک چشمش میبینه»یونس! اصلاً چه شد که به صورت محبوبه اسید پاشیدی؟ چندساله بودی؟جوان بودم، بیست و چند ساله. همدیگر را میخواستیم. او هم به من علاقه داشت. رفتم خواستگاری. نمیدادند. با بدبختی زیاد راضیشان کردم. نامزد کردیم.عکس دیگری را نشانم میدهد؛ مرد جوانی که موهای پرپشتی دارد: «این شکلی بودم، نبین الان اینقدر داغون شدم. ببین چی بودم، چی شدم؟ همین جا توی بهارستان کار میکردم. خوب پول درمیآوردم. برایش انگشتر میخریدم، طلا. گفتند نامزد بمانید تا درسش را تمام کند، دیپلم بگیرد. چند سال گذشت از نامزدی. افراد خانواده زیر پایش نشستند، پدرش که از اول ناراضی بود. خلاصه نامزدی را خراب کردند. مرد که گریه نمیکند، اما من آن موقع گریه کردم. داشتم نابود میشدم. حالم بد بود، خیلی بد. نمیتوانستم کار کنم؛ انگار عقرب نیشم زده بود. محبوبه اما اینطوری نبود، من نابود میشدم اما او انگار نه انگار. گفتم من دارم منفجر میشوم تو چرا عین خیالت نیست؟» مکث میکند و این بار از توی موبایلش عکس محبوبه رانشانم میدهد، قبل از اسیدپاشی دختری جوان و زیبا. چطور هنوز این عکسها را نگهداشتهای؟دوستش داشتم. زندگیام بود. برادرش میگفت اگر نجنبی خواهرم را میبرند. سه هفته از بهم خوردن نامزدیمان گذشته بود. همانجا گفتم یا مال من یا مال هیچکس. گفتم بکشمش. فکر میکردم، اعدامم میکنند، اما برایم مهم نبود! میخواستم فقط آتش درونم بخوابد. قاطی کردم. خواهرم ایلام زندگی میکرد، رفتم اسلحه پیدا کنم، نتوانستم. چاقو هم بلد نبودم دست بگیرم. جرأتش را نداشتم، هنوز هم ندارم. سیم درست کردم خفهاش کنم. این حرفها به زبان آسان است چون من اینکاره نیستم. خلاصه نشد نتوانستم. تا اینکه یک روز رفتم کوچه مروی ناهار بخورم؛ تو تاکسی بودم، داغان، مدام سیگار میکشیدم. راننده گفت تو چته؟ گفتم توی عشق شکست خوردهام. راننده نمیدانم نیتش خیر بود، شر بود؟ گفت برو بلایی سرش بیار. برو روش اسید بپاش. تا حالا نشنیده بودم، اصلاً توی ذهنم هم نبود. گفتم نه بابا!یونس از تاکسی که پیاده شد، زندگی و سرنوشتش هم عوض شد. تا شب به حرفهای راننده فکر کرد و اینکه بالاخره روی صورت محبوبه اسید بپاشد یا نه؟«دیدم این بهترین راه است. صورتش لک میشود و دیگر کسی سراغش نمیرود. یعنی همانکه دنبالش بودم. رفت توی مخم. رفتم چهارراه سیروس؛ هنوز هم هست. ترسیدم کم بیاید؛ یک بیست لیتری خریدم، خیلی راحت. اسیدسولفوریک ۴ هزار. خیلی قوی.اصلاً نپرسیدند برای چه میخواهی؟نه همین الان هم میفروشند. چند ماه پیش رفتم و پرسیدم. گفتم نفروشید. همین من را بدبخت کرد، اما هنوز هم میفروشند. خلاصه آن روز کمی از اسید را برداشتم و بقیهاش را ریختم توی کانال آب. بعد هم یک وصیتنامه برای خانوادهام نوشتم که چرا این کار را کردم. این حرفهایی که الان برایت میزنم توش گریه بوده، بیخوابی بوده، روزی چهار بسته سیگار کشیدن بوده، زجر و بدبختی بوده، اما بالاخره سوزاندمش. بقیه ماجرا هم که دیگر معلوم است، صبحی که یونس اسید را بر سر و روی دختر جوان پاشید: «کلید خانهشان را داشتم. ساعت ۵ صبح رفتم بالای سرش التماس کردم بیا باهم فرار کنیم، گفت نه. گفتم دارم نابود میشوم، برخوردش مثل قبل نبود، سرد بود. حماقت کردم. عقلم کم بود، اسید را پاشیدم. این حرفها را که الان میزنم، ثانیهاش میلیونها سال طول کشیده برایم. جیغ زد مامان، مامان… فهمیدم اثر کرده. چند قطرهاش همروی لباسهای من پاشید، سوراخ کرد. از همانجا مستقیم رفتم کرمانشاه خانه عمویم.بعد از اسیدپاشی چه احساسی داشتی؟این را برای همه گفتهام؛ آن آتشی که توی دلم بود، بعد از این که اسید را پاشیدم خاموش شد، آرام شدم. شاید اگر نمیپاشیدم بلایی سر خودم میآوردم. اما این سؤالها برایم پیش آمد که چی شد؟ مرد؟ زنده است؟ دائم نگران بودم. چند روز بعد، خبر شنیدم که دختره در حال مرگ است. تمام بدنش باد کرده. امروز و فردا میمیرد. صورت، شکم، گردن و همه صورتش سوخته. داداش کوچکم را گرفته بودند. برایم مهم نبود. گفتم بگذار دیگر کسی به عشقش نارو نزند. درس عبرت باشد.یعنی ناراحت نشدی؟نه واقعاً ناراحت نبودم. آنقدر بلا درآن مدت سرم آمده بود که خیلی ناراحت نبودم، البته خوشحال هم نبودم. گفتم حالا که این دختر را نابود کردم و دارد میمیرد، من هم بروم پای کاری که کردهام بایستم. خودم را معرفی کردم.پدر و مادرت چه میگفتند؟آمدند ملاقاتم گفتند این چه کاری بود کردی. پدرم گفت چرا این کار را کردی؟ بهجای اسید، یک دستش را قطع میکردی.پدرتان گفت دستش را قطع میکردی به جای اسیدپاشی؟بله خیلی ناراحت بودند فکر میکردند، اعدامم میکنند. اگر الان کسی بخواهد با دختر من چنین کاری بکند، نابودش میکنم. زندان که چیزی نیست.یونس هشت سال سخت را در زندان اوین گذراند. آنجا به همه گفت به خاطر مسائل ناموسی اسیدپاشی کرده. چون زندانیان هم نمیتوانستند قبول کنند روی دختری بیگناه، فقط به دلیل اینکه به او «نه» گفته اسید پاشیده.با حالت مغرورانهای میگوید: «من نخستین اسیدپاش ایران هستم. تا قبل از من فقط یکبار یک خواننده را با اسید سوزانده بودند. قاضی من قاضی برهانی بود. کیفری یک. گفت این چهکاری بود تو کردی؟ حتی صدام که با ما جنگ کرد، از تو بهتر بود. گفتم دوستش داشتم. گفت غلط کردی، اعدامت میکنم. دادگاه، علنی بود؛ همه آمده بودند. در این مدت پدر محبوبه مرد؛ از غصه دخترش. من کشتمش. من دو تا خانواده را با این کارم نابود کردم. همخانواده خودم، هم خانواده او.»آن موقع پشیمان بودی؟همان موقع که دستگیرم کردند و زندان رفتم پشیمان شدم. همان روز دقیقاً.هشت سال حکم دادند و قصاص چشم چپ. دیه هم میخواستند اما خانوادهام نداشتند. پدرم سکته کرد. قصاص لغو شد، رضایت دادند. آزاد شدم، قرار شد دیه را قسطبندی کنند. لاغر و نابود بودم. همه موهایم را ازدستداده بودم.برای نخستین بار محبوبه را بعد از ۸سال، سر قبر پدرش دید. محبوبه تنها یک جمله به یونس که روی زمین نشسته بود گفت: «بلند شو ببین با من چه کردهای؟»دستهایش را به هم میمالد. از روی صندلی بلند میشود و دوباره مینشیند. انگار باز محبوبه جلویش ایستاده: «نگاهش کردم. داغان بود، خیلی داغان. گفت چی گیرت آمد؟ راحت شدی؟ فقط سکوت کردم. بیپول و بدبخت بودم؛ آس و پاس. خیلی زود سرکار رفتم و تصمیم گرفتم با محبوبه ازدواج کنم. دیدن چهرهاش سخت بود اما کمکم عادت کردم. مدام اصرار میکردم اما قبول نمیکرد با اصرار زیاد بالاخره قبول کرد.»دوستت داشت؟نه اصلاًالان چی؟الان هم از من متنفر است؛ اصلاً دشمن مردهاست. روزی صدبار میگوید خواستم ازت انتقام بگیرم که با تو ازدواج کردم.پس چرا ازدواج کردی؟من صادقانه دوستش داشتم. ولی شب عروسی فهمیدم که واقعاً چه غلط بزرگی کردهام. تمام صورت و بدنش داغان بود. نمیدانی وقتی دیدمش چه حالی شدم! هنوز هم نفسم میگیرد وقتی یاد آن شب میافتم. بگذار این چیزها را بگویم تا کس دیگری چنین غلطی نکند. وای وای… همه بدنش مثل تهدیگ سوخته بود. مدام از خودم میپرسیدم چرا من این کار را کردم؟ با خودم بارها گفتم کاش رهایش میکردم تا با هر کس که دلش میخواست ازدواج کند. خدا کمکم کرد و باهم زندگی کردیم والان دو تا بچه داریم.بچهها هیچوقت درباره این ماجرا از شما چیزی نمیپرسند؟هیچوقت. محبوبه به بچهها اجازه نداد دراینباره از من بپرسند. همیشه گفت باید احترام پدرتان را نگهدارید.اگر به عقب برگردی، ممکن است دوباره مرتکب چنین کاری شوی؟نه اصلاً. خیلی سختی کشیدم؛ به هر کسی هم که قصد چنین کاری دارد، میگویم نکن. برو با کس دیگری ازدواج کن. محبوبه همه خبرها و گزارشهای اسیدپاشیها را برایم میخواند، اعصابم خرد میشود. یک ثانیه نگاهش میکنم، بیشتر نمیتوانم. این دختر که در اصفهان سوزاندندش، رفت آلمان، خیلی ناراحت شدم. داغان شده.دوروبریهات سرزنشات نمیکنند؟نه همه از من تشکر میکنند که با او ازدواج کردم. میگویند خیلی مرد بودی. ولی هنوز که هنوز است عذاب میکشم. همه مردها دوست دارند زنشان خوشگل باشد. ولی برای من هرلحظه دیدنش عذاب است. بعضیها میگویند برو زن بگیر. خودم هم هزار بار به کلهام زده.اما خودت این بلا را سرش آوردی؟آره برای همین وجدانم نمیگذارد.محبوبه بالاخره تو را بخشید؟– هیچوقت. مدام میگوید با تو ازدواج کردم که ذرهذره آب شوی. واقعاً هم آب شدم. روزی چند بار به رویم میآورد که تو چشمم را کور کردی. هیچوقت نمیبخشد این را خوب میدانم.دلیل ازدواجت با محبوبه عشق بود یا پشیمانی؟دوستش دارم اما نباید خودم را گول بزنم (مکثی طولانی میکند) بیشتر وجدانم ناراحت بود. همه بالاخره میمیریم. فکر نکنم آن دنیا را داشته باشم.چه کارهایی برایش کردی که ببخشدت؟بارها گفته نمیبخشمت هر کار هم کنم، حتی گفته برای ما زحمت زیاد میکشی اما من نمیبخشمت. گفته حتی اگر من زودتر از او بمیرم، بازم نمیبخشد. بعضیها میگویند درست است تو سوزاندیاش اما همینکه زن دیگری نگرفتی و زندان هم رفتی، تاوانش را پس دادهای. بعضی هم میگویند نه. اکثر مردم دوستش دارند؛ نمیدانم شاید دلشان برایش میسوزد. خودش روحیهاش بالاست. موهاش را رنگ میکند، به خودش می رسد اما چه خوشگلی؟ میرویم خیابان، مردم از من تشکر میکنند که با این زن ازدواج کردهام، میگویند جایت بهشت است.نمیگویی خودت این کار را با این زن کردهای؟نه. اگر بگویم که تکه تکهام میکنند، ولی محبوبه اعصابش خرد میشود.
۲۶ بهمن ۱۳۹۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: گیل نگاه]
[مشاهده در: www.gilnegah.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 105]
صفحات پیشنهادی
در گفتوگوی زنده رادیو و تلویزیونی رئیسجمهور 10 مردادماه با مردم سخن میگوید
در گفتوگوی زنده رادیو و تلویزیونیرئیسجمهور 10 مردادماه با مردم سخن میگوید رئیسجمهور مهمترین مسائل کشور را شامگاه یکشنبه از طریق صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران با مردم در میان میگذارد به گزارش خبرنگار حوزه دولت خبرگزاری فارس حسن روحانی رئیسجمهور مهمترین مسائل کشور راتکرار/ اسماعیلی در گفتوگو با فارس: زمان گفتوگوی تلویزیونی رئیسجمهور تغییر کرد/ روحانی سهشنبه با مردم سخن م
تکرار اسماعیلی در گفتوگو با فارس زمان گفتوگوی تلویزیونی رئیسجمهور تغییر کرد روحانی سهشنبه با مردم سخن میگوید معاون ارتباطات و اطلاع رسانی دفتر رئیسجمهور از تغییر زمان گفتوگوی تلویزیونی رئیسجمهور خبر داد و گفت روحانی سهشنبه شب با مردم سخن خواهد گفت پرویز اسماعیلی معاواسماعیلی در گفتوگو با فارس: زمان گفتوگوی تلویزیونی رئیسجمهور تغییر کرد/ روحانی سهشنبه با مردم سخن می گوید
اسماعیلی در گفتوگو با فارس زمان گفتوگوی تلویزیونی رئیسجمهور تغییر کرد روحانی سهشنبه با مردم سخن می گوید معاون ارتباطات و اطلاع رسانی دفتر رئیسجمهور از تغییر زمان گفتوگوی تلویزیونی رئیسجمهور خبر داد و گفت روحانی سهشنبه شب با مردم سخن خواهد گفت پرویز اسماعیلی معاون ارتباحاشیههای آخرین گفتوگوی فارس با رئیس بورس نمرهای که فطانت به خود داد/ سازمان حسابرسی به دنبال اصلاح برخی است
حاشیههای آخرین گفتوگوی فارس با رئیس بورسنمرهای که فطانت به خود داد سازمان حسابرسی به دنبال اصلاح برخی استانداردها است کارخانهها نباید به دلیل رکود تعطیل شوند رئیس سابق سازمان بورس گفت نمی شود کارخانههای بزرگی همچون ذوب آهن و دیگر شرکتهای بزرگ و کوچک کشور را به دلیل اینکهازدواج عجيب دختر 29 ساله با پيرمرد 92ساله/عکس
ازدواج عجيب دختر 29 ساله با پيرمرد 92ساله عکس روز نو ازدواج دختر 29 ساله با یک پیرمرد 92 ساله ثروتمند خشم عده زیادی را در زامبیا برانگیخت عروس جوان مدعی است که 63 سال فاصله سنی اصلا مهم نیست و او عاشق شوهرش است اما از نظر دوستان فقر و طمع به اموال پیرمرد باعث شده تا او بعارف: «گفتوگوی ملی» را دنبال میکنیم/ جریان اصلاحات حاضر است از حق خود به نفع منافع ملی بگذرد
در دیدار با یادگار امام عارف گفتوگوی ملی را دنبال میکنیم جریان اصلاحات حاضر است از حق خود به نفع منافع ملی بگذرد رئیس فراکسیون امید ضمن تاکید بر ضرورت وحدت و همدلی در خانواده بزرگ انقلاب گفت جریان اصلاحات حاضر است از حق خود به نفع منافع ملی بگذرد روز نو رئیس فراکسیون اماجرای یک آدم ربایی عجیب/آدم ربا به دوستانش گفت مامور امنیتی هستم و مرد ربودهشده جاسوس است
ماجرای یک آدم ربایی عجیب آدم ربا به دوستانش گفت مامور امنیتی هستم و مرد ربودهشده جاسوس است مستأجری که با صاحبخانهاش دچار اختلاف شده بود نقشه عجیبی کشید آفتابنیوز او كه وانمود ميكرد مأمور نهادهاي امنيتي است 4جوان ماجراجو را فريب و به آنها وعده داد كه اگر صاحبخانه را بدزدندعارف به سیدحسن خمینی: گفتوگوی ملی را دنبال میکنیم/ جریان اصلاحات از حق خود به نفع منافع ملی میگذرد
عارف به سیدحسن خمینی گفتوگوی ملی را دنبال میکنیم جریان اصلاحات از حق خود به نفع منافع ملی میگذرد رئیس فراکسیون امید ضمن تاکید بر ضرورت وحدت و همدلی در خانواده بزرگ انقلاب گفت جریان اصلاحات حاضر است از حق خود به نفع منافع ملی بگذرد به گزارش جماران محمدرضا عارف ب«گفتوگوی ملی» را دنبال میکنیم/ جریان اصلاحات حاضر است از حق خود به نفع منافع ملی بگذرد
عارف در دیدار با یادگار امام ره گفتوگوی ملی را دنبال میکنیم جریان اصلاحات حاضر است از حق خود به نفع منافع ملی بگذرد رئیس فراکسیون امید ضمن تاکید بر ضرورت وحدت و همدلی در خانواده بزرگ انقلاب گفت جریان اصلاحات حاضر است از حق خود به نفع منافع ملی بگذرد به گزارش ایلنا محمدارکان قدرت خود را در بسترسازی برای گفتوگوی ملی سهیم بدانند
درخواست عارف از بزرگان کشور ارکان قدرت خود را در بسترسازی برای گفتوگوی ملی سهیم بدانند رئیس فراکسیون امید در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در یادداشتی در سایت شخصی خود ضمن تبیین شاخصههای گفتوگوی ملی از بزرگان نظام و نهادهای مسئول خواست برای تحکیم نظام اسلامی از ایجاد شقاق و فاص-
گوناگون
پربازدیدترینها