واضح آرشیو وب فارسی:اعتدال: درباره «ماجرای نیمروز» فیلم عالی محمدحسین مهدویان نفسی به راحتی بکشید و در صندلی خود آرام بگیرید. قرار است تصاویر به مدت دو ساعت شما را ترور کنند و امکان نفس کشیدن را سلب. در یکی از ویژه ترین تجربیات فیلمسازی در چهار دهه اخیر «سینمای ایران» شما عازم و رهسپار «تونل وحشت» هستید. یک جهان پرتنش و تکان دهنده منتج از دنیای واقعی. برگرفته از واقعیت ملتهب و حساس مهمترین سال تاریخ جمهوری اسلامی؛ سال ۱۳۶۰. و دومین فیلم محمدحسین مهدویان از یکی از مهمترین روزهای این سال شوم، کار خود را آغاز می کند؛ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰. عملا فیلم با چنین شروعی به تماشاگر اخطار و هشدار می دهد که وارد چه دنیای ترسناک و سختی شده است. و مهدویان در ادامه ی فیلم موفق اولش و به شکلی بسیط تر و جاه طلبانه تر از «ایستاده در غبار»، چنان گریبان مخاطب را می چسبد که رهایی از حس و حال فیلم، در پایان آن کار بسیار سختی خواهد بود. او به حداعلای فضای «مخوف» در یک فیلم «سیاسی/اطلاعاتی/جاسوسی/امنیتی» مربوط به سینمای ایران می رسد. کارگردانی مهدویان در اوج است و در این مسیر هادی بهروز فیلمبردار و سجاد پهلوان زاده تدوینگر، با درک «لحن» مورد علاقه فیلمساز و ریتم مورد نیاز داستان، بیشترین یاری را به او رسانده اند. در «ماجرای نیمروز» رویکرد «مستندنمای» مالوف فیلمساز در تلفیق با «فیکشن» برآمده از واقعیت موحش، «لحن» و «مود»ی را سبب شده که در تاریخ سینمای ایران نادر و بی نظیر است. انگار جوانی رعنا و باااستعداد، در همان سال ها دوربین «سوپر 16» به دست گرفته و به دل آتش و خون زده است. انگار روحیه انقلابی و فهم پیشروی آن دوران، در کالبد فیلمساز به اوج طراوت برای عرضه و بهره برداری رسیده و مهدویان بی محاباتر از روحیه جنگی و صریح حاج احمد متوسلیان در «ایستاده در غبار» و به دور از شاعرانگی و احساسات آن فیلم، اثری انقلابی و بی باک ساخته است. فیلمی که شبیه به بهترین فیلم های ژان پیر ملویل «ارتش سایه ها» و «دایره سرخ» در بروز عاطفه و احساس، امساک می ورزد و از سرما و فاصله با شخصیت ها به درون جوشان و رنجورشان دست می یابد. این یادداشت در حکم مواجهه اولیه با فیلمی است که در تاریخ سینمای ایران، همتا و مانند ندارد. فیلمی که شبیه به دو فیلم مهم سیاسی سال های اخیر سینمای آمریکا، «مونیخ» استیون اسپیلبرگ و «سی دقیقه نیمه شب» کاترین بیگلو، در اوج تمرکز و دقت فیلمسازانه، ماجرای گروهی که به دنبال «شکار» هستند را پیش می برد و با شوک ها و بزنگاه های داستانی اش، تماشاگر را غافلگیر و بهت زده می کند. هیچ فیلمی را در کلیت تاریخ سینمای ایران بخاطر نمی آورم که شبیه به فیلم های آمریکایی، موفق به خلق یک «گروه» ویژه شده باشد. اینجا است که فیلم درجه یک مهدویان «ماجرای نیمروز» بدل به استعاره ای از ساخت یک فیلم سینمایی می شود. بر مبنای این «متافور» احمد مهرانفر کارگردانی است که اعضای گروهش را یک به یک جمع می کند و سر جای خود می گمارد تا فیلم ش را بسازد. فیلمی که در عالم واقع و جهان فیلم، نام «ماموریت» را دارد. ماموریتی در دل تاریکی و خوف موجود در «تونل وحشت» به قصد نابودی و از بین بردن ایده وحشتناک «ترور» از سوی سازمان مجاهدین خلق. در عین حال گروه دوست داشتنی فیلم که همان ماموران «وزارت اطلاعات» هستند به شکلی پنهان، گرایش ها و روحیات متفاوت موجود در ساختار قدرت «جمهوری اسلامی» را نمایندگی می کنند؛ شخصیت صلح طلبی که مصلحت اندیشی اش به روحیه تند همرزمش می چربد و منش و خوی مطمئن یک «انقلابی» که نهیب اش بر سر خیانت آدم درون سیستم منطقی تر و درست تر از اعتماد همان آدم اهل «مصلحت» است. اکثر طیف های سیاسی نماینده خود را در فیلم، بجا خواهند آورد و البته این به معنای «نسبیت» نگاه فیلمساز نیست. مهدویان بسیار قاطع و مصمم از بینشی که ماجرا را پیش می برد پشتیبانی می کند و این نگاه خود را در استفاده از تمام توانمندی های این روحیات متمایز به رخ می کشد. بازیگران فیلم در قالب این «گروه» فوق العاده هستند و بهترین بازی ها به هادی حجازی فر و جواد عزتی تعلق دارد. در دو نقش مرد عملگرای بامزه پرشور و مامور ساکتی که در جایگاه مغز گروه است. احمد مهرانفر و مهدی زمین پرداز هم حضوری پذیرفتنی و قابل قبول دارند و مهرداد صدیقیان موفق می شود تا انتهای فیلم شک، تردید و سوظن تماشاگر را نسبت به کاراکترش بربیانگیزد. سورپرایز فیلم اما مربوط به انتخاب مهدی پاکدل در نقش یکی از مهمترین منافقین ابتدای انقلاب اسلامی، مسعود کشمیری است. سال گذشته و به بهانه کیفیت خیره کننده «ایستاده در غبار» نوشتم که مهدویان مهمترین استعداد نسل جدید فیلمسازی در ایران است. حالا و بعد از تماشای «ماجرای نیمروز» حرف قبلی، کم لطفی در حق فیلمسازی است که توانایی هایش نه تنها بارها برتر از هم نسلانش است که بزرگترین فیلمسازان تاریخ سینمای ایران را به هماورد می طلبد. او فراتر از یک کارگردان عالی یا هنرمندی ویژه، موهبتی است برای سینمای تنبل، کم قریحه و بی ذوق ایران، تا استانداردهایش را فراتر برده و بواسطه مهدویان، به مناطق صعب العبوری که تابحال قدم هم نگذاشته، سرک بکشد و هوش از سرمان ببرد. مهدویان با فیلم فوق العاده اش به قلب «حادثه» زده است و چه چیزی هیجان انگیزتر از مواجهه رخ به رخ با مغاک «تردید» و هراس درونی. «ماجرای نیمروز» شوق عملگرایی، صراحت و ایمان را در تماشاگرش زنده می کند. فیلمی زنده و هوشمند که رهایی از «مود» خاص ش کار بسیار سختی است و در عوض فیلمساز، رگه و نشانه ای از هوش و ایمان ش را در جان و روح تماشاگر بجا می گذارد. دوست دارم بارها به تماشای «ماجرای نیمروز» بنشینم و در جهان ویژه و خطرناکش غرق شوم. در فیلمی که همه چیز واقعی است و شلیک گلوله های ممتد، چونان سیلی ای بر حق، تماشاگر فرو رفته در «خواب خرگوشی» و غرق در «بزم» را آگاه و بیدار و آماده «رزم» می کند. منبع : خبر آنلاین
پنجشنبه ، ۱۴بهمن۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اعتدال]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]