محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829277154
کولبرهای کشته شده به روایت خانوادههایشان
واضح آرشیو وب فارسی:روز نو:
کولبرهای کشته شده به روایت خانوادههایشان
روز نو :
«بهمن» در بهمن آنها را کشت و نامشان را با مرز گره زد؛ با کوهستانهای پربرف کردستان و تنگدستی. حالا چهار روز از ١٠ بهمن می گذرد؛ از شبی که «شیرزاد» و «آکام» و «علی» و «هیوا» به کوه زدند تا مثل بیشتر مردان آشنا و فامیل از مرز عراق جنس بگذارند روی کول هایشان و به شهر بیاورند و البته کوه آنها را پس نداد و مرگ نصیبشان کرد؛ مرگی سرد و یخ زده با آواری از بهمن بی رحم در ١٠ بهمن ماه.
کولبران کرد را حالا کیست که نشناسد؟ مرزنشینان بی کار غمزده که در چند روز گذشته، بیشتر از همیشه نامشان بر سر زبانها افتاده و تصویرشان در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود؛ «بسرین» هم از همین شبکه ها بود که فهمید «شیرزاد» در برف گیر افتاده و جانش را به برف داده است؛ «بسرین»، همسر «شیرزاد عبداللهی» یکی از ٤ کولبری بود که آن شب در بهمن کوههای سردشت گیر کرد و مرد.
حالا «بسرین احمدی»، همسر ٢٤ ساله «شیرزادِ» ٢٧ ساله با صدایی که اندوه، بزرگترین قسمت صدایش است، از حال و روزش می گوید؛ از «باران»، دختر دو ساله شان که بیمار است و «شیرزاد» برای پیدا کردن پول فیزیوتراپی او ، برای سومین بار بود که به دل کوه زد و درست در روز تولد «باران» کشته شد. «سه سال و نیم پیش با شیرزاد ازدواج کردم. او درست روز تولد دو سالگی باران کشته شد. من از طریق روزنامه سردشت در تلگرام باخبر شدم که کولبرها زیر برف رفتهاند و بعدش با فامیلمان رفتیم سمت کوهستان و آنها پیدایش کردند.»
او از دخترش می گوید و روزهای سخت سه سال و نیم گذشته: «مغز دخترم تنبل است، هنوز حرف نمیزند و نمی تواند راه برود. ما باید هفته ای سه بار او را به فیزیوتراپی می بردیم. شیرزاد کارگر فصلی بود ولی چون در زمستان کار نیست و دیگر نمی توانستیم هزینه فیزیوتراپی او و کرایه خانه مان را بدهیم، او برای کولبری رفت. ما ماهی ٣٠٠ هزار تومان اجاره می دهیم. بیمه سلامت همگانی هستیم ولی هزینه درمان دخترم را بیمه نمی دهد.»
«بسرین» می گوید که بارها به «شیرزاد» گفته به کولبری نرود اما او گفته چاره ای نیست: «مجبورم، چکار کنم. پس هزینه باران را چه کسی بدهد؟» همسر «شیرزاد» هنوز نمی داند که در سه باری که او به کولبری رفت، پولی هم گیرش آمد یا نه: «او فقط سه بار به کولبری رفت و خبردار هم نشدم که بار به او دادند یا نه. می دانستم که برای هر باری به آنها ٨٠ هزار تومان پول می دهند. ٨٠ درصد مردم سردشت بیکارند و شیرزاد هم یکی از آنها بود.»
«احسان عبداللهی»، پسرعموی «شیرزاد» هم حالا چندروزی است همراه با بقیه فامیل، در سوگ مرد ٢٧ ساله و زحمتکش خانواده عبداللهی است. او ٢٢ ساله است و کولبر نیست اما کولبرها را خوب میشناسد: «شیرزاد تابستان و بهار تا موقعی که باران نمیبارید، کارگری می کرد. یکی دو سال بود که استادبنا بود. زمستانها کار نمی کرد چون کار بنایی نبود، زن و بچه داشت و مجبور بود که کار کند. شبی که در بهمن گرفتار شدند، خیلی ها جلو بودند و توانستند فرار کنند، به روستای بیوران رفته و گفته بودند که چند نفر گرفتار شده اند و هرکس می تواند برود کمک، آنها هم رفتند و کمکشان کردند.»
او درباره وضع مالی خانواده «شیرزاد» می گوید: «آنها خانواده فقیری هستند. بچه او ناتوانی جسمی دارد. بدنش شل است و نمی تواند بنشیند. باید هفته ای یک بار او را فیزیوتراپی ببرند و هر دفعه حداقل ٨٠ هزار تومان باید خرج بچه شان می کردند کند. من کولبری نمی کنم. تعداد کولبرها در سردشت زیاد است؛ اینطور نیست که بگوییم ١٠٠ تا ٢٠٠ نفر کولبری می کنند، من فکر می کنم بالای هزار نفر از اهالی سردشت و روستاهای اطرافش کولبری می کنند. سن کولبرها از ١٤ و ١٥ سالگی شروع میشود تا ٤٠ و ٥٠ سال.» به گفته او: «به هرحال هزینهها زیاد است. در شهر ما کار خیلی سخت گیر میآید، حالا وقتی زن و بچه هم داشته باشی، مشکل چندبرابر میشود. در شهرهای مرزی کارخانه و ... وجود ندارد و مردم مجبورند یا کولبری کنند یا با الاغ و قاطر از مرزها بار بیاورند و آنها که پول الاغ و قاطر را ندارند، بار را روی کولهایشان میگذارند و از مرز به داخل می آورند. از ٢٠ تا ١٠٠ کیلو بار می آورند. برای هر بار، کیلویی ٤ تا ٥ هزار تومان پول می گیرند. مسیرها کلا کوهستانی است و نزدیک به ١٥ -٢٠ کیلومتر می شود و مجبورند در این مسیر و برای اینکه مامورهای مرزبانی آنها را نبینند، در شب حرکت کنند و گاهی کل مسیر را بدوند. آن شب هم برف سنگینی آمده بود اما به همین دلیل شب رفتند که بار بیاورند.» «احسان» از افراد فامیلش می گوید که تعداد کولبرها در آن زیاد است: «آنها از کردستان عراق بارها را می آورند. دو ساعت راه است تا مرز عراق. از افراد فامیل ما خیلی زیادند کسانی که کولبری می کنند. »
«علی محمدنژاد»؛ کولبر دانش آموز
«علی» ١٨ ساله بود؛ سال آخر دبیرستان، دانشآموز مدرسه شاهد در رشته تجربی؛ او اولین بار بود که به کولبری رفته بود تا شهریه ٨٠٠ هزار تومانی مدرسه اش را دربیاورد و برای آخرین بار در کوههای سردشت نفس کشید و دیگر برنگشت. حالا «حمزه محمدنژاد»، پدر ٤١ ساله او با غمی مانند همه پسر از دست دادهها، آن هم پسر بزرگ، از «علی» و روزگار بیکاری و تنگدستی: « او اولین بار بود که برای کولبری رفته بود. علی کولبر نبود و به دلیل اینکه هزینه های مدرسه را دربیاورد و مشکلات دیگر با دوستانش برای کولبری رفته بود. من یک هفته ای بود که برای کارگری به ارومیه رفته بودم. آن روز بچه های مدرسه به او گفته بودند که برای تهیه شهریه مدرسه ات بیا با ما کولبری کن، گفته بودند که هر شب ١٠٠ هزار تومان گیرمان می آید و تو هم بیا تا شهریه ات جور شود.»
شهریه مدرسه اش چقدر بود؟
والا برای امسال گفته بودند ٨٠٠ هزار تومان. ما هم نداشتیم، واقعا نداشتیم. ما مرزنشینیم، هیچ کار و کاسبی نداریم؛ یا باید برویم دنبال قاچاق یا دزدی یا کارهای خلاف. ما هیچ کاری نداریم. البته نه من نه پدرم و نه اجدادم هیچ کدام دنبال کار خلاف نبودیم، علی هم نبود. همیشه رفتیم یک لقمه نان حلال پیدا کردیم و خوردیم. علی هم به این دلیل که همکلاسیهایش گفته بودند بیا برای هزینه هایت کولبری، کن این کار را کرد. او میدانست که من ندارم، با خودش گفته دو سه شب میروم و شهریه ام را جور می کنم.
قبل از این شهریه مدرسه اش را چطور میدادید؟
سه سال بود که مدرسه شهریه ای از ما نمی گرفت. دانش آموزان و معلمان کمک می کردند و برای سالهای گذشته سالانه ٦٠٠ هزار تومان برای شهریه پرداخت کرده بودند ولی امسال سومین سال بود و دیگر خودش مجبور بود که پرداخت کند.
«محمد علی نژاد» بیکار است و ٤ بچه دارد که یکی شان حالا دیگر نیست. علی اولین بچه او بود و رضا، دینا و دارا به دنیا آمدند. «من آن شب در مهاباد بودم زنگ زدند گفتند در سردشت بهمن آمده و علی هم با بقیه رفته است، بعدش شب رفتم بیمارستان و او را تحویل گرفتم. در روستای دیران سردشت او را خاک کردیم. علی آن شب نتوانسته بوده که باری را بردارد، چون تیراندازی شده و آنها ترسیدند و برگشتند و بعدش دچار بهمن شدند. یک هفته بود که در مهاباد کارگری می کردم، ساختمانی، باغداری و ... . من از مسئولان می خواهم که کاری برای مرزنشینان کنند که بچه هایشان بدبخت و سرگردان نشوند و دل پدر و مادرشان را نسوزانند و داغ به دل آنها نگذارنند. ما می خواهیم شرایط شغلی اینجا طوری شود که دانش آموزی برای تامین شهریه مدرسهاش کشته نشود.»
«آکام»؛ گچکار کولبر
پدرِ «محمد حمزه زاده» ٤٥ ساله است، محمدی که آکام صدایش می کردند و بزرگ شده روستای خانقاه مهاباد است. صدای پدر از پشت تلفن می لرزد وقتی اسم پسر بزرگش را می برد. پسر ٢١ ساله اش که تنها چهار ماه مانده بود تا دیپلمش را بگیرد:« کار اصلی آکام، گچکاری بود، ٥ ماه پیش او و همسرش، از ما جدا شدند و رفتند سردشت. تا قبلش با ما زندگی می کردند. آکام برای کار به سردشت رفت، آنها دو سال پیش ازدواج کرده بودند. همسرش ١٨ سال بیشتر ندارد، همسرش رفته سردشت برای عزاداری و حالا قرار است برگردد پیش ما، جایی ندارد که برود.»
تنها دو ماه از زمانیکه «آکام» کولبری را شروع کرده بود می گذشت که زیر بهمن ماند و جان داد:« آکام مثل بقیه گچ کارها، زمستان بیکار می شود، حالا هم که جدا شده بود، اجاره خانه اش مانده بود و خرج خانه نداشت. به من گفت میخواهد برود کولبری، من قبول نکردم، هزار بار بهش گفتم نرود، در روستای ما اصلا کسی کولبری نمی کند، این کار جوانان در شهرهای مرزی است، اما آخرش رفت. اول قرار بود برای گچ کاری برود عراق. اما بعدش کولبر شد، دو ماه بیشتر کولبری نکرد که این اتفاق افتاد. در این دو ماه، شاید ١٠ دفعه، بار آورده بود. تلویزیون، جاروبرقی و ... می آورد، کیلویی ٥ هزار تومان. اگر بار ٦٠ کیلویی می آورد می شد ٣٠٠ هزار تومان. او برای همین ٢٥٠، ٣٠٠ هزار تومان جانش را از دست داد.» آکام برای آنهایی کارگری می کرد که خودشان جنس را تا لب مرز می آورند و لب مرز می دادند به کولبرانی مثل آکام تا تحویل بگیرند و بیاورند ایران.
حمزه زاده، می گوید: « آکام دنبال یک لقمه نان بود، از سر ناچاری کولبر شده بود.»
خانواده «آکام» حالا عزادارند و مادرش، زن ٣٥ ساله ای که از تاریخ زایمانش گذشته و هنوز نتوانسته فرزندش را به دنیا آورد، حال خرابی دارد:« آن روز که مامور خبر مرگ پسرم را آورد، می خواستیم همسرم را برای زایمان به بیمارستان ارومیه ببریم، آنقدر حالش بد شد که نتوانست زایمان کند، فشارش پایین بود. دکتر به او دارو داد تا چند روز بچه را نگه دارد بعد زایمان کند.»
صبح بود که به پدر و مادر« آکام» خبر بهمن گیر شدنش را دادند. آنها ١٣٠ کیلومتر را با استرس طی کردند: «صبح رفتیم و فهمیدیم که واقعا جانش را از دست داده. جنازه را بردیم بیمارستان سردشت. به ما گفتند همان شب جانش را از دست داده، کولبرها را یا بهمن می کشد یا ماموران مرزی.»
پدر آکام دردِ دلش زیاد است:« اینجا مثل تهران نیست که وقتی حادثه ای اتفاق بیفتد، آتش نشانی بیاید و هلال احمر. مردم روستا رفته بودند کمکشان، خدا خیرشان دهد. بعدش امدادگران هلال احمر رسیدند.»
پدر آکام، شغلش آزاد است، میرود شهر و کار می کند: «روستای ما اصلا کولبر ندارد، کولبری مال روستاهای لب مرز است، ما ١٣٠ کیلومتر با مرز فاصله داریم و فقط از روستای ما، آکام قربانی شد. اینجا جوانان بیکارند.»
همین جاست که گلایه اش زیاد میشود:«جنگ که باشد مال ماست، بدبختی مال ماست، بیکاری مال ماست، در منطقه ای با این وسعت، تا صد کیلومترش، یک کارخانه هم پیدا نمی شود. برای این جوانان باید چه کار کرد؟ جوان بدبخت یا باید برود بار آزاد بیاورد و زیر بهمن و به دست مامور مرزبانی کشته شود یا بیکار بماند. آدم هایی در این منطقه زندگی میکنند که زیر خط فقر هستند.»
رحیم شیرینی، دهیار روستای خانقاه مهاباد است، او وضعیت خانواده حمزه زاده را به خوبی می شناسد: «خانواده آکام وضع مالی خوبی نداشتند. آکام هم از سر نداری کولبر شده بود. خیلی از جوانان این روستاها، بیکار هستند، الان روستای ما ٥، ٦ هزار نفر جمعیت دارد. روستای ما در حاشیه است. بیشتر این جوان ها، لیسانس و فوق لیسانس هستند اما کار ندارند. همین هم شده تا خیلی از آنها به مواد مخدر و مشروبات الکلی رو آورند. اوضاع خانواده ها خیلی خوب نیست.»
او میگوید:« خیلی ها برای کارگری به عراق می روند، میروند آنجا کارگری می کنند، کاشی کاری و گچ بری میکنند. یک عده ای هم می شوند کولبری.»
حالا چند روزی است که روستای خانقاه، رنگ عزا به تن کرده. همه از روستاهای اطراف برای دلداری خانواده حمزهزاده می آیند و دست خالی بر می گردند.
*شهروند
تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۹:۰۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روز نو]
[مشاهده در: www.roozno.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 72]
صفحات پیشنهادی
کولبرهای کشته شده در سردشت به روایت خانوادههایشان/ ما مرزنشینان بیکار داغدیدهایم
کولبرهای کشته شده در سردشت به روایت خانوادههایشان ما مرزنشینان بیکار داغدیدهایمتاریخ انتشار پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۰۸ ۱۹ شهروند نوشت «بهمن» در بهمن آنها را کشت و نامشان را با مرز گره زد با کوهستانهای پربرف کردستان و تنگدستی حالا چهار روز از ١٠ بهمنکولبرهای کشته شده به روایت خانواده هایشان - پایگاه خبری تحلیلی آفتاب دل
بهمن در بهمن آنها را کشت و نامشان را با مرز گره زد با کوهستان های پربرف کردستان و تنگدستی حالا چهار روز از ١٠ بهمن می گذرد از شبی که شیرزاد و آکام و علی و هیوا به کوه زدند تا مثل بیشتر مردان آشنا و فامیل از مرز عراق جنس بگذارند روی کول هایشان و به شهر بیاورند و البتهآمار کشته شدگان یمنی به روایت سازمان ملل
آمار کشته شدگان یمنی به روایت سازمان مللتاریخ انتشار دوشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۵ ساعت ۲۲ ۰۸ جیمی مک گولدریک هماهنگ کنند امور بشر دوستانه سازمان ملل متحد در یمن شامگاه دوشنبه اعلام کرد که تاکنون 10 هزار یمنی کشته و بیش از 40 هزار نفر دیگر در جنگ این کشور زخمی شدند به گزارش ایرنا به نقلروایت آزاده صمدی از همکاری با مهران مدیری و قاسمخانی
روایت آزاده صمدی از همکاری با مهران مدیری و قاسمخانی آزاده صمدی بازیگر با طرح این پرسش که چرا جشنواره فجر مانند تمام جشنوارههای معتبر دنیا یک دبیر ثابت ندارد تاکید کرد وجود سلیقههای متفاوت در هر دوره برگزاری جشنواره فجر باعث تضعیف این رویداد مهم سینمایی میشود به گزارش سینماروایت ناطق نوری از ردصلاحیت هاشمی / عده ای نافهم نفهمیدند - پایگاه خبری تحلیلی خرداد
خرداد سخنران مراسم هفتمین روز درگذشت آیت الله هاشمی گفت وقتی قرار شد در این مجلس سخنران باشم جست وجو کردم که چه آیاتی را باید قرائت کنم البته آیات زیادی امد که تمامی آنها در حد شخصیت آیت الله هاشمی بود آیاتی که به حق آقای هاشمی مصداق آنها بود به گزارش خبرنگار سیاسی ایلنا حروایت کرباسچی از خواست هاشمی درباره روحانی
مازندمجلس دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی از خواسته آیت الله هاشمی مبنی بر حضور حسن روحانی در انتخابات سال 96 خبر داد مازندمجلس غلامحسین کرباسچی اظهار کرد آقای هاشمی بارها گفته بود که آقای روحانی باید در انتخابات دور دوم ریاست جمهوری شرکت کند البته هنوز آقای روحانی شخصا در اینمسئول دیوان محاسبات داعش کشته شد
مسئول دیوان محاسبات داعش کشته شد ایلنا مسئول دیوان محاسبات و حسابرسی گروه تروریستی داعش در بمباران هوایی جنگندههای عراقی جان خود را از دست داد به گزارش ایلنا به نقل از السومریه در حمله هوایی جنگندههای نیروی هوایی ارتش عراق به شهر تلعفر واقع در غرب موصل مسئول دیوان محاس7 تن در انفجار یک بمب در ننگرهار افغانستان کشته شدند - پایگاه خبری تحلیلی هدانا
کابل - ایرنا - وزارت کشور افغانستان اعلام کرد که بر اثر انفجار یک بمب جاسازی شده کنار جاده ای 7 غیر نظامی در شهرستان پچیرآگام استان ننگرهار کشته شدند یکشنبه ۲۶دی۱۳۹۵بهترین و بدترین تحولات جهان در سال ۲۰۱۷ به روایت استریتتایمز
بهترین و بدترین تحولات جهان در سال ۲۰۱۷ به روایت استریتتایمز پس از فضای سیاسی بسیار مشوش در اروپا در سال گذشته نگرانی در مورد فروپاشی نهاد اروپایی تا بدینجای کار نادرست بوده است در صورتی که تنشهای سیاسی بدنبال انتخابات برگزارشده در برخی از کشورهای اروپایی تمام شود پس از خروج13 کشته در تصادف هولناک نیسان و پژو 405 - پایگاه خبری و اطلاع رسانی رکنا
محسن ملک ثابت مسئول روابط عمومی مرکز فوریت های پزشکی استان یزد با اعلام این خبر اظهار داشت شامگاه گذشته و در ساعت 21 53 یک دستگاه نیسان و پژو 405 حامل افاغنه در کمربندی یزد مهریز روبروی استخر طلائیه با یکدیگر برخورد کردند وی افزود بلافاصله پس از وقوع حادثه Incident-
گوناگون
پربازدیدترینها