واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: برای بررسی دلایل و عوامل وقوع انقلاب اسلامی باید وضعیت جامعه ایران را از دوران مشروطه مورد بررسی قرار دهیم.
بعد از پیروزی مشروطهخواهان و گذشت چند سالی از شکلگیری مجلس باوجود همه امیدهایی که به تلاش تلاشگران این عرصه وجود داشت، اما مشروطهخواهان نتوانستند امنیت لازم را در کشور به وجود بیاورند. از اینرو است که میبینیم کشور در حال پاره پاره شدن بود. در هر گوشهای از ایران افرادی مثل اسماعیلخان سیمتقو در کردستان، شیخ خزعل در خوزستان، صولتالدوله قشقاقی در شیراز، محمدتقیخان پسیان در خراسان، میرزا کوچکخان جنگلی در گیلان، شیخ محمد خیابانی در آذربایجان و... سربرآورده بودند و صرفنظر از انگیزههایی که داشتند در هر کدام از نقاط و استانهای مختلف ایران فعالیت داشتند. در چنین فضایی البته کسانی هم بودند که در مناطق محل نفوذ خود خشونت به خرج میدادند. از اینرو امنیت گمشده مردم ایران بود و با این شرایط امکان داشت که کشور به سمت پاشیده شدن پیش برود. از سویی دیگر انگلیسیها که همواره در فکر بسط دایره نفوذ خود در ایران بودند و نمیخواستند که در هر گوشهای از ایران با یکی از قدرتمندان و صاحبان نفوذ چک و چانه بزنند توجه خود را روی رضاخان متمرکز کردند. شرایط در ایران بهگونهای پیش رفت که مشروطهخواهانی که روزگاری استبداد محمدعلیشاه را پذیرا نبودند، اما تن به سلطنت رضاخانی دادند که بمراتب مستبدتر از محمدعلی شاه قاجار بود. دیکتاتوری رضاخان پایان رویاهای مشروطه رضاشاه زمانی که در قدرت قرار گرفت در همه عرصههای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و... نگاه دیکتاتوری خود را اعمال کرد و همه داعیهدارانی که در آن دوره وجود داشتند به قتل رساند. شرایطی که در ایران بعد از به قدرت رسیدن رضاشاه فراهم شده بود کاملا مغایر با خواست ملت ایران در مشروطیت بود. بعد از خروج رضاشاه و جایگزینی پسرش محمدرضا شاه بعد از اشغال ایران در شهریور 1320 از سوی قدرتهای بزرگ با اینکه در ابتدای امر و حسب ظاهر شاه جوان در روزهای اول سلطنت خود صحبتهایی میکرد که شاید نشان از تمایل او به برقراری دموکراسی داشت، اما در آن زمان اوضاع ایران مناسب برقراری دموکراسی نبود. ایران در روزگار اشغال صحنه جدال گروههایی مثل حزب توده و حزب دموکرات بود که به ترتیب از سوی شوروی و انگلیسیها در کشور ایجاد شده بود. این گروهها گرچه در ظاهر از توسعه ایران سخن میگفتند، اما در باطن وابسته به قدرتهای بزرگ بودند. بعد از شهریور1320 ایران صحنه فعالیت سه گروه و دسته بود. گروه اول خداباور ستیزان بودند که عمدتا شامل حزب توده و کمونیست میشدند و از روسیه استالینی الهام میگرفتند. گروه دوم ناسیونالیستهایی بودند که آروغ آزادی میزدند و دموکراسی غرب را برای ایران پیشنهاد میدادند. گروه سوم هم شیعه ستیزان بودند که یکی از چهرههای معروف این جریان سیداحمد کسروی بود. او تالیفات و آثار زیادی داشت و سعی در ترویج افکار ضدشیعی خود میکرد. هر سه دسته تلاش میکردند که مذهب شیعه در ایران رشد نکند. در کنار این تفکرات جریان مذهبی و روحانیون قرار داشتند که آنها هم به سه دسته تقسیم میشدند. گروه اول فرهنگسازان بودند. در راس این عده آیتالله سیدحسین بروجردی قرار داشت که بعد از این که به قم آمد و هدایت حوزههای دینی شیعی و مرجعیت عامه را بهدست گرفت درصدد فرهنگسازی برآمد. فرهنگ شیعی بعد از مشروطیت دچار هجمههای فراوانی شده بود و این مرجع بزرگ وظیفه خود میدانست که فرهنگ و باور شیعی را رشد دهد. دسته دوم استعمارستیزان قرار داشتند که آیتالله کاشانی در رأس آنان بود. تلاشهای آیتالله کاشانی و دیگر مذهبیون ازجمله دلایل اصلی پیروزی نهضت ملی شدن صنعت نفت بود و اگر حمایتهای آیتالله کاشانی نبود این حرکت به پیروزی نمیرسید. دسته سوم آرمانگرایان قرار داشتند. شهید نواب صفوی در آن دوره در راس این دسته قرار داشت. او و یارانش در تلاش بودند تا آرا و احکام اسلامی در جامعه ایرانی آن دوره تبلور پیدا کند. در همین دوره بود که برای مبارزه با تفکرات ضد دینی و شیعی، کتابها و آثار زیادی از سوی علمای مذهبی در رد عقاید خداناباوران، دینستیزان و شیعهستیزان و بیان مفاهیم مکتب تشیع منتشر شد. شاه در آن دوران تصور میکرد که روحانیت آن روزگار درصدد تبین مفهوم جدایی دین از سیاست است، اما در حقیقت زیرپوست روحانیتی که شاه آنگونه میپنداشت، آیتالله بروجردی در درس بیع خود حکومت اسلامی را تدریس میکرد. شاه توجهای به این فرهنگسازی نداشت. او گمان میکرد اگر آرمانگرایان را از بین ببرد و به قتل برساند زمینههای آرمانگرایی دینی از بین مذهبیون رخ میبندد، اما نطفههای حرکت اسلامی و انقلابی مردم ایران در دل همین آرمانگرایی کاشته شده بود. نقل میکنند که بعد از شهادت نواب صفوی، آیتالله میرزا هاشم قزوینی با این بیان که بچه سیدها را کشتند و من امروز حال تدریس ندارم اعتراض خود را به این اقدام نظام شاهنشاهی اعلام کرد. آیتالله سیدنورالدین شیرازی هم واکنش تندی به این موضوع نشان داد. در حوزههای علمیه هم کسانی مخفیانه برای شهدای فدائیان اسلامی مراسم گرفتند. اهمیت فرهنگسازی انقلابی حرکتی که با فعالیت فرهنگی آیتالله بروجردی در قم آغاز شد با منزوی ساختن آیتالله کاشانی و شهادت نواب صفوی به پایان نرسید، بلکه در جریان دستگیری امام خمینی(ره) به واسطه ایراد سخنرانی در مخالفت با مصوبه کاپیتولاسیون و اعتراضات مردمی در پی این اقدام ماموران شاه جلوه دیگری پیدا کرد و در 15 خرداد 42 با قیام مردم وارد مرحله جدیدی شد. امام خمینی(ره) کسی بود که هر سه محور فرهنگسازی، استعمارستیزی و آرمانگرایی در او جمع بود. او در سال 25 و 26 در حوزههای علمیه قم تدریس میکرد و درس اسفار میداد و در دروس خارج خود طلبه تربیت میکرد و به فرهنگسازی توجه داشت. از سویی دیگر در سخنرانی سال 43 خود علیه کاپیتولاسیون موضع سختی گرفت و استعمارستیزی خود را نشان داد. چنین موضعگیریهایی برای بخشی از جوانانی که به حزب توده تمایل داشتند جالب بود. کمونیستها مدعی مبارزه با امپریالیسم بودند، اما رهبران حزب توده در خارج بهسر میبردند. بنابراین طبیعی بود که سخنان امام (ره) درباره مصونیت قضایی آمریکاییها برای جوانان متمایل به جریان چپ جذابیت داشته باشد. از سویی دیگر امام همواره بر آرمانگرایی تاکید میکرد. او شعار خود را بر پیروزی خون بر شمشیر متمرکز کرد. این وجوه چندجانبه امام(ره) باعث شد که بسیاری از نیروهایی که مدعی ملیگرایی یا مبارزه با امپریالیسم بودند وقتی در عمل متوجه اقبال عمومی مردم نسبت به امام خمینی(ره) شدند به اجبار حمایت خود را از انقلاب اسلامی به رهبری ایشان اعلام کردند. انقلابیون مسلمانی که بعد از حوادث سال 42 به میدان مبارزه وارد شده بودند سعی کردند از امکانات محدودی که در اختیار داشتند بخوبی استفاده کند. شاه و عوامل او کنترل رسانهها را در اختیار داشتند، اما روحانیت نیز تریبون داشت و از ظرفیت حسینیهها و مساجد بخوبی استفاده میکرد و در مناسبات مذهبی مثل ایام محرم و صفر نقش خود را در بیداری جامعه به لحاظ فرهنگی و ترویج مفاهیم آرمانگرایانه و استعمارستیزی بخوبی ایفا کرد. طلبههای سال 42 و 57 با طلبههای دهه 20 و 30 متفاوت بود. این طلبهها زبان خارجی میدانستند و به منابع فلسفه غرب آشنا بودند. بنابراین پیروزی انقلاب اسلامی ناشی از تمرکز بر فرهنگسازی، استعمارستیزی و آرمانگرایی بود. فرهنگ شهادت برای مردم در دوران شکلگیری نهضت انقلابی کاملا مورد پذیرش قرار گرفت و از همین رو است که میبینیم که مردم به خاطر تیراندازی ماموران رژیم شاهنشاهی در راهپیمایی های صورت گرفته در دوران انقلاب نمیهراسیدند و به مجرد اینکه یکی از معترضان به شهادت میرسید چند نفر دیگر جای او را میگرفتند. محمدمهدی عبدخدایی - دبیرکل جمعیت فدائیان اسلام و از مبارزان انقلابی ضمیمه جام سیاست
سه شنبه 12 بهمن 1395 ساعت 13:10
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 11]