محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829303633
شهيد شد تا جان همرزم افغانش را نجات دهد
واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: شهيد شد تا جان همرزم افغانش را نجات دهد
شهيد علي نظري كمي قبل از آخرين اعزامش به سوريه، به دليل مشكلي كه در مهره كمرش داشت از سوي پزشك براي عمل جراحي معرفي شده بود، اما ...
نویسنده : عليرضا محمدي
شهيد علي نظري كمي قبل از آخرين اعزامش به سوريه، به دليل مشكلي كه در مهره كمرش داشت از سوي پزشك براي عمل جراحي معرفي شده بود، اما به جهت اعتقادي كه به حضور در جبهه مقاومت اسلامي و دفاع از حريم اهل بيت داشت، بيمارياش را بروز نداد و شش مرداد ماه 1395 به سوريه اعزام شد. او داوطلبانه به سفري ميرفت كه بازگشتي برايش مقدر نشده بود. وقتي با سميه زارع به گفتوگو پرداختيم، كمتر از شش ماه از شهادت همسرش ميگذشت. او از مردي سخن ميگفت كه به رغم عشق به خانواده و دو فرزندش، عمل به تكليف را از دست نداد و به اين ترتيب مرواريد شهادت را صيد كرد. علي نظري متولد 1353 در جهرم بود كه 16 مردادماه 1395 در حلب سوريه به شهادت رسيد.
زماني كه با شهيد نظري ازدواج كرديد، ايشان نظامي بودند؟
بله، آن موقع پاسدار بود. علي آقا در جهرم زندگي ميكرد و ما ساكن مرودشت بوديم. اين دو شهر از استان فارس حدود سه، چهارساعتي با هم فاصله دارند، اما قسمت هم بوديم و از طريق يكي از خواهرهايشان كه همسايه مان بود با هم آشنا شديم. من مشكلي با شغلش نداشتم، ولي دوري شهرشان از محل زندگيما باعث شد كمي ترديد داشته باشم. پنج، شش ماه گذشت تا اينكه جواب مثبت داديم. سال 83 هم ازدواج كرديم.
معيار و ملاك خاصي براي انتخاب همسرتان داشتيد؟ خود شهيد چه معيارهايي داشتند؟
ما تفاوت فرهنگي زيادي نداشتيم. تقريباً خواستههايمان يكي بود. ايشان دنبال خانواده و دختري مذهبي بود و من هم دوست داشتم همسر آيندهام جواني مذهبي و اهل دل باشد. البته زمان خواستگاري ايشان از سختيهاي شغلش گفت كه امكان دارد گاهي به مأموريت برود. (با خنده ادامه ميدهد) منتها بعد از ازدواج خيلي بيشتر از آنكه فكرش را ميكردم مأموريت بود. داخل استان فارس يا مناطق مرزي مثل سردشت و... هر جا مشكلي پيش ميآمد چون همسرم جزو يگان تكاوري بود اول اعزام ميشد.
چند فرزند داريد؟ اين همه مأموريت ايشان برايتان سخت نبود؟
ما دو پسر به نامهاي محمدمهدي 10 ساله و آرمين شش ساله داريم. در مورد بخش دوم سؤالتان هم بايد بگوييم كه مسلما سخت بود. گاه با بچههاي كوچك ناچار ميشدم روزها و هفتهها منتظر علي بمانم تا از مأموريت برگردد. هر بار هم برايم رفتن و دورياش سخت بود اما خب اينگونه مأموريتها جزو وظايفش بود و نميشد كه نرود.
اگر مأموريتهاي داخلي برايتان سخت بود، چطور راضي شديد به سوريه برود؟ چند بار به آنجا اعزام شد؟
علي آقا سه بار به سوريه اعزام شد. بار اول كه سال 91 رفت من اصلاً با خبر نشدم به سوريه رفته است. گفته بود ميروم تهران دوره ببينم. جايي هستيم كه گوشيمان آنتن نميدهد. هر بار هم كه خودش زنگ ميزد پيش شماره تهران ميافتاد. همين طور بود تا اينكه دو، سه هفته بعد از طرف تيپ 33 المهدي براي سركشي به خانه مان آمدند. از صحبتهاي همكارانش كه ميگفتند علي آقا الان در حرم حضرت زينب(س) زيارت ميكند، متوجه شدم او كجاست. بار بعد كه زنگ زد گفتم سوريهاي؟ خنديد و خودش را لو داد. بار اول مأموريتش دو ماه طول كشيد. بار دوم هم كه پارسال (1394) رفت. اين بار مخالفت كردم. يعني هربار كه مأموريت ميرفت برايم سخت بود. ميگفتم اگر ميشود نرو. در پاسخ ميگفت شغل و وظيفهام اين است. رفت و مثل بار اول دو ماه بعد برگشت. بار سوم هم كه مردادماه امسال رفت و تنها 10 روز بعد به شهادت رسيد.
اعزام آخرش تفاوتي با دفعات قبلي داشت؟
هم براي من تفاوت داشت هم براي خودش. به يكي از مغازهدارهاي سركوچهمان گفته بود دعا كن شهيد شوم. به يكي از همسايههايمان هم كه دوستي زيادي داشت گفته بود فلاني من اين بار بروم احتمالاً ديگر برنميگردم. سعي كنيد اسم كوچه را به نام من بزنيد. البته اينها را بعد از شهادتش شنيدم. خودم هم بار آخر در دلم غوغا بود. در پس آن همه مأموريتي كه رفته بود فقط همين يك بار به دلم برات شد كه نكند شهيد شود، اما برخلاف آنچه در دلم ميگذشت، براي اولين بار در زبان با او مخالفتي نكردم. شايد نميخواستم با دلخوري و ناراحتي از هم جدا شويم. مرتب با خودم ميگفتم جلويش را بگير. نگذار برود، اما هر كاري كردم نتوانستم حرفهايي كه با خودم ميزدم را به او بگويم. شش مرداد ماه رفت و 16 مردادماه در حلب به شهادت رسيد.
پسرهايتان با رفتن پدرشان مشكلي نداشتند؟ اصلاً رابطه پدر و پسرهايش چطور بود؟
هم بچهها عاشق پدرشان بودند و هم او عاشق آنها. علي آقا هر وقت به خانه ميآمد با بچهها بازي ميكرد و از سر و كولش بالا ميرفتند. مخصوصاً آرمين را كه كوچكتر بود خيلي دوست داشت. همسرم چون زياد مأموريت ميرفت، بچهها به رفتنهايش عادت داشتند. او ميرفت و كمي كه از خانه دور بود، بيقراري بچهها شروع ميشد. بار اول كه علي آقا رفت و دوماه از خانه دور بود، محمدمهدي اول ابتدايي بود. يك روز معلمش زنگ زد و از من خواست به مدرسهشان بروم. رفتم و گفت اين پسر مدتي ميشود خودش داخل كلاس است اما فكر و ذهنش اينجا نيست. محمدمهدي بچه توداري است و دلتنگيهايش را اينطور بروز داده بود.
پس الان كه چند ماه از شهادت پدرشان ميگذرد بايد دلتنگي شان بيشتر هم شده باشد؟
بله، همين طور است. هر دوي آنها دلتنگ پدرشان هستند. محمدمهدي چون سن بيشتري نسبت به آرمين دارد سعي ميكند ناراحتياش را بروز ندهد ولي آرمين خيلي وقتها عكس پدرش را بغل كرده و خودش را خالي ميكند. يا لباس پدرش را ميپوشد و اسلحه و بيسيم اسباب بازي دستش ميگيرد و بازي ميكند. الان شش ماه است كه اين بچهها پدرشان را نديدهاند.
به نظر شما با اين همه عاطفه عميقي كه بين شهيد و خانوادهاش بود، چطور توانست برود؟ اجباري كه در رفتنش نبود؟
خير، هيچ اجباري نبود. همسرم اواخر از كمر درد شبها خوابش نميبرد. دكتر كه رفت تشخيص دادند يك كيست كنار مهره كمرش درآمده و بايد عمل شود. دكتر حتي ليست وسايلي كه براي عمل نياز داشت را به علي آقا داده بود. همان ايام من هم مريض بودم. خب چه بهانهاي از اين بالاتر كه يك نفر قرار عمل دارد يا همسرش مريض است. شهيد به راحتي ميتوانست به خاطر يكي از اين موارد به مأموريت نرود، اما به كار و وظيفهاش عشق ميورزيد. همين عشق و اعتقادي كه به هدفش داشت، باعث شد بين محبت خانواده و رفتن به جبهه توازن ايجاد كند و براي جهاد به سوريه برود. بار دومي كه علي آقا به سوريه رفته بود، من در شبكههاي اجتماعي ميديدم كه مدافعان حرم وصيتنامه مينويسند. وقتي به خانه آمد پرسيدم تو هم وصيتنامه داري؟ پاسخش منفي بود. گفتم خب تو كه زياد مأموريت ميروي وصيتنامه بنويس، اما گفت من به رفتن فكر نميكنم. ما بايد بمانيم و حالا حالاها خدمت كنيم.
رابطه همسرتان با شهداي مدافع حرم يا ساير شهدا چطور بود؟
شهدا را خيلي دوست داشت و احترام زيادي برايشان قائل بود. اگر فرصتي هم پيش ميآمد به گلزار شهدا ميرفت. در همان يگان صابرين دو نفر از همرزمان ايشان در شمالغرب كشور به شهادت رسيده بودند. شهيد خليل عسكري از شهداي گردان خودشان بود و شهيد مولانيا هم از شهداي تيپ المهدي بود. همسرم به اين دو شهيد ارادت خاصي داشت. سال گذشته كه از سوريه برگشت، صبح تقريبا ساعت 9 به خانه رسيد. خسته و كوفته بود، اما تا شنيد تشييع پيكر شهيد ذوالفقارنسب از شهداي مدافع حرم ارتش است، هنوز خستگياش درنرفته گفت خانم پا شو برويم تشييع جنازه اين شهيد. بعد گفت مشايعت پيكر يك شهيد مدافع حرم سعادتي است كه خدا نصيب مان كرده است.
تشييع پيكر خودشان چطور برگزار شد؟
خيلي با شكوه. آنقدر شلوغ بود كه من حتي فكرش را نميكردم. جالب است كه خودش ميگفت دوست دارم سربلند بميرم و آنقدر در ميان مردم اجر داشته باشم كه تشييع پيكرم با شكوه باشد. علي آقا آدم مردمدار و خوش خلقي بود. هر كس او را ميشناخت شيفته اخلاق خوبش ميشد. وقتي هم كه با شهادت از پيشمان رفت، خيلي از مردم جهرم در تشييع پيكرش شركت كردند. درست همانطور كه از خدا ميخواست، مردم دوستش داشتند و با احترام شهيدشان را تشييع كردند.
از حضورش در منطقه عملياتي سوريه يا نحوه شهادتش چيزي شنيدهايد؟
خود علي آقا تا وقتي كه بود زياد از مسائل رزمندگياش صحبت نميكرد. اينجا معاون گردان حمزه از تيپ المهدي بود، اما آنجا نميدانم چه سمتي داشت. منتها آموزشهاي زيادي را پشت سر گذاشته و به اصطلاح يك رزمنده تام عيار بود. شهادتش هم به خاطر نجات جان يك رزمنده بود. همرزمش ميگفت روز شهادت علي آقا شنيديم يكي از رزمندههاي افغاني تيپ فاطميون مجروح شده است. بنده خدا جايي افتاده بود كه امكان دسترسي به آنجا سخت بود، اما علي يك آرپي جي بر ميدارد و به دو نفر ديگر از دوستانش ميگويد من دشمن را مشغول ميكنم شما مجروح را بياوريد. ميرود و آرپي جي را هم شليك ميكند، اما موقع برگشت مورد اصابت قرار ميگيرد و به شهادت ميرسد. 16 مرداد 95 كه شهيد شد پيكرش را دو روز بعد به جهرم آوردند. البته من آن موقع مرودشت بودم. روز قبل از شهادتش كه جمعه بود به من زنگ زد و وقتي شنيد همراه بچهها سالم به خانه پدرم رسيدهايم خوشحال شد. روز بعد (شنبه) شهيد شد و دوشنبه پيكرش را آوردند.
در زندگي چه چيزي را از شهيد نظري آموختهايد؟
علي آقا صفات بارز خيلي زيادي داشت. خوش خلقياش يكي از اين موارد است كه آشنا و غريبه به آن اذعان دارند. ساده زيست هم بود و خيلي اهل ماديات نبود. اگر ميشنيد يك نفر احتياج دارد، ولو شده با فرستادن غذا به خانهشان سعي ميكرد كمكي كرده باشد، اما نكتهاي كه من در زندگي با ايشان آموختم، صبر در مسائل و مشكلات است. همسرم آدم صبوري بود و اين صبر را به من هم منتقل كرد. وگرنه داغ رفتنش را نميتوانستم تحمل كنم. اينها به خاطر اعتقاداتشان رفتند و اين اعتقادات آنقدر ارزش دارد كه برايش جان داد. همينها ما را آرام ميكند. من شايد هرگز فكر شهادت علي را نميكردم، ولي حداقل خوشحالم كه در راه درستي او را از دست دادم. شايد بعضيها حرفهاي نااميد كننده در مورد انگيزههاي مدافعان حرم بزنند، ولي ما كه ميدانيم عزيزمان براي چه رفت و براي چه از خانواده، همسر و دو فرزندش گذشت. علي آقا خيلي كوچك بود كه پدرش را از دست داد و از كودكي كارگري كرده بود. بنابراين درد آشنا بود و درد مردم سوريه و مسلمانان و به طور كل همه محرومان را خوب درك ميكرد. اينها از همان قبيله مستضعفان هستند كه هميشه تاريخ در برابر مستكبران قد علم ميكنند.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۹ بهمن ۱۳۹۵ - ۲۱:۳۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 88]
صفحات پیشنهادی
کسانی که برای نجات جان مردم از آب و آتش خود را به خطر بیندازند پاداش شهید را دارند
حجتالاسلام رفیعی در مراسم بزرگداشت آتشنشانان پلاسکو کسانی که برای نجات جان مردم از آب و آتش خود را به خطر بیندازند پاداش شهید را دارند عضو هیات علمی جامعه المصطفی گفت کسانی که برای نجات جان مردم از آب و آتش جان خود را به خطر بیندازند هر چند در این راه کشته نیز نشوند نزد خآتش نشانان جان خود را در ازای نجات مردم دادند/ترامپ اشتباهات حاکمان گذشته آمریکا را تکرار نکند/ عربستانی که در
به گزارش ارگ نیوز به نقل از شبکه اطلاع رسانی راه دانا آیت الله موحدی کرمانی در خطبه اول نمازجمعه امروز تهران طی سخنانی با تأکید بر حفظ کرامت انسان اظهار داشت قرآن به کرامت انسان توجه ویژه ای دارد و انسان را تکریم می کند و مقام عظیمی برای او قائل است و آیات مبارکی نیز در این زپیکر مطهر چهاردهمین شهید مدافع حرم دلیجان تشییع شد
پیکر مطهر چهاردهمین شهید مدافع حرم دلیجان تشییع شد پیکر مطهر چهاردهمین شهید مدافع حرم سردار جعفری بر دستان مردم ولایتمدار این شهرستان تشییع و در آغوش خاک آرام گرفت وداع با شهید مدافع حرم سردار جعفری از تیپ فاطمیون چهاردهمین شهید مدافع حرم شهرستان دلیجان که در مبارزه با گروههلال احمر آذربایجان غربی به خودروهای دارای ست نجات زمستانی مجهز شد/امدادرسانی به 19 حادثه در استان
هلال احمر آذربایجان غربی به خودروهای دارای ست نجات زمستانی مجهز شد امدادرسانی به 19 حادثه در استان ارومیه- ایرنا- معاون امداد و نجات جمعیت هلال احمر آذربایجان غربی با اشاره به بروز 19 مورد حادثه در هفته گذشته بر اثر بارش برف در جاده های استان گفت سه دستگاه خودروی دارای ست نجات سلپ تاپی که جان یک مرد را نجات داد
فردی ادعا میکند که لپ تاپ مک بوک پرو جانش را از اصابت گلوله نجات داده است به گزارش جام جم آنلاین به نقل از دیجیاتو چند روز قبل فرودگاه بین المللی Fort Lauderdale-Hollywood شاهد حوادث تروریستی وحشتناکی بود که در جریان آنها پنج نفر به ضرب گلوله جان باختند اما در این رویداد اتفاقپیام تسلیت 40 فرزند شهید بمناسبت درگذشت آیتالله هاشمی رفسنجانی
پیام تسلیت 40 فرزند شهید بمناسبت درگذشت آیتالله هاشمی رفسنجانی تهران - ایرنا - 40 نفر از فرزندان شهدا با صدور پیامی درگذشت آیت الله هاشمی رفسنجانی یار دیرین امام و رهبری را تسلیت گفتند به گزارش ایرنا در این پیام آمده است زمستان ناگهان مثل جادویی باغ را گرفت و پیر دیگری را ازبا حضور پرشور مردم پیکر پاک شهید علیاکبر خانجانی در بابل تشییع شد
با حضور پرشور مردمپیکر پاک شهید علیاکبر خانجانی در بابل تشییع شد پیکر پاک شهید علیاکبر خانجانی در بابل تشییع شد و در روستای پایین محله کشتله آرام گرفت به گزارش خبرنگار خبرگزار فارس از شهرستان بابل صبح امروز پیکر پاک شهید تازه تفحص شده علیاکبر خانجانی به همراه دو شهید گمنام بجانشین نماینده ولیفقیه در سپاه: مذاکرات هستهای معاویه زمان را نجات داد/در انتخابات آینده جهتگیری باید در ج
جانشین نماینده ولیفقیه در سپاه مذاکرات هستهای معاویه زمان را نجات داد در انتخابات آینده جهتگیری باید در جهت جبهه انقلاب باشد سپاه در جناح وارد نمیشود ولی در جبهه وارد میشود جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران گفت برخی در مذاکرات هستهای معاویه زمان را از نابودی نجاتگفتوگو با خانواده جوانی که در آتشسوزی پلاسکو به خاطر نجات پدرش جان باخت
گفتوگو با خانواده جوانی که در آتشسوزی پلاسکو به خاطر نجات پدرش جان باخت ایلنا در آن ٥٧ ثانیهای که ساختمان ریزش کرد و به تلی از خاکستر تبدیل شد شاید او زنده بود شاید منتظر دستی نجاتبخش بود و شاید باید اعجازی صورت میگرفت و شاید در همان دقایق نخست به کام مرگ رفته بود به گزاوزیر ورزش و جوانان: آتش نشانان با جانفشانی به نجات مردم آمدند
وزیر ورزش و جوانان آتش نشانان با جانفشانی به نجات مردم آمدند مشهد- ایرنا- وزیر ورزش و جوانان در پی حادثه تلخ و ناگوار ریزش ساختمان پلاسکوی تهران ضمن اظهار همدردی با بازماندگان گفت آتش نشانان ایران با جانفشانی به نجات جان مردم آمدند و خود زیر آوار ماندند امیدوارم این حادثه غمبا-
گوناگون
پربازدیدترینها