واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: زهرا فلاحتیزو ، نوغاندار نمونه کشور است. نوغانداری یا پرورش کرم ابریشم در کشور ما بهصورت سنتی سابقه زیادی دارد و بهعنوان یک صنعت پردرآمد در اکثر کشورهای آسیایی و حتی اروپایی مطرح است.
فلاحتی ساکن زاوین کلاتنادری در استان خراسان رضوی است و زمانیکه با او این گفتوگو را به صورت تلفنی انجام دادیم در حرم امام رضا(ع) مشغول زیارت بود. قدری درباره کارتان صحبت کنید و اینکه کدام ویژگی باعث شد نوغاندار نمونه کشور شوید؟ ما ابریشمبافیم. نوغانداریم. کارمان از تولید به مصرف است. در هیچ جای کشور ابریشمبافی و ابریشمکشی و نوغانداری باهم نیست. هرجا یک کار را انجام میدهند. ما در زاوین همه کار را انجام میدهیم. کرم ابریشم را خودمان پرورش میدهیم، نخکشی را خودمان انجام میدهیم. خودمان هم از ابریشم پارچه درست میکنیم و لباس میدوزیم. چند سال است این کار را میکنید؟ 32 سال است. از 12 سالگی در این کار بودیم. شغل خانوادگی شماست؟ مادرم هم کارش این بود. قبلا در منطقه ما کلا پوشش لباس این بوده؛ تقریبا زمان مادربزرگها. اما الان ابریشمبافی بیشتر برای تزئینات و مراسم عروسی است. در عروسیها از ابریشم لباس میدوزیم که حدود شش، هفت میلیون تومان میشود. پس گران است. اما خیلیها همین پولها را میدهند و لباس خارجی میخرند. وقتی ابریشم ما روی دستمان میماند، دلسرد میشویم و دیگر کار تولید نمیکنیم. دخترها و خانمهایی که با زحمت ابریشم درست کردند، وقتی کارشان روی دستشان بماند، دیگر نمیتوانند کار کنند. ابریشم چین میآید ابریشم ما ارزان میشود. چرا؟ میروند لباسهای خارجی میخرند، لباس ما روی دستمان میماند. یک دست لباس چهار، پنج میلیونی میخرند یکبار میپوشند بعد میگویند دیگر دلمان را زده و نمیپوشیم. اما ابریشم حکم طلا را دارد. مثلا شالی که الان سه میلیون قیمتش است 5000تومان بود. حساب کنید پنج تا هزار تومانی شده سه میلیون؛ یعنی از طلا باارزشتر است. اما حمایت نمیشود. رابطه شما با اهل خانه چطور است؟ ما همه همکاریم. وقت گرفتن و پرورش کرم ابریشم، چون درختهای توت بزرگ است، مردها باید کمک کنند که از درخت بالا بروند. یا علفهایی در بیابان هست که کرم دورش پیله میکند و مردها میروند میآورند. اما بافتن ابریشم کار زنهاست. این کار باعث نشده به بچههایتان کمتر برسید؟ نه، وقتی بچه کوچک داشتم، گهواره را میگذاشتم کنار دستم و مینشستم سر کارم. البته این کار برای اوقات فراغت ماست. وقتی گوسفند داریم میرویم بیابان برای چرای گله و وقتی باغ داریم میرویم باغ. کارمان که تمام میشود مینشینیم پای این کار یا شبهای زمستان که بلند است، پای این کارها مینشینیم. بچه کوچک که داشتم بند گهوارهاش را میبستم به میخ کارگاه. هر وقت بچه گریه میکرد، تکانش میدادم. آن زمان گاز نبود، چراغ نفتی بود. چراغ را میگذاشتم کنارم، چای و قند و قوری هم کنارم، همانجا مینشستم پای کارم و روی همان چراغ غذا هم درست میکردم، به بچهها هم غذا میدادم. بعد که بزرگتر شدند بهآنها اصول دین، فروع دین، وضو و نماز یاد میدادم. اتفاقا کار با نشاطی است. وقتی بعد کار سه میلیون را میگیریم، هم من خوشحال میشوم هم بچهها؛ به شرطی که پولمان را بدهند. یک زمانی دلال بود که صف میکشید تا کار ما را جلوجلو بخرد، اما الان سخت شده. کار میکنیم و روی دستمان میماند. سجاد روشنی - جامجم
پنج شنبه 7 بهمن 1395 ساعت 11:37
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 7]