واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: بین الملل > آسیای میانه و قفقاز - یادداشتی از سمیه مروتی کشور افغانستان بر اساس قومیتهای گوناگون، شکل گرفته است بنابراین دولت باید مشکل نمایندگی متناسب اقوام را در ساختار حاکمیت خود حل نماید تا از این طریق عمده ترین گروه های قومی را جمع و حمایت آنان را در راستای تحکیم امنیت ملی و گسترش حاکمیت قانون در کشور فراهم نماید.ا مردم یکی از اجزا اصلی زیر ساخت های امنیت داخلی بوده و در تامین امنیت ملی و ثبات اجتماعی نقش بسزائی دارند. یکی از لوازم مؤثر بر ساخت روابط اجتماعی، گذار از پراکندگی اعضا به همبستگی و هویتی مشترک است. با تکثّر در نقاط اشتراک و تقلیل خصایص متفاوت آن ها است که هویت مشترک به «وحدت» میانجامد و فراگیر شدن این وحدت در سطح اجتماع عمومی، به «وحدت یا اتحاد ملی» منتهی میگردد و در نهایت، اقتدار ملی را به منظور صیانت از اجتماع در برابر هرگونه تهدید به ارمغان میآورد. دولت حامد کرزی که تبلور اراده یک قوم و قبیله خاص- پشتون- میباشد طبعا، نمیتواند نام یک دولت وحدت ملی را در کشوری که نیازمند چنین اتحادی است، یدک بکشد. یکی از عوامل اصلی تضعیف دولت کرزی، همین روحیه عدم مشارکتی و انحصاری وی و کابینه انتخابیاش میباشد که با ذهنیت طرد و نفی ، پشتوانه مردمی را از دست دادهاند و طبیعی است که با این ذهنیت انحصاری، مردم دست از پشتیبانی دولت بردارند و دولت طرد شده از جانب مردم مسلما یک دولت ضعیف، ناکارآمد و شکننده خواهد بود. با وجود نظام ریاستی و انحصار پست های کلیدی کابینه برای نخبگان قوم پشتون (وزارت دفاع، وزارت داخله، وزارت مالیه، وزارت معارف، وزارت اطلاعات و فرهنگ، وزارت صحت، وزارت مخابرات، وزارت انکشاف شهری، وزارت امور پارلمانی و...) نمیتوان انتظار آشتی و همکاری سایر اقوام را داشت. زمانی که اکثریت قریب به اتفاق مردم از حلقه حاکمیت بدور باشند و یک گروه به سوی کسب برتری قوم خاصی باشد خود بخود با ناتوانی نظام سیاسی در همگن و یکپارچه کردن گروه های متعدد و متنوع اجتماعی، زمینه برای تهدیدهای امنیتی جدی و تضعیف ظرفیت سیاسی نظام فراهم میشود. در کشور افغانستان که هنوز پایه های ملی به خوبی قوت نگرفته، دولت به ناچار نیازمند به جلب همه گروه ها و قومیتها است زیرا در غیر این صورت ایجاد امنیت ملی، رویایی بیش نخواهد بود. مسلما این بازی قومی، عوارض ناگواری بر وحدت و یکپارچگی ملی افغانستان خواهد گذاشت. سوال اینجا است که، وقتی بازی قومی است چطورمی توان ازدیگرگروه ها توقع داشت که فراقومی عمل کنند؟ در افغانستان نه دولت به دولت می ماند و نه ساختار دولتی به ساختار دولتی، در این کشور هرگز دولت به حیث یک ساختار سیاسی و مستقل وجود نداشته است. به عبارت دیگر می توان گفت که هنوز در افغانستان دولت به حیث یک ارگان سیاسی مستقل ایجاد نگردیده است. دولتها طی دوران طولانی رنگ و خصوصیات قبیلهای -قومی- مذهبی داشتهاند و دولت کنونی هم از این خصوصیتها به شدت متاثر میباشد. ما با واحد سیاسیای روبرو هستیم که، سطح سواد شهروندانش به واسطه درگیریهایی که حداقل چهار نسل با آن اجین بودهاند، بسیار پایین است و از طرف دیگر جامعه آن هنوز در یک چارچوب سنتی بنیادگرایانه تمام عیار قرار دارد و به واسطه ناچیز بودن سطح آگاهی ایشان از حیات اجتماعی و منافع کلان ملیشان، چالشها و بحران های قومیتی دوچندان می گردد. اگر بنای جامعه را بر خردگرایی و عقلانیت، که بلوغ اندیشه های مشترک سیاسی در راه ملت شدن است، بگذاریم، چندگانگی تباری- قومی موجود در افغانستان بیشتر نمود پیدا می کند و جامعه در راه تحول و سازمان یافتگی قرار می گیرد. اما همانگونه که روند سیاسی این کشور نشان می دهد، یافتن این منشور در بستر اشتراکات طایفهای افغانستان، هنوز یک آرمان غیر قابل دسترس به نظر میرسد. در مورد افغانستان، اولین گام را باید در شکل گیری دولت- ملت در این دیار بجوییم و بپذیریم هنوز افغانستان از این مرحله نگذشته و اتباع تحت قیمومت آن خود را به عنوان یک ملت مشترک یا یک واحد سیاسی پذیرفته شده، که وجه مشترک آن ها سرزمین، زبان، فرهنگ و تبار و سیستم سیاسی مورد پذیرش است، نمی دانند. مشکل افغانستان، این است که نمی تواند به صورت چتری درآید که همه قومیتها زیر آن به زیست خود بپردازند. باید بپذبریم مشکل افغانستان فراتر از جناح بندیهای موجود در سایر کشورهاست، وجه مشخصه بحران افغانستان، تفکر و منافع و جنگ قدرت میان قبیله ها است. منشا تمام مشکلات را در نداشتن وحدت و اتحاد در میان آن ها باید جست. هر گروهی که قدرت را به دست میگیرد درصدد محو هویت و بایستههای دیگر گروه ها بر میآید. اولین گام برای تشکیل دولت وحدت ملی، چیزی جز ملت بودن به معنای اخص کلمه نیست. اگر بخواهیم دو ویژگی برای ملت قائل شویم، وحدت اجتماعی و گوهر ملی است. گوهر ملی مجموعه تمایلات فکری و فرهنگی است که مشخصه افرادی است که متعلق به یک ملت هستند. تشکیل دولت- ملت و داشتن روحیه ملیگرایی و فهم مشترک از منافع ملی و فرا جناحی از دیگر عناصر لازم برای این مهم است. افغانستان دچار بحرانهای عدیدهای است. از جمله، بحران هویت، که به علت استیلا طلبی هویت پشتون بر سایر هویتهای قومی هر روز بر دامنه آن افزوده میشود؛ بحران مشروعیت، که با یکسان ساختن اقتدار سیاسی و تکمنبعی شدن مشروعیت آن در حال گسترش است؛ بحران مشارکت، که با عدم قائل شدن حق مشارکت حتی برای نزدیکترین افراد ابعاد جدیدی به خود میگیرد و بحران نفوذ و گسترش اقتدار دولت مرکزی، که با عملکرد دولت مرکزی که صرفاً مبتنی بر قهر بوده تا قانونمداری و اقدام با پشتوانه مشروعیت و مقبولیت جدی تر می شود. چیزی که افغانستان نیازمند آن است، وحدت به معنای واقعی است، و آن میسر نمی شود مگر با دخیل کردن تمامی گروه ها و قومیت های موجود در ساختار سیاسی حاکم و لحاظ کردن منافع ملی به جای منافع قومی و گروهی در سیستم تصمیم سازی. حتی با این منابع اختلافزا که در ابتدای نوشتار بدان اشاره شد، هرگاه موجودیت افغانستان به خطر افتاده اختلافات قومی در درجه دوم اهمیت قرار گرفته اند. بطور نمونه می توان از جهاد برعلیه اتحاد شوروی و یا مبارزه علیه استعمار انگلیس نام برد، زیرا انگیزه دفاع از کشور سبب گردید تا عجالتا مسایل مروبط به اختلافات داخلی کنار گذاشته شود و زمینه تجلی وحدت نسبی در میان توده های مردم مساعد گردد؛ اما با پایان جهاد و مبارزه، بار دیگر منافع قومی و گروهی بر منافع همگانی رجحان پیدا نمود و سبب کشمکش و فاجعه گردید. این ها همه نشان میدهد که امکان درک و ایجاد وفاق میان گروه ها وجود دارد و راهحل را باید در حذف نقاط حساسیت برانگیز جست. می توان اینگونه دریافت که افغان ها بدون گذشتن از نظرات و منافع گروهی و قومی خویش و تسلیم در برابر نظرات سایرین، که همان تساهل و مداراست، نمی توانند به وحدت ملی دست یابند. افغان ها باید به آرامی روند ملت سازی را طی کنند تا این روند خود بهانهای برای بزرگنمایی تفاوتها نشود و در این بین بالا بردن سطح تحمل عمومی در پذیرش مخالفان می تواند مفید فایده قرار گیرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 475]