تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 31 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):روزه و حج آرام‏بخش دل‏هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817452679




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سروده‌ شاعران افغانستانی در سوگ شهدای فاجعه «دهمزنگ»


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: سروده‌ شاعران افغانستانی در سوگ شهدای فاجعه «دهمزنگ»
خبرگزاری فارس: سروده‌ شاعران افغانستانی در سوگ شهدای فاجعه «دهمزنگ»
شاعران افغانستان از همان نخستین ساعات فاجعه دهمزنگ، سوگنامه‌های خود را در فضای مجازی منتشر کردند.

به گزارش خبرنگار سایت افغانستان خبرگزاری فارس، خبر انفجار در میدان دهمزنگ کابل، قلب همه انسان‌های حق‌طلب را داغدار کرد. شاعران افغانستان از همان نخستین ساعات این فاجعه، سوگنامه‌های خود را در فضای مجازی منتشر کردند. سید ابوطالب مظفری: خون سفید و سرخ و حبش هست در زمین
خون می‌دهیم و باز عطش هست در زمین 
ضحاک پیر غازه طلب می‌کند ز ما
هر روز خون تازه طلب می‌کند ز ما
خون گلوی کیست برین سنگفرش داغ
اینک سزای آنکه طلب می‌کندچراغ
خواهر بگو هوای کدام شما چُم است
از خانة کدام شما روشنی گُم است
بخت بد کدام شما سرب و سنگ بود
نان آور کدام شما دهمزنگ بود آمنه نوروزی: توتاپ حق ماست هنوز ای جهانیان
حقی که خون نگشت به رگهای بامیان

حقی که خون نگشت ولی خونمان بریخت
تاریخ را به کاسه ی اکنونمان بریخت

خون خورده ایم بار دگر دوم اسد
از شر ّ حاسدانِ به ایلم اِذا حَسَد

قابیلیان به بودنمان رشک برده اند
هابیل را به قصه ی پر اشک برده اند

امروز قلب تک تک ما دهمزنگ شد
پاسخ برای شاخه ی گلها تفنگ شد

گفتند بین ما و شما هیچ فرق نیست
فرق است درد ما به خدا دردِ برق نیست

تبعیض دیده ایم و دل افگار مانده ایم
همچون درخت یخ زده بی بار مانده ایم

همواره بوی توطئه از ارگ می رسد
ای وای جاده ها همه تا مرگ می رسد

بلخی شدیم در شب زندان دهمزنگ
خون شهید ما وگریبان دهمزنگ

این تکه های سرخِ بدن سَروری ماست
آری نشان غیرت و روشنگری ماست

ای دشمنی که نعره ی خاموش می کشی
خواب خموشی ام تو به آغوش می کشی!

در کلبه های مردم ماگر چراغ نیست
آزادگیست، سازش با هر کلاغ نیست!

توتاپ حق ماست هنوز ای جهانیان!
حقی که خون نگشت به رگهای بامیان! محمد مهدی جمالی: ما را نه تیرو تیغه ی جلاد می کُشد
این داغ داغِ دومِ مردادِ می کُشد

داغِ تو دهمزنگ مرا تکه تکه کرد
تیرو تفنگ و جنگ مرا تکه تکه کرد

از درد و آهِ شنبه خونین کابلم
روزِ سیاهِ شنبه خونین کابلم

حالا وطن بهشت نه تنها جهنم ست
فریادِ سوگنامه اولادِ آدم ست

خونابِ مردم ست که در شهر ریخته ست
خون در تلاطم ست که در شهر ریخته ست

خونِ تبسم ست که فریاد می زند
خواهر سکوت ما و تو را داد می زند

بی غیرتی ماست تو را دار می زنند
تیری به بال سرخ تو ای سار می زنند

بینِ غبار مانده سری از بدن جدا
افتاده دست و پای تو یک سو و تن جدا

افتاده دست و پای جگر گوشه ی پدر
افتاده دست و پای جگر گوشه پسر

امشب کسی برای تو هی ضجه می زند
تا صبح مبتلای تو هی ضجه می زند

امشب نشسته پیش خدا گریه می کنم
من اشک های چشم تورا گریه می کنم

ای وای وای شام غریبانِ کابلم
مثلِ حسین(ع)تمام غریبانِ کابلم

اینجا دلم به وسعت آمو شکسته ست
وقتی که بال سار و پرستو شکسته ست

تاریخ روشن ست به خونِ برادرم
هر دشت گلشن ست به خونِ برادرم

ما وارثان لاله ی سرخِیم دشت دشت
یاس هزار ساله ی سرخیم دشت دشت

شهرِ مرا چه ساده سیاهی گرفته ست
ابلیس عصر و رنگ تباهی گرفته ست

ابلیس عصر سوی خدا سنگ می زند
حتی به آبروی خدا سنگ می زند

برخیز کاوه پرچم خود را بلند کن
ما را تو با عدالت خود سربلند کن وقتی که نوح کشتی خود را شکسته ست
حالا چه سود دست به زانو نشسته ست

دوران تلخِ بلخ و بدخشان گذشته ست
آن روزگار تلخ ورزگان گذشته ست

حالا تمامِ شهر گلوی بریده اند
اشعار و قصه های فریدون شنیده اند

برخیز نسل کاوه نبرد و قیام کن
مردی به جا بیاور و کارش تمام کن محمد شکوه: وخون! ای جاریِّ توفنده از زخمِ وجود ما
تبِ گلدسته های روشنِ شهرِ شهود ما خروشان از دمِ دیوانه ی بیدادها در من
و جوش آورده از منشور استبدادها در من به تو محتاجم! از جان بیشتر ای آبروی من
به تو دل بسته ام ای تا ابد آب وضوی من من امشب از هجوم گریه های تلخ لبریزم
من امشب از جنون بامیان وبلخ لبریزم نشسته چشم های کابلم در آتش وخون است
شمال وشرق ومرکز،زابلم در آتش و خون است بفرما! رگ رگِ این ماتمستان را شکوفا کن
به هرسو بیرقی بر قطره ی پاشیده بر پا کن مرا در خود فرو بر! ای نشان آبرومندی
مرا از هم بپاشان تکه تکه،بعد معنا کن پس از آن سوگواران را کنار یکدیگر بنشان
پس از آن شانه های «آسمایی» را تماشا کن رها شو هر طرف در کوچه ها آری رها امشب
«پلِ سرخی»بکش تا«دهمزنگ» گریه ها امشب بیابان های سیراب! از عبورم را نگهبان باش
خیابان های سرمست از حضورم را نگهبان باش. فاطمه خاوری: بگذار سرت را به سرم ، سخت بگرییم
ای کابل خونین جگرم ، سخت بگرییم

فریاد بزن،جیغ بکش ،داد... که باهم
تا لحظه ی مرگ پدرم سخت بگرییم

کابل بشکن بغض مرا ،حرف بزن زود
کابل به خدا منتظرم سخت بگرییم

بی آنکه کسی روضه بخواند وسط خون
بادیدن چشمان ترم سخت بگرییم

کابل بتکان چادر خودرا به سر من
غم را بتکان روی سرم ، سخت بگرییم

با این دوسه خط شعر دلم خواست بگویم
دور از وطنم ، دربه دردم...سخت بگرییم... سیدضیا قاسمی: یک بار دیگر بازى دار و سر ما
تابیده خون بر آفتاب از پیکر ما

ما را بکش! شور خطر در سینه ماست
ما را شهادت عادت دیرینه ماست

نسل شهیدانیم، خو داریم با خون
در روز هیجا ما وضو داریم با خون

با داغ، با غم، با جنون ما را سرشتند
تاریخ را با خط خون ما نوشتند

این دهمزنگ، این مقتل اجدادى ماست
این محبسِ غم شاهد آزادى ماست

ما را نترسانید! در ما شعله جاریست
در رگ رگ هر شخص ما خون مزارى ست

از خون ما امروز گلگون کوه و دشت است
راهى که با خون رنگ شد بى بازگشت است انتهای پیام/ح

95/05/03 :: 12:44





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن