واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: برهاني مرند: هيچ قدرتي نميتواند تئاتر اجتماعي را نابود كند
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و هنر - تئاتر
نادر برهاني مرند معتقد است: هيچ قدرتي حتي در اختناقآميزترين شرايط نميتواند تئاتر اجتماعي را از بين ببرد.
به گزارش خبرنگار تئاتر خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) اين نمايشنامهنويس و كارگردان تئاتر كه عصر روزگذشته در نشست «تئاتر اجتماعي، راهكارها وچالشها» در خانهي تئاتر سخن ميگفت، با بيان اين مطلب ادامه داد: آگاهي فردي اگر به معناي درست كلمه رخ داده باشد، هرگز متوقف نخواهد شد بنابراين نويسندگان همچنان دست به توليد اثر ميزنند كه اين آثار در شرايط ديگري قدرت خود را نشان خواهند داد، اما اينجا اين پرسش مطرح ميشود كه طي سالهاي سكوت، جامعه از نديدن اين آثار چقدر لطمه ميخورد.
به اعتقاد او؛ در شرايطي كه امكان بروز آثار اجتماعي وجود ندارد، نسل نمايشنامهنويسي كه ثابت كرده به خوبي از عهدهي برقراري ديالوگ با جامعهي خويش برميآيد، بخشي از ديالوگهاي خود را با جامعه از دست ميدهد و ضرر و زيان اين ماجرا چندين سال بعد خود را نشان ميدهد.
درادامهي سخن او، محمد رضاييراد، ديگر نمايشنامهنويس و كارگردان حاضر دراين نشست متذكر شد: درحال حاضر نمايشنامهنويسان ما ناچار به نگارش متوني هستند كه چندان موردنظر خودشان نيست و اين لطمهاي است كه به شكل عام به تئاتر و به شكل خاص به تئاتر اجتماعي زده ميشوند، چرا كه خلاقيت فردي براي زيستن درچالشهاي پيشروي خود ناگزير است به سمت تئاتر رسمي برود.
درهمين رابطه برهانيمرند گفت: اگر كسي وارد اين جريان بشود و به آن تن بدهد بايد به آگاهي فردي او شك كرد.
اما افروز فروزند، ديگر نمايشنامهنويس و كارگردان تئاتر هم نظر خود را اينگونه بيان كرد: نميتوان هنرمند را ناچار به انجام كاري كرد كه اگر چنين شود، آن فرد ديگر هنرمند نيست. با اين حال هنرمند ميتواند در حين توليد اينگونه آثار هم سخنان خود را بيان كند، اما درعين حال خلاقيت در محدوديت هم گنجايش خاص خود را دارد.
درهمين زمينه رضاييراد اضافه كرد: گويي همه دچار اين بيماري هستيم كه وقتي همهچيز براي سخن گفتن فراهم است، نميدانيم چگونه حرف بزنيم، چرا كه آموختهايم تنها در شرايط نامساعد سخن بگوييم و اين باعث ايجاد نوعي خود ارضايي و خود شيفتگي در ما شده است.
درادامهي اين جلسه محمد يعقوبي، نمايشنامهنويس و كارگردان تئاتري كه دراين برنامه حضور داشت، اظهار كرد: من براي كشوي خانهام نمينويسم و اگر شرايط همچنان نامطلوب شود، كار نوشتن را تعطيل ميكنم. با همهي اينها معتقدم تئاتر اجتماعي هنوز وجود دارد حتي زماني كه از فرد ميگوييم از آنجا كه فرديت در جامعهي ما امري مخدوش است، باز هم دربارهي تئاتر اجتماعي سخن گفتهايم.
به باور او هرچند تئاتر اجتماعي وجود دارد اينگونه نمايشي فاقد خون است، چرا كه دچار نوعي بازدارندگي است و اين موانع، آن را به سمتي ميبرند كه تكرار دورهي سياه دههي 60 و اوايل دههي 70 است.
يعقوبي تصريح كرد: باعث شگفتي است كه تئاتري خود جرياني را عليه تئاتر اجتماعي تئوريزه ميكنند و به انكار آن ميپردازند، هرزمان از انسان ميگوييم نگاهي تئوريزهشده آن را انكار ميكند.
در تكميل اين سخن، رضاييراد هم اضافه كرد: چالشي كه تئاتر اجتماعي با آن روبهرو است، از بيرون آن نيست بلكه از درون آن است.
تئاتر اجتماعي در بنيان خود با سياست و نقادي گره خورده است، اما تئاتر اجتماعي ما در بنيان خود سياسي نيست. زيرا صرف سخن گفتن از انسان نيست كه دراين جريان اهميت دارد، بلكه بايد ببينيم دربارهي چه مسائلي از اين انسان ميگوييم.
به باور نويسندهي «گزارش خواب» و «بازگشت به خان نخست» شوراي نظارت و ارزشيابي به تئاترهاي سخنگو كه از انسان و مسائل او ميگويند، حساسيت پيدا ميكند و اينگونه تئاترها كه از مسائلي مانند سنت و مدرنيزم، انقلاب، جنگ و ... ميگويند صرف نظر از اينكه در چه ژانري اجرا شوند، تئاتر اجتماعي محسوب ميشوند.
بنابراين نمايشي مانند «ددالوس و ايكاروس» همان اندازه اجتماعي است كه نمايش «پچپچههاي پشت خط نبرد» كه البته لايهاي از اسطوره روي نمايش «ددالوس و ايكاروس» كشيده شده است و اين درحالي است كه اين نمايش بهشدت امروزي، مدرن و نقادانه است.
نويسنده و كارگردان «رقصي چنين» معتقد است: شايد تئاتر اجتماعي داشته باشيم، اما تئاتر نقاد كه مسائل جامعه را جراحي كند مثل آثار عليرضا نادري نداريم.
دربخش ديگري از اين نشست افروز فروزند با اشاره به بيتفاوتي تماشاگران نسبت به تعطيلي شش ماههي تئاترشهر اضافه كرد: تماشاگر هنوز با ما خيلي اخت نشده است و اين تعطيلي شش ماهه براي آنان مهم نبود. درحالي كه اگر تنها نيمي از سالنهاي سينما به هردليلي تعطيل شوند، بازتاب گستردهاي خواهد داشت بنابراين بايد ديد، بودن يا نبودن تئاتر چقدر براي تماشاگران ما مهم است.
در پاسخ به او رضاييراد عنوان كرد: چنين اتفاقي در سينما نميتواند رخ دهد زيرا بخشي از جريان توليد از كار ميافتد و كژكار ميشود.
با اين حال محمد يعقوبي معتقد است: سينما در مقايسه با تئاتر تنها از ابزار قدرتمندتري بهرهمند است اما از حيث آگاهي بخشبودن، وضعيت سينما به مراتب از تئاتر فاجعهتر است.
درتكميل اين بحث برهانيمرند اضافه كرد: بايد ببينيم با تئاتر اجتماعيمان چقدر ميتوانيم درجامعهي بزرگ و فراگير امروز و دركنار رسانههاي قدرتمندي همچون سينما و كتاب تاثيرگذار باشيم. تئاتراجتماعي ما در بالندهترين شكل خود تا چه ميزان ميتواند درجامعه كنشگر باشد.
درهمين زمينه محمد يعقوبي با تشريح تفاوت تماشاگران تئاتر با ديگر رسانهها توضيح داد: تئاتر حتي در بهترين حالتها هم با تعداد محدودي از مخاطبان سروكار دارد، اما در اينجا تعداد افراد مهم نيست و نگاه كمي به اين ماجرا نادرست است.
او ادامه داد: تئاتر اجتماعي بهخوبي ميتوانست مخاطب را راضي كند، اما هرچه ميزان عوامل بازدارنده بيشتر شود، اين جريان دچار مشكلات بيشتري خواهد شد. ضمن اينكه دراين جريان يكسري خط قرمز داريم و يكسري شبه خط قرمز كه نبايد زيربار آنها برويم.
محمد رضايي راد هم در تاييد اين مطلب يادآور شد: وظيفهي اخلاقي نويسنده و كارگردان اين است كه مخاطب را درجريان موارد سانسورشده بگذارد به اين صورت كه سانسور را بازنمايي كند نه اينكه بخشي از اثر خود را حذف كند.
نادر برهانيمرند هم راهكار خود را براي حل اين مشكل اينگونه بيان كرد: خانهي تئاتر بيش از آنكه وارد بازيهاي حاشيهاي بشود به وظيفهي اصلي خود كه شناسايي آيينهاي تئاتري است بپردازد. اگر اين تشكل در مقاطع تاريخي درست عمل كند و محافظه كاري را كنار بگذارد، ميتواند اعتراض جمعي اهالي تئاتر را مطرح كند. دراين صورت ديگر هنرمندان در اعتراض به مشكلات تنها نيستند.
يعقوبي نيز راهكار انتخابي خود را اينگونه تشريح كرد: اگر نميتوانم دربارهي انسان امروز ايراني سخن بگويم، نزديكترين فرد به او را انتخاب ميكنم كه البته اين انتخاب نوعي راه گريز است.
برهانيمرند نيز دراين باره گفت: گاهي صحبت از محافظهكارانه بودن اين انتخابها است. در هر حال هنرمند دغدغهمندي خود را از نوع ديگري مطرح ميكند.
اما افروز فروزند، در پاسخ به اين سخن گفت: راههاي ديگري براي ارائهي نمايشنامهي ايراني وجود دارد. اين شيوه تا مدت كوتاهي جواب ميدهد اما كمكم زمان مرگ نمايشنامهي ايراني فرا ميرسد.
با اين حال برهانيمرند در پاسخ به فروزند يادآوري كرد: ماندن و كاركردن دراين شرايط، حتي با متن خارجي هم عين مبارزه است تا اينكه جا را براي افراد ديگري خالي كنيم تا بيابند و اين تئاتر را از ما بگيرند و آن را متعلق به خودشان كنند.
محمد يعقوبي هم يادآور شد: اگر كسي نخواهد كار كند، ناچار است به رسانههاي ديگر مهاجرت كند و اين همان اتفاقي است كه در دههي 60 رخ داد. اما درهر حال هركس بايد راهي را براي ماندن انتخاب كند، البته اين موضوع هرگز به معناي اجراي يك اثر بيخاصيت نيست كه اگر چنين شود، من هرگز نميمانم .
به گزارش ايسنا، درادامهي اين نشست محمد رضايي راد در پاسخ به سخن يكي از حاضران مبني بر وحدت رويه درهنرمندان تئاتر دربارهي مسائل اخير تشريح كرد: خانهي تئاتر هرگز جايگاه مستقلي ندارد تا بتواند وارد بحث احقاق حقوق افراد شود.اگر جلوي اجراي يك متن گرفته شود مقدمهاي است براي جلوگيري از اجراي متون ديگر. اما همهي ما به تنهايي سربريده ميشويم و اين ناشي از فرديت ناآگاه ماست. چرا كه در ميان ما آگاهي وجود ندارد و اين چنين است كه وقتي جلوي كار يكي از ما گرفته ميشود، ديگر همكارانمان اعتراضي نميكنند.
درتاييد سخن او برهانيمرند تصريح كرد: درجامعهي پرتعداد تئاتر مشكل فرهنگي داريم. تئاتر سخنگو نداريم چون رسيدن به اين مقام مستلزم داشتن آگاهيها و شرايطي است كه ما نداريم و اينها هم بيانگر مشكلاتي است كه درخانواده ما وجود دارد.
در بخشي ديگري از اين نشست محمد رضاييراد چالش ميان تئاتر سخنگو و تجربي را متعلق به عصر طلايي تئاتر در يونان دانست و تشريح كرد: تئاتر سخنگو از انسان و مسائل او ميگويد، اما تئاتر تجربي چنين الزامي ندارد و به نظر ميرسد در دورهي معاصر يكي از چالشهاي پيشروي تئاتر سخنگو، تئاتر تجربي است كه دغدغهاي براي سخن گفتن از انسان ندارد.
افروز فروزند هم توضيح داد: لازمهي اجراي تئاتر چيزي به نام دموكراسي است كه در تئاتر ما وجود ندارد، بههمين دليل هميشه با ترس و لرز از انسان ميگوييم و چون نميتوانيم كار اجتماعي اجرا كنيم خود را كنار ميكشيم و اينگونه است كه به رغم داشتن تحولات بسيار كه ميتوانست به رشد تئاتر ما كمك كند، تئاتر اجتماعي ما رشد نكرده است كه بخشي از اين ضعف به هنرمندان ما باز ميگردد.
انتهاي پيام
يکشنبه 2 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 205]