محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829298000
ناصر تکمیل همایون در گفتوگوی مشروح با فارس تصریح کرد قوام داعیه مدرنیسم داشت/چرا مصدق، قوامالسلطنه را دستگیر نکرد/دربار مسئول کشتار قیام 30 تیر بود
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: ناصر تکمیل همایون در گفتوگوی مشروح با فارس تصریح کردقوام داعیه مدرنیسم داشت/چرا مصدق، قوامالسلطنه را دستگیر نکرد/دربار مسئول کشتار قیام 30 تیر بود
درباره انگیزه واقعی استعفای دکتر مصدق در تیرماه 1331، گمانههای متنوعی مطرحند. ناصر همایون تکمیل از موضع جانبداری از اندیشه و کردار سیاسی دکتر مصدق، به بیان دیدگاههای خویش در باب زمینهها و پیامدهای رویداد 30 تیر پرداخته است.
خبرگزاری فارس ـ گروه تاریخ: با مروری اجمالی بر آنچه در این دفتر آمده است، در مییابید که در باب انگیزه واقعی استعفای دکتر مصدق در تیرماه 1331، گمانههای متنوعی مطرحند. این احتمالات، هر یک در بر دارنده بخشی از حقایق هستند و به رغم تنوع میتوانند در مواردی با یکدیگر جمع شوند و در کنار هم به ترسیم واقعیت، کمک کنند. در گفتوگوی حاضر، دکتر ناصر همایون تکمیل از موضع جانبداری از اندیشه و کردار سیاسی دکتر مصدق، به بیان دیدگاههای خویش در باب زمینهها و پیامدهای رویداد 30 تیر پرداخته است. این دیدگاهها در بردارنده نکات جدیدی از علل استعفای دکتر مصدق و نیز رفتار سیاسی وی در دوره چند روزه صدارت قوامالسلطنه است.
* به نظر شما دکتر مصدق میدانست که جانشین او قوام است یا نه؟ دکتر مصدق میدانست که دو نفر رقیب او هستند. یکی سید ضیاءالدین طباطبائی و یکی هم قوام. شاید نسبت به قوام اندکی نزدیکی حس میکرد، ولی نسبت به سید ضیاء شدیدا دشمن بود، چون کودتا و وضعیت رضاشاه را همه از ناحیه افکار و رفتار سید ضیا میدانست. من فکر میکنم دکتر مصدق نمیدانست که شاه بلافاصله قوامالسلطنه را میآورد، ولی میدانست که اگر قرار باشد رقیبی داشته باشد، بین این دو نفر است، مخصوصا در ابتدای نخستوزیریاش، وقتی که جمال امامی در مجلس موضوع نخستوزیری او را مطرح میکند، همان موقع سید ضیاء نزد شاه بوده و قرار بوده نخستوزیر شود و لذا در این باره مدرکی هم داشته، ولی در مورد قوامالسلطنه گمان نمیکنم مدرکی داشته، ولی حدس میزده. *با مروری بر نشریات آن زمان، آشکار میگردد که قوام از مدتها قبل در پی احراز نخستوزیری بوده و در گوشه و کنار هم اخباری در این باره دیده و شنیده میشده و افکار عمومی هم جایگزین دیگری جز قوام را برای مصدق تصور نمیکرده است. با توجه به این مسائل، آیا استعفای مصدق سئوالبرانگیز هست یا نه؟ این مسئله برمیگردد به نفت. قوام تقریبا طرفدار لغو قرارداد سابق و تنظیم قرارداد جدیدی بوده، ولی طرفدار ملی شدن نفت نبوده و آن گروهی که میخواستند مسئله نفت حل شود و جنبه اقتصادی نفت برایشان بیشتر از جنبه استقلال ملی مطرح بوده، همیشه تبلیغ قوامالسلطنه را میکردند، مخصوصا اینکه قوامالسلطنه در موضوع آذربایجان، امتیازات مثبتی را به دست آورده بود. این تصور که بگوئیم مصدق میدانسته قوامالسلطنه میآید و بعد استعفا داده، من به این صورت تصور نمیکنم، ولی ممکن است حدس زده باشد. *با استعفای دکتر مصدق، نهضت ملی با وجود پشتوانه عظیم مردمی، عملا بیدفاع شد، چون این استعفا اولا بدون اطلاع دوستان و همکاران دکتر مصدق صورت پذیرفت و ثانیا نهضت در مقابل یک گردنه بسیار دشوار قرار گرفت. اگر بپذیریم که دکتر مصدق حدس هم میزده که قوام جانشین او میشد، هرچند قضیه فراتر از حدس است و این مسئله حتی به روزنامهها هم کشیده شده بود، به نظر شما استدلال دکتر مصدق برای این استعفا چه بود، در حالی که میدانست قوام همه رشتهها را پنبه خواهد کرد. من نمیتوانم به طور قطع بگویم که فکر نمیکرده که این طور خواهد شد، اما اینکه او استعفا داد و نهضت را بدون سرپرست و آینده رها کرد، این طور نبود. من گمان میکنم دکتر مصدق روی آیتالله کاشانی، زیاد حساب میکرد، کما اینکه درست هم از کار درآمد. البته عدهای هم هستند که میگویند دکتر مصدق به دادگاه لاهه رفته بود، ولی هنوز جواب دادگاه نیامده بود و این تصور وجود داشت که شاید دادگاه به ضرر ایران رای بدهد. مصدق دلش میخواست کنار برود و این شکست را نپذیرد، ولی خوشبختانه بعد از قبول مجدد ریاست دولت، جواب مثبت دادگاه لاهه آمد و موقعیت او را مستحکمتر کرد. *به نکته خوبی اشاره کردید. برخی معتقدند که دکتر مصدق در طول یک سال زمامداری خود در حل عادلانه مسئله نفت ناموفق بود، یعنی ملی شدن نفت صرفا به خلعید محقق نمیشد، بلکه باید با بستن قراردادهای عادلانهای عملی میشد که عوایدش عملا نصیب ملت ایران شود. دکتر مصدق در این زمینه تمام پیشنهادات خرید نفت را بهویژه از طرف امریکائیها که خریدار عمده نفت ایران بودند، رد کرد و چون نتوانست عملا مسئله ملی شدن نفت را به سرانجام برساند، استعفا داد. شما در مورد این تحلیل چه دیدگاهی دارید؟ من این را قبول ندارم. مصدق شاید یک مقداری فکر میکرده که در دادگاه وضعی پیش خواهد آمد که به نفع ایران رای ندهند و اگر این گونه میشد و او کنار میرفت، بیشتر به نفعش بود. یک ریشه اصلی هم وجود داشت. من مخصوصا به این نظریه در چند ماه اخیر رسیدهام که از ابتدای زمامداری فروغی تا 28 مرداد، اینکه بگوئیم شاه در دورانی شاه جوان بخت، دموکرات و روشنفکر و تحصیلکرده و طرفدار مردم بود و بعد به دیکتاتوری و استبداد کشیده شد، درست نیست. شاه از همان دوران فروغی، فتنهانگیزی و در مسائل سیاسی دخالت میکرد، در مسائل نظامی دخالت میکرد. اینکه بگوئیم شاه در دورانی شاه جوان بخت، دموکرات و روشنفکر و تحصیلکرده و طرفدار مردم بود و بعد به دیکتاتوری و استبداد کشیده شد، درست نیست. شاه از همان دوران فروغی، فتنهانگیزی و در مسائل سیاسی دخالت میکرد، در مسائل نظامی دخالت میکرد.
مصدق به گمان من واقعا مظهر مشروطیت بود. او مشروطیت را آن گونه میخواست که نصّ قانون اساسی بیان میکند، یعنی یک شاه کاملا غیر مسئول، اما دولتهای مشروطه، به دلیل احترام به شاه یا از ضعف خودشان، همیشه وزارت جنگ را در اختیار شاه میگذاشتند و همین طور چند وزارتخانه دیگر را و مصدق میخواست این مسئله را به هم بزند و به طرف مشروطیت واقعی قدم بردارد. شاه بهانه هم به دستش داده بود و آن اینکه افسران ارتش و بازنشسته و غیر بازنشستهها، امرای ارتش و کسانی که شاه با آنها در ارتباط بود، فتنهانگیزی میکردند و مصدق تصورش این بود که اگر وزارت جنگ را در اختیار بگیرد، میتواند شاه را از این فتنهانگیزیها دور نگه دارد و لذا مسئلهای را که مصدق انتخاب کرد، از نظر من درست بود، مضافا بر اینکه با روح قانون اساسی هم موافق بود. در خاطراتی که اخیرا خواندهام به وضوح مشاهده کردهام که شاه نسبت به هر نخستوزیری که صاحب شخصیت و ارادهای بود، از جمله فروغی، قوامالسلطنه، رزمآرا و حتی سید ضیاء و زاهدی عناد داشته، چه رسد به مصدق که در جای خودش محفوظ است. مخالفت مصدق با شاه در مورد تصدی وزارت جنگ، به نظر من حرکتی دموکراتیک بوده و البته این بهانه خوبی هم بود که اگر شاه میگفت نه که این را گفت و قوامالسلطنه را آورد، برای مصدق یک پیروزی بود و زمانی که مردم قوامالسلطنه را کنار زدند، باز برای مصدق پیروزی بود. *دکتر مصدق کوچکترین مشکلی را که بر سر راه ملی شدن نفت پیش میآمد با ملت در میان میگذاشت، اما در مورد این استعفا، حتی مسئله را با همپیمانان نزدیک خود نیز مطرح نکرد. در باره این مسئله پشت درهای بسته تصمیمگیری کرد. این نحوه عمل نامتعارف نشان نمیدهد که دکتر مصدق در واقع درخواست وزارت جنگ را بهانه قرار داد تا استعفا کند، در حالیکه میتوانست برای به دست آوردن این وزارت، از شیوههای کمهزینهتری بهتری استفاده کند، چون همان طور که در سیتیر مشاهده کردیم، از حمایت مردمی بسیار قدرتمندی برخوردار بود. این حرکت او مخالفت با شاه و با سلطنت بود. در نامهای که نوشت و تقاضای استعفا کرد، ذکر کرد که به چه علت میخواسته وزارت جنگ را بگیرد و حالا که به فدوی اطمینان ندارید، فرد دیگری را ان شاءالله انتخاب خواهید کرد که در شرایط فعلی منافع مملکت را در نظر بگیرد. من تصور میکنم که دکتر فاطمی یا اعضای ردیف اول جبهه ملی میدانستند. شاید اگر این مسئله را با مردم مطرح میکرد، به معنی مخالفت با شاه تلقی میشد و در مقابل حزب توده هم قرار میگرفت؛ اما در مورد مکی و بقائی من در یکی از همین کتابها خواندم که قوامالسلطنه در زمانی که پنهان بود، به مصدق تلفن میکند و میگوید: «آقا! یعنی ما این قدر بد هستیم؟ این قدر خائن هستیم که روزنامهها به ما این قدر فحش میدهند، اعضای نهضت ملی این قدر فحش میدهند؟» مصدق جواب میدهد که: «مکی و بقائی که دست پرورده خود جنابعالی در حزب دموکرات بودند، دارند فحش میدهند.» این نشاندهنده این است که مصدق نسبت به همه اعضای جبهه ملی اعتقاد کامل نداشته و شاید به خودش حق میداده که این استعفا را پنهان کند و اما در پاسخ به کسانی که مسئله نخستوزیری بعد از مصدق را مطرح میکنند، اولا شاه مدتها بود که تلاش میکرد یکی از طرفداران مصدق جای او بیاید؛ مهم نبود که چه کسی باشد، فقط هدفش این بود که نهضت شکست بخورد، حتی شاید شاه نسبت به اللهیار صالح هم نظر مثبت داشت، اما یک روز در حوضخانه مجلس شورای ملی بحث میشود که اگر مصدق نباشد، چه کسی بیاید و بین معظمی و شایگان بحث میشود. بعد من شنیدم که دکتر بقائی رفته بود در حوضخانه و عصایش را بلند کرده و یک فحش رکیکی هم داده و گفته بود که: «فلان فلان شدهها میخواهند برای مصدق جانشین درست کنند. فقط باید مصدق برگردد.» شاید چون بقائی به عنوان جانشین مصدق معرفی نشده بود، این کار را کرد. این نظر عدهای است. نظر عده دیگری هم این نیست و میگویند بقائی علاقمند بود که مصدق برگردد. این عملی بود که شاه انجام داد و از خدا میخواست مصدق برود و عقدهای نسبت به او پیدا کرده بود و هواداران مصدق هم تصور میکردند این اوست که نهضت ملی را به وجود آورده است، در حالی که امروز ما میگوئیم این نهضت ملی بود که رهبری خودش را که همان مصدق بود، پیدا کرد و اگر کس دیگری میآمد که خلوص نیت داشت، او هم مصدق میشد. *آیتالله کاشانی و دکتر بقائی نهایت تلاششان را برای بازگشت مصدق کردند، در حالی که برخی از اعضای جبهه ملی برای تبریک گفتن به قوام به منزل او رفتند! به نظر شما انگیزه آیتالله کاشانی و دکتر بقائی برای بازگرداندن دکتر مصدق چه بود و بر حسب آنچه در آینده پیش آمد، آیا در شناخت خود دچار اشتباه شدند؟ طرفداران مصدق در مجلس دو گروه بودند. یک عده آدمهای سیاسی بودند که حالا طرفدار مصدق شده بودند و در کابینههای قبلی هم وزیر بودند. گروه دوم خالصاً مخلصاً مصدقی بودند، مثلا دکتر بقائی نوشته که در میدان بهارستان مرحوم حاج سید ضیاءالدین حاج سید جوادی، وکیل قزوین، معمم بود. عمامهاش را برداشت و عبایش را هم در آورد و رفت داخل شهربانی که سرهنگ قربانی را کتک بزند. اینها ذاتاً و روحاً مصدقی بودند. البته عکسی هم از او با آیتالله کاشانی دارم، یعنی او را هم قبول داشته. سیاسیها ممکن است برای تبریک به خانه قوام هم رفته باشند، ولی آنهائی که خالصانه عضو فراکسیون نهضت ملی بودند، تا آخر ماندند. آیتالله کاشانی در آن روز مرجع قضایا شده بود و چه بسا اگر کاشانی نبود، اصلا سیتیری به وجود نمیآمد. او بود که این جریان را درست کرد و آن اعلامیه او و شجاعت بینظیری که به خرج داد و به حسین علاء گفت که برود به شاه بگوید که نوک حمله را به سمت دربار متوجه خواهد کرد. این مسئله بسیار مهمی بود. ماها که در روز 30 تیر در خیابانها و کوچهها بودیم و چندین بار هم در معرض کشته شدن قرار گرفتیم، در پاسخ به پیام کاشانی رفته بودیم. بعد از کاشانی فراکسیون نهضت ملی برایمان مطرح بود و بعد از آن جبهه ملی و احزاب و دستجات. * در روزهائی که آیتالله کاشانی و در ابعادی دکتر بقائی با حضور آشکار در صحنه، به بسیج مردم پرداختند و رویداد 30 تیر را پدید آوردند، دکتر مصدق با هیچ کس ارتباطی برقرار نکرد و فقط مکی توانست با او ملاقات کند. آیا به نظر شما قطع ارتباط رهبر یک نهضت با مردمش، نشانه عدم علاقه مصدق به بازگشت به پست نخستوزیری نبود؟ اگر نمیخواست برگردد، برنمیگشت. او آدمی بود که وقتی تصمیمی میگرفت، به آن عمل میکرد. وقتی هم که میخواست برگردد، برمیگشت، کما اینکه بارها از او خواستند نخستوزیر شود و نشد، ولی وقتی تصمیم گرفت بشود، پذیرفت. او اختیار را به دست مردم داد و مردم هم برای چنین حرکتی، رهبر سیاسی خود را انتخاب کردند. من در آن زمان نوجوان بودم. من اگر روز 27 و 28 تیر اعلامیههای آیتالله کاشانی را نمیخواندم به میدان بهارستان نمیرفتم. مصدق شاید حالتی را به وجود آورد که بدون اینکه تحریکی بکند، جامعه به حرکت درآمد و دوباره او را به حکومت برگرداند. *رهبر سیاسی، رهبری میکند نه اینکه برود و در خانهاش را به روی خودش ببندد! مصدق از آن نوع رهبرانی بود که در این گونه موارد برای خودش روش مخصوصی داشت و این روش را انجام میداد. در تمام دوران گذشتهاش هم یا در تهران وکیل مجلس بود یا در جبهه ملی مشغول بود و یا به احمدآباد میرفت. آدمی که وسط میدان بیاید و رهبری کند و به حکومت برگردد، نبود. مصدق از آن نوع رهبرانی بود که در این گونه موارد برای خودش روش مخصوصی داشت و این روش را انجام میداد. در تمام دوران گذشتهاش هم یا در تهران وکیل مجلس بود یا در جبهه ملی مشغول بود و یا به احمدآباد میرفت. آدمی که وسط میدان بیاید و رهبری کند و به حکومت برگردد، نبود.
*اگر در آن روز آیتالله کاشانی و دکتر بقائی و چند نفر دیگر نبودند که نهضت رهبری نمیشد! رهبری سیاسی که به معنی کنجنشینی نیست. شاید دکتر مصدق به آیتالله کاشانی و اعضای نهضت ملی این اطمینان کامل را داشت که نهضت را رهبری خواهند کرد و ضعف شاه را هم میدانست و خود را کنار کشید تا مردم تصمیم بگیرند، یعنی بدون دخالت و تحریکات مصدق، مردم تصمیم گرفتند که رهبر خودشان را برگردانند. شاید بشود گفت بهنوعی رهبری سیاسی فرهنگی بوده. ما در تاریخ داریم که با یک نامه رودکی، امیر سامانی به شهر خود باز میگردد. این شیوه رفتار هم به هر صورت وجود داشته. *اشاره کردید که شاه در آن مقطع هم خوی دیکتاتوری را داشت و کسانی که میگویند شاه بعد از 28 مرداد شاه شد، اشتباه میکنند. شاه از همان زمان شاه بود و در امور دخالت میکرد، اما بنا بر شواهد، شاه از قوام خوشش نمیآمد و تا آخرین لحظه هم به رغم فشارهای قوام و اشرف و ملکه مادر، به انحلال مجلس رضایت نداد، در حالی که اگر اعتقاد به دیکتاتوری داشت، مجلس را منحل میکرد. چندی قبل از این تاریخ، قوام لقب حضرت اشرف را از شاه میگیرد. بعد او نامههای تندی به شاه میدهد و اینکه اشرف و ملکه مادر از قوام حمایت میکردند، مسئله درستی است. قوامی که با مجلس مؤسسان مخالف بود، یعنی با اینکه شاه قدرت دارد مجلس را منحل کند، مخالف بود، آمد و با شاه ساخت. محمدرضا شاه شخصیت بسیار مذبذب و ترسوئی داشت و آن موقع این خبر را به او رسانده بودند که در درون ارتش دارد آشوب به وجود میآید، بهویژه از طرف نیروی هوائی و این مانده بود. نه جرئت داشت مجلس را طبق اختیاراتی که داشت منحل بکند و نه میتوانست منحل نکند، چون به قوام قول داده بود. این وسط گیر کرده بود که بعد خلاصه به او رساندند که باید بگوئی قوام کنار برود. علاء را فرستادند که اعلیحضرت گفتهاند که باید استعفا بدهی، در حالی که دو سه ساعت قبل از آن، قوام با دربار تماس گرفته و هرکاری کرده بود که با شاه صحبت کند، نتوانسه بود و به اشرف گفته بود که تو قول داده بودی که شاه را راضی کنی و وقتی علاء میآید و میگوید اعلیحضرت فرمودند که ... میگوید اعلیحضرت غلط کرده! یعنی تا اینجا هم این آدم را کشاندند. سیاستمدارهای درجه یک را هم میشود به اینجا کشاند! قضایای آذربایجان را آن طور اداره کرد، با حزب توده آن کارها را کرد و خدمات زیادی کرد، اما در سن 70 و چند سالگی هم این طور طماع و مقامپرست میشود و گول میخورد. آیا شاه از قوام سیاستمدارتر بود؟ ابدا! این ضعف خود قوام بود که او را زمین زد. اگر قوام توانسته بود خوب بازی کند و وقایع سیتیر به وجود نمیآمد، شاید شاه مجلس را منحل میکرد. *به هر حال اگر مجلس منحل میشد، برگ برنده مهمی در دست قوام قرار میگرفت، ولی واقعیت این است که شاه مجلس را منحل نکرد و باز تلاش کرد که اعضای جبهه ملی بین خودشان توافق کنند و کسی را برای ادامه ملی شدن نهضت نفت انتخاب کنند. این رفتار شاهد بر این نیست که شاه در ابتدای امر به جریان ملی شدن نفت علاقه داشت؟ خیر، این نشان میدهد که شاه جرئت انحلال مجلس را نداشت و خبرهای آشوب در ارتش او را ترسانده بود، مخصوصا نیروی هوائی و در عین حال نسبت به مصدق عقده پیدا کرده بود، دلش میخواست کسی مثل اللهیار صالح یا دیگری انتخاب شود که اسطورهای را که مصدق به وجود آورده بود، بشکند. *شاه با ملی شدن نفت همکاری میکرد یا خیر؟ مهندس بازرگان میگفت که همکاری میکرد! *آیتالله کاشانی هم اعتقاد داشت که شاه ابتدا با جریان نهضت ملی موافق بود، ولی برخی با تندرویهایشان او را به دامان امریکا انداختند. او ممکن است که نسبت به دکتر مصدق و محبوبیت او عقده داشت، ولی با اصل جریان نهضت ملی نفت مخالف نبود. اگر هم موافق بود مثل جریان اصلاحات ارضی است که اگر به نفع خودش و به نام خودش بود، شاید قبول میکرد، ولی عقده عجیبی به مصدق پیدا کرده بود. البته اگر این جریان به نام هر کس دیگری هم بود، قبول نمیکرد. مثلا اصلاحات ارضی را تا به نام امینی بود، قبول نکرد، به نام ارسنجانی هم قبول نکرد، ولی انقلاب شش مادهای را به نام خودش به جریان انداخت. این نشاندهنده خودخواهیهای اوست. مهندس بازرگان میگوید شاه تا زمانی که با مردم بود، مردم دوستش داشتند، از زمانی که روبروی مردم ایستاد، با او مخالفت کردند. این هم حرف درستی است. *بر اساس خاطرات شخصیتان، در آن روزها احساس میکردید کانونهای مقاومت در کجاها شکل میگیرند؟ بیانیه قوام چه کسانی را ترساند و چه کسانی را نترساند. سیاستمداران به اصطلاح وابسته و سابقهدار را ترساند. مثلا آنهایی که وزیر کابینههای دیگر هم بودند و در دوره هفدهم مصدقی شده بودند، ترسیدند. ترجیح میدهم اسامی آنها را نگویم، ولی جوانها به هیچ وجه نترسیدند، یعنی مثلا روزنامه حزب ملت ایران در آن روز نوشته بود: گلوله، گلوله، گلوله،این است پاسخ ملت ایران به قوامالسلطنه! این شماره روزنامه به سرعت نایاب شد. روزنامه شاهد دکتر بقائی هم به همین کیفیت. نمیدانم کسانی که مینوشتند آیا جزو جناح زحمکتشان دکتر بقائی بودند یا جناحی که نیروی سوم شدند، مثل آل احمد. روزنامه مجاهدین اسلام که خیلی تند بود. آنها هم مینوشتند و روحانیتی که در مجلس بود، بسیار قوی بود و قوامالسلطنه را مسخره میکردند. روی دیوارها هم تودهایها مینوشتند: «حاکم دهن سوزا....» حزب توده اگر ادعا کند که در سیتیر نقش داشته، اشتباه میکند، ولی در چند روز دعوای مردم و قوامالسلطنه نقش داشت، البته صداقت نداشتند و دروغ میگفتند. ولی آن آدم باشخصیت و برجستهای که در راس این جریانات قرار گرفته بود و مردم به او اتکا و ایمان و اعتماد داشتند، آیتالله کاشانی بود. بازار تعطیل شد، دانشگاه تعطیل شد که نشاندهنده قدرت آن جریان بود. البته احزاب ملی هم سهمی داشتند ، خود فراکسیون جبهه ملی هم اعلامیه داده بود و سهمی داشت، ولی در تهران وقتی آیتالله کاشانی حرف میزد، بالاترین حرف بود. او اصلا نترسید. در حرفهای کاشانی کاملا شهامت و شجاعت دیده میشود. *در بیانیه قوام، نوک پیکان حمله به سوی آیتالله کاشانی است. به نظر شما چرا قوام به جای حمله به جناحهای مختلف و بهخصوص اعضای جبهه ملی حملات خود را متوجه آیتالله کاشانی کرد و سوای سابقه اختلافاتی که این دو با هم داشتند، چگونه به این نتیجه رسید که کانون اصلی مقاومت و مخالفت، حول محور آیتالله کاشانی شکل گرفته است؟ قوام اعضای جبهه ملی را خوب میشناخت، هم اشخاص محکمش را میشناخت، هم اشخاصی را که از خودش بودند. با آقای کاشانی هم از گذشته خرده حساب داشت و با تبلیغاتی که انگلیسیها در ماههای گذشته کرده بودند که پیوند این نهضت با دیانت، مسئلهساز است و باید آن را کوبید، زمینه حمله به کاشانی فراهم آمده بود. قوام هم کسی نبود که بخواهد زیر عبای کاشانی برود. یک آدم تند و تیز و به قول شاه قلنبهگو بود و تشخیص داده بود که اگر در جریان واکنشها نسبت به او، منبع دینامیکی وجود داشته باشد، او کسی جز کاشانی نیست. اسم نمیآورد، ولی کاملا مشخص بود که مخاطبش چه کسی است و با این کار، تودهایها و روشنفکران را هم جلب میکند که ما نهضتمان، نهضت مذهبی یا نهضت تودهها نیست و میخواهیم با نوعی مدرنیسم روی کار بیائیم. این هم یک نوع تبانی با تودهایها و روشنفکران غربزده بود، کما اینکه الان هم اگر حرفهای قوامالسلطنه را در جامعه مطرح کنید، عدهای خوششان میآید. آن موقع لابد یک عدهای خوششان میآمد. *پس بیانیه قوام کسی را نترساند. آن ترس و وحشتی که بعداز 28 مرداد در جامعه به وجود آمد، در دوران قوامالسلطنه به وجود نیامد. شاید روزهای اول و دوم، بعضیها کمی ترسیدند، ولی بعد که مسئله کفن پوشان قزوین و کرمانشاه و همدان و بقیه شهرها پیش آمد، مردم ترسشان ریخت و رهبران نهضت هم متوجه شد که اوضاع جور دیگری است. *چه صحنههائی در روز 30 تیر شما را تحت تاثیر قرار داد و جریانات را به چه صورت دیدید؟ من در میدان بهارستان بودم و تصور این را هم نمیکردم که صحبت گلوله و این حرفها باشد. فکر میکردم حداکثر تظاهراتی باشد و پاسبانها با باتوم به جان مردم بیفتند. اول خیابان اکباتان، پاساژی به نام پاساژ آشتیانی بود، نبش کوچه نظامیه. من بهمحض اینکه پایم را گذاشتم آن طرف جوی و آمدم در پیاده رو، صدای مسلسل را شنیدم. برگشتم دیدم جمعیت دارد میدود. ما رفتیم در کوچه دبستان که در کوچه نظامیه بود. از چیزهائی که آنجا دیدم و بهشدت مرا تحت تاثیر قرار داد، درهای باز خانهها بود و پیرزنانی که قرآن به دست جلوی در خانهها ایستاده بودند تا ما به آنجا پناهنده شویم. این منظره مرا به گریه انداخت. چیزی بود که در عمرم ندیده بودم و تاریخ مشروطیت را هم مثل حالا نخوانده بودم. دیدم زنها همه روی پشتبامها رفتهاند و یا حسین یا حسین میگویند و در خانهها را باز میگذارند که ما پناهنده شویم. به انتهای کوچه دبستان که رسیدم، دیدم جنازه آوردند. در کوچه دبستان دور زدند. من رفتم جلوتر و دیگر جنازه را ندیدم. خودم را به خیابان روبروی مسجد سپهسالار رساندم. دیدم جنازه را دارند از بهارستان میآورند. بعد دیدم از طرف سرچشمه ماشینهای ارتشی آمدند که روی آنها چادر بود. چادر را کشیدند و تفنگها را رو به جمعیت گرفتند و شلیک کردند، ولی مردم مثل سیل رفتند جلو. هیچ ترس و واهمهای در این مردم ندیدم. البته فرار میکردند و در کوچهها پنهان میشدند، ولی جنازه را رها نمیکردند. شعارشان هم «یا مرگ یا مصدق» بود و «مرگ بر قوام». پرسیدم این جنازه را کجا میبرید؟ مهم این نکته بود که به من دلداری داد. گفتند جنازه را میبریم منزل آیتالله کاشانی و این بردن جنازه در منزل مجتهد شهر، به عنوان اینکه این شهید ماست بگوئید چه کنیم، یک نوع دستورالعمل معنوی و فکری بود. مردم نمیتوانستند این را بیان کنند، ولی میفهمیدند. ما به سمت سرچشمه و به سمت پامنار رفتیم که به منزل آیتالله کاشانی برویم. آن قدر شلوغ شده بود که نتوانستم جلو بروم. دو باره که برگشتم بهارستان، یک کمی خلوت شده بود و کاملا احساس میشد که قضایا دارد تغییر میکند، یعنی موقع ظهر، من و پسرخالهام که از قزوین آمده بود، جریان را تمام شده میدانستیم، بهطوری که در کوچهها که به طرف منزل میرفتیم، داد میزدیم و شعار میدادیم و هیچ کس هم مزاحم ما نمیشد. ساعت چهار و پنج که به طرف بهارستان آمدیم، دیدیم شهر را مردم اداره میکنند، یعنی سر چهارراهها نقش پاسبان را ایفا میکردند، ترافیک را اداره میکردند. رادیو هم استعفای قوام را اعلام کرد و وکلای نهضت ملی هم صحبت کردند که این یکی از شادیآفرینترین روزهای زندگی من بوده است که ما خودمان را پیروز و موفق میپنداشتیم. من و پسرخالهام به زیرزمین بیمارستان سینا هم رفتیم و کشتهها را در آنجا هم دیدیم. مرحوم مهندس حسیبی هم آنجا بود که او را از روی عکسهائی که از او دیده بودم، شناختم. خون امیر بیجار را هم روی دیوارهای خیابان اکباتان روبروی حزب زحمتکشان دیدیم. بعد هم در روز هفتم و چهلم به مزار شهدا رفتیم. مجلس ختمی هم بازاریها در مسجد ارک گذاشتند و ما رفتیم و دکتر بقائی صحبت کرد. او در آن روزها جزو کسانی بود که خیلی مورد قبول مردم بود. یک کسی از وسط جمعیت فریاد زد شاپور علیرضا و بقائی گفت کسانی که شعار میدهند از ما نیستند. *بقائی بعدها گفت که من سه بار جان شاه را نجات دادم، یکی در 30 تیر بود که مردم میخواستند به کاخ بریزند و او را بکشند. این را نمیدانم، ولی آن روز در مسجد، خودم شاهد بودم که یک نفر بلند شد و علیه شاپور علیرضا شعار داد که بقائی خفهاش کرد. *یکی از پیامدهای حادثه 30 تیر، پیگیری عاملان وقوع این رویداد و مجازات آنها بود که در مجلس کمیسیونی هم به ریاست دکتر بقائی تشکیل شد، ولی دکتر مصدق نه تنها با این کمیسیون همکاری نکرد، بلکه به گفته رئیس و اعضای کمیسیون در کار آن، کارشکنی کرد و قوام را نجات داد. درباره این موضوع از دیدگاههای مختلف بحث شده، برخی خویشاوندی قوام و دکتر مصدق را مطرح میکنند، بعضی به غیرقانونی بودن این کار اشاره میکنند و اینکه مصدق به این دلیل، از پیگیری قضایا ممانعت کرد. نظر شما در این باره چیست؟ مصدق در تلفنی به قوام میگوید که کسی با شما کاری نخواهد داشت. یکی از بزرگان نهضت ملی چند سال پیش به من گفت که مصدق میگفت: «من چطور میتوانم یک کسی را دستگیر کنم و بعدها تاریخ بنویسد که فاتح آذربایجان را به عنوان خائن به زندان انداختند. *یعنی پیروزی در قضیه آذربایجان، قوام را از کارهایش تبرئه میکرد؟ به هرحال یکی از دلایلش این بود. دلیل دیگر غیرقانونی بودن این قضیه بود و من که اطلاعاتم در این باره نه به اندازه مصدق است نه قوام و نه شاه! وقتی در این باره مطالعه میکنم، شاه را مقصر میبینم. کشت و کشتارها بیشتر به دستور شاه انجام شد و قوامالسلطنه در این جریان نبود. دربار مسبب اصلی بود. البته این موضوع را خیلیها مطرح میکنند که قوام در آن دو سه روزی که قبول مسئولیت کرد، اساسا بیمار بود و حتی بعضی از اخبار بد شهر را به دلیل وخامت حالش به او نمیدادند. از طرف دیگر خصومت فردی او هم به گونهای نبود که مردم عادی را بکشد و گذشتهاش هم نشان میداد که آدم خائن به آن معنا نبود و لذا معتقدند که کشت و کشتارها به دستور دربار و شخصا به تحریک اشرف صورت گرفته. البته قوام بسیار کینهای و نمونه برجسته انتقامجویی بود. بقائی که بیشتر این حرفها را به قوام میزد، از قضیه حزب دموکرات با او خرده حساب داشت. *به هرحال مصدق معتقد بود که قوه مقننه حق صدور حکم برای مصادره اموال و مجازات قوام را ندارد و البته این دوگانگی در رفتار مصدق باز هم سئوالبرانگیز است، چون به حکم همان مجلس، خلیل طهماسبی آزاد شد و این عمل، دخالت قوه مقننه در قوه قضائیه تلقی نشد، ولی در مورد قوام عمل نشد. آیا دکتر مصدق واقعا به موجب منع قانونی از مجازات قوام ممانعت کرد یا همان عامل خویشاوندی و رفاقت مطرح بوده؟ عامل رفاقت مطرح نبوده و همان قضیه منع قانونی بوده. در مورد آزادی خلیل طهماسبی هم که در دادگاه توضیح داد. *البته دکتر مصدق در دادگاه حرفهای جالبی زد. از یک طرف میرفت بالای سر شهدای 30 تیر و قرآن میخواند و گریه میکرد، از طرف دیگر وقتی از او پرسیدند که چرا عاملان 30 تیر را مجازات نکردی، جواب میداد اگر قرار بود آنها مجازات شوند که دیگر هیچ سربازی امر فرماندهاش را اطاعت نمیکرد. هر شب که سر قبر شهدای 30 تیر نمیرفت و یک بار در سالگردشان رفت و وصیت هم کرد که مرا در کنار مزار شهدای 30 تیر دفن کنید که به حرفش عمل نکردند. *اگر اصل تفکیک قوا تا این حد از نظر دکتر مصدق مهم بود، چگونه است که حق قانونگزاری را از مجلس گرفت. مجلس به او داد. *مجلس که حق توکیل ندارد. مجلس کارهایش را انجام میداد. دکتر مصدق قوانین را مینوشت و میداد به مجلس. مجلس اگر میخواست تصویب میکرد، اگر نمیخواست نمیکرد. *ایشان حق قانونگزاری را از مجلس گرفت. اختیارات شش ماهه و یکساله به این مفهوم بود که دکتر مصدق هم مجلس بود هم دولت و این خلاف تفکیک قوا بود. نمیآمد بگوید حالا که من این قانون را گذاشتهام، حتما عمل کنید. *ولی مجلس به هرحال در مقابل مصدق مسلوبالاختیار بود. به هرحال این مسائل بحث مبسوطتری را میطلبد که به فرصت دیگری موکول میکنیم. انتهای پیام/
95/04/30 :: 00:01
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 62]
صفحات پیشنهادی
حسینی در گفتوگوی مشروح با فارس: دولت برای مقابله با فرهنگ غرب عزم و اراده جدی ندارد/ وجود ولنگاری فرهنگی در د
حسینی در گفتوگوی مشروح با فارس دولت برای مقابله با فرهنگ غرب عزم و اراده جدی ندارد وجود ولنگاری فرهنگی در دانشگاهها و فضای مجازی عضو هیات علمی دانشگاه تهران با بیان اینکه دولت برای مقابله با فرهنگ غرب عزم و اراده جدی ندارد گفت ناامیدی به دستگاههای دولتی رهبر انقلاب را به سوگفتوگوی تفصیلی فارس با مظفر سالاری «رویای نیمه شب» برای مخاطب عام نوشته شده است/ انتظار نداشتم کتاب
گفتوگوی تفصیلی فارس با مظفر سالاریرویای نیمه شب برای مخاطب عام نوشته شده است انتظار نداشتم کتاب دیده شود نظرات ضد و نقیض است حجت الاسلام مظفر سالاری نویسنده رمان رویای نیمه شب گفت این رمان اثری نیست که بتوان به عنوان یک اثر شاخص ادبی روی آن انگشت گذاشت خبرگزاری فارس - حسام آگفتوگوی فارس با معاون سابق ابتکار و نماینده مردم زابل در مجلس سازمان محیط زیست برای گرد و غبار نباید کاری انج
گفتوگوی فارس با معاون سابق ابتکار و نماینده مردم زابل در مجلسسازمان محیط زیست برای گرد و غبار نباید کاری انجام دهد آدرس غلط به مردم ندهید معاون سابق ابتکار و نماینده مردم زابل در مجلس دهم با بیان اینکه مشکل مردم زابل فراتر از گرد و غبار معضل فقر است گفت سازمان محیط زیست نبایجزئیات جشنواره «شعر رضوی اقوام ایرانی» در فارس اعلام شد
در گفت و گو با مهر جزئیات جشنواره شعر رضوی اقوام ایرانی در فارس اعلام شد شناسهٔ خبر 3847015 - یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵ - ۱۲ ۳۲ استانها > فارس jwplayer display inline-block; شیراز- مسئول دبیرخانه جشنواره شعر رضوی اقوام ایرانی گفت آیین شبهای شعر رضوی در شهرستانهای استانناصر قوامی: سراصلاحطلبی را درمجلس دهم بريدند/ اصلاحطلبان تا به حال چيزي از آقاي عارف نديدهاند
ناصر قوامی سراصلاحطلبی را درمجلس دهم بريدند اصلاحطلبان تا به حال چيزي از آقاي عارف نديدهاند هرچه به پايان عمر دولت تدبير و اميد نزديك ميشويم دیدگاههاي مردم در سنجش عملياتي شدن وعدههاي دولت و رئيس آن جديتر مطرح ميشود از طرف ديگر هم اصلاحطلبان و هم اصولگرايان مطالباتسلیمانی در گفتوگو با فارس مطرح کرد دولت برنامه اقتصادی ندارد و دچار تناقضگویی شده/ چرا مشاوران رئیسجمهور ت
سلیمانی در گفتوگو با فارس مطرح کرددولت برنامه اقتصادی ندارد و دچار تناقضگویی شده چرا مشاوران رئیسجمهور تجارت میکنند عضو شورای مرکزی جبهه پایداری گفت دولت در زمینه اقتصادی با مردم صادقانه رفتار نمیکند و مطالب متناقض رئیسجمهور درباره رکود نشاندهنده عدم صداقت آنها با مردمقوامی در گفتوگو با فارس: دست نهادهای نظارتی برای برخورد با متخلفان و مسببان حقوقهای نجومی باز است/وجوه دریاف
قوامی در گفتوگو با فارس دست نهادهای نظارتی برای برخورد با متخلفان و مسببان حقوقهای نجومی باز است وجوه دریافتی به بیتالمال مسترد شود عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس با تاکید بر لزوم برخورد با دریافتکنندگان حقوقهای نجومی گفت کسانی که مسئولیتی را قبول میکنند بدانند که باید خودر گفتوگوی فارس با دبیر هیأت رئیسه مجلس شورای اسلامی مطرح شد رابطههای خویشاوندی و دوستانه عامل کوتاهی در رسی
در گفتوگوی فارس با دبیر هیأت رئیسه مجلس شورای اسلامی مطرح شدرابطههای خویشاوندی و دوستانه عامل کوتاهی در رسیدگی به تخلفات اقتصادی مدیران دبیر هیأت رئیسه مجلس شورای اسلامی گفت رابطههای خویشاوندی و دوستانه در برخی از بخشها سبب کوتاهی مسؤولان در راستای رسیدگی به تخلفات اقتصادیابوالحسن کاشانی در گفتوگو با فارس مطرح کرد قوام آیت الله کاشانی را بزرگترین مانع خود می دانست
ابوالحسن کاشانی در گفتوگو با فارس مطرح کردقوام آیت الله کاشانی را بزرگترین مانع خود می دانست انتخاب آیتالله کاشانی به ریاست مجلس شورای ملی از پیامدهای مهم واقعه 30 تیر به شمار میرود این رویداد مهم در نیم قرن اخیر از منظرهای مختلف مورد تحلیل قرار گرفته و دیدگاههای متنوعی نیزاستاندار فارس: سه هزار میلیارد ریال به تکمیل ورزشگاه میانرود شیراز اختصاص یافت
استاندار فارس سه هزار میلیارد ریال به تکمیل ورزشگاه میانرود شیراز اختصاص یافت شیراز- ایرنا- استاندار فارس گفت با دستور رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور مبلغ سه هزار میلیارد ریال اعتبار برای تکمیل ورزشگاه میانرود شیراز تخصیص داده شد به گزارش ایرنا سید محمد علی افشانی این سخنا-
گوناگون
پربازدیدترینها