واضح آرشیو وب فارسی:فارس: در نشست امروز کتابخوان اراککتاب «صوفی و چراغ جادو» تا «مربای شیرین» به حاضران معرفی شد
اولین نشست کتابخوان کتابخانه شهدای خیرآباد با حضور نوجوانان و جمعی از اعضای این کتابخانه برگزار شد.
به گزارش خبرگزاری فارس از اراک، اولین نشست کتابخوان کتابخانه شهدای خیرآباد پیش از ظهر امروز با حضور نوجوانان و جمعی از اعضای کتابخانه برگزار و کتابهای خوانده شده به اشتراک گذاشته شد. در این نشست کتابهای «صوفی و چراغ جادو»، «دختری با روسری آبی»، «هستی»، «به مجنون گفتم زنده بمان»، «گردان قارچیها»، «مصباح الهدی» و «مربای شیرین» معرفی و تجربه خواندن آنها با حاضران به اشتراک گذاشته شد. کتاب «مربای شیرین» نوشته هوشنگ مرادی کرمانی از جمله کتابهایی بود که توسط فاطمه زینلی معرفی شد. «جلال نوجوان هر چه سعی میکند نمیتواند در شیشه مربا را باز کند، از مادر، همسایه، دوستان، معلمان و بقال محله کمک میطلبد، اما هیچکس قادر به باز کردن آن نیست و سرانجام مشخص میشود تمام شیشههای کارخانه مرباسازی همین شکل را دارند. جلال که از برخورد توهینآمیز عوامل کارخانه ناراحت است با کمک یک دورهگرد نان خشک جمعکن از آنها شکایت میکند، ولی مسؤولان کارخانه به جای رفع مشکل، مسابقهای با موضوع باز کردن در شیشه مربا برگزار میکنند. این تمهید فریبکارانه باعث فروش بالای مرباها میشود، اما جلال با شرکت در یکی از مسابقهها به افشاگری علیه کارخانه میپردازد. در پایان جلال و دوستانش به کارخانه میروند و از مدیر آن میخواهند که از آنها عذرخواهی کند.» کتاب «هستی» نوشته فرهاد حسنزاده نیز توسط آرزو خیرآبادی معرفی شد. «هستی، داستان دختر نوجوانی است که نمیخواهد مثل دخترهای همسن و سال خود باشد و کارهای دخترانه کند. او دوست دارد کارهای پسرانه کند و آرزو دارد وقتی بزرگ شد راننده تریلی، خلبان و یا دروازهبان تیم صنعت نفت آبادان شود، اما با شروع جنگ و اتفاقاتی که سر راه هستی و خانوادهاش قرار میگیرد، نگاه هستی به آدمها و محیط اطرافش عوض میشود، او به مدد قرارگیریاش در یک موقعیت ناخواسته پوست میاندازد و بزرگ میشود و میفهمد که برای قوی بودن فرقی نمیکند که زن باشد یا مرد. هستی برخلاف میل قلبیاش و اینکه نمیخواهد رفتارهای دخترانه داشته باشد، بر اثر شرایط حاکم بر جامعه، نگرانی و حساسیت بالای او نسبت به پیرامونش به دگرگونی میرسد و در پایان داستان از وی یک دختر قوی و نیرومند ساخته میشود.» کتاب «دختری با روسری آبی» اثر فریبا طالشپور از جمله کتابهایی بود که به همت دریا باباعلی به اشتراک گذاشته شد. این کتاب را فریبا طالشپور با محوریت زندگینامه شهیده نسرین افضل نوشته است. سابقه فعالیتهای فرهنگی و مبارزاتی نسرین افضل به سالهای قبل از انقلاب، زمانی که در مقطع دبیرستان درس میخوانده باز میگردد. وی در آن دوره که داشتن حجاب در مدارس ممنوع بود با دوستانش گروهی را تشکیل دادند که همگی روسری آبی به سر میکردند و در راستای پیروزی انقلاب فعالیت داشتند. در نشست امروز همچنین کتاب «گردان قاطرچیها» اثر داوود امیریان توسط زهرا ربیعی معرفی شد. رمان «گردان قاطرچیها» درباره یکی از گردانهای تدارکاتی در جبههها است که در آن تعدادی رزمنده با استفاده از چند قاطر، آذوقه و مهمات مورد نیاز گروهی از رزمندگان را در بالای ارتفاعات کردستان همراهی میکنند. ماجرا از آنجا آغاز میشود که شخصیتی به نام یوسف که یک مجروح جنگی است، پس از مصدومیت، دوباره به جبهه اعزام میشود و این بار بنا به صلاحدید فرمانده گردان قرار میشود مسؤولیت نگهداری و آموزش چند قاطر را برای حمل آذوقه و مهمات به مناطق صعبالعبور در ارتفاعات کردستان برای رزمندگان به عهده گیرد. یوسف گردان جدید را که متشکل از چند نوجوان جسور و بازیگوش است تشکیل میدهد و اتفاقاتی که در ادامه رخ میدهد منجر به تغییرات زیادی در اخلاق، روحیه و برخورد بچهها میشود. کتاب «مصباح الهدی» اثر مهدی طیب نیز از کتابهایی بود که الهه باقری آن را به اشتراک گذاشت. مصباح الهدی نوشته مهدی طیب که انتشارات سفینه آن را منتشر کرده، شامل نکاتی است که مؤلف طی حدود دو دهه در جلسات مرحوم حاج اسماعیل دولابی از بیانات ایشان استفاده کرده و با همان ادبیات گفتاری ساده، صمیمی و موثر ایشان به تحریر در آورده است. شیوهای که رعایت آن میتواند سبب شود مطالعه این مجموعه بیشترین بهره را در سیر الی الله و طی طریق کمال نصیب خواننده سازد، مطالعه مکرر هر نکته است، به نحوی که هم معانی عمیقتر عبارات درک شود و هم آموزههای مزبور در دل و جان نفوذ کند و جزئی از وجود مطالعه کننده شود. کتاب «علوم ترسناک، صوفی و چراغ جادو» نوشته ابراهیم حسن بیگی نیز توسط فاطمه کرمی به اشتراک گذاشته شد. «صوفی و چراغ جادو داستان پسربچه 12 سالهای است به نام صوفی که در یک روستای ترکمننشین زندگی میکند. او به عنوان شخصیت اصلی این داستان آرزوی داشتن اسبی را دارد تا بتواند با آن در مسابقات شرکت کرده و یک سوارکار خوب و مشهور شود، اما از بد روزگار موقعیت مالی پدر خانواده طوری است که حتی امکان ثبت نام تنها پسرشان را در مدرسه راهنمایی در روستایی دیگر ندارد، چه برسد به اینکه برای او اسب سوارکاری تهیه کند. ماجراهای زندگی عادی صوفی با یک اتفاق عجیب و غریب دگرگون میشود. صوفی چراغ جادویی را پیدا میکند که یک بچه غول در آن زندگی میکند، بچه غول از همان ابتدای آشنایی با صوفی آب پاکی را روی دستش میریزد و میگوید که غول چراغ جادویی که همه آرزوها را برآورده میکند فقط مال افسانههاست و بچهها برای رسیدن به آرزوهایشان باید تلاش کنند، قدرت جادویی وجود خودشان را بشناسند و از آن استفاده کنند.» کتاب «به مجنون گفتم زنده بمان، حمید باکری» نوشته فرهاد خضری نیز توسط مهدیه نوبختی ارائه شد. این کتاب خاطرات شهید را از زبان همسر و همراهان او بازگو میکند. کتاب از روزهای زمان انقلاب و فعالیتهای دوران جبهه میگوید، از روزهای بعد از رفتنش میگوید، روزهایی که همسرش احساس میکرد که نه فقط همسر که دوستش را، برادرش را، همسفرش و رقیبش را از دست داده است. در این کتاب از روزی میخوانیم که حمید باکری تنها و بدون مهمات در محاصره ماند و شهید شد. گفتنی است، سلسله نشستهای کتابخوان با هدف ایجاد فضای شاد و مفرح برای کودکان و نوجوانان و اعضای کتابخانه به منظور انس بیشتر با مطالعه و معرفی کتابهای مناسب برگزار میشود. انتهای پیام/87009/ز30
95/04/29 :: 14:20
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 81]