محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1844933043
تاثير نيچه بر انديشه و ادبيات قرن بيستم.
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: هميشه بهترين راه براى فهم انديشه هر فيلسوف اين است كه ببينيم او خود را با چه مساله يا مسائل عمدهاى روبرو ميديده است. نيچه يكى از پرتأثيرترين متفكران دويست سال اخير بوده است. نفوذ او كمابيش در همه جا - از ادبيات و هنر گرفته تا فلسفه و سياست و اخلاق - به چشم ميخورد و ميتوان گفت انديشه غربى، و در پنجاه سال اخير انديشه در سراسر جهان متمدن، به نحوى ازانحا متأثر از او بوده است. البته چنانكه خواهيم ديد اين تأثير بعضى فراز و نشيبها نيز داشته است، ولى مسلماً امروز ناديده گرفتن آن به هيچ وجه روا نيست. هميشه بهترين راه براى فهم انديشه هر فيلسوف اين است كه ببينيم او خود را با چه مساله يا مسائل عمدهاى روبرو ميديده است.بنياديترين مسالهاى كه نيچه جهان غرب را در روزگار خود با آن مواجه ميديد، بحران عميق فرهنگى و فكرى بود كه او چكيده آن را درعبارت "مرگ خدا" و ظهور "نيهيليسم" يا هيچانگارى بيان كرده است. نيچه تشخيص داده بود كه تفكر سنتى دينى و متافيزيكى از اعتبار افتاده و خلئى بر جاى گذاشته كه علم جديد قادر به پر كردن آن نيست و براى حفظ سلامت تمدن كه به عقيده او با خطر جدى روبرو بود،بايد براى ديدگاههاى دينى و فلسفى گذشته جانشينى پيدا كرد. براى اين منظور، او ابتدا در يكى از نخستين آثارش، زايش تراژدى، به هنر يونانيان باستان روى آورد، و به اين عقيده رسيد كه كليد شكوفايى مجدد انسان مدرن را كه از دلداريهاى دينى و اطمينان عقلى و عملى محروم شده، بايد در هنر جستجو كرد. ولى در آثار بعدى، نيچه كم كم تغيير جهت داد و بيشتر از هنر و زبانشناسى تاريخى كه رشته تخصصياش بود، به جانب فلسفه و خصوصاً نقد پديدههاى اجتماعى و فرهنگى و روشنفكرى متمايل شد. در اين دوره كه در واقع آخرين سالهاى زندگى سالم او پيش از ابتلاى كامل به جنون در1889 بود، نيچه پخته ترين آثار خود از جمله "چنين گفت زرتشت"، فراسوى نيك و بد، دانش طربناك، غروب بتان، دجال را پديد آورد.در اين نوشته ها ديده ميشود كه او معتقد است براى چيره شدن بر نيهيليسم، ترك ديدگاههاى مطلقگراى دينى و متافيزيكى كافى نيست،بلكه بايد به زندگى و جهان از نظرگاهى بكلى تازه نگريست. مراد نيچه از "مرگ خدا" در واقع افول و نهايتاً مرگ ديدگاه مسيحى و اخلاق مسيحى نسبت به زندگى و جهان است. او اين جنايت عظيم (يعنى كشتن خدا) را كه ميگويد به دست آدميان صورت گرفته ولى خبرش هنوز به مان نرسيده است، هم واقعهاى فرهنگى ميداند و هم حادثهاى فلسفى، و به عقيده او، بايد آن واقعه را مبدأ قرارداد و بيرحمانه و از بيخ و بن همه چيز را - اعم از حيات و جهان و هستى آدمى و معرفت و اخلاق و ارزشها - از نو ارزيابى كرد. بايد يادآور شويم كه حتى در ميان ارادتمندان نيچه اتفاق نظر وجود ندارد كه آيا مسائلى كه اودر مورد آنها موضع ميگيرد دقيقاً همان مسائل مبتلا به فيلسوفان قبل و بعد از اوست، يا لااقلدر بعضى موارد آنچه ميگويد مسائلى يكسره نوظهور است. آنچه واضح است اينكه نيچه به اغلب فلاسفه سلف و معاصر خود به شدت انتقاد دارد و از بنياد از افكار اساسى آنها فاصله ميگيرد. سبك نگارش او هم به مشكل فهم نوشته هايش ميافزايد كه گاهى مستدل و تحليلى وگاهى بشدت جدلى و گاهى سخت شاعرانه و سرشار از استعارات و صنايع ادبى است. رويهمرفته سه نوع تلقى در ميان فلاسفه از افكار نيچه وجود داشته است. عدهاى او را جدى نگرفته اند و معتقد بوده اند كه نوشته هاى او نه تنها نشانگر مرگ تفكر دينى و متافيزيكى، بلكه نماينده مرگ فلسفه است و خود او نيهيليستى تمام عيار است كه مىخواهد با شگردهاى ادبى،انديشه انسانى را از قيد مسائل مربوط به معرفت و حقيقت برهاند. عدهاى ديگر بعكس او رابشدت جدى گرفتهاند و عقيده داشتهاند كه نيچه با سرمشقى كه داده اصولاً فلسفه را به راه يكسره نوينى انداخته است و نحوه نگاه او به مسأله حقيقت و معرفت يگانه طريق چيرگى بر نيهيليسماست. مسلم اينكه نيچه اعتقاد راسخ داشت كه تفكر انسان شديداً داراى كيفيت تفسيرى و تأويلي است و كسانى كه مي پندارند مستقيماً ممكن است به "واقعيات" دست پيدا كنند خود را فريب مي دهند، و صرف نظر از اينكه حقيقت در نفس خودش چگونه باشد، به هر حال معرفت ماحاصل تفسير و تلقى ما از آن است. بنابراين، كارى كه از دست ما برمىآيد ارزيابى مجدد نحوهتلقى يا نهايتاً ارزشهاى ماست. مهمترين راه اين كار به عقيده نيچه، تبارشناسى است، يعني تحقيق در اينكه تفسير و تلقى و ارزشهاى ما از كجا سرچشمه گرفته اند. از سوى ديگر، بايد در"چشماندازها" يا "نظرگاهها" تحقيق كنيم؛ زيرا اگر حقيقت مطلق لااقل براى موجوداتى همچو ما وجود نداشته باشد، آنچه به آن حقيقت مي گوييم لاجرم وابسته به چشمانداز يا نظرگاه ماست. ولى اين پايان داستان نيست. درست است كه معرفتى فارغ از تفسيرها و نظرگاهها به طور مطلق وجود ندارد، اما با تحقيق دقيقتر در تبار ارزشها و جستجوى بيشتر در نظرگاهها، مي توانيم شيوه تفكر خود را به پايهاى برسانيم كه چه در روابط اجتماعى و چه در مناسباتمان با عالم طبيعت فهم بهتر و عميقترى پيدا كنيم و از خطر هيچانگارى كه با فروريختن ارزشهاى دينى و فلسفىسنتى با آن روبرو شده ايم، بپرهيزيم. فهم عميقترى كه خود نيچه پس از انكار وجود خدا و جوهريت روح به آن رسيد، در دو اصل اساسى خلاصه ميشود: يكى اراده معطوف به قدرت، و ديگرى بازگشت يا تكرار ابدى، كه هردو متأسفانه مورد سوء تعبير و سوء فهم و سوء استفاده بسيار بودهاند. آنچه نيچه درباره هر يكاز اين دو مىگويد به هيچ وجه روشن و خالى از ابهام نيست و بحث درباره آن از حوصله اينگفتار بيرون است، ولى ظاهراً غرض از اراده معطوف به قدرت اين است كه هر جزيى از طبيعتپيوسته در پويش و تحرك و در صدد افزايش قدرت خود نسبت به ساير اجزاء است. اين انرژىحياتى در انسانها مىتواند صورتهاى بسيار مختلف - اعم از سازنده و ويرانگر - پيدا كند كه تنهايكى از آن صور، نهادهاى سياسى و مذاهب و هنر و اخلاق و فلسفه است. مسأله تكرار ابدى هم ظاهراً بر همين محور دور مىزند و مقصود از آن نگرش اثباتى و تأئيدى به زندگى بهرغم همه فراز و نشيبهاى آن است. از ديگر افكار نيچه كه در هنرمندان و متفكران بعدى تأثير عميق داشته، مفهوم "ابرانسان" يا"ابرمرد" است - به معناى امكان ظهور انسانهايى استثنايى به لحاظ استقلال و خلاقيت و بالاتر از سطح "توده گلهوار" يا "عوام كالانعام" كه به اخلاق "سرورى" (به تفكيك از اخلاق پستبردگى) آراسته باشند. بحث مفصلتر درباره انديشه هاى نيچه و متفرعات و شاخ و برگهاى آن در اين فرصت كوتاه ميسر نيست. ولى از همين مختصر نيز اگر دقت كنيم مىتوانيم به توان افكار او براى نفوذ درعرصه نظر و عمل پي ببريم. ناگفته نماند كه نفوذ نيچه همواره با استقبال روبرو نبوده است، وبعضى مانند نويسنده و منتقد آمريكايى اَلن بلوم مدعى بوده اند كه نيچه ارزشها را به عرصه نسبيت برده و تخريب كرده و مفاهيم بنيادى اخلاق - مثل فضيلت و رذيلت و خوب و بد و خداشناسى و غيره - را در معرض شك و سؤال قرار داده و ذهن جوانان را به فساد كشانده است. ولى به هر حال حقيقت اين است كه امروز كتابهاى نيچه شايد بيش از هر زمان در گذشته درسراسر جهان خواننده دارد و براى يافتن خاستگاه بسيارى از مكتبهاى فلسفى معاصر - از قبيل پست مدرنيسم و پساساختارگرايى و ساختارشكنى و مانند آن - بايد به عقب برگشت و به او رجوع كرد. به طور كلى در يكصد و چند سالى كه از مرگ نيچه ميگذرد، تأثير او را ميتوان به چهار دوره تقسيم كرد: (1) از ابتداى قرن بيستم تا آغاز جنگ جهانى دوم در (2) 1939 دوره جنگ جهاني دوم؛ (3) از پايان جنگ جهانى دوم تا اواخر دهه 1960؛ و (4) از دهه 1970 تا امروز. در دوره جنگ جهانى دوم به علت سوء استفاده رژيم هيتلرى از بعضى مفاهيم در نيچه درخدمت نظريه هاى توتاليتاريستى و نژادپرستانه، نوعى بدبينى و سكوت نسبى درباره او بويژه در جهان انگليسى زبان به وجود آمد. اما به استثناى آن دوره، در سراسر نيمه اول قرن بيستم چيرگى نيچه بر حيات روشنفكرى اروپا عموماً جنبه ادبى داشت. كسانى مانند گابريله،دانونتسيو و اشتفان گئورگه او را به مقام پيامبرى رساندند، و تأثير او همه جا در ادبيات اروپا، ازتوماسمان گرفته تا سمبوليستهاى روس و استريندبرگ و ييتز و روبرت موزيل و هرمان هسهو برنارد شا و حتى در آهنگسازانى مانند مالر و دليوس و ريشارد اشتراوس، ديده مىشد. تنها بحثهاى مهم فلسفى درباره نيچه در پنجاه سال اول قرن بيستم در كارهاى كارل ياسپرس و ماكسشِلِر صورت گرفت و نيز در درس گفتارهاى هايدگر از 1936 تا 1945 كه بعدها در 1961 در دوجلد انتشار يافت. ياسپرس معتقد بود كه نيچه احياناً آخرين فرد از فيلسوفان بزرگ گذشته است، و او وكييركهگور بايد دو نمونه اعلاى متفكرانى محسوب شوند كه با گرايش فلسفى غرب كه ميخواهد هر چيز غيرعقلانى را به دايره عقلانيت ببرد، به مبارزه برخاسته اند، و با اين ادعا كه پايه معرفت انسانى چيزى بجز تعبير و تفسير نيست، در واقع از عصر احترام مطلق به عقلانيت وحقيقت مستقل از بشر با يك پرش بزرگ گذر كرده اند. اما به نظر هايدگر، اصل بنيادى در فلسفه نيچه اراده معطوف به قدرت است و هر موضوعديگرى در نوشته هاى او فرع بر آن است. ولى براى پيبردن به انديشه اساسى و نانوشته نيچه،بايد اراده معطوف به قدرت را با اصل تكرار ابدى كه ضد آشتيناپذير آن است، با هم در نظربگيريم. در اين صورت، به عقيده هايدگر، خواهيم ديد كه اراده معطوف به قدرت در چارچوبمصطلحات سنتى فلسفه همان ماهيت است، و بازگشت يا تكرار ابدى مساوى با وجود؛ يا، به اعتبار ديگر و بنا به مصطلحات كانت، اراده معطوف به قدرت، شىء فينفسه يا "نومن" است، وتكرار ابدى، پديدار يا "فنومن"؛ و باز به تعبير خود هايدگر، اراده معطوف به قدرت، وجود است،و تكرار ابدى، كثرات موجودات در عالم محسوس. هايدگر معتقد بود كه نيچه با وحدت دادناين دو مفهوم به يكديگر، به جوهر مدرنيته رسيده و براى نخستين بار حق آن را به كمال ادا كردهاست. تفصيل بيشتر درباره بحث بسيار پيچيده هايدگر از گنجايش اين مقال بيرون است؛ همينقدر اشاره مىكنيم كه، به عقيده او، نيچه پروژه متافيزيك فلسفه غرب را كه با افلاطون آغاز شدهبود به پايان مىرساند و بىمعنايى آن را آشكار مىكند و به جاى چيرگى بر نيهيليسم، در چنبرهآن گرفتار مىشود. چنانكه گفتيم، كتاب هايدگر درباره نيچه گرچه در 1961 منتشر شد، ولى در واقع حاوىگفتارهايى بود كه او از 1936 تا 1945 ايراد كرده بود. از 1945 يعنى پايان جنگ جهانى دوم بهبعد، كمكم برخلاف گذشته مسائل فلسفى در نيچه مورد توجه عمومى قرار گرفت. شايد بزرگترين بانى اين امر والتر كافمن در آمريكا بود كه كتاب مهم او، نيچه: فيلسوف، روانشناس،دجال، و ترجمههاى فصيح و دقيقش از آثار نيچه فصل جديدى در اين زمينه گشود. اين جريانبزودى از آمريكا به ايتاليا و فرانسه و آلمان سرايت كرد و سرآغازى شد براى كشف دوباره وبعدها بازآفرينى نيچه در آثار فيلسوفان معاصر فرانسوى كه شايد بتوان گفت اساساً نيچه جديدىبه مذاق خود اختراع كردند. در دوران بعد از جنگ جهانى دوم بيشتر دلمشغوليها به نيچه در واقع به منزله واكنش مستقيم يا غير مستقيم به تفسير هايدگر از نيچه بود. امتياز بزرگ والتر كافمن اين بود كه در دهه1950 نيچهشناسى را به مسيرى جديد هدايت كرد. او مىخواست به جهانيان نشان دهد كهظهور نيچه فى حد ذاته يك رويداد عمده تاريخى است و انديشههاى او بايد نه تنها خاطر يكملت يا فقط خاطر فيلسوفان، بلكه خاطر جميع آدميان را در همه جا به خود مشغول كند. بهعقيده او، اراده معطوف به قدرت كه هسته مركزى فلسفه نيچه است، اصلى غيرسياسى و هدفآن چيرگى شخصى و وجودى بر خود و استعلا از خويشتن است. تصويرى كه كافمن بدين گونهرسم كرد، پر تأثيرترين تصوير نيچه در دهههاى 1950 و 1960 و 1970 از كار درآمد. اما آنچه "نيچه جديد" ناميده مىشود عمدتاً از آثار نويسندگان فرانسوى سر برآورد. غالباًحتى به اين "نيچه جديد"، "نيچه فرانسوى" گفته مىشود. كتاب مهم هايدگر درباره نيچه بهفرانسه ترجمه شد، و بسيارى از آثار فرانسويان را مىتوان در واقع رديههايى بر تفسير هايدگردانست و پافشارى بر خصلت استعارى نوشتههاى نيچه. اما شايد مهمترين نكته درباره نيچهجديد اين باشد كه برخلاف كافمن كه نيچه را ميراثدار عصر روشنگرى در قرن هجدهم معرفىكرده بود، فرانسويانى مانند ژرژ باتاى، ژيل دولوز، دريدا، فوكو، و ليوتار در بيست سال گذشتهدر اساس منكر اين امر بودهاند. متفكران عصر روشنگرى معتقد بودند كه ايدههاى درست بهعمل درست مىانجامند. ولى كسانى كه از آنان نام برديم مىگويند چيزى به اسم درست يانادرست مطلق براى نيچه وجود ندارد و او اخلاق را از اساس به قلمرو نسبيت برده است. به لحاظ تاريخى شايد بتوان گفت مهمترين نقطه عطف در نيچهشناسى، وقايع دورانسازسال 1968 و شورش دانشجويان در فرانسه بود. ژيل دولوز در 1973 نوشت "اگر بپرسيد چه برسر نيچه آمده است، پاسخ مىدهم به جوانانى رجوع كنيد كه امروز نيچه مىخوانند. آنچهجوانان اكنون در نيچه كشف مىكنند غير از آن چيزى است كه نسل من كشف مىكرد. مىپرسيدآهنگسازان و نقاشان و فيلمسازان جوان چرا خاطرشان به نيچه مشغول است؟ جواب سادهاست. نسل دهه 1960 مشاهده كرد كه نيچه همان پيامبر ضدفرهنگى است كه مىجسته است، وشالوده فكرى دلهره و اضطراب و نيهيليسم را بايد در او بجويد." به طور كلى در تفكر فلسفى در فرانسه بعد از جنگ جهانى دوم، سه مرحله پياپى مىتوانتميز داد. نخست اگزيستانسياليسم كه در دهههاى 1940 و 1950 عمدتاً در كارهاى سارتر ومرلوپونتى جلوه كند و ملهم از هوسرل و هايدگر و سپس از ماركس است. كه به آن "ازدواجپديدارشناسى و ماركسيسم" لقب دادهاند. سرچشمه الهام مرحله دوم، يعنى ساختارگرايى، دراوايل دهه 1960 به ظهور رسيد كارهاى زبانشناس سوئيسى فردينان دو سوسور است.ساختارگرايانى مانند كلود لوى استروس و ژاك لاكان و لويى آلتوسر كه بشدت به پديدارشناسىو جايگاه ممتاز فاعليت يا سوبژ كتيويته در آن بىاعتماد بودند، هر يك به ترتيب درانسانشناسى و روانكاوى و اقتصاد سياسى به روشهاى سوسور روى آوردند. اقبالساختارگرايان به فرويد و ماركس با نظريات هايدگر درباره نيچه جمع شد و صحنه را براىمرحله سوم در انديشه فرانسويان يعنى پساساختارگرايى آماده كرد. بايد هشدار دهم كه اصطلاح پساساختارگرايى در اينجا صرفاً به لحاظ تاريخى به كار مىرود- يعنى آنچه پس از ساختارگرايى آمد - و از اين جهت در ترجيح به "ساختارشكنى" از آناستفاده مىشود كه نامى است براى سبك تحليلى و فلسفى فقط يكى از فيلسوفانپساساختارگرا، يعنى ژاك دريدا، و همچنين در ترجيح به "پست مدرنيسم" كه در حوزه فلسفهصورت سياسى شده پساساختارگرايى است. جمع كردن انديشه معاصر فرانسوى تحت يك"جنبش" بتنهايى البته خالى از بعضى خطرها نيست و خود متفكران فرانسوى از اينگونهاستراتژيهاى تجميعى پرهيز دارند. ولى اگر بتوان يك وجه جامع براى آنان ذكر كرد، مسلماً آنوجه جامع نيچه است، هر چند البته رويكرد به او در متفكرانى مانند دريدا، دولوز، فوكو،ايريگاره و ليوتار صورتهاى گوناگون به خود مىگيرد. رويكرد به نيچه همچنين مهمترين وجه افتراق پساختارگرايان فرانسوى از ساختارگرايان واگزيستانسياليستهاى پيشين است. ولى خود اين رويكرد در انديشه دو گروه از پساساختارگرايانبه شكل عمده در مىآيد: اول كسانى كه فلسفه نيچه در آنان موضوع تفسير و تأويل است ومفاهيم عمده در نيچه - از قبيل اراده معطوف به قدرت و بازگشت ابدى و نيهيليسم و ابرانسان -را با روشهاى سنتى پژوهشى مورد تفسير قرار مىدهند. گروه دوم كسانى هستند كه از نيچه براىپروراندن نظريات فلسفى خودشان استفاده مىكنند. از مهمترين كسان در اين گروه از ميشل فوكوو ژاك دريدا مىتوان نام برد. دريدا در آثار متعدد از نيچه به عنوان نقطه عطف يا سكوى پرشى استفاده مىكند براى دستو پنجه نرم كردن با قرائت هايدگر از نيچه و اصولاً با كل فلسفه هايدگر، يا براى بحث درباره جنبهسياسى تفسير و تأويل. در آثار فوكو، شخصيت محورى بدون شك نيچه است و سراسر نوشته هاى او مشحون ازحضور نيچه است. در 1971، فوكو مقالهاى نوشت به نام "نيچه، تبارشناسى، تاريخ" كه بسيارمعروف شد. به عقيده او، تاريخ رويدادها را از چشمانداز غايت و فرجام لحاظ مىكند و معناى آن را پيشاپيش مىداند. ولى تبارشناسى متوجه تصادفى بودن رويدادها و بخت و صدفه خارجاز هر گونه غايت متصور از پيش است. سر و كار تبارشناسى با "برخاستن" و "منشأ گرفتن" و"زايش" است، به معناى منشأ اخلاق يا زهد و رياضت يا عدالت يا كيفر و پاداش. فوكو مي گويد اينگونه تحليل تبارشناسانه در نيچه - بويژه در تبارشناسى اخلاق - نشان مىدهد كه هيچ راز ياذات خارج از ظرف زمان در پس چيزها پنهان نيست. تنها راز اين است كه ذاتى وجود ندارد و اگرهم داشته باشد تكه تكه از چيزهاى بيگانه با آن درست شده است. به عقيده فوكو، تبارشناسىنيچه به ما امكان مىدهد كه به اتفاقات و خطاها و ارزيابيهاى نادر پى ببريم كه منشأ امور وارزشهاى هنوز موجود بوده اند. بدين ترتيب متوجه ميشويم كه آنچه ميپنداشتيم مقدس وغيرقابل تعرض و مصون از چون و چراست؛ در واقع محصول رويدادهايى يكسره تصادفى بوده است. بحث درباره رابطه نيچه و متفكران معاصر فرانسوى البته به اين مختصر پايان نمىگيرد.غرض فقط نشان دادن خطوط كلى آن بود. اما پيش از پايان سخن، بد نيست اشارهاى هم به رابطهماركسيسم با نيچه داشته باشيم. اينكه نازيها نيچه را بپسندند البته قابل فهم بود. اما كمونيستها بههيچ وجه نظر خوشى به او نداشتند. يكى از بزرگترين نظريهپردازان ماركسيست گئورگ لوكاچ،همت فراوان صرف كوبيدن نيچه كرد، و در كتاب معروفش انهدام عقل كه در 1952 به چاپرسيد، آثار نيچه را مجادلهاى مستمر عليه ماركسيسم و سوسياليسم معرفى و محكوم كرد. لوكاچمعتقد بود والتر كافمن اشتباه كرده كه نيچه را به هگل و عصر روشنگرى ربط داده است، زيرانيچه منكر عقل و معرفت عينى است و فقط مىتواند نزد پستترين غريزههاى بهيمى ووحشيانه آدمى مقبول بيفتد، و كل فلسفه او پوچ و پوسيده و دروغ است. كسانى كه ماركسيسم راحامل يقين علمى مىدانستند اين گفتهها را به گوش جان مىشنيدند، ولى ترديدها از دهه 1960آغاز شد و پس از فروپاشى شوروى، در دهه 1990، بازنده اين بازى لوكاچ از آب در آمد نه نيچه. در هر گونه بحث درباره نيچه در انديشه عصر حاضر، بدون شك بايد به رغم زن گريزىظاهرى او، از نفوذش در جنبش فمينيسم نيز سخن گفت. ولى چون از قرار معلوم درباره اينموضوع در يكى از نشستهاى آينده اين انجمن بحث خواهد شد، گفتار را همين جا به پايانمىبريم. حاصل كلام به زبان ساده و براى فرد غير فيلسوف اينكه: نيچه مسلماً ويرانگر است، وهميشه ميتواند نشان دهد كه عقايد شما درست نيست. او ايمان مردم را به درستى عقايدشان متزلزل ميكند، و ميگويد درست يعنى آنچه براى شما درست است. و يقيناً كسى كه بگويد عقل معيار حق و حقيقت نيست، پايه اخلاق را به لرزه در ميآورد. بنابراين، اگر نگاهى به پيرامونتان بيندازيد و احساس كنيد كه زمين زير پايتان ميلرزد، بهتر است همچنين نظرى هم به نيچه بيفكنيد كه در عصر جديد شايد مهمترين "گسل" منشأ آن زلزله بوده است. ماخذ: متن سخنراني عزت الله فولادوند در نشست يكى از فرهنگسراها در تهران به تاريخ 20/11/1382
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 800]
صفحات پیشنهادی
تاثير نيچه بر انديشه و ادبيات قرن بيستم.
تاثير نيچه بر انديشه و ادبيات قرن بيستم. هميشه بهترين راه براى فهم انديشه هر فيلسوف اين است كه ببينيم او خود را با چه مساله يا مسائل عمدهاى روبرو ميديده ...
تاثير نيچه بر انديشه و ادبيات قرن بيستم. هميشه بهترين راه براى فهم انديشه هر فيلسوف اين است كه ببينيم او خود را با چه مساله يا مسائل عمدهاى روبرو ميديده ...
ادبیات در قرن نوزدهم
فارس: يكي از ويژگي ادبيات قرن بيستم آن است كه ادبيات كمتر در خدمت جريانهاي ... و يونان را شاهد هستيم و تيترهاي اثر آلبرت كامو نشاندهنده انديشه كلاسيك است. ... در اين دوره «فرويد » و «نيچه» همه چيز را زير سوال ميبرند و انسان در اينجا به ...
فارس: يكي از ويژگي ادبيات قرن بيستم آن است كه ادبيات كمتر در خدمت جريانهاي ... و يونان را شاهد هستيم و تيترهاي اثر آلبرت كامو نشاندهنده انديشه كلاسيك است. ... در اين دوره «فرويد » و «نيچه» همه چيز را زير سوال ميبرند و انسان در اينجا به ...
مرگ سه سرنشین بالگردی
تاثير نيچه بر انديشه و ادبيات قرن بيستم. نکته هايي مهم براي زندگي ايده ال. . نمایش تصادفی مطالب. نمايش مستند «دايكاني من» در سينما آزادي ...
تاثير نيچه بر انديشه و ادبيات قرن بيستم. نکته هايي مهم براي زندگي ايده ال. . نمایش تصادفی مطالب. نمايش مستند «دايكاني من» در سينما آزادي ...
برخي از علل گودي بيش از حد كمر
تاثير نيچه بر انديشه و ادبيات قرن بيستم. پوتین با نفوذترین شخصیت جهان · احمدینژاد: بزودی آمریکا برای چپاول به آفریقا میرود ...
تاثير نيچه بر انديشه و ادبيات قرن بيستم. پوتین با نفوذترین شخصیت جهان · احمدینژاد: بزودی آمریکا برای چپاول به آفریقا میرود ...
شلوار مناسب اندام با پایین تنه چاق
تاثير نيچه بر انديشه و ادبيات قرن بيستم. فرزاد حسنی را در این ویژه برنامه سال تحویل بینید .. مسمومیت حاملگی چیست؟ نگرانی آیت الله موسوی اردبیلی از پیامدهای ...
تاثير نيچه بر انديشه و ادبيات قرن بيستم. فرزاد حسنی را در این ویژه برنامه سال تحویل بینید .. مسمومیت حاملگی چیست؟ نگرانی آیت الله موسوی اردبیلی از پیامدهای ...
جمادي: جريان مدرن گسسته از ديانت نيست
وي درباره قرن نوزدهم خاطرنشان كرد: هنگاميكه به قرن نوزدهم ميرسيم طغيان عظيمي رخ ... جريان ضد مدرن هستهاش با داستايفسكي، نيچه و غيره آغاز ميشود جريان مدرن، جريان ملحد و ضد ... استاد دانشگاه: مداحان با رفتار زيباي حسيني بر جوانان تاثير مي گذارند ... 20 معجزه عسل و دارچین · NikSalehi.com ::: علت فراموش نشدن عشق اول ! ...
وي درباره قرن نوزدهم خاطرنشان كرد: هنگاميكه به قرن نوزدهم ميرسيم طغيان عظيمي رخ ... جريان ضد مدرن هستهاش با داستايفسكي، نيچه و غيره آغاز ميشود جريان مدرن، جريان ملحد و ضد ... استاد دانشگاه: مداحان با رفتار زيباي حسيني بر جوانان تاثير مي گذارند ... 20 معجزه عسل و دارچین · NikSalehi.com ::: علت فراموش نشدن عشق اول ! ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها