واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: تغييراتي كه زمان در سيستم ها ايجاد مي كند مرگ 2-4-4
گابريله ماركوتيترجمه؛ شيوا آباءسيستم 2-4-4 را به خاطر مي آوريد؟ آرايش تيمي ابتدايي كه قطعاً هنگامي كه جوان بوديد بيشترين علاقه را به آن داشتيد. چهار مدافع روي يك خط (گاهي يكي از آنها هم عقب مي كشد كه بتواند توپ ها را جمع كند)، 4 هافبك روي يك خط (كه در جناحين بسيار تاثيرگذار هستند) و دو مهاجم كه بازي و تركيبشان در كنار هم مي تواند خيلي ديدني باشد. چقدر همه چيز تغيير كرده است. كافي است نگاهي به هشت تيم يك چهارم نهايي رقابت هاي جام ملت هاي اروپا بيندازيد. پرتغال (نونو گومژ)، كرواسي (ايويكا اوليچ)، ايتاليا (لوكا توني)، هلند (رود فن نيستلروي) و روسيه (رومن پاوليوچنكو) همگي با يك تك مهاجم بازي مي كنند، مهاجم نوك حمله، گاهي اوقات اين تك مهاجم چيزي بيش از يك تمام كننده است (مانند نيستلروي و توني) و گاهي هم بيش از يك فرصت طلب كه موقعيت گلزني را بو مي كشد (مانند اوليچ)، اما نكته اين است كه در پايه و اساس تماماً يكسان و شبيه هم هستند. تركيه كمي از سيستم تركيبش را تغيير داده است، اما فاتح تريم هم روي دو مرد بزرگ خط حمله تيمش سميح شنتورك يا مولوت اردنيك مانور مي دهد و يكي از آنها را در نوك پيكان حمله مي گذارد. اسپانيا با دو مهاجم در جلو بازي مي كند، اما در حقيقت داويد ويا بيشتر از لايه هاي عمقي ميانه ميدان جلو مي آيد و فقط آلمان مي ماند كه همچنان با همان سيستم قبلي خود و با تركيب دو مهاجم در خط حمله (ميروسلاو كلوزه و ماريو گومژ) به ميدان مي رود. چرا آنها تغيير كرده اند؟ چه زماني تاريخ مصرف سيستم 2-4-4 به پايان رسيد؟البته در اين باره تئوري هاي زيادي وجود دارد. براي شروع بايد به اين مساله توجه شود كه قالب يك تك مهاجم در تركيب چيز چندان جديدي نيست. براي مدت زمان زيادي، شايد از دهه 1980، آرايش مهاجم نوك به علاوه هافبك هاي جناحين تقريباً در همه جا شايع و فراگير شده بود (فوتبال امريكاي جنوبي داستان متفاوتي است). آن سوي ماجرا را من واقعاً نمي دانم، پرواضح است كه شما مي خواهيد با همه قدرتتان بازي كنيد و اگر در تركيب تيم دو مهاجم برجسته و خارق العاده داشته باشيد، معمولاً اين گزينه بيشتر انجام شدني است كه آنها در كنار هم بازي كنند، مخصوصاً كه شما هافبك هاي مهاجم و نفوذي خيلي توانمند و استثنايي نداشته باشيد. عموماً گفته مي شود سيستم 2-4-4 در جاهايي كه يك هافبك در ميانه ميدان داراي خاصيت هاي نفوذ و تهاجمي است و مي تواند با موقعيت سازي خود را به محوطه جريمه حريف برساند بهترين كارايي و نتيجه را دارد. به همين منظور، اگرچه شما نياز به يك تمام كننده در نوك خط حمله داريد، اما طبيعتاً اين بازيكن كارگشاست. اگر بخواهيم كلي بگوييم، در مجموع زماني سيستم 2-4-4 بهترين كارايي و عملكرد را دارد كه هافبك هاي جناحين از كنار زمين به سمت دروازه حريف جلو مي روند و باعث باز شدن زنجيره دفاعي فشرده حريف در منطقه جلوي محوطه جريمه مي شوند. در اين هنگام مدافعان كناري هم از دو طرف زمين به كمك هافبك ها مي آيند و آنها را ساپورت مي كنند. براي پياده كردن چنين آرايشي شما بايد بازيكناني داشته باشيد كه ذاتاً بازيكنان جناحين باشند و بتوانند در كنار خط طولي زمين رفت و برگشت خوبي داشته باشند. در حقيقت در اين تورنمنت بال هاي مكتب قديمي فوتبال جز چند مورد استثنايي مانند پرتغال كه هميشه بازيكناني با اين خاصيت ذاتي داشته، ديده نمي شود. آلمان نمونه كاملي از اين مورد است. در مقابل كرواسي كلمنتس فريتس يك مدافع چرخشي و لوكاس پودولسكي يك مهاجم معمولي و نرمال بود كه البته نتيجه آن خطرناك و خب مصيبت آميز بود. اما در بازي مقابل پرتغال در يك چهارم نهايي يواخيم چينش جديدي براي مهره هايش داشت. كلوزه در نوك حمله، پودولسكي و گومژ در جناحين و پشت سر كلوزه، اشتايگر قرار داشت، ظاهراً سيستم آرايشي 1-3-2-4 كاربرد بيشتري براي آلمان ها داشت و آنها توانستند حريف پرتغال شده و حذف شان كنند. چه چيزي بيشتر از اينكه گاهي حتي بال هاي مكتب قديمي فوتبال هم در سيستم 2-4-4 واقعاً نمي توانند كارايي داشته باشند. در گذشته شما مي توانستيد از هافبك هاي كناري تيم بخواهيد كه جلو بروند و از اين مطمئن بوديد كه مدافعان كناري هم جلو مي كشند و به آنها كمك مي كنند، در صورتي كه در فوتبال امروزي غالب مربي ها حتي از مدافعان كناري شان هم مي خواهند كه در كار حمله شركت كنند و اين به منظور بالا بردن تعداد بازيكنان در محوطه جريمه براي حمله است و به همين دليل حتي مردان مياني ميدان هم بايد تا حدي خاصيت هاي دفاعي داشته باشند تا بتوانند در كنار مدافعان تيم، مهاجمان حريف را كنترل كنند. اين اتفاقي بود كه به عنوان مثال براي پرتغال رخ داد. شما نمي خواهيد بال هاي كناري خط مياني چندان نگران وظايف دفاعي شان باشند، بنابراين سيستم 1-3-2-4 را انتخاب مي كنيد، با دو بازيكن جلوي چهار مدافع كه به نيابت و نمايندگي از آنها در هنگام ضرورت و لزوم زماني كه هافبك هاي كناري جلو مي كشند، آنها هم بتوانند در كار حمله شركت كرده و تا حد زيادي جاي اين بال هاي كناري را پر كنند. اگر چه براي رسيدن به اين مقصود شما مجبوريد يكي از مهاجمانتان را قرباني كنيد. البته مهاجم كمتر لزوماً به معناي گل كمتر نيست. البته از بعضي جهات داشتن تعداد بازيكن بيشتر شركت كننده در كار حمله فرصت هاي بيشتري خلق مي كند كه امكان استفاده از اين فرصت ها هم به منظور گل زدن بيشتر مي شود. و اين مي تواند براي تنها مرد نوك حمله شما امتياز مثبتي باشد. او به عنوان تك مهاجم ممكن است احساس تنهايي بكند اما هنگامي كه متوجه مي شود غيبت زوج حمله اش مي تواند به منزله فضاي بيشتر و در نتيجه ايجاد فرصت هاي بيشتر براي گلزني او باشد، قطعاً از اين آرايش تيمي لذت فراواني مي برد. هنگامي كه شما درباره اين مساله فكر مي كنيد مي بينيد كه نماد Yin and yang در تاكتيك ملي تيم بيشتر ديده مي شود (Yin and yang دو سمبل قديمي اتحاد ژاپني هستند كه در كنار هم قرار مي گيرند و شكل يك دايره را تشكيل مي دهند و نماد همبستگي اند).هر حركتي در اين آرايش تيمي يك تاثير متقابل هم دارد، همانقدر كه تعداد مهاجم كم مي شود فضا براي مانور دادن همان تك مهاجم بيشتر مي شود.وقت اضافهبه فان باستن بايد تبريك گفت اما اگر به نظرتان فوتبالي كه هلند ارائه مي دهد همان «توتال فوتبال» معروف است هيچ چيز درباره آن نمي دانيد يا حداقل اصلاً تا به حال «توتال فوتبال» نديده ايد. فقط به اين علت كه بازيكنان همگي نارنجي پوشيده اند و گل هاي زيادي به ثمر رسانده اند مفهوم توتال فوتبال را به طور كامل دربر نمي گيرد. اين سيستم خيلي خاص و ويژه بود كه توسط رينوس ميشل و استفان كوداكس در فوتبال باب شد. در زمان ديگري كه عده يي به شما گفتند تيم فان باستن توتال فوتبال بازي مي كند، به آنها بگوييد بروند و فينال جام 1972 را ميان آژاكس آمستردام و اينترميلان تماشا كنند. آن مسابقه بهترين و كامل ترين تعريف فوتبال شناور يا همان توتال فوتبال است. آيا خط دفاعي هلندي ها واقعاً به شكلي جدي و عمقي روي تله آفسايد مهارت و تسلط دارند؟ خير. آيا مدافعان كناري خط مهاجمان را مي شكافند؟ خير. آيا مدافعان مركزي به طور كامل در حملات شركت مي كنند؟ خير. آيا هافبك هاي مياني جلو مي كشند و پست شان را براي پر كردن جاي مردان خط حمله تغيير مي دهند؟ خير. آيا پرسينگ تيم بسيار فشرده عمل مي كند؟ خير. پس اين توتال فوتبال نيست. پرونده بسته مي شود. تيم هلند با مربيگري فان باستن در ضدحمله ها بسيار تاثيرگذار، منسجم و قدرتمند عمل مي كند كه باعث تضعيف زنجيره دفاعي حريف مي شود و قدرت انفجاري دارد. در حقيقت آنچه هلند طبق آن عمل مي كند مشابه زماني است كه در 1988 با مربيگري رينوس ميشل قهرمان اروپا شدند. بله، مردي كه توتال فوتبال حقيقي را 20 سال پيش ابداع كرد و تاكتيك خاص خودش را كه در زمان خود جديد و خلاقانه بود ابداع كرد و در نهايت اين امكان را به هلند داد تا بتواند بدرخشد. فان باستن شايد مثل ميشل نابغه مربيگري نباشد، حداقل تا امروز نبوده اما به اندازه كافي باهوش است كه بداند مي خواهد چه كار كند حتي اگر سيستم اش معناي واقعي فوتبال شناور نباشد.
يکشنبه 2 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 179]