تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 1 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):همیشه جاهل یا افراط گر و تجاوزکار و یا کندرو و تفریط کننده است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817582323




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

از پدربزرگ سودجو و جوانی که خبر نداشت میلیونر است تا با سوادهای بی‌سواد و چرب‌زبان‌های زرنگ


واضح آرشیو وب فارسی:گیل نگاه:
%d8%a8%d8%a7%d9%86%da%a940
گیل نگاه:بدون شک تابه‌حال گذر خیلی از ما به بانک‌ها افتاده است.چه دولتی و چه خصوصی. بارها قبض آب و برق و گاز تلفن را واریز و چند باری هم پولی را واریز یا برداشت کرده‌ایم. در مراجعه به بانک‌ها متصدیانی را دیده‌ایم که برحسب مذاق آن روزمان، یا خیلی تحویلشان گرفته‌ایم و یا خیلی دل‌ودماغ صحبت کردن را با آن‌ها نداشته و طلبکارانه انتظار انجام کار در سریع‌ترین زمان ممکن را داشته‌ایم.افرادی که پشت شیشه‌ای نشسته‌اند که نیمی از آن به‌صورت هلالی بریده‌شده و با چند سوراخ دایره‌ای شکل برای انتقال صدا کارهای خدمات بانکی را انجام می‌دهند. خانم‌ها یا آقایانی که بارها شاهد جروبحث،دزدی،کسری پول و برخوردهای متفاوت مردم بوده‌اند و طبق قوانین مشخص‌شده در بانک فقط سکوت کرده‌اند.آن‌هایی که خاطرات تلخ و شیرین زیادی را تجربه کرده‌اند و در عین اینکه تصور خیلی‌ها این است که اوضاع آن‌ها به دلیل کار کردن در بانک “سکه” است حقوقی معمولی می‌گیرند!البته شاید به آن‌ها وام‌هایی با شرایط ویژه تعلق بگیرد، اما وام‌ها برخلاف تصور عموم باید تسویه شود و ضمن اینکه هر کم و کسری در حساب‌های آن‌ها از جیبشان پرداخت می‌شود.در این گزارش با یکی از کارمندان شاغل دریکی از بانک‌های پایتخت گفت‌وگو کرده‌ایم تا از خاطرات جالب و گاها تلخش حرف بزند.پدربزرگ سودجونزدیک‌ترین خاطره‌ای که یادم می‌آید به چند سال قبل برمی‌گردد. موقعی که این کار را شروع کردم به خودم قول دادم که هیچ‌وقت ربات نباشم. هیچ‌وقت مثل یک اپراتور کار نکنم. گاهی اوقات احساسات به آدم غلبه می‌کند و باعث می‌شود کارم متمایز شود. یک بنده خدا پیرزنی بود که برای نوه‌اش حساب بازکرده بود. هر زمان که ایشان می‌آمد برای نوه‌اش پول بریزد مدام توضیح می‌داد که پدر و مادر این بچه فوت‌شده‌اند و هیچ‌کسی را غیر از او ندارد.داستان جالب بود؛ این بنده خدا یک پدربزرگ هم داشت که ازلحاظ قانونی قیم بچه به‌حساب می‌آمد.تصور عموم مردم این است که بعد از پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ دلسوز نوه‌شان هستند. اما این پدربزرگ پول‌هایی که مادربزرگ به‌حساب نوه‌اش می‌ریخت را برداشت می‌کرد! جالب اینجاست که مادربزرگ در شعبه‌های مختلف اقدام به این کارکرده بود و هر بار پدربزرگ حساب‌ها را خالی می‌کرد. وقتی به ایشان گفتم چرا با آگاهی از این موضوع بازهم این کار را می‌کنید حرفش این بود که شاید این بار این بانک را پیدا نکند و برای نوه‌ام در آینده پولی بماند. من هنوز ذهنم درگیر آن بچه و پدربزرگش است. واقعا چرا قانونی نیست که مقابل این سودجویی را بگیرد.درخواست‌هایی که اشک آدم را درمی‌آورداین اتفاق برای ما زیاد می‌افتد؛ بارها شده که خانواده افرادی که فوت کرده‌اند برای برداشت از حساب متوفی به بانک مراجعه می‌کنند. خیلی‌ها حکم قضایی یا مجوز برداشت از حساب را ندارند و این کار را مشکل می‌کند. آن‌ها داغدار هستند، احتمالاً پولی هم ندارند و همین اتفاق باعث می‌شود تا مشکلاتی به وجود بیاید.بعضی‌ها هم هستند که مجوزهای قانونی رادارند. دیدن حال آن‌ها کل روز آدم را خراب می‌کند. یا افرادی که بیماری‌های خاص دارند و می‌خواهند هزینه‌های درمانشان را بدهند. دیدن این مشکلات واقعا سخت است. طرف می‌گوید خود بیمار در حال درمان است و نمی‌تواند به بانک بیاید. دوست داریم کمکشان کنیم اما واقعا نمی‌شود. قانونی نیست.این چرب‌زبان‌های زرنگخیلی‌ها هم هستند از زمانی که پشت باجه می‌نشینند کلی حرف می‌زنند و زبان می‌ریزند تا کارشان راه بیفتد. خب ما این مشتری‌ها را می‌شناسیم. وقتی زمان ارائه مدرک می‌شود می‌گویند نداریم! آن زمان است که با مخالفت ما روبرو می‌شوند و اخلاق تغییر می‌کند.سیستم طوری نیست که واقعا بشود قانون را دور زد. اینجا می‌شود دوروی سکه را دید. اگر می‌شد این رفتارها را یکجا ضبط کرد و بعدا نشان مردم داد خیلی‌ها رفتارهایشان تغییر می‌کرد. وقتی‌که از جانب ما “نه”می‌شنوند شروع می‌کنند به دادوبیداد و له کرن شخصیت ما. در آخر هم غرولند می‌کنند و ما طبق قانون باید سکوت کنیم.نکته ترسناک در بیرون از بانکاین روزها در هر کوچه و خیابانی حداقل یک بانک وجود دارد. درهای بانک هم طبیعی است که باز باشد. ازدحام و شلوغی این مکان باعث می‌شود که هرکسی وارد و خارج شود. افرادی که یکی تعقیبشان می‌کند بارها شده که وارد بانک شده‌اند. چند نمونه از بگیروببندها را با چشمان خودم دیده‌ام. مشتری‌های شوک زده و آدم‌های نگران.ما باید حواسمان به همه‌چیز باشد. به‌خصوص در شلوغی‌ها. بارها به مشتریان گوشزد کرده‌ایم که مراقب کیف پول خود باشند و پول را نقد حمل نکنند. اما باز یکسری‌ها اصرار به حمل پول به روش سنتی دارند. این خطرات است که ممکن است کار را به‌جاهای باریک بکشاند.توقع ویژه بعضی‌ها که اوضاع مالی‌شان خوب است!قاعدتا ما احترام زیادی برای همه مشتریانمان قائل هستیم اما هستند آدم‌هایی که گمان می‌کنند به دلیل اینکه متمول هستند باید کارشان خیلی زود راه بیفتد. قبلا شاید از این اتفاق‌ها می‌افتاد و این آدم‌ها حتی به پشت باجه‌ها هم هدایت می‌شدند اما الان خیلی چیزها تغییر کرده است.به همین دلیل هم هست که آن‌ها کارها را به موکلان خود یا کارپردازان سپرده‌اند.جالب اینجاست که این کارپردازان هم همان برخوردها را می‌کنند.آدم‌هایی که شاید از رده مالی هم‌سطح خودمان باشند اما چون صاحب‌کارشان متمول است فکر می‌کنند هر برخوردی که بخواهند می‌توانند بکنند.البته هستند افرادی هم که اصلا توقعی ندارند. افرادی که صفرهای شماره‌حساب‌هایشان را نمی‌شود شمرد. به نظرم افرادی که دارند جامعه‌شناسی می‌خوانند بهتر است یکی دو سال در جایگاه ما بنشینند و آن‌وقت متوجه می‌شوند که کدام جامعه را باید بشناسند.جامعه کتاب‌ها یا جامعه واقعی؟بی‌احترامی به مشتریان خارجی!در بانک ما مشتریان خارجی هم رفت‌وآمد می‌کنند. وقتی آن‌ها را برای انجام امور بانکی راهنمایی می‌کنیم نگاه مردم دیدنی است. تحقیرآمیز و از بالا! در این لحظه ما سعی می‌کنیم حواس مشتریان را که بیشتر از کشور همسایه افغانستان هستند را پرت کنیم تا این صحنه‌ها را نبینند.من خودم آدمی هستم که همیشه مردم را دوست دارم اما گاهی اوقات چیزهایی می‌بینم که آزاردهنده است.با خودم می‌گویم اگر ما هستیم این مشتِ نمونه خروار که اصلا خوب نیستیم.باسوادهای بی‌سواد!شاید باور نکنید اما هستند افرادی که تحصیلات عالیه دارند اما نمی‌توانند شماره‌سریال شناسنامه‌شان را پیدا کنند! آن‌ها از پر کردن یک فرم معمولی واریز و برداشت هم عاجز هستند. گاهی اوقات با همکارانمان به این فکر می‌کنیم که در مدارس چه چیزهایی به آن‌ها یاد می‌دهند؟ از نسل جدیدی که می‌آیند بانک واقعا انتظارها بیشتر است. قصد ما توهین نیست اما ازاین‌دست مراجعه‌کننده زیاد داریم.توجهات کم مشتریان؛ کد ملی‌ام کو؟مشتری آمده کارت ملی هم دارد. فرم را پرکرده و جای کد ملی را خالی نوشته است. اول اینکه وظیفه ما پر کردن فرم نیست. از او سوال می‌کنم چرا کد ملی را ننوشته‌اید با عصبانیت می‌گوید پشت کارت ملی‌ام هست دیگر.این دوست ما که کارت ملی‌اش جدید بود خبر ندارد که در کارت‌های جدید کد ملی نوشته نمی‌شود. می‌خواهم بگویم طرف حتی یک‌بار هم‌پشت کارت ملی‌اش را نگاه نکرده است.پول صندوق کم شده، حالا چه‌کار کنیم؟چیزی که شغل ما را حساس می‌کند بحث اضافه آوردن یا کم‌آوردن پول در صندوق است.بارها این اتفاق برای من و همه همکارانم افتاده است. کم‌آوردنش که مشکلی نیست از جیب خودمان می‌دهیم اما وای به‌روزی که اضافه بیاید.واقعا بعضی مواقع شب‌ها خوابم نمی‌برد. یعنی به کدام مشتری کمتر پول داده‌ایم؟ کدام کمتر پول گرفته است؟ متوجه شده یا نه؟اصلا فردا می‌آید سراغش؟ هر مبلغی هم که باشد واقعا بد است. حق‌الناس است. تجربه‌اش را داشته‌ام و اتفاق‌ها سخت هم گذشت.به همین دلیل سعی می‌کنم با دقت پول‌ها را بشمارم و از مشتری هم می‌خواهم که همان جلوی باجه پول را بشمارد و تحویل بگیرد.دوست ندارم مدیون کسی باشم.جوانی که میلیونر بود و خبر نداشتیک‌بار یک جوانی آمد شعبه ما و گفت که یک شماره‌حساب قدیمی دارد اما شماره‌اش را نمی‌داند.باکمی جستجو از روی شماره ملی هم شماره‌حسابش را پیدا کردیم و هم مشخص شد که این جوان در یک شهرستانی هم حساب دارد.از او سوال کردم که تکذیب کرد.گفتم در آن شهرستان آشنایی ندارید که تائید کرد و گفت که سالیان قبل پدربزرگش آنجا زندگی می‌کرده و فوت‌شده است.شماره‌حساب را جست‌وجو کردیم و باور نمی‌کنید که میلیون‌ها تومان در حساب او پول بود.رقمی که زندگی یک جوان را حسابی تکان می‌دهد.این پدربزرگ سالیان سال برای نوه‌اش پول جمع کرده بود و کسی هم خبر نداشت. وقتی خبر را به او گفتیم از خوشحالی نمی‌دانست که باید چه‌کار کند.کلی تشکر کرد و با خوشحالی بانک را ترک کرد.خدا را شکر که شعبه‌هایمان تغییر می‌کنداین هم یکی از مزایای شغل ما است. وقتی تغییر شعبه می‌دهیم خیالمان تا چند ماه راحت است که افراد محلی ما را نمی‌شناسند اما زمانی که می‌شناسند توقعشان بالا می‌رود.یک‌بار رفتم و یک خرید معمولی از مغازه‌ای نزدیک بانک کردم.یک‌دفعه خانم فروشنده من را شناخت و گفت که شما در فلان بانک کار می‌کنید که گفتم بله. از همان زمان رفتارها تغییر کرد. تخفیف روی اجناس آغاز شد و …واقعا من خجالت می‌کشم. بعدازآن خب وقتی‌که به بانک می‌آیند توقعات دیگری دارند که برای ما قابل انجام دادن نیست.توقع بی‌جا؛ ضامن من می‌شوید؟وقتی می‌گویم رفتارها تغییر می‌کند به‌این‌علت است.ما مشتریان ثابتی داریم که تقریباً هرروز به بانک می‌آیند.پول واریز می‌کنند،برداشت می‌کنند،حواله و …یک روز یکی از مشتریان خانم آمد و گفت بانک شما وام می‌دهد؟گفتم بله و رفت.چند روز بعد فرمی را آورد و گفت شما دسته‌چک هم دارید درست است؟می‌شود ضامن من بشوی؟ یک‌لحظه شوکه شدم.واقعا بعضی از مردم نمی‌دانم چطور رویشان می‌شوند که از این درخواست‌ها بدهند.خیلی راحت گفتم نه.واقعا بانکداری شوخی نیست و نمی‌شود به همین راحتی با یک سری از مسائل برخورد کرد.پیرمرد اینترنت باز و خجالت از اینکه چرا بیشتر یاد نگرفته استیک مشتری داشتیم که پیرمردی متشخص بود.او برای کارهای زیادی می‌آمد و بیشتر شماره‌اش به من می‌افتاد.یک‌بار دیدم مقابل درخواست برای نوشتن آدرس ایمیل چیزی ننوشته است.خودش بحث را شروع کرد و گفت:«ببخشید،اما من اینترنت زیاد بلد نیستم.فقط اینکه یک سهامی خریدوفروش می‌کنم و همین.»واقعا متعجب بودم. خیلی از آدم‌های هم سن و سال این آقا اسمشان را هم بلد نیستند بنویسند اما این آقا خجالت می‌کشید که چرا بیشتر یاد نگرفته است.توصیه‌ای برای حفظ شخصیت و رعایت حق‌الناسکسی که واقعا برای خودش شخصیت قائل است سر مسائل کوچک باکسی بحث نمی‌کند.همیشه سعی می‌کند حاضر و آماده برای آن کاری که می‌خواهد انجام بدهد وارد بانک شود.مدارکش حاضر است،فرم‌ها را کامل پرکرده و … از همه مهم‌تر اینکه با قوانین آشناست و این‌ها نشان‌دهنده شخصیت است.ما باکسی مشکل شخصی نداریم و در جایگاه قضاوت نیستیم.اگر صحت پول‌ها را می‌سنجیم،تراول ها را زیر دستگاه می‌گذاریم همه‌اش به دلیل این است که خطایی نکنیم.خطای انسانی همه‌جا هست و ممکن است عواقب بدی داشته باشد.این خطاها باید از فیلترهای مختلفی عبور کند که مبادا خطای یک نفر ادامه داشته باشد.وقتی ما متوجه تقلبی بودن اسکناس شویم همان‌جا چرخه‌اش متوقف می‌شود.اگر دسته پولی که می‌گیرم را نشمارم مسئولیتش پای خودم است و حق‌الناس است.من به این معتقدم.
۵ آذر ۱۳۹۵





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: گیل نگاه]
[مشاهده در: www.gilnegah.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 34]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن