واضح آرشیو وب فارسی:اعتماد: حق طبیعی همه انسان هاست که خواست و آرزوی شان باشد که هر چه بیشتر از «رضایت درون» برخوردار شوند و برای رسیدن به بالاترین درجه احساس خرسندی و بهره مندی از لذت آرامش روان، تلاش کنند. گمان نمی کنم هیچ انسان برخوردار از سلامت روان، از آشوب و ناخرسندی درونی لذت ببرد و اگر مجالی هرچند اندک و کوتاه زمان از رضایت درون برایش فراهم شود، اخم بیزاری و بدشانسی بر چهره اش بنشاند. پس می توان «مطالبه رضایت درون» را همچون یک «ویژگی مشترک» میان همه انسان ها، فارغ از همه تفاوت ها و گونه گونی های شخصیتی، ارزشی، رفتاری، منزلتی و زمان و مکانی شان در نظر گرفت. اما داستان انسان و لذت و رضایت درونی اش به این سادگی ها هم نیست. چالش اصلی از این پرسش آغاز می شود که آدم ها در هر موقعیت فردی یا اجتماعی، از چه چیز و با چه روشی به آستانه رضایت درون وارد می شوند و برای سرشار شدن و رسیدن به اوج لذت درونی، از چه روش هایی بهره می گیرند؟برای مشارکت در بحث، نمونه ها یا تیپ هایی را یادآوری می کنم و از خواننده این نوشته یاری می گیرم و می پرسم که هریک از این تیپ ها، از چه چیزو با چه روشی به مرحله «لذت و رضایت درون » می رسند: -پدر یا مادری برخوردار از سلامت روانی در ارتباط با فرزندشان. - فرزندی آسیب دیده از رفتار تحقیرآمیز و خشونت بار والدین در ارتباط با سرنوشت خانواده اش و حتی جامعه. - چهره ای محبوب و مشهور، نویسنده، شاعر، هنرمند سینما و تئاتر، ورزشکار، سیاستمدار و به اصطلاح رایج این روزها: «سلبریتی» در گستره ای از جامعه انسانی، فارغ از دلیل و علت محبوبیت و شهرت وی و اینکه از نظر دیگران منطقی و موجه یا غیرمنطقی و نادرست تلقی شود؛ البته توجه دارم که شهرت و محبوبیت، دوقلوهای به هم چسبیده نیستند. چه بسا کسی مشهور باشد اما منفور. اما هم آن که محبوب است و هم آن که مشهور، هردو از لذت «رضایت درون » بی نیاز نیستند. - مدیر یا متصدی در یک دستگاه اداری که فرجام کار مراجعه کنندگان به تصمیم و امضای او وابسته است؛ بازپرس یا بازجوی یک پرونده حقوقی یا کیفری، خواه جنایی یا امنیتی یا سیاسی که اصلی ترین عامل و معیارش را، تنها «موفقیت در اثبات اتهامات» می داند و بس. شکستن و خرد و خمیر شدن شخصیت متهم و به عجز و لابه افتادن و حتی تسلیم صوری وی را نشانه مهارت و توانایی حرفه ای خویش می داند. - قاضی دادگاهی که استحکام و درستی داوری خود و رعایت عدالت را در انتخاب سنگین ترین درجه کیفر قانونی می داند یا اصولا صدور حکم برائت را نوعی بطالت یا ضعف می پندارد. - درویش مسلکی که قناعت و مناعت را نه تنها در زندگی خویش بلکه همچون نسخه درمان عمومی برای درد همگان تجویز می کند. - تیپ روان نژندی که به علت های گوناگون دچار سادیسم (دیگرآزاری) است و در هر موقعیت ارتباطی و اجتماعی که قرار می گیرد، ناخودآگاه و حتی گاه به ظاهر از سر احساس و انجام مسوولیت، دیگران را می پیچاند، برایشان درد سرساز می شود، در پیچیده کردن کارهای ساده تخصص دارد. به جای اینکه در همان بار اول مراجعه، کار را راه بیندازد تا سه بار او را پاسکاری نکند، به دلش نمی نشیند . - روزنامه نگاری که عاشق افشاگری است، فارغ از اینکه سوژه چیست یا کیست و چند و چون حقیقت کدام است. - تیپ شخصیتی بی سرو صدا اما دغدغه مندی که پی در پی دنبال فرصت هایی می گردد که کار و کمکی داوطلبانه برای حل مشکلی یا کاستن ازدرد و رنج کسی باشد. آرام و قرار ندارد، حتی گاه به بهای آشفتگی زندگی شخصی و سرزنش شدگی اش از سوی نزدیکان و بستگان؛ آموزگار، استاد، سردبیر نشریه، مدیرشرکت یا کارگاه، رییس اداره یا مقام حکومتی در هر رده که اقتدار خویش را در تمکین بی چون و چرای طرف دیگر رابطه می داند یا به قدری دچار خودشیفتگی است که دیگری را به کلی نادیده می انگارد و بسیاری دیگر از این نمونه ها. به گمان این قلم، در بررسی و علت یابی بسیاری از ناهنجاری ها و نابسامانی ها و شکاف های دامن گستر اجتماعی در کنار توجه به عوامل سیستمی یا کالبدی و نیز سازوکارهای زمینه ساز کژروی و فساد، نباید از نقش مهم و تاثیرگذار «سائقه » یعنی محرک درونی هر انسان برای رسیدن به آن موقعیت لذت یا رضایت درونی، غافل بود. چه بسا «آدمی» موجب تباهی «عالمی» شود!کم نیستند سرگذشت های فاجعه بار در تاریخ ملت ها که خاستگاه آن، همین عامل فردی و به ظاهر کم اهمیت «سائقه یک شخص خاص برای رسیدن به رضایت درونی مورد نظرش» بوده است. سخن بی پیرایه این نوشته، توجه دادن به ضرورت توجه و تاکید بر شناخت دقیق تر «محرک های درونی» آدم هاست در روابط اجتماعی به ویژه اگر قرار باشد در موقعیت هایی نشانده شوند که به نوعی بر سرنوشت جامعه اثرگذاری کنند؛ در عرصه عمومی جامعه، ما به نوعی «شخصیت کاوی و ارزش سنجی» در شناخت خود و دیگران نیازمندیم تا بتوانیم با چشمان باز و در روشنایی تصمیم بگیریم. آری یا نه بگوییم. کف بزنیم و صلوات بفرستیم یا بی اعتنایی کنیم و روبگردانیم. پیشنیاز اصلی چنین رویکردی این است که بفهمیم فلانی از چه چیز به اوج « لذت و رضایت درون » می رسد؟ و آن چیز آیا به لحاظ شاخص های روانشناختی و معیارهای اخلاقی، نرمال و موجه است؟در عرصه فردی نیزهرکس در هر موقعیت خانوادگی، شغلی، اجتماعی و در هر عرصه ارتباطی با دیگران، اگر می خواهد گامی در راه شناسایی خود واقعی اش بردارد، باید به گونه ای سرراست و خالی از خودفریبی، رمز و راهی را که برای رسیدن به «لذت و رضایت درون» خود برگزیده است، واکاوی و بازشناسی کند. «کیستی »آدم ها را با «چیستی» رضایت درون شان می توان شناخت.
دوشنبه ، ۲۴آبان۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اعتماد]
[مشاهده در: www.]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]