واضح آرشیو وب فارسی:الف: چرا پیروزی دونالد ترامپ قابل پیشبینی بود؟
حسین رجایی، 21 آبان 95
تاریخ انتشار : جمعه ۲۱ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۰۸:۰۰
پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده، گرچه بسیاری را شگفت زده کرد، ولی حقیقت آنست که برخلاف باور عمومی، این مسئله آنقدرها هم دور از انتظار نبود! حداقل طی یکسال گذشته اتفاقات متوالی افتاد که خبر از واقعه بزرگتری می داد. در انگلستان، زمانی که رسانه ها تلاش زیادی می کردند تا نشان دهند محبوبیت جرمی کوربین، این سوسیالیست ضد جنگ و مخالف نظام سرمایهداری، بشدت کاهش یافته او با آرا بیشتری نسبت به دوره قبل، ریاست حزب کارگر را در دست خود نگاه داشت. کوربین، سیاستمداری مردمی که با انتقادهایش از جنگ عراق، سیاستهای اسراییل و جولان ثروتمندان، بسیاری را برآشفته بود. آنطرف اقیانوس اطلس، نمونه ی آمریکایی کوربین، سناتور برنی سندرز به طرزی باورنکردنی با اقبال گسترده مردمی روبرو شد و کمپین هیلاری کلینتون را با خطرات جدی مواجه کرد. سندرز که حرفهایی از جنس جنبش وال استریت (99 درصد) می زد و همانند کوربین به ضدیت با جنگ عراق، مخالفت با عربستان و حمایت از اقشار ضعیف در برابر ثروتمندان شناخته می شد. در دیگر سوی ماجرا اما، به دو شخصیت دیگر برمیخوریم. دونالد ترامپ آمریکایی و نمونه انگلیسیاش بوریس جانسون، وزیر خارجه کنونی انگلستان. در انگلیس همهپرسی برگزیت در حالی برگزار میشد که باز هم رسانه ها با تکیه بر نظرسنجیهای انجام شده، متفقالقول از رأی مردم به ماندن در اتحادیه اروپا خبر میدادند اما نتایج، خواب سیاستمداران اروپایی و آمریکایی را آشفته کرد. دیوید کامرون کنار رفت در حالیکه همه او را بخاطر برگزاری چنین همهپرسیای سرزنش می کردند. بوریس جانسون، شهردار سابق لندن، وزیر خارجه شد و مقامات اروپایی را به وحشت انداخت. مردی که به بد دهنی، رک گویی و عدم رعایت آداب دیپلماتیک شهره بود. باز در آنسوی آتلانتیک هم یک بد دهن، پوپولیست و ملی گرای افراطی دیگر با کنار زدن همه رقبای جمهوریخواه خود شگفتی آفرینی کرد. دونالد ترامپ در شرایطی بزرگانی چون تد کروز، مارکو روبیو و جب بوش را از سر راه برمی داشت که رسانه ها حضور او را بیشتر شبیه یک شوخی دانسته و با تمسخر، به عنوان آخرین رئیس جمهور آمریکا او را معرفی می کردند. مانند موارد قبلی، هنرپیشه، خواننده، ورزشکار، نخبه و سیاستمدار مطرحی نمانده بود که مردم را از رأی دادن به این گزینه نامطلوب نترسانده باشد اما باز هم همانند دفعات قبل هرچه تبلیغات رسانه ها، سیاستمداران و سلبریتی ها فزونی می گرفت، اقبال مردم هم به ترامپ بیشتر می شد. اکنون در غرب وضعیت به گونهای شده که اگر میخواهید نتیجه یک همهپرسی را پیشبینی کنید، کافی است ببینید کدام گزینه بیشتر از سوی رسانه ها، سیاستمداران و سلبریتی ها غربی تخطئه می شود. شرایطی که در آن، ضد تبلیغ به تبلیغ مبدل شده است. رسانههای جریان حاکم که دهها سال رسالت کنترل و هدایت افکار عمومی را برعهده داشتند، کارکرد اصلی خود را از دست دادهاند. شاخص تر از همه، وضعیت بنگاه خبرپراکنی بریتانیا (BBC) است که به مرحله فضاحت باری رسیده و در تمامی موارد یاد شده در بالا، تیر به خطا انداخته است. گویی انگلیسیزبان چشم به BBC دوخته اند تا برعکس عمل کنند! شواهد خبر از ظهور نوعی بیداری یا آگاهی در میان مردم جهان به خصوص ملتهای غربی می دهد. به نظر می رسد، لیبرال دموکراسی غربی که از پایان تاریخ خبر میداد اکنون به پایان خود فکر می کند. مردم در غرب از جریان سرمایهداری حاکم بریده و به دو سوی چپ و راست متمایل گشته اند. با این تفاوت که در سمت چپ، جوانترها و تحصیلکردهترها جذب شعارهای ضد سرمایهداری و ضد قدرتطلبی کوربینها و سندرزها می شوند و در سمت راست، عوام میانسال سخنان میهن پرستانه و معاشطلبانه ترامپ ها و جانسون ها را بیشتر می پسندند و البته چون جمعیتشان بیشتر است، موفقیتهایشان هم از گروه اول بیشتر است. حقیقت آنست که اکنون در غرب، هرکس پرچم مخالفت با وضع موجود را بردارد و به عنوان یک ساختار شکن معرفی شود با استقبال گسترده مردمی مواجه می شود و تقاضاهای متناقض از گروهای متفاوت به گرد او همگرا میگردد. به گونهای که حامیان سندرز سوسیالیست حاضر می شوند آرا خود را به جیب ترامپ راستگرا بریزند و آن را از هم حزبی خود، خانم کلینتون دریغ کنند. به این معنی که مخالفت با وضع موجود برای ملتهای غربی اکنون مهمتر از پیگیری هر ایدئولوژی یا طرز تفکری شده است. اما به واقع چه شده است که جهانیان به این مرحله از آگاهی رسیده اند؟ به نظر می رسد گرچه جریان قدرت و ثروت حاکم بر جهان از طریق گسترش فناوری اطلاعات و ارتباطات، مدتهای مدیدی با پایش انتقال داده به افکار عمومی، اذهان جهانی را کنترل می کرد. با عبور این فناوری ها از مرحله خاصی و به خصوص ظهور شبکه های اجتماعی، این کار سختتر شده است. دیگر نمی توان موج تناقضها و فریبکاریهای سردمداران جهانی را پنهان کرد. مردم دنیا میبینند که به اسم مبارزه با تروریسم، دنیایی بسیج می شود اما تروریسم روز به روز گسترده تر می گردد. به اسم آزادی و دموکراسی، حمله نظامی می شود اما روز به روز کشتار و ویرانگری فزونی می گیرد. لشگریان غربی می روند تا در عراق و افغانستان ملت سازی کنند اما سیل آوارگان را به سوی غرب گسیل می نمایند. سرمایه به دنبال نیروی کار ارزان به چین می رود و آوارگان جنگ زده و مهاجران گرسنه با دستمزد پایین، جایگزین کارگر غربی می شوند. اقشاری روز به روز فقیرتر می شوند و گروههایی به ثروتهای نجومی می رسند. ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که این دگرگونی های شگرف و این پیچ تاریخی درسهایی برای ما دارد. در حالی که برخی در جهان سوم همچنان در خواب رؤیایی آمریکایی به سر برده و نخبگانی هنوز آدرس غرب را به مخاطبان خود نشان می دهند، ملتهای غربی خود به دنبال آدرس جدیدی هستند. در حالی که برخی هنوز در جستجوی حقیقت، گوش به رسانه های غربی سپرده اند، ملتهای غربی در جهت عکس تبلیغات رسانه هایشان گام برمی دارند. در حالی که ذهن مردم جهان پرشده از تصویر آمریکایی ثروتمند، مرفه، مقتدر، حامی حقوق بشر، قیّم دموکراسی، دشمن تروریسم و کشوری که شاخصهای بیکاری و فساد و بی عدالتی بسیار پایین دارد. مردم آمریکا سخن کسی را تأیید می کنند که از حمایت از داعش، بیکاری 25 درصدی، بدهکاری میلیاردی، آمریکای ضعیف، تقلب در انتخابات و فساد در واشنگتن حرف می زند. و سخن آخر آنکه، با توجه به تفاسیر ارائه شده، هرکس که از شروع این بیداری آگاهی داشته یا پیشتر از آن خبر داده است، می توانسته نتیجه انتخابات ایالات متحده را پیشبینی کند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 147]