واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: ياد باد...
اثر تاريخي «ياد باد»كه حاصل نشستهايي با دكتر محمد حسن سالمي، نواده دختري آيتالله سيدابوالقاسم كاشاني است
نویسنده : شاهد توحيدي
اثر تاريخي «ياد باد»كه حاصل نشستهايي با دكتر محمد حسن سالمي، نواده دختري آيتالله سيدابوالقاسم كاشاني است، اخيرا توسط نشر سايه و در امريكا روانه بازار نشر شده و به چاپ دوم نيز رسيده است. اهميت اين اثر تاريخي درآن است كه پارهاي رويدادهاي تاريخي و خاطرات ناگفته، براي اولين بار در آن بيان شده است. از منظر نگارنده، برخي از اين موارد كه ميتواند براي پژوهشگران تاريخي جذاب و دستمايه تحليلهاي ايشان باشد، به شرح ذيل است:
ظاهراً رضاخان سردار سپه در زماني كه رياست وزرا را به عهده داشت به ديدار آيتالله سيدابوالقاسم كاشاني، پدربزرگ دكتر سالمي رفت. كسي كه در خانه آيتالله را به روي او باز كرد، مشهدي جعفر يكي از خدمتكارهاي پدر سالمي بود. سردار سپاه به او گفت:«برو به آقا بگو رضا آمده!» آيتالله، رضا را به جا آورد و گفت:«برو تعارفش كن بيايد داخل!» سردار سپه وارد خانه شد و به آيتالله گفت:«انگليسيها خواستهاند شما را دستگير كنم. فعلاً مقاومت كردهام... ولي اگر پايت را توي كفش من بكني فوري تحويلت ميدهم.» (1)
سالمي نوجوان با دكتر نخشب، رئيس گروه خداپرستان سوسياليست نزديك بود و با منضم شدن اين گروه به حزب ايران مخالف بود، ولي مخالفت وي كاري از پيش نبرد. (2) در سالهاي 1325 و 1326 «در اثر بحثهايي كه در جمعيت خداپرستان سوسياليست با هم ميكرديم به فكر افتاديم، برويم با شاه صحبت كنيم.» به شرحي كه در مصاحبه آمده است اين ملاقات صورت ميگيرد و سالمي بيپرده برخي از مشكلات مملكت را ذكر ميكند. شاه با روي خوش آنها را ميشنود و خود نيز به ذكر بعضي ديگر از مشكلات مملكت ميپردازد. ترتيب اين ديدار را مصطفي فرزند آيتالله كاشاني داده بود. (3) در يكي از شبهايي كه در منزل آقاي كاشاني گرم بحث و جدل سياسي بوديم، برادرم گفت:«يك مرد پيدا نميشود اين رزمآرا را بزند؟» خليل طهماسبي گفت: «آقاي سالمي! مرد پيدا ميشود، منتها موقعيت دست نميدهد.» (4) در پاسخ اين پرسش كه پس از قتل رزمآرا و آزادي خليل طهماسبي وقتي وي نزد آيتالله كاشاني رفت، چرا آيتالله بر سر خليل طهماسبي دست كشيد، ميگويد:«خود آيتالله توضيح داده است كه خليل طهماسبي گفت سرم درد ميكند، برايم دعا بخوانيد تا خوب شوم! من هم دست روي سرش گذاشتم و برايش دعا خواندم.» (5) آقاي محمدحسين سالمي تا آن حد با دكتر مصدق نزديك بود كه وقتي دكتر از امريكا يا لاهه به تهران بازگشت و استقبال مفصلي از او شد، سالمي نيز در بين مستقبلين بود. دكتر مصدق با او روبوسي كرد و گفت: «اوه! اوه! چه ريشهايي!....» (6)
پس از 28 مرداد آقاي مصطفي كاشاني، پسر آيتالله در راديو گفت:«من از طرف حضرت آيتالله كاشاني به ملت ايران تبريك ميگويم.» بعد دكتر شروين هم به همين ترتيب در راديو 28 مرداد را تبريك گفت، ولي بعد آيتالله كاشاني به پسرش گفت: «بيخود كردي رفتي در راديو صحبت كردي!»(7) اينكه كيانوري گفته است در 28 مرداد به خانه دكتر مصدق تلفن كردم، تلفن قطع بود، صحيح نيست، زيرا دكتر صديقي نوشته در همان روز به خانه دكتر مصدق تلفن و با او صحبت كرده است. (8)
مصاحبهكننده پرسيده است:«پدربزرگتان چه اشتباهاتي كرده است؟» وي پاسخ داد: «به خاطر جلب رضايت دكتر مصدق روحانيت را از خودش رنجاند. دومين اشتباهش اين بود كه خيلي فداكاري كرد، خيلي از خودش مايه گذاشت، در صورتي كه دكتر مصدق خيلي به فكر شأن و شئون خودش بود... ديگر اينكه در واقعه نهم اسفند به خاطر حفظ منافع مملكت به شاه گفت از مملكت نرود. همين عمل ايشان يك مُهر شاهدوستي به پدربزرگم زد. به علاوه برخلاف دكتر مصدق در خانهاش به روي همه مردم باز بود.» (9) مصاحبهكننده به دكتر سالمي گفت:«شما به خاطر اينكه نوه آيتالله كاشاني هستيد در نوشتههايتان جانب بيطرفي را رعايت نكردهايد و اسير حب و بغض هستيد.» پاسخ دكتر سالمي چنين است:«انكار نميكنم نگاهم به پدربزرگ نگاهي جانبدارانه و بر مبناي علاقه و ارادتي است كه به ايشان دارم، اما در تمام مقالات و كتابهايي كه نوشتهام قصدم اين بود كه بگويم بستن مجلس كار درستي بوده است يا نه؟ آيا رفراندوم لازم بود يا نه؟ آيا گرفتن اختيارات مفيد بود يا نه؟....» (10) اميد ميبريم كه اين اثر تاريخي كه شيوه بيان گوينده بر جذابيت آن افزوده است، در ايران نيز به زيور طبع آراسته و در اختيار ارباب پژوهش قرار گيرد.
*موارد مذكور تماماً از كتاب« ياد باد» است.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۹۵ - ۲۰:۴۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 103]