تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نماز شب، موجب رضايت پروردگار، دوستى فرشتگان، سنت پيامبران، نور معرفت، ريشه ايم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817034828




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

روایتی دردناک از حال و روز مردم موصل


واضح آرشیو وب فارسی:الف: روایتی دردناک از حال و روز مردم موصل

تاریخ انتشار : پنجشنبه ۶ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۲۳
شُسته، رُفته و مرتب به نظر می‌رسد. حدود 30 و اندی سال دارد و سعی می‌کند انگلیسی را روان و بی‌شکستگی حرف بزند. چشم‌هایش می‌ترسد. وقتی می‌خواهد درباره کشورش حرف بزند، صدایش را بالا می‌آورد و وقتی نوبت به داعشی‌ها می‌رسد، اسمشان را جایگزین می‌کند. به نوشته روزنامه «وقایع اتفاقیه» با انتشار گزارش رویترز از از حال و روز این روزهای مردم موصل، در ادامه می‌نویسد: از گروه‌ تروریستی داعش کلمه‌ای به زبان نمی‌آورد. دشمن صدایشان می‌زند. می‌گوید: «اسمشان هم رعشه به اندام آدم می‌اندازد. شما هیچ‌وقت نبودید و ندیدید. ما بودیم، دیدیم و حالا تصویرهایی داریم که تا پایان عمرمان کابوس است. مگر می‌شود کسی صحنه‌های خشونت‌آمیز بُریده‌شدن سر هموطنانش را دیده باشد و بتواند به زندگی عادی ادامه دهد؟ می‌گویند باید موصل را ترک کنیم. راست می‌گویند. اینجا دیگر جای‌ ماندن نیست. گفتنش اما آسان است. هر کدام از ما اینجا به اندازه عمرمان خاطره داریم. دوستان، خانواده، سرزمین مادری! معنی این واژه‌ها را می‌فهمید؟ اینجا خانه ماست؛ جایی که در آن به دنیا آمده‌ایم!» اسمش را نمی‌گوید. می‌ترسد کسی از روی اسمش دین و آیینش را حدس بزند و سرش به باد برود. ترجیح می‌دهد خبرنگاران رویترز به‌جای اسمش بنویسند: «یکی از آوارگان موصل!» از آینده پیش‌رویشان می‌ترسد. همه‌شان می‌ترسند. می‌گوید: «حالا تمام دنیا ما را طوری نگاه می‌کنند که انگار ما هم تروریست هستیم. درحالی‌که ما هم روزی برای خودمان خانه، ماشین و کار داشتیم و زندگی می‌کردیم. ما مردم عادی هستیم. دوست داریم در سرزمین خودمان بمانیم اما ماندن در اینجا به معنای مُردن است.» چند سال پیش بود که عده زیادی از اهالی موصل راه اربیل را پیش گرفتند. از آن روز تا حالا در اردوگاهی در اربیل پناهنده هستند و تمام دنیایشان در یک چهاردیواری کوچک خلاصه شده است. یکی از خبرنگاران رویترز که چند روز پیش با تعدادی از پناهندگان موصلی در اربیل صحبت کرده، می‌گوید: «آنها لابه‌لای خاطراتشان مُرده‌اند. وقتی حرفی از موصل زده می‌شود، فقط اشک می‌ریزند. خیلی از آنها هنوز هم خانواده و بستگانی در موصل دارند که حالا معلوم نیست در جریان اشغال موصل به دست نیروهای تروریستی داعش چه سرنوشتی خواهند داشت. یکی‌شان می‌گفت: موصل، عزیز ازدست‌رفته ماست که تا پایان عمر غم نبودنش را می‌خوریم!» مرد آواره موصلی بعد از مدتی سکوت دوباره حرف می‌زند. این بار حوصله چیدمان انگلیسی را ندارد، به زبان مادری‌اش می‌گوید: «آنها همه چیز را کشته‌اند. تاریخ را کشته‌اند. مردم را کشته‌اند. امید و آرزو را کشته‌اند. آینده را کشته‌اند. آنها همه چیز را کشته‌اند. آنها موصل را کشته‌اند.» حالا رویترز علاوه بر قصه این روزهای مردم موصل، تصاویری از حال و روز آنها هم دارد؛ هم در موصل و هم در اربیل. عکس‌هایی که حرف می‌زنند و در پس هر کدامشان قصه‌ای نهفته است که تا همیشه تاریخ یک سرزمین، داغ‌دار آنهاست. با دیدن بسته‌های غذا سر از پا نمی‌شناسند. نه دیوار مانع دویدنشان می‌شود و نه سیم‌های خاردار. با تمام جانشان می‌دوند که به غذا برسند. مادران برای بچه‌های خود ضجه می‌زنند و بچه‌ها برای خواهر و برادر کوچک مریضشان. رسیدن بسته‌های کمکی به دست آنها بهترین خبری است که این روزها به گوششان رسیده. محسوم، بسته‌اش را گرفته با یکی اضافه‌تر. نفسش هنوز بالا نیامده است. دستش را روی سرش فشار می‌دهد و اشک از گوشه چشمش سرازیر می‌شود. به زهره می‌گوید: «این حال و روز امروز ماست. برای یک بسته نان باید از دیوار سیمانی رد شویم. نان که به دستمان می‌رسد، تازه درد زخم‌هایی که در مسیر دویدن برداشته‌ایم شروع می‌شود و فردا هم هیچ‌ فرقی با امروز ندارد». می‌گوید: «این عکس را بدهید قابش کنم، بزنم سینه دیوار.» بعد حرفش را پس می‌گیرد و می‌گوید: «نیازی به قاب عکس برای یادآوری خاطرات این آوارگی‌ها نیست. ما تمام جانمان با آوارگی گره خورده است. دیگر دست و پایمان هم در اراده ما نیست. هر جایی که بوی خطر را احساس کنند، خودشان اقدام به فرار می‌کنند و ما را به جایی دیگر می‌برند.» سر و صورتش را با شالی که دور سرش پیچیده، پنهان کرده است. عکاس می‌پرسد: «به‌خاطر آلودگی‌ها؟» خنده‌اش می‌گیرد. می‌گوید: «به‌خاطر شرمندگی‌ها! کاش می‌مُردم و این روزها را نمی‌دیدم. خوش به حال احَد. رفت و دیگر هر روز از خجالت بچه‌هایش آب نمی‌شود. اگر یک روز هر کدام از بچه‌هایم از من بپرسند چرا آنها را به این دنیا آوردم، هیچ جوابی جز شرمندگی برایشان ندارم.» قیچی کوچکی پیدا کرده و ریش‌هایش را کوتاه می‌کند. می‌گوید: «دلم روشن است دست‌آخر موصل را پس می‌گیریم. دارم خودم را برای روز پیروزی آماده می‌کنم. برای آن لحظه‌ای که خبرنگاران و عکاسان به شهرهای ما می‌آیند و تصاویرمان در دوربین دنیا دیده می‌شود. مادرم همیشه می‌گفت صورتم را با سیلی سُرخ نگه دارم. باید همین کار را کنم. اگر دلمان خون است، چهره‌مان باید خندان باشد. دنیا بعد از این ما را قضاوت خواهد کرد. نباید انسان‌های ضعیف و شکست‌خورده‌ای به نظر برسیم که همه چیزشان را باخته‌اند. زندگی‌مان را باخته‌ایم اما ایمان دارم آن را پس می‌گیریم. محال است این بدبختی‌ها ادامه داشته باشد. بالاخره نوبت خندیدن ما هم می‌رسد»! سعید می‌گوید: «این تصویر نیازی به توضیح و شرح ندارد. قیافه‌اش کافی است تا بدانی چه بر سرش آمده و چه دردی را به کول می‌کشد. چند نفر از بچه‌هایش را از دست داده است؟ شوهرش را با دستان خودش خاک کرده؟ وقتی خانه‌اش که روی سرش ویران و ناچار راهی اربیل شد، در دلش چه خاطراتی را کُشت تا دوباره بتواند راه بیفتد و سر از اردوگاه پناهندگان دربیاورد؟» هم‌اتاقی‌هایش می‌گویند: «با یک ساک کوچک مشکی وارد شد و از چهار ماه پیش که به اینجا رسیده تابه‌حال هیچ حرفی نزده است. فقط یک‌بار در خواب جمله‌ای گفته که بغل‌دستی‌اش در چادر آن را شنیده و روایت می‌کند: مرا در آن سرزمین خاک کرده‌اند»! روزی صد بار عکس‌ها را از کیفش درمی‌آورد و به زنان اردوگاه نشان می‌دهد. هر بار قصه‌شان را تعریف می‌کند: «این برادر بزرگم است و آن هم دخترعمو که عروسش شد. دلشان با هم بود، از بچگی. اوضاع که وخیم شد، پدرم گفت به عقد هم دربیایند. می‌خواست خیالش بابت آنها راحت باشد. می‌گفت نمی‌خواهم کار ناتمامی در این دنیا داشته باشم. کارش را تمام کرد. آنها زن و شوهر شدند. دو ماه بعد از آن راهی اربیل شدیم. در راه هر دوی آنها مُردند، با گلوله! پدرم برای دفاع از دخترعمو به سمتش دوید. او هم مُرد، با گلوله. پدرم کارش را تمام کرده بود. حالا هر سه آنها با هم هستند. خوب شد عکس‌هایشان را از موصل آوردم. وگرنه حالا نه خودشان را داشتم، نه عکس‌هایشان را»! کودکی‌شان با فرار تعریف می‌شود و در آوارگی خلاصه. گوشه دنجی در پس یک وانت‌سواری پناه گرفته‌اند و نه معنای امروزشان را می‌دانند و نه داستان فردایشان را. هیچ چیزی به نام خانواده ندارند. اینها کودکان آواره‌ای هستند که از زیر آوار بیرون آمده‌اند، تنها و بی‌کَس و کار! توماسویچ می‌گوید: «مرا که دیدند، چشم برنمی‌داشتند. نمی‌دانستند دوست هستم یا دشمن. طوری نگاهم می‌کردند انگار از کُره دیگری به زمین آمده‌ام؛ مثل آدم فضایی‌ها. در ذهنم هزاران سؤال درباره آنها می‌چرخید. همه‌شان گُم می‌شدند. کلمه‌ها پیدا نمی‌شدند. بالاخره جفت و جورشان کردم و از دختربچه آواره موصلی پرسیدم: چه آرزویی داری؟» در جوابم گفت: «مادرم قبل از مُردنش به من گفت با غریبه‌ها حرف نزنم»!







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سیاسی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن