واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: نگاهي به روابط پر فراز و فرود آمريكا و فرانسه - 2
تهران-خبرگزاري جمهوري اسلامي (ايرنا): ... ناپلئون بناپارت كه توان اعزام نيروهاي بيشتربه آمريكاي شمالي براي حفاظت از سرزمين هاي فرانسوي زبان لوييزيانا را نداشت، در شرايطي دشوار در برابر تهديد دوستان پيشين آمريكايي خود عقب نشست و لوييزيانا را به امريكاييان تسليم كرد.
رهبران وقت آمريكا، پاريس را تهديد به گشودن جبهه اي جديد در آمريكا و توسل به زور و نيروي نظامي كرده بودند.
نكته جالب توجه آنكه حركت استقلال طلبانه مردم آمريكا بر ضد استعمار انگليس و بيانيه استقلال آمريكا در سال 1776 و انقلاب بزرگ فرانسه در سال 1789 كه در فاصله اي اندك از يكديگر به وقوع پيوستند از منظر جامعه شناسي و همچنين فلسفه سياسي دو حركت بنيادين و توامان محسوب مي شوند كه شباهت هاي بسيار زيادي به يكديگر دارند. چرا كه هر دو حركت نظام سنتي پيشين حاكم بر جامعه را نفي مي كردند و فلسفه قدرت و آزاديهاي اساسي و بنيادين را بر مبنايي جديد و بسيار پيشرفته به رسميت شناخته بودند. اما حتي چنين قرابت بي مانندي از منظر ايدئولوژيك نيز نتوانست منافع ملي دو واحد سياسي وقت جهان را همراه و هم سوي هم قرار دهد و جمهوري هاي نوپاي امريكا را تا آستانه اعلان جنگ به انقلابيون فرانسوي درگير در بحران جنگ و رويارويي با ديگرهمسايگان محافظه كار خود در اروپا به پيش برد.
فرانسويان در نيمه دوم قرن نوزدهم ميلادي و به هنگام اعزام نيروهاي پر شمار زميني خود به آمريكاي مركزي براي تثبيت حضور استعماري خود در اين قاره همواره با مخالفت امريكاييان روبرو بودند.. ماجراي قتل "ماكسي ميليام" فرمانده نيروهاي فرانسوي در مكزيك در سال 1858 كه به فرمان ناپلئون سوم راهي منطقه شده بود، براي هميشه سوداي حضور فرانسه در اين منطقه را به پايان رساند. اين در حالي بود كه آمريكاييان از زمان رياست جمهوري مونرويه در سال 1828 ميلادي و بيانيه معروف وي همواره مخالفت خود را با حضور فرانسه و ديگر قدرت هاي اروپايي در قاره جديد اعلام كرده بودند.
با اين همه با گذر از قرن نوزدهم و ورود به سال هاي تلاطم جنگ جهاني اول، آمريكاييان به گونه اي تامل برانگيز وارد كشمكش هاي جنگي ويرانگر شدند و در كنار متفقين با قواي محور جنگيدند.
بدون ترديد محور ورود به جنگ براي آمريكاييان نزديكي فراوان آنان به انگليس و سياست هاي پيچيده لندن براي كشاندن واشنگتن به جبهه هاي نبرد در اروپا بر ضد آلمان ها بود.
آمريكا كه ازسال 1828 ميلادي و بنا بر سياست تصريح شده از سوي رييس جمهوري وقت اين كشور مونرئو نه تنها مخالفت آشكار خود را با حضور اروپاييان در مسايل قاره امريكا اعلام كرده بودند، بلكه خود را نيز متعهد ساخته بودند كه فراتر از قاره آمريكا حضور نداشته باشند و منافع ملي خود را تنها در اين قاره جست وجو كنند.
با اين همه رويدادي عجيب در سال 1917 ميلادي افكار عمومي امريكاييان را كاملا به نفع حضور كشورشان در جبهه هاي جنگ بر ضد آلمان برانگيخت و بدين ترتيب نخستين تجربه فراسوي آتلانتيك واشنگتن در نبرد با نيروهاي امپراتوري آلمان رقم خورد.
در سال 1917 و هنگامي كه زيردريايي هاي آلماني مناطق اطراف آب هاي انگليس را مناطقي جنگي اعلام كرده و عملا جزيزه انگليس را در محاصره دريايي قرار داده بودند يك فروند كشتي مسافربري امريكايي به نام لوييتزانيا ظاهرا به اشتباه مورد هدف زيردريايي هاي آلماني قرار مي گيرد و بيش از دو هزار تن از مسافران آن غرق مي شوند.
اين رويداد تاثر برانگيز با تبليغات فراوان در رسانه هاي امريكايي بازتاب يافت و در نهايت به راي كنگره آمريكا در اعلان جنگ به آلمان و اعزام نيروهاي امريكايي به جبهه هاي جنگ جهاني اول در خاك فرانسه منجر شد.
اسناد تاريخي كه حدود هفتاد سال پس غرق كشتي لوييتزيانا در امريكا منتشر شده است، نشان مي دهد كه اين كشتي ازسوي ماموران انگليسي به عمد به منطقه ممنوعه و محل پرتاب اژر زيردريايي هاي آلماني هدايت شده بود. برخي از مسافران بسيار مهم در آخرين لحظه از كشتي پياده شدند و محموله هايي از مواد منفجره كه مي توانست به غرق شدن سريع كشتي بيانجامد در قسمت بار كشتي حمل شده بود. درحقيقت نمايش لوييتزيانا يكي از پرده هاي نمايشي بود كه كميته اي پنهان منتخب از ماموران مخفي سرويس هاي انگليس و آمريكا براي متقاعد ساختن مردم آمريكا براي ورود به جنگ بر ضد آلمان ترتيب داده بود. به ديگر سخن آنكه حتي حضور نيروهاي امريكايي در جنگ جهاني اول و مشاركت آنان در كنار قواي متفقين يعني فرانسه و انگليس و ايتاليا نه از روي اتحادي راهبردي با پاريس و يا ارزش هاي مشترك مورد ادعاي جرج بوش بلكه بر مبناي سياست هاي پيچيده و فارغ از اخلاق و پيراستگي سياسي صورت گرفت.
آمريكاييان در جنگ جهاني دوم نيز در كنار نيروهاي فرانسوي و انگليسي با قواي محور يعني آلمان ، ژاپن و ايتاليا جنگيدند. با اين حال چنين مشاركتي نيز تنها پس از حمله بيش از دو هزار جنگنده ژاپني به بندر امريكايي پرل هاربر در هفتم دسامبر 1941 صورت گرفت . در حقيقت مشاركت امريكا در جنگ پاسخي به حمله سنگين هوايي و اعلان جنگ ژاپن به امريكا و نه پيروي از اصول اخلاقي و آرمانخواهي امريكاييان بر ضد ديكتاتوري و فاشيسم صورت گرفت. چرا كه در همان زمان، آمريكاييان دست استالين رهبر شوروي سابق و يكي از جنايت پيشه ترين ديكتاتورهاي تاريخ اروپا و جهان را به گرمي فشرده و با وي نرد دوستي و اتحاد ريخته بودند.
با پايان دو جنگ جهاني و آغاز دوران جنگ سرد، صف بندي جديد قدرت در مناسبات جهاني قطب هاي قدرت شرق و غرب جهان را روياروي يكديگرقرار داد.
در اين دوران جهان، كمونيسم به رهبري شوروي سابق در برابر جهان سرمايه داري به رهبري آمريكا، رقابتي سخت و ناميمون را در تقسيم جهان با يكديگر پي گرفته بودند. در صف بندي واحدهاي سياسي و در عرصه كشمكش و رقابت دو قطب بزرگ قدرت جهان، فرانسويان همچون ديگر ممالك اروپاي غربي كه بار ويراني هاي جنگ خانمانسوز جهاني را بر دوش خود داشتند، بطور طبيعي در اردوگاه جهان سرمايه داري و در كنار آمريكا قرار داشتند. اما در همين دوران فرانسه به رهبري "شارل دوگل" به سرعت بر طريق يگانه و منحصر به فرد خود و در برافراشتن علم استقلال و خود مختاري از سايه سنگين آمريكا بر اروپاي غربي پاي فشرد.
شارل دوگل نخستين رهبر جهان غرب بود كه پس از پايان جنگ جهاني دوم به مسكو سفر كرد. فرانسه همچنين عنوان نخستين كشور غربي كه دولت كمونيست چين را در سال 1964 به رسميت شناخت، به خود اختصاص داد و سرانجام پاريس در اعتراض به سيطره نظامي آمريكا بر اروپاي غربي در سال 1968 ميلادي، از شاخه نظامي سازمان پيمان آتلانتيك شمالي ناتو خارج شد. در پي اين اقدام فرانسه كه شوكي بزرگ به سازمان پيمان آتلانتيك محسوب مي شد، مقر اين سازمان از پاريس به بروكسل پايتخت بلژيك انتقال يافت.
ادامه دارد....
جمعه 31 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 339]