واضح آرشیو وب فارسی:فارس: از تداعی خاطرات تلخ تا الگو شدن در زندگی؛معتادی که مدیر کمپ ترک اعتیاد شد/ وقتی «دعای خیر» جایگزین نفرین خانواده میشود
عبور از بحران و یک گام به جلو، دریچهای از نگاه امیدوارانه بهبودیافتگان از اعتیاد بود که خاطرات تلخشان را مقابل دیدگان مردم ورق زدند و امروز به الگوی موفقی برای جامعه و خانواده مبدل شدند.
به گزارش خبرگزاری فارس از گرگان، گاهی شکست مقدمهای برای پیروزی میشود اما وقتی که حس خودباوری و تقویت ایمان در وجود انسان شکل گرفته و شکوفا شده باشد، امروز در همایش اعتیاد و خانواده که با رویکرد خانواده و بهبودی در گرگان برگزار شد روایتهای تلخ و شیرین زیادی از خانوادههای معتاد بهبودیافته در هم تنیده و تداعی شدند که خروجی آن لبخند و تشویق حاضران را به همراه داشت. * خدا را شکر که پدرم توانست به زندگی برگردد/ تازه میفهمم زندگی چیست ریحانه لطیف فرزند یک معتاد بهبود یافته در گرگان بود، سن و سال کمی داشت اما برای بیان خاطرات تلخ روزهای گذشته روی سن پا گذاشت تا از اعتیاد پدر بگوید و سختی روزگاری که با مادر گذرانده است را برای جوانان و نوجوانان جامعه بر زبان آورد تا این حرفها چراغ راهی برای آیندهشان شود تا هیچگاه به سمت بلای خانمانسوز هدایت نشوند. ریحانه اولین چیزی که بر زبان آورد شکر خدای مهربان بود از اینکه پدرش دیگر مصرفکننده هیچگونه مواد مخدری نیست و به کانون گرم خانواده برگشته است. این دخترک؛ یادی از روزهای تلخ گذشته میکند و میگوید: از پنج سالگی یادم میآید که پدرم اعتیاد داشت در بیشتر اوقات با مادرم و مادربزرگم دعوا میگرفت، سر کار نمیرفت، از مادربزرگم به زور پول میگرفت یا وسایل خانه را میفروخت حتی یک بار النگوی طلای مرا از دستم درآورد و فروخت و با پول آن مواد خرید. ریحانه، اذیت مادر توسط پدر معتادش را یادآوری میکند و ادامه میدهد: مادرم به خاطر آزار و اذیت پدر از او جدا شد و من هم برای زندگی پیش مادرم رفتم زمانی که هفت ساله شدم و مدرسه میرفتم پدرم با یک قیافه بد و با لباسهای نامناسب به مدرسهام میآمد و من وقتی پدرم را در مدرسه میدیدم قایم میشدم و اگر پدر مرا میدید از خجالت به دوستانم میگفتم که او عمویم است. وی که از خاطرات تلخ دوران کودکیاش گلایههای فراوان دارد و میگوید: خیلی از بچهها شاید از دوران کودکیشان خاطرات خوبی داشته باشند ولی من از بچگی هیچ خاطره خوبی ندارم و جز آزار و اذیت پدر، چیزی در ذهنام نیست، زمانی که پدرم به مدرسهمان میآمد شکایت آن را در خانه به مادرم میکردم و میگفتم چرا باید چنین باشد. ریحانه میگوید: همیشه آرزویم بود که پدرم سالم باشد، برایش شبها دعا میکردم و میگفتم خدایا پدرم را نجات بده، پدرم بیشتر اوقات یا زندان بود یا آنقدر قرص میخورد که او را به بیمارستان میبردند همیشه به خودم میگفتم چرا پدرم این کارها را انجام میدهد همیشه به دوستانم حسودیام میشد. لبخند ریحانه از این قسمت زندگی به بعد پررنگ میشود وقتی که میگوید: بعد از این همه افتادن به زمین؛ خدا را شکر که پدرم توانست خودش را بلند کند و به زندگی دوباره برگردد تازه الان میفهمم زندگی چیست و امروز به پدرم افتخار میکنم و با افتخار به دوستانم او را معرفی میکنم. دخترک ادامه میدهد: امروز هر چه میخواهم برایم حاضر است برای همین جلوی چشمان همه شما از پدرم تشکر میکنم به خاطر تمام محبتهایی که در حق من میکند، عاشقانه دوستش دارم و خوشحالم از اینکه پدرم اکنون کمپ اعتیاد دارد و به همه همدردهایش کمک میکند. ریحانه در پایان ابراز امیدواری میکند که خاطرات تلخ گذشته، الگویی برای جوانان امروز جامعه باشد تا هیچ وقت به سمت مواد مخدر کشیده نشوند. * هر مواد مخدری که به ایران وارد شده بود را استفاده کردم/ با کوهی از غیرت قول به ترک اعتیاد دادم داستان زندگی حمید زنگانه که یک معتاد بهبودیافته است نیز در جای خود شنیدنی است، او هم پاکی امروزش را مدیون خدای مهربان است و این موهبت را شکر میگوید. زنگانه حرف از صحبتهای صادقانه میزند از اینکه اکنون استرسی وجودش را فرا گرفته و از خدا میخواهد که مثل همیشه او را یاری کند و به این حرف خود ایمان راسخ دارد. این معتاد بهبودیافته هدف از بیان خاطراتاش را رساندن پیامِ پاک شدن از مواد مخدر و بهبودی شخصی عنوان میکند و میگوید: آمدهام تا به دوستانی که همدرد من هستند و امیدی به آینده ندارند و از اعتیاد در رنج و عذاب به سر میبرند راه درمان را پیشنهاد دهم تا از زندگی لذت ببرند. زنگانه با اشاره به اینکه اوایل مصرف مواد را از 13 سالگی تجربه کرده است، گفت: اواخر دوران مصرف مواد مخدر به چهار سال پیش برمیگردد اعتیاد را با تریاک شروع کردم و با شیشه تمام شد، هر مواد مخدری که به ایران وارد شده بود را استفاده کردم از اواخر دوران اعتیادم، همین مواد مخدر ابزار زندگیام بود. این معتاد بهبودیافته ادامه داد: پول خانه را بدون اجازه برمیداشتم بر خلاف میل باطنیام لوازم خانه را به خاطر تهیه مواد میفروختم، وسوسههای فکری، ترس از خماری و درد مرا مجبور میکرد تا به این سمت کشیده شوم، نفرین خانواده به جای دعای خیرِ امروز پشت من بود، همیشه از خدا میخواستم که بمیرم تا از مرگ تدریجی خلاص شوم. زنگانه از ترک اعتیاد چندباره خود و اینکه دوباره به مصرف مواد روی آورده سخن گفت از اینکه غضب مادرش به واسطه این کارها وجود داشت ناراحت بود و به یاد میآورد که مادرش همیشه میگفت تا چند بار دیگر میخواهی با عزرائیل روبرو شوی و مرگ را جلوی چشمانت ببینی. این معتاد بهبودیافته به آشنایی خود با انجمن ترک اعتیاد در سال 1383 اشاره میکند و میافزاید: 14 بهمن سال 1383 آغاز پاک شدن من از مواد مخدر بود که تصمیم به ترک گرفتم و با کوهی از غیرت قول دادم و اشک میریختم که دیگر معتاد نباشم اما آن وقت، فقط تصمیم گرفته بودم، در کنار تصمیم، تسلیم هم لازم بود که در ترک اعتیاد گذشته نداشتم. زنگانه با اشاره به اینکه برای ترک اعتیاد روی افکار گذشتهام خط کشیدم و به افکار روشن مشاوران اعتماد کردم، ابراز کرد: با این اعتماد و اعتقاد از تاریکی و انزوا خارج شدم اکنون تصمیمات مهم زندگی را با مشاورم در میان میگذارم اکنون به لطف خدا ازدواج کردم و تشکیل خانواده دادم و سرپرست چند مجموعه هستم. این معتاد بهبودیافته اکنون از رضایت اطرافیان خود به پاس این بهبودی خوشحال است و ادامه میدهد: امروز آدمهای عادی از اینکه من در کنارشان هستم خوشحال هستند، من یک آدم معتاد طرد شده و منزوی بودم که در جامعه جایگاهی نداشتم و هر روز از خدا مرگم را طلب میکردم اما اکنون به خاطر خسارتهایی که در دوران اعتیاد مرتکب شدم باید جبران کنم. زنگانه در پایان سخنانش داشتن زندگی پاک را حق همه انسانها دانست و گفت: از خدا میخواهم که پاک زندگی کنم و به کسانی که جویای زندگی خوب هستند کمک کنم، غرور و منیت را با خدمت کردن کنار بگذارم تا بتوانم رشد کنم در این مسیر از همه کسانی که کوتاه آمدند تا من بلند شوم و رشد کنم قدردانی میکنم. ------------------------ گزارش: زهره رجبی ----------------------- انتهای پیام/83001/چ40
95/04/14 :: 09:31
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 58]