واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: بمباران مهرآباد چرت خيليها را پراند!
31 شهريورماه روي تقويم اولين روز شروع جنگ است. هرچند اين موضوع را مرزنشينها قبول ندارند.
نویسنده : عليرضا محمدي
31 شهريورماه روي تقويم اولين روز شروع جنگ است. هرچند اين موضوع را مرزنشينها قبول ندارند. آنها كه حداقل چند روز قبل از شروع رسمي جنگ، شهيد دادند و جنگشان با تانكها و هواپيماهاي عراقي از قبل آغاز شده بود. اما به هر حال براي اينكه نظمي به دانش تاريخيمان بدهيم، ناچاريم 31 شهريور را روز اول جنگ بدانيم. در اين روز حدود 10 فرودگاه و پايگاه هوايي كشورمان بمباران شدند. صداي مهيب انفجار كه حوالي ساعت يك و نيم ظهر از فرودگاه مهرآباد شنيده شد، بهمثابه سوت آغاز جنگ بود. حالا ديگر آن دسته از مسئولان پايتختنشين كه به فرموده مقام معظم رهبري «تا تهران بمباران نشد» از خواب بيدار نشدند نيز به خوبي درك كردند مردم مناطق مرزنشين از ابتداي سال 59 چهها كشيدهاند.
تجمع در توپخانه
جنگ كه رسماً آغاز شد، هر كسي از ديدگاه خودش به اين واقعه نگاه ميكرد. محمد نخستين از رزمندگان گروه جنگهاي نامنظم شهيد چمران در گفتوگو با ما ميگويد: وقتي مهرآباد بمباران شد و اخبار ساعت 2 بعدازظهر آن را پوشش داد، هركسي ميخواست كاري بكند، نميدانم چطور خبر دادند كه از ميدان توپخانه سابق (ميدان امام خميني) نيرو به جنگ اعزام ميكنند. رفتيم آنجا و ديديم چند هزار نفر ايستادهاند و منتظر اعزام هستند. متأسفانه از اين جمعيت استفاده نشد و آنقدر معطل كردند تا خيليها خسته شدند و به خانههايشان برگشتند.
مقاومت در كوهستان
تجربه 31 شهريورماه براي مرزنشينها بسيار متفاوتتر شهرها و مناطق دور از مرز بود. فرحناز اسماعيلي از اهالي گيلانغرب كه زمان شروع جنگ دختر خردسالي بود و اتفاقاً براثر بمباران دشمن مجروحيت هم دارد، در گفتوگو با ما ميگويد: از قبل شروع جنگ هر از گاهي سر و صداي انفجار را ميشنيديم، اما وقتي جنگ رسماً شروع شد، گفتند كه عراقيها دارند به طرف گيلانغرب ميآيند. مردم شهر ما فرهنگ عشايري دارند و فرار از ميدان جنگ را جايز نميدانند. زنها و بچهها را چند كيلومتر عقبتر از شهر توي چادرها ساكن كردند و مردها خودشان به جنگ رفتند. روزي كه نفس شوم دشمن به دروازه گيلانغرب رسيد، مردم به قدري هول كرده بودند كه خيليها وسايل خانهشان را رها كردند و به كوههاي اطراف شهر پناه بردند، وضعيت واقعاً عجيبي بود.
پاي پياده تا اهواز
از كرمانشاه گرفته تا دهانه اروند، هجوم ارتش بعث عراق مرزهاي اين نواحي را درنورديد. (در كردستان و آذربايجانغربي جنگ نيابتي ضدانقلاب از قبل شروع شده بود). سيدمحمدعلي موسوي از اهالي سوسنگرد كه زمان شروع جنگ قرار بود از كلاس دوم به كلاس سوم راهنمايي برود هم خاطرهاي شبيه خاطره خانم اسماعيلي دارد. او به «جوان» ميگويد: از چند روز مانده به شروع جنگ، نظاميهاي ساكن سوسنگرد به خوبي ميدانستند يك جنگ سراسري و شديد در پيش داريم. يادم است دو روز قبل از شروع رسمي جنگ پدر همكلاسيام آقاي سياوش هنديجان كه افسر يگان زرهي بود را ديدم كه داشت به سرعت يك نفربر را داخل شهر جابهجا ميكرد، تا به گفته خودش در ساعتهاي اول شروع جنگ منهدم نشود. تنها دو روز بعد همه چيز به ناگاه بههم ريخت. گفتند كه عراقيها از مرز رد شدهاند. صداي انفجار يك لحظه قطع نميشد. سوسنگرد از مرز خيلي فاصله نداشت و فرصت چنداني نداشتيم. همه واقعاً غافلگير شده بوديم طوري كه من و مادرم و باقي اعضاي خانواده با پاي پياده جاده اهواز را در پيش گرفتيم و آوارگيمان شروع شد.
31شهريور در نقطه صفر مرزي
سرهنگ قمري از نيروهاي ارتش مستقر در مرز شلمچه نيز وقايع 31 شهريور را اين طور بيان ميكند: از اولين ساعات روز 31 شهريور 59 عراق به طور علني فعاليت ميكرد. سيم خاردار مرزي را كه سه رديف بود برداشته بود و تانكهايش از سنگرها بيرون آمده، 200 متر پشت مرز آمادۀ حركت بودند... پنج دستگاه تانك چيفتن به طرف مرز فرستاديم، ساعت دو بعدازظهر بود كه ديدم آسمان سياه شد. ابتدا فكر كردم پرندگان هستند اما بعد ديدم هواپيماهاي عراقي هستند كه در ارتفاع پايين به قصد بمباران شهرهاي جنوبي در حركتند. جنگ رسماً و با قدرت آغاز شده بود.
صدام و خواب و خيال
چند كيلومتر دورتر و در خاك دشمن وضعيت به گونهاي ديگر بود. آن طور كه وفيق سامرايي از افسران اطلاعاتي ارتش بعث ميگويد صدام فكر ميكرد با حمله هوايي روز 31 شهريورماه، كار ايران را يكسره خواهد كرد. وي مينويسد: «رأس ساعت 12 تعداد 192 هواپيماي جنگنده نيروي هوايي به طرف اهدافشان در داخل خاك ايران به پرواز درآمدند... كمي بعد فرمانده كل قوا، صدام حسين در حالي كه يك چفيه قرمز رنگ به سر داشت وارد اتاق عمليات شد. عدنان خيرالله گفت «قربان، جوانها 20 دقيقه قبل پرواز كردند.» صدام هم گفت «تا نيم ساعت ديگر كمر ايران خواهد شكست» اما نه نيم ساعت بعد و حتي نيم سال بعد كه هشت سال تمام ايران در برابر عراقي كه از سوي ابرقدرتها تغذيه ميشد ايستاد و اگر كمك ابرقدرتها نبود، به حتم بعثيها را در همان سالهاي اول جنگ مغلوب ميساختيم. 31 شهريورماه روزي تاريخي است كه همواره بايد آن را با كلماتي چون پند و عبرت در هم آميخته و به حافظه تاريخيمان بسپاريم.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۳۰ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۹:۰۲
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 81]