تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835739329
چگونه یک هنرمند ننگ جامعه می شود؟!
واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: یک پزشک: نسبت یک هنرمند با مردم زمانه خود و تحولات سیاسی و اجتماعیاش باید چگونه باشد. در دنیایی که هر چند سال یک بار، به کلی قضاوت و نگرش ما نسبت به پدیدههای و آدمها دگرگون میشود، یک هنرمند چطور میتواند از قدرت و تأثیرگذاری صاحبان قدرت مستند تهیه کند یا در مورد آنها بنویسد؟
آیا میشود هنر را خالص نگاه داشت و آیا این امر ممکن است؟ یک هنرمند چگونه میتواند از مورد سوء استفاده شدن قدرتمندان بگریزد و در عین حال ناچار به سکوت نشود؟ لنی ریفنشتال به گمان خیلیها از نظر هنر فیلمسازی از زمانه خود جلوتر بود، زندگی او بسیار جالب و البته توأم با تناقضها و پندآموزیهایی است.
خوشبختانه بیشتر آثار ریفنشتال در یوتیوب با کیفیت خوب و به صورت کامل قرار دارند. در این روز جمعه بد نیست، نگاهی به این فیلمهای درخشان بیندازید.
بعضیها مثل اکانومیست ریفنشتال را برترین فیلمساز زن قرن بیستم میدانند. شهرت او، بهرغم ماهیت گوناگون آثارش، به خاطر دو فیلمی است که مفهوم سینمای غیرداستانی را تغییر دادهاند و فرم آن را دگرگون کردهاند. نخستین فیلم، پیروزی اراده Triumph of the Will، او را بدنام کرده و فیلم دوم، المپیا Olympia، برای او شهرت به ارمغان آورده است. (پیروزی اراده و المپیا قسمت اولو دومرا میتوانید در یوتیوب ببینید).
ریفنشتال، از همان اوان کودکی، در آرزوی اجرای تخیلاتش بر صحنه بود. او پس از اجرای چند نقش اصلی در فیلمهایی دربارهی کوهنوردی در آلمان، با ایفای نقش یونتا، قهرمان آرمانی فیلم نورِ آبی (در یوتیوبببینید) در سال ۱۹۳۲، این رؤیا را عملی کرد. منتقدان، ریفنشتال را به خاطر نگارش، تهیه و کارگردانی این فیلم ستودند؛ با این حال، ایفای نقش زن جوانی که هیچگونه تماسی با جهان واقعیت ندارد و به همین سبب، نابود میشود، موفقیت اصلی او در این فیلم را رقم زد.
داستان غمانگیز این فیلم بیانگر این باور ریفنشتال است که هنرمند بایستی، به هر قیمتی، استقلال خود از جهان مادی را حفظ کند. بخشی از افسانهی ریفنشتال، حکایت موفقیت این کارگردان زن در قلمرو مردسالار آلمان نازی است.
هیتلر، ریفنشتال را به دلیل زنبودنش برای ساختن پیروزی اراده انتخاب نکرد، بلکه به این خاطر او را برگزید که مجذوب دیدگاه رمانتیک و به لحاظ سیاسی، خام او در خصوص جهان در نور آبی شده بود.
ریفنشتال، بهرغم مخالفت گوبلز با او به عنوان یک زن و آثارش، احساس کرد که زنبودنش، دستیابی او به اهدافش را آسانتر کرده است، چرا که میتوانست از مردان تقاضایی بکند که به گفتهی او، مردان مغرورتر از آن هستند که از دیگر مردان بکنند.
لنی ریفنشتال در دوران جوانی، فوقالعاده زیبا بود؛ در سالهای آخر عمر، آن زیبایی تعدیل شده بود؛ با این حال، او به گونهای مثالزدنی همچنان جذاب و پرانرژی بود. انسان با واردشدن به آپارتمان او در شهر مونیخ، با میزبانی مهربان مواجه میشد که مصرانه به مهمانهایش نوشیدنی و شیرینی تعارف میکرد، بر سر تهیهی شام وسواس بسیار خرج میدهد و نگران سلامتی همه است. حتی بخشی از وقت روزانهی او به اسکیکردن میگذشت؛ هرچند در سالخوردگی دیگر، هجوم اسکیبازان آماتور او را میترساند و همچنان به کار بر روی پروژههای فیلمسازی و نوشتههایش ادامه میداد و به مکاتباتش میپرداخت.
ریفنشتال به یک اسطورهی زمان خود تبدیل شد، اما بایستی او را به عنوان یک هنرمند بزرگ نیز ستود، یکی از نوعآوران بسیار برجسته و بسیار معدود در گسترهی هنر سینمای غیرداستانی. او در فعالیتهایش به عنوان یک بازیگر فیلمهای داستانی، در ایفای نقشهای دشوار ورزشیای که برگزیده، نیز بینظیر بوده است. هر یک از چهار اثر عمدهی او –نور آبی (۱۹۳۳)، پیروزی اراده (۱۹۳۵)، المپیا (۱۹۳۸) و تیف لاند (۱۹۵۴)- جنبهای متفاوت از سبک او در فیلم را آشکار میساخت. هر یک از این آثار، شرحی است از تخیل شدیداً رومانتیک او و باورهایش در خصوص نیروی انتزاعی قدرت، زیبایی جسمانی، آیینهای اولیه و قدرت انسانهای عادی. این باورهای مسلط در تمامی آثار او اعم از فیلمهایی که به اتمام رسانده، پروژههای تحققنیافتهاش و «نوبا» تکرار شدهاند.
هر یک از فیلمهای او در شرایط غیرعادی ساخته شدهاند؛ هر یک به خودی خود یک ماجراجویی بودهاند. این فیلمها، همراه با پروژههای مفصل اما تحققنیافتهی ریفنشتال، شواهدی قوی را در تأیید برخورداری او از ذهنی متنوع و خلاق به دست میدهند. با وجود این، اغلب لنی ریفنشتال را، بهرغم موفقیتهای چشمگیرش، تنها به عنوان کارگردانی میشناسند که هیتلر را تمجید کرد.
او به لحاظ حقوقی، سوءپیشینه نداشت؛ با این حال، بسیاری او را یک نازی میدانند و به رغم تلاشهای خود او و حامیانش به منظور ایجاد جوی عادلانه برای قضاوت عمومی دربارهی آثارش، او همچنان نماد خواری و شرم دانسته میشود. این پارادوکس لنی ریفنشتال است؛ پاداش تلخ عمری که تصور میکرد وقف صداقت و استقلال هنری کرده است.
سبک، دیدگاه و وجوه مشخصهی فیلمهای غیرداستانی ریفنشتال منحصربهفرد هستند. وجوه مشخصهی پیروزی اراده و المپیا، فرم قهرمانی مطرح در آنها، تأثیر دراماتیکشان و تبدیل واقعیت به یک کلیت شاعرانه است. در تمامی فیلمهایی که خود ریفنشتال ساخت، باور او به پایایی و عمومیت روح فردی در انسان، مرکزیت دارد.
در فیلم اول که فیلم ورزشی است، این فرد یک قهرمان قوی ورزشی است؛ در فیلم دوم، که نمایش یک گردهمایی سیاسی است، فرد موردنظر، آدولف هیتلر است. در هر دو فیلم، فردی در زمینهی یک جمعیت برجسته میشود؛ افرادی که جمعیت فیلم المپیا را تشکیل میدهند، تماشاچیان هستند درحالیکه در پیروزی اراده، جمعیت تودهی فرمانبردار رهبر است. با وجود این، هر دو فیلم بیانگر ایدهای عمیقتر و ظریفتر هستند. و تلویحاً این ذهنیت را القا میکنند که تنها افراد قوی و زورمند، افراد برگزیده و نخبه، توانایی رهبری و پیروزشدن را دارند. پیروزی اراده، فرد را به عنوان بخشی غیر قابل تشخیص از یک تودهی نظامیافته تصویر میکند و القاکنندهی این دیدگاه است که هیجان، برتر از استدلال است. برندهی مسابقهی ماراتُن فیلم المپیا یک دوندهی کوچکاندام شرقی است، پیروزیای که ظاهراً ناقض نظریههای نژادپرستانهی نازیسم در خصوص برتری حماسی نژاد آریایی است. اما خود مسابقه، عنصر مهمی است که حکم استعارهای را برای یکی از باورهای محکم ریفنشتال دارد: پیروزی ارادهی فرد بر موانع فیزیکی.
عدسی دوربین ریفنشتال هم اجتماع سال ۱۹۳۴ در نورمبرگ و هم بازیهای المپیک سال ۱۹۳۶ را به تصاویر تماشایی رومانتیکی تبدیل میکند. هر از چند گاهی، تصویر فرد سیاستمدار قدرتمند، در یک فیلم و تصویر فرد ورزشکار موقر، در فیلم دیگر، انسان را به محدودههایی ورای تبلیغات موذیانه رهنمون میشوند.
پیروزی اراده، یادآور نقشههای هیتلر برای ایجاد یک رنسانس آلمانی، از طریق اتحاد حزب نازی و قدرت نظامی است. این فیلم، به گونهای ناخودآگاه ما را به یاد مرد دیوانهای میاندازد که دیدگاهش در خصوص نوزایی، نسلکشی به ارمغان آورد. این فیلم یادآور میشود که انسان میتواند منطقی نباشد و ممکن است خدایان دروغین را بپرستد و اینکه در عالم انسانها این امکان کاملاً وجود دارد که جهنم مانند بهشت جلوه کند و فیلم پیروزی اراده، علاوه بر تمامی این تأثیرات و اثرات دیگری که بر فرد میگذارد، قدرت عظیم دیگری نیز دارد، قدرت سینمایی مونتاژ و ادغام درخشان تصویر و صدا در آن. قدرت و تناقض پیروزی اراده در آن است که در آنِ واحد میتواند مخاطب را براند و جذب کند.
المپیا این ذهنیت را به صورت تلویحی، در خود دارد که تنها افراد قوی و محبوب میتوانند به حیات خود ادامه دهند؛ این ذهنیت میتواند پیروزی در یک فوق مسابقه را به ذهن متبادر کند. در واقع، در بازیهای سال ۱۹۳۶، آلمان بیشترین تعداد مدال طلا را از آنِ خود کرد، با وجود این، فیلم المپیا چیزی بیش از تبلیغ صرف برای برتری ورزشی آلمان است. مونتاژ و موسیقی ویژهی این فیلم قادر نیست تأثیر پیروزیهای ورزشکاران آمریکایی یا موفقیتهایی را که «جسی اوون» به تنهایی کسب میکند، به تمامی از بین ببرد؛ باورهای نژادپرستانهی جهانبینی نازی، به آسانیِ شکستننِ رکوردهای جهانی، از هم میپاشند. تماشای فیلم چهارساعتهی المپیا، بیش از آنکه تماشای تبلیغات باشد، تماشای یک گزارش و بالاتر از هر دوی اینها، تماشای یک آفرینش هنری است.
هم پیروزی اراده و هم المپیا، مخلوقات دورگهای هستند که از آمیزش دو سنت مستندسازی و تبلیغ به وجود آمدهاند. هر یک از این دو فیلم، ضمن آنکه هدفی سیاسی- اجتماعی را از طریق بیان مستند واقعیت رویدادها برآورده میکند، در عین حال، -با استفاده هنرمندانه از نشانه، نماد و صدا- واقعیت مذکور را دگرگون نیز میکند.
پیروزی اراده واقعیت چنددستگی و هرج و مرج حزب در سال ۱۹۳۴ را به صورت دگرگونشدهی تودهای نظامیافته، متحد و فرمانبردار، پیشوا جلوه میدهد. فیلم، صادقانه دروغهای عریانی را که بر آنها متمرکز است، بیان میکند؛ با وجود این، بیان هنری آن به حدی قوی است که تمامی آن دروغها به صورت صداقت، جلوهگر میشوند.
المپیا به میزان بسیار زیادتری به نمایش صادقانهی بازیهای سال ۱۹۳۶ وفادار است؛ اما به عنوان یک فیلم، واقعیت آن به اندازهی فیلم پیروزی اراده دگرگون شده است. در پیروزی اراده، ریفنشتال موفق به آفرینش واقعیتی سینمایی شده که تبلیغات حزبی را در خود مصون نگاه داشته است؛ در المپیا، او واقعیت پیروزی ورزش جهانی را به تصویر کشیده است، واقعیتی که همواره باورهای نازیسم در خصوص برتری را حمایت نکرد. ممکن است این نتیجهگیریها سطحی باشند؛ خود ریفنشتال مصر است که هیچ یک از این دو فیلم، تبلیغ نیستند. با این همه، او در هر دوی این فیلمها، با به کارگیری و بازآفرینی واقعیت به بیان ذهنیت خود میپردازد. او از ابزارهای سرایش داستان و ابزارهای روانشناختی و مضمونی استفاده میکند تا آثار مستندی را بیافریند که رویدادها در آنها ترتیب زمانی بهخصوصی ندارند. از دیدگاه او، آهنگ و ماهیت زندهی واقعیت با ترتیبی جدید در پدیدهای بدیع ظهور میکنند، پدیدهای که فرم کلاسیک و روح رمانتیک دارد.
ریفنشتال هیچگاه واقعاً یک سیاستمدار نبوده است؛ برداشت او از تبلیغ، بیانگر این واقعیت است که به سادگی در چارچوب سیاستهای دکتر گوبلز، نمیگنجیده است. او شیوهی مستقل خود را برگزید و با توانایی باورنکردنیاش در دوری از بازوی سیاسی ویرانکنندهی وزارت تبلیغات همچنان یک شاعر باقی ماند.
در اوایل دههی سی، ریفنشتال، تحقق سیاسی دیدگاهش را با پیروزی ایمان (۱۹۳۳)، پیروزی اراده و روز آزادی- نیروهای مسلح ما (۱۹۳۵) بیان کرد؛ تنها فیلمهایی که او برای یا دربارهی حزب نازی ساخته است. پیروزی ایمان ظاهراً مفقود شده است؛ روز آزادی فیلم کوتاهی است که به منظور جلب رضایت آن دسته از ژنرالهای ارتش آلمان ساخته شده که اظهار کرده بودند در پیروزی اراده به ایشان آنطور که باید، پرداخته نشده است. این فیلم به لحاظ سبک و ساختار شبیه به پیروزی اراده است؛ عکسهای زیبای این فیلم از ویژگیهای بارز آن هستند. در سالهای بعدی دههی سی، ریفنشتال موفق شد بهرغم مخالفتها و تلاشهای گوبلز در متوقفکردن او، ساخت فیلم خارقالعادهی المپیا را به اتمام برساند.
طی جنگ جهانی دوم، ریفنشتال به دنیای غیرواقعی تخیلاتش برگشت. بین سالهای ۱۹۴۲ و ۱۹۴۵، او سرسختانه به تلاش برای ساختن فیلمی از درام تاریخی عظیم تیفلاند پرداخت. کار در فضایی بیرون از بافت تاریخی معاصر، این امکان را برای ریفنشتال فراهم کرد که آزادانه مضمونی را بپردازد که تقریباً بهطور مستقیم با مضمون عرضهشده در پیروزی اراده در تقابل بود؛ زیرا تیف لاند، حکایت رعیتهای مظلومی است که به نبرد با اربابان ظالم برمیخیزند، افسانهای استعاری دربارهی گوسفندان بیگناه و گرگهای شکارگر. ماجرای این فیلم اسپانیایی در قرن هجدهم میگذرد، با این حال مضمونی مارکسیستی بر سرتاسر آن حاکم است و احتمالاً همین مضمون بوده که به تلاش مستمر گوبلز برای مختلکردن روند ساخت آن دامن میزده است. با وجود این، ریفنشتال، کار ساخت این فیلم را آنقدر ادامه داد تا اینکه مجبور به توقف شد، البته نه توسط گوبلز، بلکه به خاطر پایان یافتن جنگ، ساخت این فیلم نهایتاً در سال ۱۹۵۴ به اتمام رسید. تیف لاند هر چند به لحاظ داستانسرایی یک اثر تخیلی است، یک درونمایهی ثابت در هنر ریفنشتال را آشکار میکند: ایمان به انسانهای بیآلایش، قهرمان، خوب و قوی.
از آنجا که امکان برقراری سازش بین این دیدگاه و دیدگاه ارائهشده در پیروزی اراده وجود ندارد، لاجرم پرسشهایی به ذهن متبادر میشوند؛ از جمله: چرا او پس از بهقدرترسیدن حزب ناسیونال سوسیالیست در ژانویهی ۱۹۳۳ از آلمان خارج نشد؟ چرا او پذیرفت که فیلم پیروزی اراده را بسازد؟
لنی ریفنشتال از پاسخگویی به این پرسشها و پرسشهای دیگر مربوط به فعالیتهایش در زمان حکومت رایش سوم، ابایی ندارد: او در سال ۱۹۳۳ به این دلیل در آلمان مانده که باور داشته هیتلر میتواند به بیکاری پایان دهد و آلمان را از نو بسازد؛ او در این باور خود هیچ تفاوتی با میلیونها آلمانی دیگر نداشته است. آنطور که خود او اظهار میکند، دلیل ساختن پیروزی اراده آن بود که او تصمیم به ماندن در آلمان گرفته بوده و اینکه هیچ چارهی دیگری به جز اطاعت فرمان هیتلر در خصوص ساخت این فیلم نداشته است. هیچ یک از این پاسخها ارضاکننده نیست، با این حال، میتوان آنها را اظهاراتی دانست که صرفاً ما را از واقعیت موقعیتی آگاه میکنند که ریفنشتال در آن قرار داشته است. انتخاب بر عهدهی او بوده اما او قصد توجیه آن را ندارد، هر چند که میداند همین انتخاب، او را نابود کرده است.
در فیلمهای ریفنشتال، به جز پیروزی اراده که در این میان یک استثنای بهیادماندنی است، ذهنیت تعصبآمیز رومانتیکی نسبت به انسانهای خوب و زندگی بیآلایش، نسبت به قدرت جسم و خلوص روح و نسبت به شادیای که بالاتر از ورای و بهکلی خارج از محدودیتهای تحمیلی تمدن قرن بیستمی قرار دارد، موج میزند، از غار یخی نور آبی تا تصویر ناب پرواز انسان در توالی پرشها در المپیا، تا نبرد پیروزمندانهی چوپان با گرگها در تیف لاند و سرانجام تا آیینهای بدون قبیلهی نوبا، او همانند یک شاعر خیالپرداز، زمان و مکان را در نور دیده تا دنیای خودش را بسازد.پیروزی اراده انحرافی از این ذهنیت است که همواره آوازهی این فیلمساز را کمرنگ خواهد کرد؛ با این حال، نبایستی اجازه بدهیم که این فیلم زیبایی وقدرت دستاوردهای دیگر، او را از نظر دور بدارد.
پیروزی اراده ثبت رسمی تجمع اعضای حزب ناسیونال سوسیالیست در شهر نورمبرگ، در سال ۱۹۳۴، به صورت فیلم است. این رویداد سالانه را برای فیلمبرداری ریفنشتال برنامهریزی نکرده بودند اما تمامی شواهد حاکی از آن هستند که همکاری خارقالعادهای بین گردانندگان این گردهمایی و فیلمبردارانی که آن را به تصویر کشیدهاند، وجود داشته است. فیلم گردهماییها، تظاهرات و سخنرانیهای این رویداد را با توجه به توالی زمانی آنها ثبت نکرده است، همچنین آن واقعهای را در خود ندارد که به لحاظ تاریخی، به فعالیت اصلی نازیسم در سال ۱۹۳۴ معروف شده است. اما وظیفهی ریفنشتال تهیهی فیلمی از گردهمایی حزب بوده، نه مستندسازی اوضاع اجتماعی آن زمان. فیلم او واقعیت آن زمان نورمبرگ را صادقانه بیان کرده است، هر چند ممکن است آن رویداد، خود نمایشی غیرصادقانه و گمراهکننده بوده باشد. به هر حال، پیروزی اراده از ثبت صرف وقایع فراتر میرود؛ این فیلم بیان سینمایی راز و رمز نازیسم است.
ترکیب استادانهی روشنایی، تاریکی، صدا و سکوت، این فیلم را به عنوان چیزی بیش از یک فرم سینمایی موفق مطرح میکند. فیلم، عناصر بنیادی دیگری نیز دارد –ملاحظات مضمونی، اسطورهای، روایی، روانشناختی و بصری- و در بهکارگیری همین عناصر است که ریفنشتال به حوزههایی ورای محدودیتهای ژانر فیلم مستند یا فیلم تبلیغاتی راه مییابد.
مضمون اصلی پیروزی اراده خداگونهشدن هیتلر در مقابل تودهی آلمانیهای عامی است؛ علاوه بر این مضمون، مضامین فرعی دیگری نیز در این فیلم ایفای نقش میکنند، از جمله: ۱) میراث نازیستی آلمانی؛ ۲) اهمیت فعالیت اشتراکی و همکاری و ۳) آیین حزب نازی. فیلم، القاکنندهی این ذهنیت است که حزب نازی، میراث حقوقی معنوی بر حق ملت آلمان است. پیروزی اراده از طریق نمایش معماری قرون وسطایی نورمبرگ، استفاده از موسیقی محلی و تأکید بر حمایت گستردهی عموم مردم از هیتلر، پیوستگی آلمان دیروز و امروز را مورد تأکید قرار میدهد. در سطحی دیگر، فیلم این تفکر را به ذهن متبادر میکند که تلاش گروهی، تلاشی بر حق و تنها تلاش واقعی است. توده همواره متحد است، خواه در مراسم شاد برگزاری مسابقات ورزشی، خواه در مراسم رسمی تجلیل؛ و به منظور هر چه عمیقتر کردن این ذهنیت، ریفنشتال نماهایی از تودهی شاد را با نماهای نزدیکی از افرادی همراه میکند که از چهرهشان غرور، امید و شعف میبارد:
آیین حزب نازی بر سرتاسر فیلم حکمفرماست: در ترانهی هورست وسل که با موسیقی فیلم همراه است و همچنین در این تصاویر و نمادهای هماهنگ: مه، دود، غبار، ابر، مشعل، آتش، پرچم، نورافکنهای روشن در تاریکی شب.
محتوای روشنفکرانهی پیروزی اراده از این مضامین سرچشمه میگیرد. ریفنشتال به منظور بسط این مضامین و برای ایجاد عناصر گذرا و درونمایههای مورد نظرش، روز و شب، پیر و جوان، شعف و وقار، روشنایی و تاریکی، کودک و سرباز، شهر باستانی و گردهمایی نوین، اعمال و سخنان منحصربهفرد انسانها و ظاهر و رفتار یکپارچهی تودهها و بالاخره هیتلر و پیروان او را با یکدیگر همراه میکند. دوربین، مشغول ثبت آرمها و یونیفورمها، سایههای ایجادشده از شعلهی مشعلها و دود حاصل از آتش است اما هرگز به ورای این نمای ظاهری نمینگرد و یا به این دنیای پررمز و راز وارد نمیشود، تا کنجکاوی مخاطب را ارضا کند. سخنان و اعمال، جوهرهای ندارند. گردهماییهای سازمانیافته، نمایش دقیق رژه و سخنرانیهایی در تمجید از خود، تنها چیزهایی هستند که در این فیلم میبینیم. چرم سیاه، سگکهای براق و مشعلهایی که دود از آنها بر میخیزد، واقعیت دیگری را به ذهن متبادر میکنند. با وجود این، ظاهراً گوشهای از راز و رمز نازیسم باعث میشود که مخاطب به عنوان یک مشاهدهگر، در زمرهی بیخبران قرار بگیرد.
لنی ریفنشتال، همانند برخی از اندیشمندان پیش از خود، از جملهی واگنر، بروکر و مالر، برداشتی حماسی از زندگی را به بیان هنری مزیّن میکند. نگرش او به سنت و فرهنگ ژرمنی، پیروزی اراده را به سنت حماسی غرب مرتبط میکند؛ هدف او اسطورهسازی نیست، با وجود آن او تلاش میکند که در حدود تبلیغاتی فیلم، اسطوره بیافریند. هر چند پیروزی اراده، ویژگیهای مشترک بسیاری با فرم ادبی حماسی دارد، اما در بنیادیترین سازه با آن متفاوت است: قهرمان، شخصیت محوری در این فیلم، خصلت شیطانی دارد، نه قهرمانانه. با این وصف، این فیلم یک اثر حماسی پرشور و فردمدار است. ریفنشتال، هیتلر –چهرهای مهم به لحاظ ملی- را به عنوان رهبری تصویر میکند که ایفاگر نقش تاریخی عمدهای در تعیین سرنوشت آلمان است. البته در این مفهوم، او صرفاً تاریخ را ثبت کرده است. زمینهی گردهمایی -و در نتیجه زمینهی کل فیلم- چشمانداز وسیعی را در بر میگیرد که القاکنندهی تصویر کل آلمان است. صحنههای گوناگون این فیلم، از طریق ارتباطی که بین آنها با شخصیت محوری فیلم برقرار میشود و همچنین از طریق به تصویر کشیدن اهمیت وجود این فرد برای کشور، یک کلّ زنده را به وجود میآورند. در این فیلم، اثری از پدیدههای ماوراءالطبیعه –یکی از عناصر ضروری برای خلق یک اثر حماسی- دیده نمیشود، با این حال، آداب و موارد رمزگونهی فراوانی در آن به چشم میخورند که آلمان آن روز را به میراث بازمانده از گذشتگانش ربط میدهد.
ریفنشتال، در این فیلم، عناصر قهرمانی را با اعمال محدودیتهایی بر آنها به کار میگیرد و در عین حال، یک ذهنیت را بر سرتاسر این فیلم اعمال میکند: اینکه هیتلر سرانجام آلمان را به بلندای قهرمانی و عظمت باستانیاش خواهد رساند. این ذهنیت، مستقیماً در صحنههای بسیاری مشهود است اما آشکارترین جلوهی آن در صحنهی قویای است که فیلم با آن آغاز میشود. ذهنیت مذکور در معماری قویای که زمینهی فیلم را به خود اختصاص داده، کاملاً مشهود است؛ همچنین در نماهای بسیاری که در آنها، هیتلر در زمینهی آسمان یا همراه با خورشید تصویر شده است؛ در مه، ابر و دود؛ در نشانها و بیرقها، در مراسم، جشنها و گردهماییها؛ و بالاخره در بهت و شگفتی و شعف تودهی مردم. به نظر میرسد دنیای رهبران حزب نازی، مانند والهالا ، مکانی است دستنیافتنی که گرداگرد آن را ابر و مه پوشانده، مردمانش همگی قهرمان هستند و خدایان بر آن حکم میرانند. تأثیر تعبیر بدیعی که ریفنشتال از آلمان حماسی ارائه میکند، به خاطر برهمکنش چشمانداز قهرمانی فیلم و محتوای موسیقیایی حماسی آن است. هربرت وینت برای تأکید بر موارد آشکاری که در فیلم ظهور میکنند، مستقیماً از تمهای اپراهای واگنر استفاده نکرده است (مگر در چند مورد انگشتشمار)، بلکه از آشنایی مخاطبانش با آثار این آهنگساز بهره گرفته و اثر حماسی جدیدی را تصنیف کرده است که هر چد تقلیدی از آثار واگنر نیست، اما یاد واگنر را در ذهن مخاطب زنده میکند. وینت، با تلفیق نغمات و تمهایی که از اپراهای واگنر (بهویژه Die Meister Singer Von Nurnberg) برگرفته، با موسیقی محلی آلمان و سرودهای حزب نازی، تداوم یک سنت باستانی در موسیقی را القا میکند؛ از این گذشته، خاطرهای نژادی و فرهنگی را در ذهن مخاطب زنده میسازد.
پیروزی اراده به پیروزی از سنت روسی آیزنشتین و پودووکین و گونهی آلمانی این سنت در برلین؛ سمفونی یک شهر بزرگ (۱۹۲۷)، ساختهی والتر روتمان، نمایشگر قدرتی است که مونتاژ موزون در ایجاد تأثرات چندجانبه در هر صحنه دارد حتی اگر صحنهی موردنظر، صحنهای فرعی باشد. این تکنیک، توجه تماشاگر را بر موضوع موردنظر متمرکز میکند و در او هیجان و انتظار ایجاد میکند؛ دو عنصری که ماهیت فیلم به آنها بستگی دارد. بهعلاوه، این نوع مونتاژ، مناسبترین شیوه برای تدوین فیلمهای تبلیغاتی است زیرا تماشاگر را وادار میکند دقیقاً همان چیزی را ببیند یا حس کند که کارگردان میخواهد.
ریفنشتال، با بهرهگیری از نماهای کوتاه، درونمایههای بنیادی و ریتم افزاینده، تنها تماشاگر را به سوی رویدادهای فیلم سوق نمیدهد، بلکه او را به فردی تبدیل میکند که درون رویدادها شرکت دارد. هر چند ساختار چرخهای و نمادین فیلم، ساختاری است که ممکن است برای پیبردن به آن، لازم باشد چند بار آن را تماشا کنیم، اما هدف اولیهی فیلم، هدفی سهلالوصول است: غرقکردن تماشاگر در واقعیت پویای رویدادهایی که ثبت کرده است.
پیروزی اراده، صادقانه دروغهای عریانی را که بر آنها متمرکز است بیان میکند؛ با وجود این، بیان هنری آن به حدی قوی است که تمامی آن دروغها به صورت صداقت جلوهگر میشوند.در سرتاسر فیلم پیروزی اراده، هیتلر همچنان نقطهی تمرکز اسطورهای و حماسی فیلم باقی میماند.
نقطهی تمرکز المپیا، چشماندازی افسانهای از یک رهبر که رنسانس آلمانی را به ارمغان میآورد، نیست، بلکه چیزی است که از آن تحت عنوان حقیقت هنر ریفنشتال یاد میشود. المپیا یک آرمان را در مدنظر دارد؛ نه آرمان فاشیستی مربوط به رهبری بلندمرتبه و تودهای تابع، بلکه آرمان مسابقات المپیک که بر جوانمردی و رقابت استوار است، ممکن است علت همراهشدن سیاست بینالمللی و عربهای تروریست، در یک ترکیب بعید، مهجورکردن این آرمان بوده باشد؛ با این حال، فیلم ریفنشتال، وقایعی را در خود ثبت کرده که حتی بدگمانی و نگرانی موجود در زمان خودش نسبت به مسابقات را تحتالشعاع قرار میدهد. یک بار دیگر، او به باقیماندن در یک بافت تاریخی قانع نمیشود. صرف رویدادهای سال ۱۹۳۶، به اندازهی کافی مواد خام در اختیار او قرار میداد، اما واقعیت رقابت ورزشی را تنها هنگامی میشد به گونهای معنادار بیان کرد که درک شاعرانهی گستردهتری از آن رویدادها حاصل میشد.
بنیاد این درک، زیبایی جسمانی است و او در مطلع شکوهمند این فیلم (که در ویرانهها و معابد یونان فیلمبرداری شده) استعارهای را ارائه میکند که به وجودآورندهی هستهی این درک است؛ زیبایی پایای انسانی در قالب نمایش پیکر او. ریفنشتال از این بازسازی نمادهای اولیهی بیان ورزشی –پرتاب دیسک و نیزه- به الگوهای انتزاعی حرکات رقص و سپس به شعلههای آتش و روشنکردن مشعل نمادین المپیک گذار میکند. با عبور این مشعل از یونان و سفر آن در اروپا، زمان و مکان به صورت نسبی در میآیند. فاصلهی تاریخی بین یونان باستان و آلمان نوین صراحتاً یک فاصلهی زمانی ۲۵۰۰ساله معرفی نمیشود، بلکه گامهای دوندگانی که با مشعل به سمت برلین میروند، این فاصله را القا میکنند. به عقیدهی برخی، زیبایی این بیان سینمایی را زشتی ضایع کرده است؛ آنچه این فیلم تلویحاً القا میکند، هم وجد آلمان در قبال یونان باستان است و هم صورت تحریفشدهی آرمانهای کلاسیک زیبایی جسمانی به شکل نظریههای نسلکشی و پالایش نژادی در چارچوب نازیسم. اما این برداشتها صرفاً تلویحی هستند، موارد فرعیای که عمدتاً منتقدانی به آنها توجه میکنند که قادر به دیدن زیباییهای ساختاری و فرمی فیلم نیستند.
ستایشهای منتقدانهای که از المپیا به عمل آمده، پیکرهای آنچنان مفصل تشکیل میدهند که چیز زیادی نمیتوان بدان افزود. این فیلم دوقسمتی، سه ساعت و نیم به طول میانجامد، با این حال، به هیچ وجه خستهکننده نیست؛ فیلم بیش از اندازه به ورزش دومیدانی میپردازد. اما برای ایجاد تنوع، این ورزش در پوششی از رویدادهای شاد دیگری از قبیل اسبسواری و پرش ارائه میشود. صحنهی شیرجههای مکرر نیز یکی از دستاوردهای استادانهی این فیلم در تاریخ سینماست (هر چند حتی در اینجا، در این شعر مجسم شگفت پرواز، بیان ویژهی ریفنشتال، بدون همراهی موسیقی برجستهای که هربرت ونیت ساخته، هرگز در این حد از کمال محقق نمیشد؛ مخاطب، با تماشای شیرجهکاران و تقریباً با اوجگرفتن با آنها، به لحاظ بصری جادو میشود؛ در این میان موسیقی نیز به گونهای اوج میگیرد که شایستهی هنرمند بزرگ ددلوس است). این توالی شیرجهها با اینکه تماماً حیلهای زیرکانه است، پدیدهای را خلق میکند که به حوزه ی ورای زمان و مکان تعلق دارد. این صحنه، مانند تمامی آثار بزرگ هنری، برتر از آن است که به وصف درآید.
بعد از جنگ جهانی دوم، ریفنشتال، به خاطر فیلمهایی که ساخته بود و تحت تأثیر شایعاتی که به واسطهی روابطش با هیتلر و دیگر اعضای رسمی حزب در مورد او ساخته بودند، دستگیر و زندانی شد. تنها تأثیری که این شایعات داشتند این بود که در آن هنگام و در سال ۱۹۴۸ و یک بار دیگر در سال ۱۹۵۲، دادگاههای رسیدگی به جنایات حزب نازی او را از کلیهی اتهامات مبرا و به عنوان یک هوادار صرف حزب نازی معرفی کردند. او را در قبال اتهام شرکت در هر گونه فعالیت سیاسی مستحق مجازات، بیگناه شناختند و هیچ مجازات رسمیای برای او تعیین نشد.
اما تبدیلشدن او به ننگ جامعه و انزوا، مجازاتهای غیررسمیای هستند که او کماکان تاوان آنها را میپرداخت. او به خاطر آثاری که برای حزب نازی خلق کرده شرمسار نبود، زیرا ادعا میکرد که همگی آنها، به استثنای پیروزی ایمان آثار مستقل خود او هستند، نه تبلیغاتی که تحت کنترل وزارت تبلیغات به وجود آمدهاند. دیدگاههای سیاسی ریفنشتال همواره دیدگاههایی خام بودهاند و به نظر نمیرسد که این احتمال را بدهد که حزب نازی از او بهرهبرداری کرده و یا اینکه در پیروزی اراده، هیتلر و نازیسم را به معبودهایی سلولوئیدی تبدیل کرده است. او صراحتاً این ذهنیت را رد میکند که هنر میتواند به عنوان ابزاری اخلاقی و ایدئولوژیک به کار گرفته شود. او بهرغم آنکه صراحتاً به تعهد اخلاقی هنرمند اشارهای نمیکند، همچنان تاوان استقلالاش را میپردازد؛ جای تعجب نیست که او قادر نیست پشتوانهی مالی لازم برای تحقق پروژههای فیلمسازیاش را به دست آورد، همچنین اینکه او همچنان درگیر بحثهایی حقوقی بر سر حق مالکیت فیلمهایشاست، مواردی که در عین حال، او را میآزارند.
ریفنشتال، با پشتکار فراوان، تلاش میکند تا دوباره خود را به عنوان یک فیلمساز بشناساند. سرآغاز این تلاش دوبارهی او، سال ۱۹۵۲ است، هنگامیکه به تهیهی نسخهی ایتالیایی از یکی از کارهای موفق قبلیاش یعنی نور آبی همت گماشت. در سال ۱۹۵۴ موفق شد تیف لاند را به پایان برساند، پروژهای که سالها او را به خود مشغول کرده بود. اما این مسافرت ریفنشتال به آفریقا در سال ۱۹۵۶ بود که زندگانی او را دگرگون یا به گفتهی خودش از نو احیا میکرد. با درنظرگرفتن تیف لاند و برخی از پروژههای فیلمسازی تحققیافتهی ریفنشتال در این دوره، ممکن است چنین به نظر برسد که او با این سفر قصد دارد یک بار دیگر از چنگ آثار باقیمانده بعد از جنگ در فعالیتهایش بگریزد؛ اما بایستی گفت که علاقهی او به آفریقا با علاقهای که در سراسر زندگیاش به نخبگان و عناصر حماسی داشت، همسوست. در سال ۱۹۵۶، او ساخت فیلم محمولهی سیاه را آغاز کرد؛ یک فیلم مستند نیمهتخیلی دربارهی قاچاق برده در آفریقای امروز؛ اما ساخت این فیلم به دلایل گوناگون متوقف شد، از آن جمله: تصادفی که منجر به مصدومیت شدید او شد، مشکلاتی که در جریان تأمین هزینهی ساخت و موافقتهای موجود در خصوص توزیع پیش آمدند، جنگهای مائومائو و هوای نامساعد.
ریفنشتال از سال ۱۹۶۷ چند بار به سودان سفر کرده تا قبایل بدوی ناحیهی کوهستانی نوبا را مورد مطالعه قرار دهد. او با افراد قبایل نوبا زندگی کرده، با آنها کار کرده و زبانشان را آموخته است؛ او نخستین کسی است که از آیینهای مقدس آنها تصویربرداری کرده است.
در سال ۱۹۶۵، ریفنشتال تهیهی یک فیلم رنگی مستند Full Length را آغاز کرد و قصد داشت با آن به بررسی آن چیزی بپردازد که خودش آن را شخصیت کامل مردمان نوبا میخواند.
در سال ۱۹۶۸، به خاطر تصادفی که در یک آزمایشگاه پردازش فیلم منجر به تغییر رنگ بخش اعظم فیلمش شد، دوباره به سودان بازگشت تا از نو به فیلمبرداری بپردازد ولی در کمال ناباوری و یأس دریافت که زندگی مردمان نوبا شدیداً دگرگون شده است. ریفنشتال دریافت که این مردم با پول و رفاه مادی آشناشدهاند، دریافت، ایشان برای نخستین بار فهمیدهاند که قتل و دزدی چیست، همچنین متوجه شد که بسیاری از آداب و رسوم سادهی ایشان را تمدن غاصب از میان برده است. خوشبختانه او پیش از این در نخستین دیدارش از این قبایل، اسلایدهای رنگی فراوانی تهیه کرده بود. این اسلایدها تأثیری دراماتیک بر مخاطب میگذارند، چرا که نمایشگر یک زندگانی برجسته و رنگارنگ هستند، زندگانیای که تمامی موارد ارزشمند را در خود دارد. در جمع نوباهای بلندقد خوشترکیب، بهترین افراد، کشتیگیران هستند، این کشتیگیران همسری اختیار نمیکنند و در گردهمایی شبهمعنوی به صورت دستهجمعی زندگی میکنند. عکسهای ریفنشتال، پیکر عضلانی رنگآمیزیشدهی این کشتیگیران، هیجان فیزیکی مسابقات کشتی بین قبایل و سادگی معنوی تولد، ازدواج و مرگ دیگر افراد قبیله را ثبت کردهاند. نوباها به واقع مردمانی حماسی هستند؛ شکوهمند در اندیشیدن، بیآلایش در کردار و به گونهای مثالزدنی زیبا. آنها فرسنگها از تکنولوژی قرن بیستمی فاصله دارند؛ ریفنشتال را نخستین بار قدرت و سادگی دنیای نوباها به اینجا کشاند، او همچنان این دنیا را باور دارد.
در سن ۷۱، رویای لنی به حقیقت پیوست، او برای مدت طولانی مورد توجه قرار گرفت: او در یک دوره غواصی به عنوان یک عکاس در زیر آب حضور داشت. خیلی زود او یک استاد حرفه ای در این زمینه شد. با دو کتاب مصور باغ های مرجانی و شگفتی های زیر آب. یک احساس در سراسر جهان باعث شده بود افتخارات بیشتر و جوایز برای آن دو کتاب به دست آورد. در سال ۱۹۸۷، لنی ریفنشتال خاطرات خود را که در ۱۳ کشور منتشر شد و چاپ زیاد در ژاپن و در ایالات متحده آمریکا داشت، منتشر کرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 40]
صفحات پیشنهادی
بابایی در گفتوگو با فارس: مدیر جامعه اسلامی چگونه در حالی که عدهای به نان شبشان محتاجند، حقوق سرسامآور میگ
بابایی در گفتوگو با فارس مدیر جامعه اسلامی چگونه در حالی که عدهای به نان شبشان محتاجند حقوق سرسامآور میگیرد نماینده مردم بوئین زهرا در مجلس با تأکید بر بازگردانده شدن مبالغ دریافتی نجومی برخی مدیران دولتی به بیتالمال گفت مدیر دولتی در جامعه اسلامی چگونه در حالی که عدهایهنرمندان با خلق آثار فاخر زمینه ساز انتقال مفاهیم ارزشی در جامعه هستند
حجت الاسلام چراغی پور گفت هنرمندان با ارائه آثار فرهنگی و هنری خود در قالب رشته های مختلف هنری زمینه ساز انتقال مفاهیم ارزشی و دینی به ویژه فریضه امربه معروف و نهی از منکر به متن جامعه هستند به گزارش خبرگزاری بسیج حجت الاسلام علی چراغی پور سرمربی طرح صالحین بسیج هنرمندان استاچگونه قارچ ها به کاهش وزنمان کمک می کنند؟ - جامعه زنان خراسان شمالی
قارچ به عنوان یک عامل کاهش وزن طرفداران زیادی دارد برخی ستارگان مشهور دنیا برای کاهش وزن غذاهایی سرشار از قارچ میل می کنند و می گویند چنین غذاهایی توانسته در کاهش وزن و تثبیت آن کمکشان کند وب سایت دکتر کرمانی قارچ ها مزایای بسیار زیادی برای سلامت دارند و معمولا به خاطر بی رنگ بچگونه شب ها کار کنیم اما سالم بمانیم؟ - جامعه زنان خراسان شمالی
ظرف تنقلات که روی میز می آید باید فاتحه سلامت آن شب و روز را خواند قرار است بیدار بمانید اما قرار نیست با چند کیلو اضافه وزن به خانه برگردید به طور معمول کارمندان شیفت شب برای رفع خستگی و جلوگیری از خواب آلودگی و کاهش سطح بیداری و هوشیاری مغز به خوردن انواع تنقلات مضر نوشیدنرئیس اداره ارشاد ورامین: هنرمندان و خبرنگاران از لحاظ معشیتی در وضعیتی خوبی نیستند / هنرمندان و خبرنگاران جزو
رئیس اداره ارشاد ورامین هنرمندان و خبرنگاران از لحاظ معشیتی در وضعیتی خوبی نیستند هنرمندان و خبرنگاران جزو مظلومترین اقشار جامعه هستند رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان ورامین گفت هنرمندان سالها برای کسب تجربه و علم تلاش میکنند و در کنار تعهد به ارزشها به فکر تامین منیاز جامعه جهانی به ویژگیهای فکری امام موسی صدر
در تریبون آزادی امام موسی صدر مطرح شد نیاز جامعه جهانی به ویژگیهای فکری امام موسی صدر شناسهٔ خبر 3757581 - چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۴ ۲۷ دین و اندیشه > همایش ها و میزگردها jwplayer display inline-block; تریبون آزادی امام موسی صدر در سالروز ربودن امام صدر و همراهاهمه آحاد جامعه باید قرآن را بفهمند
همه آحاد جامعه باید قرآن را بفهمند مقام معظم رهبری همواره به انس با قرآن کریم و خواندن روزانه کلام وحی تأکید داشتند و آن را مقدمه درک حقایق و حرکت به سمت عمل به دستورات الهی دانستهاند به گزارش فرهنگ نیوز قرآن کتاب خدا و بهترین راهنمای زندگی بشر است به طوری که همواره بزرگان دیچگونه پیامکهای مزاحم را در اندروید مسدود کنیم؟
آیا می دانید که پیامهای متنی ناشناس یا پیامک هایی از افراد نامطلوب را می توانید در سیستم عامل اندروید مسدود کنید به گزارش جام جم آنلاین از سایت کلیک در این مطلب با شما هستیم تا نحوه مسدود کردن پیامهای متنی بر روی گوشیهای مختلف اندروید را آموزش دهیم برای گوشی&zwnjراهیابی اثر هنرمند کرمانشاهی به جشنواره ملی فیلم کوتاه ورزش
رئیس انجمن سینمای جوان استان کرمانشاه خبرداد راهیابی اثر هنرمند کرمانشاهی به جشنواره ملی فیلم کوتاه ورزش شناسهٔ خبر 3757589 - چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۴ ۳۸ استانها > کرمانشاه jwplayer display inline-block; کرمانشاه- رئیس انجمن سینمای جوان استان کرمانشاه از راهیابی مستآیا امسال سال مرگ ستارهها و هنرمندان است!؟+عکس
در حالی که هنوز تا پایان سال ۲۰۱۶ چند ماه باقی مانده اما جهان شاهد مرگ شماری از بزرگترین چهرههایش بوده است ستارهها و هنرمندان به نظر میرسد نشستن در سوگ ستارهای تکرارناپذیر تنها درد ما ایرانیها نباشد و جهان نیز برای از دست دادن این همه ستاره پرفروغش در یک سال دچار بهت و ح-
گوناگون
پربازدیدترینها