واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: علی زراندوز در خبرگزاری مهر نوشت:
خبرنگار جماعت باید جنبه شوخی اش بالا باشد. ما یک ضرب المثل هنگ کنگی داریم که می گوید:« 鲜花代表,大家一堆吃了,太疯狂了»
روزنامه نگارِ به کمدهای جا نامه ای کوبیده شده، سلام!
همان طور که خودت خوب می دانی، من بیشتر اهل سینما، ورزش و بدلکاری هستم و میانه ای با سیاست ندارم، ولی الان چند روزی است از کشور شما خبرنگاران زیادی با من تماس می گیرند و تقاضا می کنند به عنوان بدلکار، سر گفتگوی آنها شرکت کنم تا اگر کار به ضرب و شتم کشید، من بتوانم به جای خبرنگار سوال پرسیده، کتک بخورم!
ای هوک راست خورده در راه گردش آزاد اطلاعاتی!
برادرانه به شما و سایر خبرنگاران توصیه می کنم بی خیال استخدام بدلکار شوید ... چون بدلکاران ، مثل خبرنگاران با حقوقِ بخور و نمیری راضی به کار کردن نمی شوند و بی تعارف، حقوق شما کفاف استخدام بدلکار را نمی دهد. پس بهتر است خودتان دست به کار شوید و حرکات کششی، نرمشی و پرشی را در اوقات فراغت تمرین کنید. برای همین ، کتاب «تعالیم استاد شائولین در هنگام چشبانده شدن به جا نامه ای!» ضمیمه همین نامه، تقدیم حضور می گردد.
نازنین ریپورتر
خبرنگار جماعت باید جنبه شوخی اش بالا باشد. ما یک ضرب المثل هنگ کنگی داریم که می گوید:« 鲜花代表,大家一堆吃了,太疯狂了»
به زبان شما یعنی: «مشت نماینده گُله، هر کی نخوره خُله!» پس تو الان خبرنگار عاقلی شده ای که جنبه بالایی هم پیدا کرده! در همین راستا، شاعر شیرین گفتار هنگ کنگی هم می فرماید: «一个心脏!因为意识的本质 /任何人谁知道,生活是更强»
که ترجمه اش به زبان شما می شود: « اقتضای جان چو ای دل آگهی است/ هرکه آگه تر بود جانش قوی است» پس تو که به عنوان خبرنگار ، کمپوت آگاهی هستی و به همین دلیل هم باید بسیار قوی باشی، چرا با یک شوخی ساده ولی قدرتمند در واحدِ نیوتن بر متر مکعب، این قدر خودت را باختی؟!
ای ققنوسِ پای چشم بادمجان کاشته شده ی عرصه آزادی بیان!
از منِ بدلکار، به تویِ خبرنگار نصیحت که بیمه های اصلی و تکمیلی ات را کامل کن ... در شغل من و تو، معلوم نیست چه وقت دچار سانحه می شویم. طوری بیمه هایت را انتخاب کن که اگر در مصاحبه بعدی ، زبانم لال مثل شوماخر ، سالها در شرایط زندگی گیاهی فرو رفتی، در خانه با عزت و احترام از تو پرستاری کنند، نه این که در گلدانِ کنار حیاط ، تو را بکارند!
ای بی همتا در کیهان ... (و اطلاعات و سایر روزنامه های فراجناحی!)
محمد علی کلی خدابیامرز دوست صمیمی من بود ولی راستش از خبرنگار جماعت دل خوشی نداشت و همیشه وقتی با هم می رفتیم فلافلی «عمه جون!» (که سلف بود و میشد لای یک نان ساندویچی، ۱۴۵ تا فلافل با ترشی و کاهو و سایر مخلفات چپاند) به من می گفت:« این وظیفه من است. علفها سبز میشوند. پرندهها پرواز میکند. موجها روی شنها میکوبند و من هم خبرنگاران را له میکنم!» یا می گفت:« مشت نزدن به خبرنگارها خیلی سخت است وقتی به اندازه من زور در بازوی تان ماسیده باشید!» خلاصه این ها را گفتم تا خدا را شکر کنی که سردبیر، قبلا نفرستادت تا با کلی گفتگو کنی! در ضمن جای شان را یخ بگذاری زودتر خوب می شوند!
ارادتمند ؛ چان کونگ سانگ ولی شما همون جکی چان صدا کن داداش!
۱۴ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۸
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]