تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 12 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):توبه زيباست، ولى از جوان زيباتر .
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837003791




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تقابل سنت و مدرنیته


واضح آرشیو وب فارسی:الف: تقابل سنت و مدرنیته
پرویز حسینی؛ 17 شهریور 1395

تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۷ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۲۳:۰۸
«انگار صدایم کرده بودی»نویسنده: نسرین قربانیناشر: آرادمان، چاپ اول ۹۵۱۲۷ صفحه، ۱۰۰۰۰ تومانشما می‌توانید کتاب « انگار صدایم کرده بودی» را تا یک هفته پس از معرفی با ۱۰ درصد تخفیف از فروشگاه اینترنتی شهر کتاب آنلاین خرید کنید.****«پرده را کنار می‌زنی. بند لباس، خالی و غریب، توی باد می‌لغزد. بو می‌کشی و زیر لب صدایم می‌کنی. پسربچه‌ی گریانی شده‌ای که حضورم را حس می‌کنی و نمی‌کنی».(از داستان انگار صدایم کرده بودی، صص ۹۵-۹۶) نسرین قربانی پیش از این پنج رمان و یک مجموعه داستان به نام «من هم انسانم» چاپ ۸۵ منتشرکرده است و حالا با دومین کتاب مجموعه داستان ایشان روبه‌رو هستیم. شامل ۹ داستان کوتاه، که البته اولین داستان آن به‌نام «تصویری در مه» نه تنها کوتاه نیست، بلکه به گمان من، در نوع خودش نوولت کوتاهی است در حدود۷۰ صفحه و می‌توانست با شخصیت‌پردازی بیشتر و فضاسازی بازتر، به نوولت کامل‌تر و کتابی جداگانه تبدیل بشود. اما به همین شکل فعلی بایدگفت که برجسته‌ترین داستان این مجموعه است و کمی فراتر برویم، یکی از دل‌نشین‌ترین داستان‌های کوتاه دهه نود تا به امروز، که باز هم از آن خواهم گفت.با نگاهی اجمالی به داستان‌های دیگر این کتاب می‌توان به چند ویژگی سبک نویسنده اشاره کرد. توصیف صادقانه‌ی اشخاص و اشیاء، عینیت کامل یا واقع‌گرایی به شیوه‌ی عکس‌برداری و ایجاد حس شفقت و عاطفه در مخاطب، به گونه‌ای که خواننده خودش را یکی از آدم‌های داستان فرض می‌کند و نمی‌تواند از تاثیر آن رهایی پیدا کند. حتا گاهی لحن داستان‌ها آن‌قدر طبیعی اجرا می‌شود که واقعا آدمی را به حیرت وامی‌دارد؛ مانند لحن «ساناز» درقصه «پشت خط زندگی» و لحن خانم‌ها در داستان «زن» و نیز لحن دخترک در گفت‌وگوهای داستان «خدا کجاست؟»ویژگی نثر نویسنده هم که متناسب با فضای هر داستان تغییر می‌کند، قابل تامل است؛ مثل نثر شاعرانه در قصه «انگار صدایم کرده بودی» و نثر شاعرانه- واقع‌گرایانه داستان «تصویری در مه»، و همچنین از یاد نبریم مضامین تلخی که نویسنده از زندگی‌های تلخ برگزیده و به قصه‌هایش رنگ ناتورالیستی و جبرگرایی می‌زند؛ بویژه در «تصویری در مه»، که نویسنده به‌طور آشکار به سرنوشت و تقدیر محتوم آدمی می‌پردازد.در داستان تصویری در مه، راوی داستان «هما» به‌عنوان عکاس و خبرنگار مجله معتبری در اروپا همراه با پسر کوچکش خشایار ،پس از مرگ پدر به ایران می‌آید تا از مکان‌های مختلف دوران کودکی و جوانی‌اش در تهران عکس بگیرد و در کنار مادرش «مهری» و برادرش «حمید» ،به بازخوانی گذشته‌ی تلخ و عذاب‌آورش می‌پردازد. از شکنجه‌های پدرش «حمزه» و شوهر اولش «اردشیر» تا مرگ فرزندش «امید» بر اثر دخالت‌های مادرشوهر، و سرانجام طلاق او از اردشیر و ادامه تحصیل به کمک پدر،که البته به‌علت خوی ظالمانه مردسالارانه و اذیت و آزارهایش، دخترش «هما» او را هرگز نمی‌بخشد ،و همچنین ازدواج غیابی با «کیهان»که در ترکیه در فرودگاه به سراغش نمی‌آید (و البته معلوم هم نمی‌شود چرا؟!)، و نجات او توسط خانمی که راوی، اورا خاله روحی‌اش می‌نامد و ادامه تحصیلات بیشتر در ترکیه به کمک وی، و یادگیری چند زبان و سرانجام رفتن به اروپا و ازدواج با «ادوارد»، همه را راوی «هما» به تلخی روایت می‌کند؛ تا سرانجام، مادرش «مهری» در خواب می‌میرد و هما به نزذ شوهرش برمی‌گردد و منتظر می‌ماند تا برادرش حمید پس از فروش خانه پدری به او بپیوندد.در این نوولت کوتاه از یک‌طرف قراردادهای سنتی و تعصبات جاهلانه خانواده‌ها بیان می‌شود و شدت آن به حدی است که «هما» تا آخر عمر پدر و مادرش را به‌نام کوچکشان صدا می‌زند و پدرش را هرگز نمی‌بخشد و سنت‌های غلط مذهبی چنان تاثیر منفی بر او گذاشته که در صحنه‌های زیارت می‌توان آن را حس کرد و همیشه در دل راوی آرزوی گریز و رهایی از قفس سنت و رفتن به اروپا موج می‌زند تا سرانجام به هدفش می‌رسد.درونمایه‌ی داستان تصویرگر تضاد و تقابل سنت و مدرنیته است و نویسنده می‌کوشد در کمال بی‌طرفی به دلایل بریدن از سنت و پناه آوردن به فضای نو و مدرن بپردازد. راوی که همیشه مورد ضرب و شتم و تهمت و آزار پدر و شوهر بوده و به بیماری تنگی نفس هم دچار شده، هنوز هم از اسپری تنفسی استفاده می‌کند که به‌طور تکنیکی می‌توان آن را نماد اختناق و خفگی در جامعه سنت‌زده دانست. تقدیر تلخ آدم‌ها که در جامعه سنتی به غلط پیشانی نوشت دانسته می‌شود، فضای تراژیک داستان را تشکیل می‌دهد و هنگامی که مادر می‌میرد و خانه پدری را به فروش می‌گذارند، درواقع به شکل نمادینی به اضمحلال سنت و برتری مدرنیته صحه می‌گذارد. حتا خانم حبیبی یا خاله روحی راوی هم که ناجی او می‌شود، مقیم ترکیه و اروپا و شهروند مدرنیته محسوب می‌شود.با این تفاصیل، نثر پرکشش، زیبا و گاه شاعرانه نسرین قربانی را از یاد نبریم که توانسته نوولتی خواندنی خلق کند. نمونه‌ی نثر نویسنده را در صحنه‌ی مرگ مادر «مهری» با هم بخوانیم:«آهسته از کنار مهری بلند شدم. چند پاف محکم به ریه‌ام فرستادم و از پشت تلفن، روی صدای خسته و خواب‌آلود حمید التماس کردم: «فقط بیا». آمده بود. خیلی زود. همه چراغ‌هارا روشن کردم. مهری گفته بود: «آدم تو روشنایی بمیره. تاریکی خیلی بده.» همه‌جا مثل روز روشن شده بود». (داستان تصویری در مه-ص۶۹)







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 80]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن