واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
«عروسی زِین» منتشر شد/ داستانی از نخبه داستان سرایی عرب
شناسهٔ خبر: 3758435 - دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۸
فرهنگ > کتاب
.jwplayer{ display: inline-block; } رمان «عروسی زین» نوشته طیب صالح با ترجمه صادق دارابی توسط انتشارات بوتیمار منتشر و راهی بازار نشر شد. به گزارش خبرنگار مهر، رمان «عروسی زین» نوشته طیب صالح به تازگی با ترجمه صادق دارابی توسط انتشارات بوتیمار منتشر و راهی بازار نشر شده است. نویسنده این اثر به عنوان نخبه داستان سرایی عربی شناخته می شود. این رمان، بیست و هفتمین عنوان از مجموعه داستان جهان است که توسط این ناشر چاپ می شود. طیب صالح نویسنده سودانی است که یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان جهان ادبیات عرب محسوب می شود و مخاطبان زیادی در این فضا دارد. این رمان او، توسط کانون نویسندگان عرب، مورد تقدیر قرار گرفته است. براساس این رمان فیلمی به کارگردانی خالد صدیق کارگردان کویتی ساخته شده که جایزه جشنواره کن را برای کارگردانش به ارمغان آورد. رمان «عروسی زین» در ۱۵ فصل نوشته شده و در سال ۱۹۶۷ به چاپ رسید. این رمان تلفیقی از فرهنگ شفاهی سودان با فرهنگ کلاسیک غرب است. در این رمان، زین شخصیتی است که کاراکتر دلقک شکسپیر را به یاد میآورد و ابلهی حیوان نماست. زین با برخورداری از موهبت و حساسیتهای روحانی و چشمانی بینا برای قدردانی و درک زیبایی ها، شخصیتی است که مایه خنده و سرگرمی مردم روستاست. اما مادرش او را نظرکرده خدا میداند. در چنین شرایطی زین ناگهان جدی میشود و با یکی از شخصیت های قدیس روستا، مردی به نام حنین دوست می شود... طیب صالح در سال ۲۰۰۹ در سن ۸۰ سالگی در لندن درگذشت. در قسمتی از رمان «عروسی زین» میخوانیم: تغییر معجزه آسای سیف الدین آغاز رخداد عجیبی بود که پی در پی و پشت سر هم در آن سال اتفاق افتاد و این حوادث نه تنها برای محجوب بلکه برای همه اهالی ده جای هیچ شک و شبههای باقی نمی گذاشت. معجزه هایی پی در پی و پشت سر هم که آن ها را همه به چشم خویش می دیدند. و همه این ها به حنین مربوط می شد. وقتی به آن هشت نفر که شب جلوی مغازه سعید ایستاده بودند، گفت: «خدا به همه شما برکت دهد. خدا برکتش را به همه شما ارزانی می دارد.» درست کمی پیش از نماز مغرب بود که این حرف ها را به آن ها می زد. در زمان استجابت دعا. به ویژه اگر دعای افراد مقدسی چون حنین، بنده ای از بندگان مخلص خدا باشد. روستا ساکت و آرام بود. نسیم خنک و آرامی با شاخه های نخل بازی می کرد، همه این هشت نفر شاهد این رخداد بودند. و بقیه در خانه یا مزارعشان بودند. آن ها آن شب را به خاطر می آوردند، انگاه همین دیروز بود. تاریکی مخملی و کاملا سیاهی همه جای ده را پوشانده بود. و تنها نور چراغ های کم سو از پنجره خانه ها به بیرون می تابید و همین طور نور چراغ بزرگی از دورن مغازه سعید می درخشید... این رمان با ۱۱۶ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۹۵ هزار ریال منتشر شده است
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]