واضح آرشیو وب فارسی:مهر: خاطرات دو سخنگوی دولت از شهید رجایی؛
از برخورد شهید رجایی با محسن رفیقدوست تا انتقاد به بازرگان
شناسهٔ خبر: 3755180 - دوشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۱:۵۷
سیاست > احزاب و تشکلها
.jwplayer{ display: inline-block; } احمد توکلی و بهزاد نبوی دو عضو دولت شهید رجایی در نشست «محمدعلی رجایی؛ پوپولیست یا مردمی» بخشی از خاطرات خود را از سیره و مشی آن شهید نقل کردند. به گزارش خبرنگار مهر، احمد توکلی نماینده مردم تهران در مجلس نهم و سخنگوی دولت دوران شهید رجایی و همچنین بهزاد نبوی فعال سیاسی اصلاحطلب و معاون نخست وزیری در دوران شهید رجایی شب گذشته (یکشنبه) در نشست «محمدعلی رجایی؛ پوپولیست یا مردمی» خاطراتی را از آن شهید در دوران ریاست جمهوری و نخست وزیری وی نقل کردند. احمد توکلی در این زمینه گفت: حاج محسن رفیقدوست برای من نقل میکرد که ما در دوران جنگ یکی از مخالفان صدام را به ایران آورده بودیم و از او پذیرایی میکردیم. شهید رجایی وقتی نزد امام (ره) رفته بود، امام (ره) فرمود شنیدهام فلانی در ایران حضور دارد. او مرد فاسدی است و بیرونش کنید. امام (ره) معتقد بود صدام آدم فاسدی است اما با هر کسی که با صدام مخالف است، نمیتوان کار کرد. ماجرای برخورد رجایی با محسن رفیقدوست وی افزود: در آن زمان محسن رفیقدوست مسئول تدارکات جنگ بود و هنوز وزارت سپاه تشکیل نشده بود. وی برای تهیه سلاح و تجهیزات جنگ به ارز نیاز داشت، بنابراین باید ارز را از بانک مرکزی و از «نوبری» که منصوب بنیصدر بود میگرفت. نوبری هم چون با رجایی خوب نبود، واسطههای رفیقدوست سر میدواند، به همین دلیل حاج محسن رفیقدوست همیشه نزد شهید رجایی میرفت و شهید رجایی هم تلفن میزد و فشار میآورد تا نوبری ارز لازم را بدهد. توکلی خاطرنشان کرد: شهید رجایی بعد از دیداری که با امام (ره) داشت و امام (ره) توصیههایی را در خصوص آن فرد مخالف صدام کرده بود، به رفیقدوست زنگ زد و گفت این کسی که به ایران آوردهای و از او پذیرایی میکنی، از کشور اخراج کن، چون امام (ره) فرمودند او مرد فاسدی است. سخنگوی دولت دوران شهید رجایی تاکید کرد: رفیقدوست به شهید رجایی گفت چشم بیرونش میکنم. نیم ساعت بعد دوباره رجایی زنگ زد و گفت آیا بیرونش کردی؟ رفیقدوست هم گفته بود شما هنوز یک ساعت نیست به من دستور دادهاید تا او را بیرون کنم، اخراج وی کمی زمان میبرد و فعلا نمیشود. وی ادامه داد: دو تا سه ساعت بعد از این ماجرا یکی از واسطههای رفیقدوست نزد شهید رجایی رفته بود تا از نوبری برای عدم همکاری جهت تحویل ارز گلایه کند. وقتی وارد دفتر شهید رجایی شد و گفت حاج محسن به من گفته است این مقدار از بانک مرکزی قرض بگیر ولی نوبری همکاری نمیکند، رجایی هم گفته بود حاج محسن کیست؟ توکلی گفت: واسطه رفیقدوست گفته بود حاج محسن را میگویم، نمیشناسید؟ رجایی هم گفته بود من حاج محسن رفیقدوست نمیشناسم. سخنگوی دولت دوران شهید رجایی ادامه داد: وقتی رفیقدوست از ماجرا مطلع میشود با شهید رجایی تماس میگیرد و میگوید از کی شما من را نمیشناسید؟ شهید رجایی هم گفته بود از همان زمان که برای انجام دستور امام (ره) و ولایت وقت زیاد میخواهی. هر زمانی که آن فرد فاسد را از کشور بیرون کردی، نزد من بیا و ارز لازم را بگیر. وی با بیان اینکه شهید رجایی خیلی مرد متواضع و فروتنی بود، گفت: در مجلس اول یک جلسهای برای کمیته مجلس سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود و من هم به عنوان سمپاد سازمان بودم و در این جلسه حضور داشتم. در آن جلسه تصمیم گرفتیم که چه کسی نخست وزیر شود. کسانی که در معرض بودند، میآمدند و اعضای جلسه با آنها بحث و مصاحبه میکردند. مثلا بهزاد نبوی با یکی از آنها سه ساعت بحث کرد و آخر گفت من نفهمیدم وی ولایت فقیه را قبول دارد یا خیر. بنی صدر فکر میکرد میتواند حریف رجایی شود توکلی ادامه داد: در این جلسه کردیم روی شهید رجایی کار کنیم. قرار شد من با ایشان صحبت کنم. آن زمان رجایی نماینده تهران بود و همزمان سرپرستی وزارت آموزش و پرورش را هم برعهده داشت. من در راهروهای مجلس او را دیدم و گفتم آیا میخواهی نخست وزیر شوی؟ او گفت خیر، آموزش و پرورش مهم است و من میخواهم وزیر آموزش و پرورش بمانم. من هم گفتم شما چقدر سادهای. باید نخست وزیر شوید و یک فرد شبیه خود را برای آموزش و پرورش انتخاب کنید. این فعال سیاسی اصولگرا گفت: شهید رجایی به من گفت حرف خوبی میزنی و حاضرم نخست وزیر شوم. سپس ما رجایی را به بنیصدر معرفی کردیم و بنیصدر هم که رجایی را نمیشناخت فکر میکرد او یک معلم ساده است و میتواند حریفش شود. اما شهید رجایی فرد بسیار باهوشی بود و بنیصدر هم همیشه علم خود را به رخ او میکشید. امام (ره) هم در حمایت از رجایی غیرمستقیم فرمود بعضیها عقلشان بیشتر از علمشان است. وی افزود: بعد از فرار بنیصدر، آقای رجایی رئیسجمهور شد و میخواست نخستوزیر انتخاب کند. ما رفتیم به او مشورت بدهیم و گفتیم آقای علیاکبر پرورش برای نخستوزیری خوب است، اما پرورش گفت من نخست وزیر نمیشوم و تردید دارم. سپس رجایی به من گفت احمد جان من پرورش را نمیخواهم، چون کسی که زیاد تردید کند و ناز داشته باشد، به درد نخست وزیری نمیخورد. توکلی با ذکر خاطره دیگری از شهید رجایی و سادهزیستی او تصریح کرد: زمستان سال ۵۹ بنده و برخی دوستان از جمله آقای نبوی به خانه شهید رجایی رفتیم. اتاق وی بسیار سرد بود و بخاری ارجی که در اتاق داشت، خاموش بود. شهید رجایی با یک بارانی قهوهای رنگ که بر تن داشت با سینی چایی به اتاق آمد و گفت اتاق سرد است زیرا کوپن نفتمان تمام شده است، اما کشمش داریم تا با چایی بخوریم تا گرمتان شود. نبوی: رجایی میگفت عجب مملکتی شده که به من پیشنهاد نخست وزیری میدهند بهزاد نبوی معاون شهید رجایی در دوران نخست وزیری در این نشست با اشاره به خاطرهای از آن شهید گفت: شهید رجایی به سختی برای نخست وزیری آماده شد. به خاطر دارم که در آن دوران ایشان به محل سازمان مجاهدین انقلاب آمد و دیداری با یکدیگر داشتیم. به من گفت فلانی به من پیشنهاد کردهاند تا نخست وزیر شوم. سپس «قهقه» شروع به خندیدن کرد و گفت عجب مملکتی شده است که به من پیشنهاد نخست وزیری میدهند. آقای رجایی به شدت فروتنی و تواضع داشت. نبوی ادامه داد: روزی که شهید رجایی کابینه خود را خدمت امام (ره) معرفی کرد خبر رسید که عراق به غرب کشور حمله کرده است. در چنین شرایطی رجایی، دولت را به دست گرفت. از یک طرف جنگ بود و از طرف دیگر اختلافات شدیدی میان او و بنیصدر وجود داشت که این اختلافات هم معمولا یکطرفه بود، یعنی بنیصدر در هر سخنرانی یک حمله شدیدی به دولت میکرد و دولت هم معمولا عکسالعمل نشان نمیداد. معاون دوران نخست وزیری شهید رجایی گفت: در روزهای اول نخست وزیری رجایی، ایشان به زور خود را به بنیصدر تحمیل میکرد تا برای بازدید جبههها به مناطق عملیاتی برود تا مردم تصور اختلاف میان رئیسجمهور و نخست وزیری را نکنند. انتقادی که من و رجایی به بازرگان داشتیم وی ادامه داد: من در آن سفرها همراه شهید رجایی بودم و میدیدم بسیاری از اوقات بنیصدر برای اینکه رجایی کنار او ننشیند، بدون اطلاع رجایی سوار اتومبیل میشد و میرفت و شهید رجایی هم مجبور میشد با اتومبیل بعدی دنبال او برود. نبوی با اشاره به نگاه شهید رجایی به مسئله استبداد و استعمار پیش از پیروزی انقلاب اسلامی گفت: ما با شهید رجایی در زندان همبند بودیم و همراه صادق نوروزی کتاب «آفات توحید» مرحوم بازرگان را میخواندیم. انتقادی که شهید رجایی و ما به بازرگان داشتیم این بود که او گفته بود ما باید با استبداد ۲۵۰۰ ساله مبارزه کنیم، اما ما میگفتیم چرا بازرگان به استعمار ۱۵۰ ساله اشاره نمیکند و تنها بحث استبداد را مطرح میکند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 77]