تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر بنده‏اى بخواهد چيزى بخواند يا كارى انجام دهد و بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم بگويد، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820271399




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بحران و اشراط آخرالزمان - پایگاه اطلاع رسانی هیئات مذهبی وارث


واضح آرشیو وب فارسی:وارث: سیداحمد فردید معتقد بود: بشر امروز در بحران استکبار تب کرده و فعلا در هذیان است و تسکین نخواهد یافت و از این حیات غرب زده کنونی خواهد مرد و دوباره با ظهور مهدی موعود (عج) به حیات حقیقی انسانی زنده خواهد شد.وارث: جلد نخست درس گفتارهای زنده یاد سیداحمد فردید در سال ۱۳۶۳ (جلسات یک تا دوازده) با عنوان «غرب و غرب زدگی» به همت بنیاد حکمی و فلسفی فردید منتشر شده است. جلسه نخست این درس گفتار با عنوان «معنای غرب زدگی» را در ادامه می خوانیم: {حقیقت آن است} که انسان، مخصوصاً بشر امروز، بشر آخرزمان، بشر غرب زده مضاعف و خیره سر امروز، دانسته دروغ می گوید و پیداست در مقابل این دروغ دانسته، بدون اینکه بداند، الله هم به او «دروج» می زند. «وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ» (اعراف/182) در باب «استدراج»، بنده اصل کلمه را به دروج می برم که مصداق مابالذّات دروغ است. مطابق آیات دیگر، ما مکر می کنیم، ما مکّاریم و الله در مقابل، «خیرالماکرین» (آل عمران/54) است و نیز آیات شریف دیگری که {حکایت از ضلالت، خسران و فساد بشر، خصوصاً در عصر آخرالزمان دارد و} در جای خود به آن استشهاد خواهم کرد. در اینجا آیات دیگری خواندم که مقصود و نظرم به «اجل»، به «کتاب» و «امّ الکتاب» بود. البته بعداً که در شرح مسئله وارد شدم، به «حوالت» به معنی اعمّ آن ـ که مرادم «قضا و قدر» و به معنی اخص آن «قدر» استـ و به مسئله «امّ الکتاب» باز خواهم گشت و آن را توضیح خواهم داد. اکنون باید عرض کنم که به نظر ناچیز بنده، کلمه «سرنوشت» هم معنی با «امّ الکتاب» است. «سر» در اینجا به معنی متداول آن نیست. «سر» در ترکیبات فارسی با «آرخه» به یونانی هم معنی است و «رأس» تعبیر شده و «اُم» و «أب» هم گفته شده است. این کلمه سوابق تاریخی دارد که لازم است در جای خود در نوبت های بعد توضیحاتی درباره آن بدهم. کلمه «سرنوشت» سابقه ای مفصّل در مباحث کلامی قرون وسطی و دوره اسلامی دارد. در دوره جدید هم دانسته و ندانسته، «خودبنیادانه» راجع به آن بحث شده است. ـ البته بعداً به تفصیل خواهم گفت که مرادم از «خودبنیادی» دوره 400 ساله جدید، چیست. قبل از 400 سال اخیر، حوالت تاریخی هیچ قومی، چه در قول، چه در فکر و چه در عمل، «خود بنیاد» نبوده است. ـ به زبان لاتینی «اسکریبو» Scribo یعنی می نوسم و «پرسپکتیو» Praescriptio به معنی «سرنوشت» است. معنی قرآنی آن «ام الکتاب» می شود. «دستن» destin و «دستینه» destinee را به زبان های غربی امروز استعمال می کنند و «پردستیناسیون» Predestination هم گفته می شود؛ امروز ما سرنوشت می گوییم که ترجمه «دستن» غربی {فرانسوی} است و شاید به جای خود صحیح هم باشد! چون عمده نیست است. همان دستن غربی معمولاً ترجمه شده به «سرنوشت». حال آنکه «دستن» و «دستیناسیون» destination اخص از «پردستیناسیون» predestination است. در کلم جدید به خصوص پروتستان ها قائل به «پردستاناسیون» هستند و آنچه در «لوح محفوظ» نوششته آمده، همان، نسبت به هرکس و حتی هر شیء تحقق پیدا خواهد کرد. در مقابل، کاتولیک ها در این بحث زیاد پافشاری ندارند. در این مبحث اساسی باید مسئله جبر و تفویض هم طرح شود. جبر است و اختیار، تفویض، کسب و آزادی. لفظ جبر به چندین معنی در گذشته آمده که مجال ذکر آن در اجمال اولیه مباحث نیست و توضیحات در باب این مسائل {سرنوشت و مکر زمانه} را به جلسات بعد محول می کنم. البته اگر حوالت چنین آمده باشد که عرایض بنده ادامه پیدا کند، یا مقدر من چنین باشد که به مطالب ادامه دهم. *بحران و اشراط آخرالزمان در ادامه فهرست مسایل باید راجع به «بحران» که در عنوان مباحث هم ذکر شده، عرض کنم: اعتقاد بنده این است که بشر امروز در این بحران {استکبار}، تب کرده و فعلاً در هذیان است و این بیمار تبی دارد که {با این احوال} عرق نخواهد کرد و تسکین نخواهد یافت؛ {ان شاء الله} از این حیات غرب زده کنونی خواهد مرد و دوباره با ظهور مهدی موعود (عج) به حیات حقیقی انسانی زنده خواهد شد. امروز در عالم کوشش هایی هست و کسانی هستند ـ اغلب هم نیات شیطانی دارند ـ که قصد دارند به این مریض داروهایی بخورانند تا تسکین یابد ؛ اما حتی این دواهای مسکن هم جز اینکه انقلاب جهانی را زودتر مهیا کند، اثر دیگری ندارد. به نظر بنده هر کوشش و هر عملی هرچقدر هم شیطانی انجام بگیرد، نمی تواند ظهور را به تأخیر اندازد. اگر چه ما نمی توانیم بگوییم که ظهور مهدی موعود (عج) کی است؛ ولی باید اذعان کرد که علائم و اشراط آخرالزمان فراوان است. اگر چه ما نمی توانیم بگوییم که ظهور مهدی موعود (عج) کی است؛ ولی باید اذعان کرد که علائم و اشراط آخرالزمان فراوان است کلمه «شرط» جمعش «اشراط» است که در کلام الله مجید هم آمده است. این کلمه به یونانی «تراس» گفته می شود. اگر علامت قرین با خوف اجلال بود ـ به تعبیراتی که بعداً توضیح خواهم دادـ ، اگر قرین با «ترس آگاهی» و «مرگ آگاهی» و «دل آگاهی» بود، این علائم، «اشراط» می شود. علائم آخر زمان فراوان است. غربی ها {نیز} از علائم، سخن می گویند، ولی انقلاب تاریخی با «مرگ آگاهی»، «ترس آگاهی» و بالاخره با «دل آگاهی» تحقق پیدا خواهد کرد. مطالبی را که عرض شد بعداً توضیح خواهم داد. راه و رسم بنده علی الاصول اجمال و تفصیل است. فعلاً به اجمال، رئوس مطالب را عرض می کنم و سعی دارم که تا حدّی آن را تفصیل دهم. در عین حال اگر تفصیل بعدی این مطالب نیز ادامه پیدا کند، همه نسبت به آنچه در مباحث مختلف اقتضای تفضیل دارد، در حکم اجماع خواهد بود. مسئله آن است که این بحران حوالت تاریخی جهان {و استکبار حاکم بر آن} چه صورتی دارد که همه، مخصوصاً متعهدان به جمهوری اسلامی و دیانت سلام و اسلام انقلابی، مواجه با آن هستند؟ *نیست انگاری و غرب زدگی بنده سال ها است که کلمه «نیست انگاری» را به جای کلمه «نیهیلیسم» Nihilisme به کار برده ام. «نیست انگاری» با «غرب زدگی» یکی است. در عصر جدید عصر عجیبی است در «نیست انگاری» و «غرب زدگی مضاعف». اصلاً خدایان ادوار گذشته هم دیگر نیستند و آنچه هست انسان است و لاغیر. این یعنی «اومانیسم» Humanisme که سال ها است، من آن را به «بشرانگاری» تعبیر کرده ام. «حوالت تاریخی» و «مکر لیل و نهار» چنان بوده که انسان دانسته و ندانسته خود را دائرمدار همه امور بداند. این انسان غربی حتی اگر دم از «خدا محوری» بزند و اثبات خدا کند، باز خود را دائر مدار عالم و مقدم از همه، مبدا عالم می داند. دکارت هم اثبات خدا می کند و خدا را قبول دارد، ولی خدایش کیست؟ حوالت چنین امده است که خدایش خودش است. «فکر می کنم، به اصطلاح: می اندیشم ـ پس هستم». همین «اَنانیت» خود بنیاد جدید است که امروز در «نحنانیت» تمامیت پیدا کرده است. عصر حاضر عصر «انانیت» و «نحنانیت» خودبنیاد است. دانسته و ندانسته بشر در «بحرمایی و منی» طه ور شده است. «اَنانیت» و «نحنانیت» قدرت های شرق و غرب عالم امروز را بنده با استشهاد به روایات اسلامی تعبیر می کنم به دو «ملک عضوض»؛ «عضوض» از «عضض» هم ریشه با گزیدن و گزند. امپریالیسم شرق و غرب مصداق تام و تمام ملک عضوض هستند؛ گزند رسانند؛ لازمه ذاتشان گزندرسانی است. این گزند هم به خودشان می رسد هم به دیگران. با تعارضات آخرالزمانی فعلی، مابین ملک های عضوض، این گزندها کاملاً مشهود است. *زمان و تاریخ در باب مکر لیل و نهار قبل از آغاز عرایضم، آیاتی را تلاوت کردم. مفسرین در این خصوص سخن ها گفته اند. بنده می خواهم اینجا اجمالاً مسئله زمان را طرح کنم: بحث از تاریخ است و وقت. تاریخ 400 سال اخیر، تاریخ مکر لیل و نهار است. مکر لیل و نهازدگی، همان تاریخ عهد جدید است؛ اعم از «هیستوریسم» Historisme یا «هیستوریسیم» Historicime. معمولاً غربی ها هیستوریسم می گویند. آلمان ها «هیستوریسموس» Historismus و گاهی «هیستوریتسیسموس» Historizismus به کار برده اند. بعضی هم میان این او اصطلاح فرق گذاشته اند. «حوالت تاریخی» کنونی مدارش بر «تاریخ انگاری» است؛ تاریخ به معنی مکر لیل و نهار. لذا بنده سال ها است که دو تعبیر را مرتب تکرار کرده ام: یکی «دیروز، امروز، فردا» و دیگری «پریروز و پس فردا». {دیروز و امروز و فردا، همان تاریخ مکر لیل و نهارزده است؛ اما عهد پریروزی و پس فردایی عهد تعالی و رستگاری از آن تاریخ است.} زمان ما نامتناهی نیست. هر دوره ای از ادوار تاریخ را زمانی است. این زمان شروعی دارد و پایانی. تاریخی شروع می شود و اجلش که فرارسید، پایان می پذیرد. هر دوره در پایان خودش، «مسخ» می شود و سپس «نسخ» می گردد و انگاه تاریخ دیگری می آید و «وقت» دیگری «تأسیس» می شود. هر دوره ای از ادوار تاریخ را زمانی است. این زمان شروعی دارد و پایانی. تاریخی شروع می شود و اجلش که فرارسید، پایان می پذیرد راجع به کلمه «تاریخ» بعدها بیشتر توضیح خواهم داد که مرادم از تاریخ چیست. فعلاً فقط عرض می کنم که گفته اند: «تاریخ مشتق از «ارخ» و «ورخ» است» که با «وقت» هم ریشه و هم معنی است. تاریخ یعنی «وقت یابی». این وقت یابی و تجدید وقت، اقسامی و ادواری دارد. خود این وقت یابی هم تاریخی است و تاریخ ادواری دارد که از لحاظ حکمت و فلسفه تاریخ، بعد توضیح خواهد داد. آن «وقت» که با «رنسانس» جدید شروع می شود و اکنون در بحران است، چه وقتی است؟ به آسانی می توان پی برد که این وقت، یعنی وقت فعلی، وقت شیطانی است. بحث هایی که در باب فلسفه تاریخ مطرح می شود و آنچه راجع به علم تاریخ گفته می شود، یعنی «صورت نوعی» تاریخ جدید و اسمی که غربی مظهر آن است، همه در یک چیز مشترک اند: آن وقت شیطانی که فعلاً در بحران است. وقت حاضر، وقت شیطانی است؛ نه رحمانی! در عین حال، در این وقت شیطانی «حضور» و «حصول» هم هست و علم بی واسطه و علم مع الواسطه هم هست. {این بشر فلک زده} وقتی «حضور» هم پیدا می کند، این حضور، حضوری شیطانی است. «و نفس و ما سویها * فألهمها فجورها و تقویها» (سوره مبارکه شمس آیات 7 و 8). آنچه در 400 سال تاریخ جدید نیست، الهام تقوا است و آنچه هست و اکنون در بحران است، الهام فجور است. همین طور شاهدی {که در این عصر و زمانه} به اصطلاح می رود به حضور و می خواهد حضوری پیدا کند، که چیزی را وصف کند، پیداست {اغلب} اشعارش فجور آمیز و فجورزده و نیست انگار به معنی مضاعف لفظ خواهد بود و تازه این شاعر غرب زده، شاعر {به معنای حقیقی کلمه} نیست. *آخرالزمان در آخر، مسئله آخر زمان است. هر تاریخ تاکنون شروع و آغاز و پایانی داشته و مبدأیی دارد و مختمی. کره ارض، امروز، مرحله بی سابقه ای را طی می کند، آخر زمان، آخر زمان غرب زده مضاعف. بحران این غرب زدگی مضاعف چه خواهد شد؟ «ساعت» کی است؟ مرادم از «ساعت» به معنی خصوص «قیامت وسطی» و نه «قیمت کبری» است. {قیامت وسطی} چه خواهد بود؟ ما نمی توانیم ساعت را پیش بینی کنیم. ولی اعتقاد راسخ دارم بدون اینکه بتوان پیش بینی کرد ظهور مهدی موعود (عج) چه وقتی است، علامات و اشراط، فراوان است و تکلیف هرکسی است که منتظر ظهور مهدی موعود (عج) باشد؛ ولی این انتظار شروطی دارد. انتظار می بایست انتظار آماده گر باشد، همراه با تفکر، به معنایی که خواهم گفت. تفکری که آماده گر پس فردای ظهور مهدی موعود (عج)، مهدی منتظر است. چنانکه انقلاب اسلامی با همین {نیت} شروع شد. اعتقادم این است که این تکبیرهایی که گفته شد در همان {حال} الله اکبر، وقت غرب زده مکر لیل و نهار {دیروز و امروز} رفت، آن وقت اصیل پریروز آدم و پس فردای ظهور مهدی موعود (عج) به سراغ و سروقت مردم این زاد و بوم آمد؛ به سروقت ما آمد. پیداست عوامل شیطانی ضدّ این وقت هم در جهان قوی است. بعد از این مقدمه، عرایض بنده درآمدی است و اشاره به فهرستی از مسائلی که عرض کردم، اگر حوالت آمده باشد، ادامه خواهم داد. نمی دانم، شاید فردا در این دنیا نبودم. شاید مقتضیات اقتضاء نکرد این عرایض ادامه پیدا کند! شاید امروز هم به هر دلیلی صلاح نباشد عرایض من پخش شود! به من گفتند: «چند جلسه برای صحبت می خواهی؟» گفتم: «نمی توانم معین کنم، خواهش می کنم باب گفته های ناچیز بنده را مفتوح باقی بگذارید تا ببینم چند جلسه خواهد شد». کار بنده از سن 20 سالگی تا حال {پرداختن به} فلسفه و حکمت بوده است و می توانم حتی سال ها این مطالب را دنبال کنم. *اصطلاح غرب زدگی این مطالب که عنوان کردم، امروزی نیست، بعد توضیح خواهم داد. اما راجع به غرب زدگی، همه می دانند این اصطلاح از بنده است و چگونه این لفظ غرب زدگی در گوشه خمولی از اروپا به سراغم آمد. نمی خواهم بگویم بنده از مرحوم آل احمد بالاترم یا او از بنده. به هر حال معلومات {حکمی} بنده بیشتر است. ایشان عالمی برای خود داشت. راه و رسم زندگی و مطالعات بنده هم با مرحوم آل احمد فرق دارد. سابقه غرب زدگی و اینکه غرب زدگی آن روز برای من چه بود، مجال نیست که توضیح دهم؛ اما از آن روز تا حالا همواره در «راه» بوده ام. مدعی این نیستم که از وقتی غرب زدگی را مطرح کرده ام، انقلابی تام و تمام برای من دست داده است، ولی خوب انقلابکی به سراغ فکرم آمد. از نو شروع به خواندن هرچیز کردم؛ خلوتی داشتم. مدعی این نیستم که از وقتی غرب زدگی را مطرح کرده ام، انقلابی تام و تمام برای من دست داده است، ولی خوب انقلابکی به سراغ فکرم آمد حالا هم دارم و مطالعه و کتاب خواندن به عربی، فرانسه و آلمانی، و گاهی مراجعه به زبان های که همه یونانی و لاتینی و غیره؛ در جلوت هم سال هاست حرف می زنم و {طرح مسئله می کنم.} یادداشت هایی هم دارم. بعد عرض خواهم کرد که یادداشت های من چیست. یادداشت هایی هم دارم. بعد عرض خواهم کرد که یادداشت های من چیست. فعلاً باید بگویم که فلسفه تاریخ از جوانی به سراغ من آمد و حتی مقالاتی نوشتم و ترجمه هایی دارم. از سن 20 سالگی به بعد، «پوزیتیویسم» Positivisme و غرب زدگی مطلق بنده را زده بود. فرانسه و عربی مصری می خواندم که امروز دیگر مطالعه نمی کنم و وقتش را ندارم. آن روز کتاب های عربی را با فرانسه تطبیق می کردم و از جمله کتاب های گوستاو لوبن بود؛ {کتاب ها را} می خواندم، بدون اینکه آن موقع ـچنانکه امروز می فهممـ فهمیده باشم. در حال حاضر از مجموعه گوستاو لوبن یک کتاب در کتابخانه ناچیزم موجود است، تحت عنوان «فلسفه علمی تاریخ» که {آن وقت} قسمتی از این کتاب را ترجمه کردم به نام «عوامل تشکیل دهنده تاریخ» که در یکی از روزنامه ها چاپ شد. امروز وقتی باز می گردم به گوتاو لوبن و این فلسفه علمی تاریخ، باور کنید حتی اوقاتم هم تلخ نمی شود، بلکه خنده ام می گیرد. حالا هم فلسفه علمی تاریخ و کسانی که در غرب اصرار در فلسفه علمی تاریخ دارند، فراوان اند. جهتش عوض شده است. به نام فلسفه های دیگر {مطرح می شود} که عرض خواهم کرد این فلسفه ها چیست. *علم الاسماء تاریخی {اما راجع به نظر خودم درباره تاریخ} امروز شاید عنوانش را حکمت و فلسفه تاریخ یا دقیق تر عرض کنم «علم الاسماء تاریخی» گذاشتم. در باب علم الاسماء تاریخ ابیاتی از جامی برایتان می خوانم: در این نوبتگه صورت پرستی / زند هر کس به نوبت کوس هستی حقیقت را به هر دوری ظهوری است / ز اسمی بر جهان افتاده نوری است اگر عالم به یک دستور ماندی / بسا انوار کان مستور ماندی اینجا مسئله «حقیقت» است «اسم» است و «ظهور اسم» است. در هر دوره ای از تاریخ اسمی ظهور پیدا می کند و اسماء دیگر غیاب. معلوم است که جامی این ابیات را با توجه به «فصوص الحکم» ابن عربی گفته است. بنده امروز، بعد از 400 سال تاریخ غرب زده، نمی توانم به طور مطلق به حوزه محیی الدین ابن عربی بازگردم {و آن را به همان نحو که در گذشته مطرح شده، تکرار کنم.} ولی نسبت به حوزه محیی الدین ابن عربی احترام فراوان قائلم. {آثار او و شارحانش را از نو خوانده ام و براساس وقت، زمان و سیر اقسام حکمت، در آنها تأمل کرده ام.} همچنین نسبت به حوزه اصفهان، صدرالمتألهین شیرازی یا میرداماد یا دیگر بحث هایی که در حوزه اصفهان مطرح شده است. {با دقتی که در طرح مسایل شده و اهمیتی که من برای آن مباحث قائلم، معتقدم که صرف تکرار آنها مسئله ای را در عالم امروز حل نخواهد کرد.} اقسام حکمتی که در حوزه اصفهان {و نقاط دیگر عالم اسلام} تدریس می شد، هر یک اهمیت خاص خود را داشته است؛ اعم از علم کلام، فلسفه، حکمت اشراق و تصوف ـ که از آن موقع به بعد تصوف انحطاط پیدا کرده است ـ در گذشته به چهار قسم «حکمت» یا «علوم معقول» قائل شده اند؛ طبق دسته بندی ای که اول بار توسط سید شریف جرجانی نسبت به علوم معقول و منقول عنوان شده است. بنده بعد به این مطلب باز خواهم گشت و وجوه امتیاز و اهمیت هر قسم را توضیح خواهم داد. در باب این اسماء تاریخی، اصلاً فلسفه و حکمت تاریخ بیان همین مطلب است. {یعنی تذکر به اسماء و غلبه تاریخی آنها بر فکر و دل انسان.} در باب اسم، بنده اسم و کلمات اساسی را ریشه یابی می کنم و گاهی به اصل کلمات در زبان های قدیم می روم و معنی لغوی کلمات را با توجه به ریشه های مشترک توضیح می دهم. امیدوارم که با این توضیح، از جهت «خلاف آمد عادت» عرایض بنده در این زمینه، قدری کاسته شود. {من «اسم» را با «هست»، «حتم» و «حق» هم ریشه می دانم که بعد توضیح خواهد داد. مسئله تجلی اسماءالله در ادوار تاریخ است و اینکه در هر دوره، اسمی و حقیقتی به ظهور می رسد.} هندی ها در ادوار چهارگانه تاریخی، به نحوی مسئله ادوار حقیقت را مطرح کرده اند. بنده در اینجا نه اینکه دربست خودم را بتوانم در اختیار ادوار چهارگانه تاریخی آنها قرار بدهم، {بلکه با توجه به آن، طرح مسئله می کنم}. «دو» deva به هندی به معنی «خدا» است؛ اسمی که هندی مظهرش بود. این اسم، دو نامیده شده است که گفته اند، شاید اصل کلمه، به معنی نور باشد. همین دو در اوستا {و «دئو» در پهلوی و فارسی} به «دیو» تبدیل شده است. {اما} اسم انقلاب پیدا کرد و اسم دیگری در اوستا آمد و خلق را به این اسم دعوت کرد؛ اسمی که «اهورا» نام دارد. اهورایی که در هندی ـ با تبدیل س به هـ ـ «اسورا» است و آن خدای ضد دو است. همین دو، هم ریشه با «زئوس» Zeus و «تئوس» Theos به یونانی، دیو Dieu به فرانسه، «دئوس» Deus به لاتین و «طاغوت» به عربی است. بنده بعد توضیح خواهم داد که کلمه «طاغوت» {به لحاظ مشترکات در زبان های قدیم} هم ریشه با «طغیان» و «طغی» نیست و اصل ریشه اش را با بضاعت مزجاتی که در این زمینه ها دارم، معنی خواهم کرد. بنده طاغوت را با «دیو» یا «دو» و همه اسماء شرک مقایسه کرده ام؛ اسماء شرک، اعم از اینکه «دیو»، «دو» یا «اسوره» asura باشد. در باب اوستا و اینکه بایستی زردشتی را اهل کتاب دانس یا نه؟ نمی دانم و نمی خواهم که بدانم. اما هندی ها هم برای بنده محترم بوده و هستند. هندی های سابق، هندی های پریروز و پس فردا؛ نه هندی های دیروز و امروز و فردای غرب زده. {پس از عهد پریروزی شرق، از جمله هند،} عهد دیروزی {و طاغوتی} غرب از یونان شروع می شود. هرچه بیشتر به تاریخ یونان در آخرالزمان غرب زدگی توجه شود، بهتر است؛ برای اینکه به عظمت و «فقر ذاتی» انقلاب اسلامی بیشتر توجه می شود. {با حاکمیت اسم} یونانی، اسماء دیگر {شرق} «نسخ» می شود ـ و در حالی که آن اسماء {قبلی} منسوخ {شده} است ـ اسم دیگری «تأسیس» می شود؛ {اسمی} به نام «طاغوت» که می توانیم ان را به کلمه «دیو» تعبیر کنیم. طاغوت زدگی عصر جدید مضاف است این خود انسان است که طاغوت شده است {اما عهد امروزی غرب جدید} بی سابقه است؛ طاغوت زدگی جدید، یعنی طاغوت زدگی {عصرجدید} بی سابقه است؛ طاغوت زدگی جدید، یعنی طاغوت زدگی مضاعف. این، «خود» انسان است که طاغوت شده است؛ طاغوت انای و نحنانی. توضیح در باب فرد و اجتماع و فرق آن با «امت» را محول می کنم به جلسه های آینده؛ اگر تقدیر چنین آمده باشد که این عرایض ادامه پیدا کند. *وَلایت و وِلایت فعلاً در باب غرب زدگی، ابیات مثلثی شکلی را که با استفاده از غزل های خواجه عرفان تنظیم کرده ام، شرح خواهم داد. خواجه عرفان را هم باید بگویم لسان الغیب، حافظ کلام الله مجید است. البته امروز بنده نمی توانم محو در کلمات باشم. به هر حال زمان حافظ طوری بوده که نمی شده «ولایت» را با ظاهر آن، که «ولایت» است، جمع کرد. وَلایت به معنی قرب و دوستی، و وِلایت به معنی «سیاست» ـ «پُلیتئیا»Politeia است. یک معنی وِِلایت را {نیز} با «پلیس» Poli تطبیق می کنم. افلاطون کتابی به نام «پلیتئیا» دارد. بنده سال ها است آن را به «کتاب الولایه» یا «ولایت نامه» تعبیر است و پلیس یکی ولایت است و «فیلیا» Philia ـدوستیـ یا «پلاتیس» Pelatis و کلمات دیگری به یونانی و سانسکریت که به معنی قرب است. {کما اینکه کلمه فیلسوفیا به معنی دوستداری دانش و طلب آن بوده است.} یک معنی آن {ولایت} هم «روی برگرداندن» است. مانند بعضی کلمات یونانی و لاتینی که به سانسکریت رفته و وارونه شده است. یک ریشه دیگر آن هم با «باران» هم ریشه است. بنده در باب وِلایت و وَلایت باید درنگ کنم و یکی دو جلسه عرایضم را به این مسئله اختصاص بدهم. به هر حال زمان گذشته {در دوره حافظ} حوالت چنین بوده که نمی توانستند جمع سیاست و دین بکنند. وقتش نبوده، {که} سیاست و دین و وَلایت و وِلایت جمع شود. وَلایت، حکم باطن وِلایت؛ و وِلایت، حکم ظهور بطون را پیدا می کند. بنده در این جایگاه امروزی بدون اینکه اصرار داشته باشم بحث های مابین اهل جماعت و شیعه را عنوان کنم، نظاره ام به این است که تقریب مذاهب شیعه و سنی در مقابل این ملک های عضوض غرب و شرق چگونه خواهد بود؟ همه سلسله ها تصوف را تا به علی بن ابیطالب (ص) برده اند ولی در باب سیاست و خلافت و حکومت ساکت اند! حالا بنده نمی خواهم اصرار بر مسئله غصب کنم. به هر حال {زمان،} زمان وِلایت و وَلایت علی بن ابی طالب (ع) و بعد هم ائمه طاهرین {و حاکمیت تام و تمام اسلام} نبوده است. ائمه هدی مبارزه هم کرده اند، به عنوان اینکه وَلایت باطن وِلایت است و هیچ وقت تسلیم نشده اند این نکته قدری باریک است. نمی خواهم بگویم دوباره شروع کنیم به بحث هایی که دیگران و «ملک های عضوض از آن سوء استفاده کنند. زمان، زمانی است که چنانکه می بینید، همه شیعه و اثنی عشری نیستند؛ اما شروع به دفاع از جمع بین وِلایت و وَلایت، سیاست و دین و اخری و عقبی کرده اند. تعبیرات را واگذار می کنم برای بعد. در بیت ذکر شده خواجه معتقد بوده است که نباید خواجه {ی کون و مکان}باشد. شاید به یک معنی خود را وَلی می دانسته است! *جبر و اختیار در باب مسئله جبر و اختیار و سعی، بحث ها شده است و جبر و تفویض در دوره اسلام، در قرون وسطی و در دوره جدید به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است؛ منتهی در دوره جدید خودبنیادانه {طرح شده است}. حافظ جبر و اختیار را به یک صورتی و با یک جهتی {خاص}، بیان کرده است. بنده معتقدم نه جبر است و نه تفویض، بلکه بینابین است. امیدوارم موفق شدم در باب این اصل شیعه به سهم خودم توضیحاتی بدهم. فعلاً با این مقدمه ابیاتی را از خوجه {حافظ} می آورم: به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود / خیال باشد کاین کار بی حواله برآید گرچه وصالش نه به کوشش دهند / آنقدر ای دل که توانی بکوش «لیس للانسان الا ماسعی» (سوره مبارکه نجم/32) سعی هست؛ بنده سعی خودم را به جا می آورم؛ ولی آیا آنچه حوالت آمده با این سعی {تغییر می کند؟} آیا بنده ناجی هستم یا نیستم؟ بحث های مفصلی در این زمینه شده است. قسمت حوالتم به خرابات می کند / هرچند این چنین شدم و آن چنان شدم حتماً مرادش گناه و استغفار است. صوفی صومعه عالم قدسم لیکن / حالیا دیر مغان است حوالتگاهم هیچ موجودی جز انسان تاریخ ندارد. تاریخ، تاریخ وقت انسان است که مظهر اسماء است. حیوانات تاریخ و ادوار تاریخی و حوالت به این معنی ندارند. حوالت یا نیست انگارانه است یا توحیدی. توحیدی یعنی حوالتی که رجوعش به الله است. ممکن است حوالت الهی بگوییم. الهی اعم از الله و اله است. {آیا} ما می توانیم بگوییم، حوالت تاریخی کانت الهی بود؟ جهان بینی کانت الهی بود؟ حوالت تاریخی هگل، اسپینوزا و دکارت الهی بود؟ اما این حوالت تاریخی آنها اگر رجوعش به اسم طاغوت مضاعف باشد، آن وقت چه؟ وقت که عرض می کنم {فعلاً} وقت شیطانی است که امروز هم در پایان آن هستیم؛ در آخر زمان، همین وقتی که در بحران است. عرض کردم بحران؛ در بحران، انسان تب می کند. اگر عرق کرد خوب می شود و اگر عرق نکرد تشریفش را به آن دنیا می برد. گاهی هم وسایلی فراهم می کنند به نام آنتی بیوتیک که {تب را} ببرند. مثل اینکه وقت بنده دارد تمام می شود. نمی خواهم عرض کنم بحرانی که بشر در آن هست با عرق کردن برطرف خواهد شد! ان شاءالله امیدوارم که زودتر بشر از این غرب زدگی نجات پیدا کند و از این حیات نکبت بار پر از ظلم و جور، نجات و رستگاری پیدا کند و مهدی موعود (عج) همه جهان ظهور کند. هرچه در این زمینه که از اساس مطالبم در حکمت و فلسفه تاریخ و علم الاسماء است توضیح دهم، کم خواهد بود. شما را به انتظار آماده گر و تفکر آماده گر ظهور مهدی موعود (عج) و آن هم قرین با جهاد اصغر و اکبر می سپارم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته. /1102001307


جمعه ، ۲۹مرداد۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: وارث]
[مشاهده در: www.tnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 84]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن