واضح آرشیو وب فارسی:روز نو:
همزمان با 28 مردادماه سالروز سرنگونی نخستین دولت ملی و دموکراتیک ایران
خاطره کودتایی تلخ که به حصر دكتر مصدق انجامید
تصویر غمگین مصدق در دادگاه از حافظه تاریخی پاک نمی شود. مردی که روزگاری برای ملی شدن صنعت نفت مبارزه بی امانی را علیه استعمار بریتانیا انجام داده بود در دادگاه اسیر نتیجه فاجعه بار کودتایی بریتانیایی – امریکایی می شد آخر او همواره در دفاع از مردمش سخن گفته بود در برابر شاه سر خم نکرد و به قدرت های خارجی باج نداد او یک رهبر ملی و مردمی پایبند به دموکراسی بود.
روز نو : تصویر غمگین مصدق در دادگاه از حافظه تاریخی پاک نمی شود. مردی که روزگاری برای ملی شدن صنعت نفت مبارزه بی امانی را علیه استعمار بریتانیا انجام داده بود در دادگاه اسیر نتیجه فاجعه بار کودتایی بریتانیایی – امریکایی می شد آخر او همواره در دفاع از مردمش سخن گفته بود در برابر شاه سر خم نکرد و به قدرت های خارجی باج نداد او یک رهبر ملی و مردمی پایبند به دموکراسی بود. مردادماه 1336 پس از چندین سال بازداشت او را ازاد کردند و فرستادند به احمد اباد تا پایان عمرش تحت نظارت نگهبان ها در حصر باقی بماند و فقط خانواده و تعدادی از خدمتکاران قدیمی اجازه تماس با او را داشتند. حکومت ارتباط او با مردم را تقریبا از زمان مرگش قطع کرده بود.
پس از حصر مصدق دوران سیاه تاریخ ایران در زمان پهلوی دوم رنگ تازه ای به خود گرفت. حکومتی پلیسی، چشم های ناظر ساواک و سیتسم های امنیتی، افزایش حساسیت ها حتی به نوع کتاب های خوانده شده توسط دانشجویان (مبادا که آنان کمونیست شوند !)، شکنجه مخالفان و تقلب در انتخابات پیامدهای وخیم سرنگونی دولتی مردمی در نتیجه یک کودتا بودند. استفن کینزر نویسنده کتاب "همه مردان شاه" تا جایی پیش می رود که می نویسد اگر کودتای 28 مرداد روی نمی داد شاید امریکا سال ها بعد شاهد رشد بنیادگرایی مذهبی و وقوع جملاتی از قبیل فاجعه یازدهم سپتامبر نمی بود چرا که سرنگونی مصدق بود که از دید او به رشد بنیادگرایی و تفاسیر انحرافی از مذهب انجامید سقوط مصدق پایانی بر دوران اوج ملی گرایی دموکراتیک و میانه روانه در خاورمیانه بود.
جالب آن که توجیه شاه برای حصر مصدق خواندنی است. در سال 1344 خورشیدی شاه به روزنامه نگاری فرانسوی گفت که مصدق برای امنیت در ملک شخصی اش حبس است چرا که او اگر به خانه اش در تهران بارگدد مردم در خیابان دارش خواهند زد ! او افزود:" او همان جایی که هست، راضی و خوشحال است. خوب میخورد و در هشتاد و شش سالگی به ورزش مورد علاقهاش میپردازد: خرسواری. دیگر چی میتواند بخواهد؟"
حضور و بودن مصدق به خانواده، مکاتبات و نظارت بر امور بمیارستان نجمیه و خرده املاکش محدود شده بود. صدها نامه از هواداران و دوستداران او قاچاقی به احمد اباد رسیدند.
در واپسین سالهای عمر مصدق، سروکلهٔ داراییهای قدیم هم در احمدآباد پیدا شد، اموالی که از غارت خانهٔ شمارهٔ ۱۰۹ خیابان کاخ به جا مانده بودند. سال ۱۳۳۵ مثلا کتابی به دست مصدق رسید که به تاراج رفته و بعد به طریقی افتاده بود دست کتابفروشی در میدان بهارستان. مصدق کتاب را «یادگاری» هدیه داد به مردی که آن را برایش برگردانده بود.
روایت است که در پاییز سال 1345 خورشیدی به مصدق اجازه داده شد تا برای درمان ورم روی گونه چپش آزمایش دهد و به تهران برود گفته می شود او در خودرو با مشاهده مردم گفته بود در خیابان ها تنها سطحی بودن زندگی را می شد دید مردم دیگر به عمق توجهی ندارند. نتیجه ازمایش که آمد معلوم شد ورم سرطانی بوده است. او در آخرین ساعت های عمرش در هفت صبح 14 اسفندماه 1345 خورشیدی درگذشت. شاه دستور حصر مصدق را داد اما طومار سرنوشت خودش با انقلابی مردمی در سال 1357 خورشیدی در هم پیچیده شد. آن چه ماند اما نام مصدق بود که به نیکی از آن یاد می شود.
خرداد
تاریخ انتشار: ۲۸ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۵۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روز نو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 78]