تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 دی 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع): مؤمن نه بدى مى كند و نه معذرت مى خواهد و منافق هر روز بدى مى كند و معذرت مى ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845413949




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مي‌گفتند مثل سنجاق به سينه فرماندهان بچسبيد!


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: مي‌گفتند مثل سنجاق به سينه فرماندهان بچسبيد!
اكنون واژه «راوي» براي خيلي از دوستداران دفاع مقدس تداعي كننده راويتگري شفاهي در كاروان‌هاي راهيان نور است،
نویسنده : عليرضا محمدي 


اكنون واژه «راوي» براي خيلي از دوستداران دفاع مقدس تداعي كننده راويتگري شفاهي در كاروان‌هاي راهيان نور است، اما زماني كه هنوز نفس‌هاي شوم تجاوز دشمن بيگانه، طول مرزهاي غرب و جنوب كشورمان را در برگرفته بود، «راوي» معناي ديگري داشت و به افرادي گفته مي‌شد كه در مناطق عملياتي و اتاق جنگ فرماندهان حضور مي‌يافتند و به ثبت دقيق و لحظه به لحظه وقايع رخ داده مبادرت مي‌كردند. گاه راوي «سنجاق سينه» فرمانده مي‌شد و در تمام لحظات نه تنها او، بلكه تاريخي كه در حال شكل گرفتن بود را تعقيب مي‌كرد و اگر اكنون بسياري از جزئيات دفاع مقدس برايمان به يادگار مانده است، حاصل دسترنج راويان دفاع مقدس است. اسدالله احمدي، از اولين راويان جنگ تحميلي است كه تا پايان دفاع مقدس به اين امر اشتغال داشت و اكنون گنجينه‌اي از خاطرات را در دل دارد. احمدي دقايقي به گفت‌وگو با ما پرداخت تا «راويان دفاع مقدس» را بيشتر بشناسيم.
 رزمندگي شما با روایتگری شروع شد يا قبل از آن هم آقاي احمدي رزمنده بودند؟
بنده از سال 58 همراه با شهيد چمران در اغتشاشات كردستان حضور داشتم. چند ماهي هم به عنوان بازرس كميته مركزي خدمت كردم و بعد وارد سپاه شدم. بحث روایتگری جنگ از سال 60 شروع شد و بنابراين رزمندگي بنده قبل از آن و از سال 58 رقم خورده بود.
 اگر بخواهيم بحث راويان جنگ را از ابتدا شروع كنيم، به چه زماني برمي‌گرديم؟
شروع اين كار از سخنان حضرت امام شكل گرفت. ايشان بعد از گسترش شعله‌هاي جنگ، صحبت‌هايي با اين مضمون داشتند كه نگذاريم تاريخ حماسه و مقاومت ملت ايران را كسروي‌ها بنويسند. همين طور فرمودند كه حماسه‌هاي شما (ملت ايران و رزمندگان) در تاريخ ثبت خواهد شد. فرمايشات ايشان جرقه ثبت وقايع جبهه‌ها را در ذهن آقاي ابراهيم حاج محمدزاده زد كه آن موقع مسئول دفتر سياسي سپاه و عضو شوراي عالي سپاه بود. بنده هم آن زمان از اعضاي دفتر سياسي بودم. آقاي محمدزاده اواخر سال 59 آمدند و فكر تشكيل راويان را مطرح كردند. مقدمات اين كار چيده شد و به نظرم از اوايل سال 60 با اعزام راويان به مناطق عملياتي غرب و جنوب، بحث روايتگري جنگ عملياتي شد.
 شما هم جزو نفرات اول بوديد؟ شيوه كارتان آن اوايل چطور بود؟
بله، بنده هم جزو نفرات اول بودم. در ابتداي كار ما دو گروه شديم. يك گروه چهار، پنج نفره به سرپرستي آقاي محمد دروديان به جبهه‌هاي جنوب رفتند و يك گروه هم به سرپرستي آقاي محمد الله‌ياري كه من هم در گروهش بودم، به جبهه‌هاي غرب رفتيم. كمي بعد آقاي الله‌ياري منتقل شدند و بنده سرپرست راويان غرب شدم. آقايان اسدي، مينو و يكي دو نفر ديگر از بچه‌هاي بومي منطقه، در گروه ما بودند. شيوه كارمان اين طور بود كه در منطقه عملياتي با مردم، رزمنده‌ها، فرماندهان و كلاً با افراد مطلع گفت‌و‌گو مي‌كرديم و حوادث بعد از انقلاب و روندي كه طي شد و نهايتاً به جنگ تحميلي رسيديم را مورد بررسي قرار مي‌داديم و ثبت و ضبط مي‌كرديم. اين روند كمابيش تا قبل از عمليات فتح‌المبين ادامه داشت.
فتح‌المبين فروردين سال 61 بود، در ابتداي اين سال چه اتفاقي افتاد كه روند كارتان تغيير كرد؟
موضوع به قبل از سال 61 و فتح‌المبين برمي‌گردد. عمليات طريق‌القدس كه آذر سال 60 انجام مي‌گرفت، آقاي مسعود مقدم از بچه‌هاي گروه آقاي دروديان با يكي از فرماندهان هماهنگ كرده و رفته بود پاي بي‌سيم و ارتباط بي‌سيمي فرماندهان را ضبط كرده بود. بعد از اين اتفاق، آقاي محمدزاده و ساير مسئولان به فكرشان رسيد كه چرا نبايد راوي‌ها در كنار فرماندهان و داخل اتاق جنگ حضور داشته باشند؟ اين مسئله مزاياي بسياري داشت. مي‌شد از حساس‌ترين وقايعي كه در جلسات فرماندهي رخ مي‌داد و گاه سرنوشت عمليات به آن بستگي داشت، مطلع شد و آن را ثبت و حفظ كرد. بنابراين از عمليات بعدي يعني فتح‌المبين قرار شد كه راوي‌ها در كنار فرماندهان حضور داشته باشند. رفته رفته كار به جايي رسيد كه مسئولان مي‌گفتند مثل سنجاق به سينه فرماندهان بچسبيد. يعني 24 ساعته كنار فرماندهان بوديم و لحظه به لحظه تعقيب‌شان مي‌كرديم.
 كمي به نقش خودتان بپردازيم، وقتي كه راوي‌ها سنجاق سينه فرماندهي شدند، شما هنوز در غرب حضور داشتيد؟
نه ديگر، شيوه كار ما همزمان با انجام عمليات‌هاي بزرگ و گسترده كه عموماً در جنوب صورت مي‌گرفت تغيير كرد. ديگر راوي‌ها به جبهه غرب يا جنوب تقسيم نمي‌شدند. به هم پيوسته شديم و هرجا كه نياز بود حضور مي‌يافتيم. در عمليات فتح‌المبين و عمليات بعدي‌اش الي بيت المقدس براي هر يگاني دو راوي در نظر گرفته شده بود؛ يك نفر كنار فرمانده يگان حضور مي‌يافت و ديگري بي‌سيم ضبط مي‌كرد و به منطقه مي‌رفت و به ثبت وقايع و گفت و گو با رزمنده‌ها مي‌پرداخت. من در فتح‌المبين كنار شهيد خرازي و تيپ 14 امام حسين(ع) بودم. در عمليات بعدي يعني الي بيت‌المقدس (فتح خرمشهر) هم همين طور كنار شهيد خرازي و تيپ 14 بودم. اما بعد از عمليات خيبر دوستان فكر كردند و ديدند يك عمليات تنها چند روز قبل از شروع مرحله نهايي‌اش آغاز نمي‌شود، بلكه مقدماتي مثل طرح‌ريزي اوليه، مراحل مختلف و. . . دارد كه آنها هم بايد ثبت شوند. بنابراين از سال 63 و عمليات بدر ديگر ما از اولين زماني كه استارت يك عمليات زده مي‌شد، در كنار فرماندهان حضور داشتيم تا وقتي كه عمليات شروع و تمام مي‌شد.
 قبل از اينكه روند مصاحبه را ادامه بدهيم، شنيدن اسم شهيد خرازي آدم را به وسوسه مي‌اندازد؛ خاطره‌اي بكر از ايشان تعريف كنيد؟
شهيد خرازي يك انسان اخلاقي بود. من در كنار ايشان خاطرات بسياري دارم. خوب يادم است ساعت حوالي 3 بامداد روز قبل از فتح خرمشهر بود. هوا تاريك بود و من نمي‌توانستم وقايع را يادداشت‌برداري كنم. از طرفي ضبطي كه همراه داشتيم باتري بزرگ مي‌خورد و هرچه باتري در جيب‌هايم جا مي‌گرفت را استفاده كرده بودم و همه باتري‌ها خالي شده بودند. بنابراين خاطره‌اي كه مي‌گويم تنها با تكيه بر يادآوري ذهني است. آن لحظه شهيد موحد‌دوست يكي از فرماندهان گردان تيپ 14 با شهيد خرازي تماس گرفت و گفت ما به اروندرود رسيده‌ايم. از آنجايي كه وظيفه تيپ 14 تكميل محاصره خرمشهر بود، شهيد خرازي خوشحال شد و گفت تو خودت اروند را ديدي يا بچه‌هايت؟ موحد‌دوست گفت نه بچه‌هايمان ديدند. شهيد خرازي با احساس تكليفي كه داشت گفت خودت برو به اروند برس بعد با من تماس بگير. يك ربع يا 20 دقيقه بعدش دوباره موحددوست تماس گرفت و گفت خودم به اروند رسيدم و با آبش وضو گرفتم.
در اين خاطره‌اي كه تعريف كرديد باتري شما تمام شده بود، خوب است شيوه كار يك راوي را هم بيان كنيد، چطور وقايع را ثبت مي‌كرديد؟ بيشتر مي‌نوشتيد يا ضبط مي‌كرديد؟
هم مي‌نوشتيم هم ضبط مي‌كرديم. بستگي به شرايط داشت. اوايل تجربه كمتري داشتيم و به دليل كمبود امكانات از وسايل ساده‌تري استفاده مي‌كرديم. عرض كردم كه يك زماني از ضبط صوت‌هايي با باتري‌هاي بزرگ استفاده مي‌كرديم. تا جيبمان جا داشت باتري بر مي‌داشتيم. اما بعدها ضبط‌هاي كوچك‌تر و باترهاي قلمي آمدند و ما هم فكرمان بهتر كار كرد و كيف‌هاي حمل ضبط و باتري براي خودمان در نظر گرفتيم و رفته رفته كارمان بهتر شد. بعد از حضور در منطقه هم موظف بوديم كه به قرارگاه برويم و گزارش روزهايي كه در منطقه بوديم را حتماً يادداشت كرده و ارائه دهيم.
 گفتيد كه از سال 63 قرار شد ديگر از ابتداي طرح يك عمليات كنار فرمانده حضور داشته باشيد.
از سال 62 ما راوي قرارگاه خاتم و قرارگاه‌هاي فرعي‌اش شديم. خاتم يكسري قرارگاه‌هاي فرعي مثل نجف، نوح، كربلا و... داشت كه از سال 63 من راوي قرارگاه‌هاي فرعي بودم تا اواخر سال 64 كه به قرارگاه خاتم رفتم و راوي آنجا شدم. اين توضيح را بدهم كه بعد از عمليات بدر در اسفند 63، سپاه تصميم گرفت به تنهايي عمليات انجام بدهد و بعد از آن راوي‌هاي قرارگاه خاتم كنار آقا محسن رضايي فرمانده وقت سپاه كه به نوعي فرماندهي عمليات‌هاي بزرگ را هم برعهده داشت حضور يافتند. از اينجا به بعد ديگر راوي‌هاي قرارگاه لحظه به لحظه آقا محسن را همراهي مي‌كردند. مثلاً وقتي طرح عمليات والفجر8 ارائه شد، نهايتاً خود آقا محسن خبر داشت و يكي دو نفر از فرماندهان ارشد و سپس راوي‌ها. از همان روزها كه چند ماهي تا والفجر8 فاصله داشتيم، راوي‌ها آقاي رضايي را همراهي كردند و به ثبت قدم به قدم مراحل طراحي عمليات پرداختند تا اينكه رفته رفته كار بالا گرفت و به خود عمليات رسيديم.
 خود شما در والفجر8 از چه مرحله‌اي كنار فرماندهي قرار گرفتيد؟
خود من 10 روز بعد از شروع عمليات راوي قرارگاه خاتم شدم و به منطقه عملياتي رفتم و تا يك ماه بعدش حضور داشتم. عمليات خيلي طولاني بود. يك مدت كوتاه به تهران برگشتم و دوباره با يك نفر ديگر از دوستان راوي به منطقه برگشتم. جالب است كه هنوز پاتك‌هاي دشمن در فاو تمام نشده بود كه طرح عمليات كربلاي4 توسط آقاي رضايي و آقاي عزيز جعفري فرمانده كنوني سپاه و يكي دو نفر ديگر از فرماندهان ريخته مي‌شد.
 يعني از همان زمان شروع كردند به طرح‌ريزي كربلاي4؟
بله، براي خود ما هم جالب بود كه از آن زمان شروع مي‌كنند. يك نكته جالب اينكه اگر راوي كنار فرماندهي قرار مي‌گرفت، يعني موضوع عمليات جدي شده بود. راوي‌ها رفته رفته خودشان را در بحث جبهه‌ها جا انداختند و به اين اعتبار رسيدند. اوايل كار ما خيلي سخت بود. فرماندهان سخت پذيراي ما مي‌شدند.
 چرا پذيرش راوي‌ها سختشان بود؟
خب براي بعضي از اين عزيزان سخت بود كه يك نفر مثل سنجاق به آنها وصل بشود و 24 ساعته تعقيب‌شان كند. در بدو كار راوي‌ها، هنوز موضوع براي فرمانده جا نيفتاده بود. بنابراين گاهي اتفاقات خاصي بين راوي و يگان‌ها مي‌افتاد. مثلاً يكي از يگان‌ها در عمليات رمضان راوي خودش را يك منطقه‌اي جا گذاشته بودند. بنده خدا در گرما توي بيابان مانده بود. خود من با شهيد خرازي اوايل كمي رودربايستي و اصطكاك داشتم. عرض كردم آدم اخلاقي بود و چيزي نمي‌گفت. اما معلوم بود كه از حضور من راضي نيست و معذب است. يكبار يادم است در سنگري نشسته بوديم. آيت الله طاهري اصفهاني امام جمعه اصفهان براي بازديد آمده بودند و شهيد خرازي در يك قسمت سنگر و بنده و افرادي ديگر در يك قسمت ديگر. شهيد خرازي خواستند گزارشي به آقاي طاهري بدهند و گفتند آقا احمدي بياييد جلو توضيح بدهيد. نگو منظورش با يكي از نيروهاي لشكر است و او را صدا زده. بي‌خبر از همه جا سريع با ضبط صوتم رفتم بالاي نقشه. آنجا متوجه شدم فرد ديگري را صدا زده و ايشان هم با خصوصيات اخلاقي كه داشت، به روي خودش نياورد كه من را صدا نزده و به اصطلاح ضايعمان نكرد. اما بعدها راوي‌ها جا افتادند. در والفجر4 كه وسيله نقليه  يك گروه از نيروهاي اطلاعاتي لشكر 14 به دره‌اي سقوط كرده و شهيد شده بودند، من رابط راوي‌ها بودم و مسئوليتي به عنوان راوي پيش آقاي خرازي نداشتم، اما ايشان تا مرا ديدند گفتند بيا بنشين و به عنوان درد دل از شهداي اطلاعاتي لشكرش صحبت كرد. مي‌خواهم بگويم كه ديگر رابطه راوي‌ها با فرمانده‌ها گرم شده بود.
 ماحصل زحماتي كه راوي‌ها در طول دفاع مقدس كشيدند، اكنون به چه صورتي به جامعه ارائه مي‌شود؟
ما مطالب ثبت شده‌مان را اوايل در بخش جنگ محفوظ مي‌كرديم. بعدها اين بخش تبديل به مركز اسناد و تحقيقات دفاع مقدس شد و الان هم كه با عنوان مركز مطالعات و تحقيقات جنگ مشغول فعاليت است. هر كسي كه با اين مركز آشنايي داشته باشد به خوبي مي‌داند كه كتاب‌ها، اطلس‌ها و بسياري از محصولات مركز مطالعات و تحقيقات جنگ مرهون زحماتي است كه بچه‌هاي راوي در طول دفاع مقدس كشيدند.
 شباهتي بين راوي‌هاي جنگ با راويان راهيان نور مي‌بينيد؟
شايد اسممان و نهايتاً انتقال پيامي كه داريم يكي باشد، اما ما آن زمان بيشتر به ثبت وقايع مي‌پرداختيم و راويان راهيان نور بيشتر به تعريف شفاهي ماجراهاي جبهه‌ها مي‌پردازند. متأسفانه برخي از اين راوي‌ها مطالعات دقيقي ندارند و گاهي مطالب خلاف واقع را بيان مي‌كنند كه به نظر مي‌رسد بايد توجه بيشتري به كارشان صورت بگيرد.
چطور شد كه نام شماها را راوي گذاشتند؟
اين نام يادگاري از دكتر هادي نخعي است. ايشان با توجه به ريشه‌هاي اعتقادي كه جبهه‌هاي ما را به كربلا و عاشورا مي‌رساند، گفتند چه خوب است كساني كه مي‌خواهند ثبت و ضبط‌كننده وقايع كربلاي جبهه‌هاي ايران براي آيندگان باشند، همانند حضرت زينب كبري(س) و امام سجاد(ع) نام راوي به خود بگيرند و روايتگر عاشوراهايي باشند كه هر روز در جبهه‌ها رخ مي‌دادند.
در پايان برخود لازم مي‌دانم براي آقاي دكتر نخعي كه نقش بسزايي در تدوين تاريخ جنگ به خصوص مجموعه وزين روزشمارهاي جنگ داشتند و اكنون بيمار هستند آرزوي سلامتي داشته باشم.


منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۲۲ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۰:۰۲





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 72]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن