تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بزرگ ترين مصيبت ها، نادانى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827582239




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گفت و گو با «نوید» دوست داشتنی ابد و یک روز


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: مجله دیده بان - سمیرا جعفری: درس اش خوب است؛ مانند همان نوید دوست داشتنی ابد و یک روز که اشک همه مان را در آورد. البته که ما او را برخلاف گفته پدرش مظلوم و ساکت دیدیم. پسر 14 ساله ای که شاید از بین سیمرغ ها و تقدیرهای جشنواره امسال برای فیلم درخشان ابد و یک روز نامی از آن برده نشد ولی بی شک صحنه ای را رقم زد که خیلی ها را در سینما تحت تاثیر قرار داد.
 
مهدی قربانی یا همان نوید، برادر کوچک خانواده پاشیده شده «ابد و یک روزها» رو به روی ما نشست و از روزی که به بازیگری علاقه مند شد تا فرش قرمز جشنواره فیلم فجر برایمان گفت.


گفت و گو با «نوید» دوست داشتنی ابد و یک روز

 

با فیلم های طنز علاقه ام به بازیگری بیشتر شد

از پنج سالگی به بازیگری علاقه مند شدم. یادم هست فیلم های کمدی خیلی دوست داشتم و با تماشای این فیلم ها علاقه ام به بازیگری بیشتر شد. بازیگرهای طنز را هم خیلی دوست داشتم؛ مانند آقای پورمخبر و علی صادقی. به همین دلیل مدت ها برای پیدا کردن کلاس بازیگری اینترنت را زیر و رو کردم ولی بیشتر آموزشگاه ها برای افراد بالای 18 سال بود.
شاید خیلی فیلم های کمدی تماشا می کردم ولی همیشه دوست داشتم بیشتر فیلم های اجتماعی بازی کنم. فیلم هایی که آموزنده هم باشد. کمدی علاقه ام به بازیگری را زیاد کرد.

همه چیز شانسی بود

روزی که به آموزشگاه آمدم خانم خلوتی گفتند که از بین کسانی که به آموزشگاه می آیند همه بازیگر نمی شوند. بازیگرشدن بستگی به انتخاب عوامل فیلم ها دارد. من هم به این نتیجه رسیدم که همه چیز شانسی است و اگر کارگردانی از من خوشش بیاید انتخابم می کند.

سه بار تست دادم

اولین تستی که برای فیلم «ابد و یک روز» دادم در حضور دستیاران آقای روستایی بودند. فیلم بازی من را گرفتند و هفته بعد برای آقای روستایی تست دادم. تست سوم هم با حضور آقای ملکان بود.

یعنی سه بار تست دادم تا باورشان نمی شد که توانستم به این خوبی این نقش را بازی کنند. برای اینکه خیالش راحت شود خودشان از من تست گرفت. اولین تست مربوط به سکانسی بود که محسن را گرفتند و نوید مضطرب داخل خانه آمد و گفت: «داداش محسن را گرفتند.»

آقای روستایی هم سکانسی که سمیه من را می کشد کنار دیوار و می گوید که قرار نیست برود تست گرفتند.

 

گفت و گو با «نوید» دوست داشتنی ابد و یک روز

 

خودم گریه کردم

سکانس هایی که گریه می کردم از گریم کمک گرفتم ولی سکانس پایانی فیلم که نوید فکر کرد سیمه رفته است را خودم گریه کردم. در آن سکانس خیلی واقعی بازی کردم. عوامل هم روی آن سکانس خیلی حساس بودند چون لحظه پایانی فیلم بود.

آقای معادی همسن پدرم هستند

در این فیلم با بازیگران خوبی همبازی بودم. نوید محمدزاده را می شناختم. بازی های خانم ریما رامین فر را هم در تلویزیون دیده بودم. پیمان معادی هم با فیلم جدایی نادر از سیمین می شناختم. ولی خانم مقدمی و شیرین یزدان بخش را نمی شناختم.

آن موقع هم که مشغول کار بودیم سریال شهرزاد آمده بود و پریناز ایزدیار را در آن دیده بودم. ولی از بین بازیگرانی که در «ابد و یک روز» با هم بازی می کردیم با نوید محمدزاده و خانم ایزدیار راحت تر بودم خب بقیه سن شان بالاتر بود. مثلا آقای معادی هم سن پدرم هستند.

استرس روز اول دورخوانی و کمک نوید محمدزاده

خوشبختانه برای این کار دورخوانی داشتیم ولی چون اولین کارم بود زمان دورخوانی فیلمنامه استرس گرفتم. کسی که بیشترین انرژی را به من داد نوید محمدزاده بود. من و نوید یک بار تنهایی دورخوانی کردیم بعد من در کنار گروه کار را شروع کردم.

 

گفت و گو با «نوید» دوست داشتنی ابد و یک روز

 

آقای روستایی گفت: فکر کن من برادرت هستم!

همه بازیگرانی که در این کار بودند خوب بازی کردند و اگر بخواهم از یکی اسم ببرم بدجنسی می شود. عوامل فیلم هم خیلی خوب بودند. به خصوص آقای روستایی و آقای ملکان. آقای روستایی چون اولین کارش را می ساخت وسواس زیادی داشت. دوست داشت کار به بهترین شکل انجام شود برای همین خیلی سختگیری می کرد ولی من را خیلی اذیت نمی کرد. چون در زمان فیلمبرداری من تهران بودم و خانواده ام در کنارم نبودند همه عوامل با من مهربان بودند و خیلی راحت برخورد می کردند.

آقای روستایی می گفتند: «فکر کن من داداشت هستم هر چیزی که می خواهی به من بگو». حتی می گفت: «اگر احساس کردی یک پلان را بد بازی کردی یا می توانی بهتر بازی کنی بگو که دوباره بگیریم.» به همین دلیل خیلی راحت بودم.

اعتیاد محسن اذیتم می کرد

«ابد و یک روز» فیلم غم انگیزی بود. ولی بیشترین چیزی که در این فیلم من را اذیت می کرد این بود که برادرم معتاد بود. باید هر شب دعوا می کردیم یا پلیس ها دنبالش بودند و... خودم اعصابم خرد شده بود. همه اش ناراحت بودم که در واقعیت هم چنین خانواده هایی هستند و این خیلی اذیتم می کرد.

من با طرفداران سینما معروف شدم

بعد از اکران فیلم مردم مرا می شناسند. به خصوص در دماوند که خودم زندگی می کنم. حتی چند وقت پیش که به اصفهان رفته بودم مردم این شهر به من خیلی لطف داشتند. وقتی مردم من را می بینند و عکس می گیرند خیلی خوشحال می شوم. مطمئنم اگر روزی برسد که خیلی معروف شوم رفتارم با مردم هیچ تغییری نمی کند. من با طرفداران سینما معروف شدم.

 

فرش قرمز را از دست دادم

روزی که همه عوامل «ابد و یک روز» در جشنواره حضور داشتند به فرش قرمز کاخ رسانه در برج میلاد نرسیدم. ترافیک زیاد بود و من استرس داشتم که به موقع نرسم. زمانی که وارد سالن برج میلاد شدم فکر کردم همه رفتن داخل سینما تا فیلم را ببیند، خیلی ناراحت شدم. آخر هم فرش قرمز را از دست دادم ولی به همراه عوامل روی استیج رفتم.

با دستمزدم گوشی خریدم

اصلا راضی نبودم که برای بازی در «ابد و یک روز» پول بگیرم چون اولین کارم بود. البته پول گرفتم و از پولی که برای بازی گرفتم معلم خصوصی گرفتم. چون مدتی بود مدرسه نرفته بودم و برای جبران آن نیاز به معلم داشتم. البته یک گوشی هم خریدم. بعد از این اگر پیشنهادی بشود با آقای روستایی مشورت می کنم. ایشان به من گفت همیشه خودت پیشنهاد دستمزد را بده. در مورد فیلمنامه و دیگر چیزها هم با آقای روستایی مشورت می کنم.
 

 

گفت و گو با «نوید» دوست داشتنی ابد و یک روز

 

رفتار همکلاسی هایم فرق کرده

رابطه ام با بچه های مدرسه هیچ تغییر نکرده. اتفاقا چند وقت پیش بچه ها گوشی هاشان را آورده بودند و با هم عکس گرفتیم. ولی احساس می کنم رفتار آن ها با من فرق کرده. انگار حسودی شان می شود. می گویند: «بازیگر شدی خودت را می گیری». بعضی هم می پرسند که چطور بازیگر شدم و من هم آنها را تشویق کردم که به کلاس های بازیگری بروند.

از وقتی که در این فیلم بازی کردم به سینما علاقه مند شدم به همین دلیل بیشتر به سینما می روم. الان هم برای یک فیلم «آدمک های بارون خورده» به کارگردانی آرمان صفری قرارداد بستم که فیلمبرداری آن در مشهد است. بازیگران آن هم بابک حمیدیان و لیلا حاتمی هستند. این کار هم مانند «ابد و یک روز» یک کار اجتماعی است. در این فیلم نقش پسری به نام محمد را دارم که دستفروش است. البته برای فیلم جدید آقای معادی هم صحبت هایی کردیم ولی هنوز قطعی نیست.

• در زمان فیلمبرداری برداشت های زیادی نداشتم. ولی سکانسی که نوید محمدزاده در نقش محسن مرا می زد خیلی طولانی شد. خاطرم هست حدود 25 تا پلان گرفتیم چون باید این سکانس از زوایای مختلف دیده می شد.

• لباس هایی که در زمان جشنواره پوشیدم خیلی مورد توجه قرار گرفت. برای انتخاب لباس هایم با نوید محمدزاده مشورت کردم. در زمان فیلمبرداری پرسیدم در جشنواره چه لباسی بپوشم. او هم چند تا پیشنهاد داد و بالاخره من این لباس ها را انتخاب کردم.

• لوکیشن ما در منقطه طرشت بود، نزدیک دانشگاه شریف. ولی خانه ما فیروزکوه است. به همین دلیل مدتی که مشغول فیلمبرداری بودم در خانه عمه ام ماندم. یادم هست بعد از اینکه فیلم را در جشنواره دیدیم با خانواده ام سری به لوکیشن زدم ولی متاسفانه خرابش کرده بودند.





۱۱ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۴۸





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 57]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن