تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 4 بهمن 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):درهاى گناهان را با استعاذه (پناه بردن به خدا) ببنديد و درهاى طاعت را با بسم اللّه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1856207386




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تفاوت زيادي بين قوام و مصدق نمي‌بينم


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: تفاوت زيادي بين قوام و مصدق نمي‌بينم
دكتر سيد جلال‌الدين مدني از جوانان فعال در نهضت ملي , داماد مرحوم آيت الله كاشاني، به بازخواني رخداد تاريخي 30 تير 1331 پرداخته است
نویسنده : محمدرضا كائيني 


دكتر سيد جلال‌الدين مدني از جوانان فعال در نهضت ملي بود كه بعد‌ها داماد مرحوم آيت الله سيد ابوالقاسم كاشاني، رهبر روحاني اين نهضت شد. او كه حقوقدان است و سال‌ها عضو شوراي نگهبان قانون اساسي بوده، در گفت وشنود پيش روي، به بازخواني رخداد تاريخي 30 تير 1331 پرداخته است. اميد آنكه تاريخ‌پژوهان نهضت ملي ايران را مقبول و مفيد افتد. به عنوان اولين سؤال، شايد بهتر باشد كه از اين موضوع شروع كنيم كه برخي تاريخ‌پژوهان معتقدند انتقال قدرت از دكتر مصدق به احمد قوام، يك برنامه از پيش تعيين شده بود كه دخالت آيت‌الله كاشاني آن را به هم زد! تحليل شما دراين‌باره چيست؟ بسم الله الرحمن الرحيم. واقعيت اين است كه تفاوت زيادي بين قوام‌السلطنه و دكتر مصدق نمي‌بينم با اين فرق كه دكتر مصدق ظاهر مردم‌خواهي و مردم‌دوستي داشت و قوام روش قدرت‌طلبي و مقابله با مردم، وگرنه هدف هر دو از ابتدا يكي بود. دليل شما براي اين تحليل چيست؟ دليلم اين است كه وقتي قوام از طرف مردم در معرض اعتراض و خطر جدي قرار مي‌گيرد، مصدق با تمام قدرتش از او حمايت مي‌كند و حتي بر سر اين مسئله دوستانش در جبهه ملي را هم كنار مي‌گذارد! سال‌ها قبل هم موقعي كه دكتر مصدق در معرض خطر قرار مي‌گيرد، قوام او را به كابينه‌اش دعوت و وزير مي‌كند! خود مصدق مي‌گويد: «در شيراز بودم و قرار بود رژيم عوض شود و در نتيجه به خطر افتادم. مدتي مخفي شدم، ولي قوام كه وقتي بعد از سيد ضيا نخست‌وزير شد، از من خواست وزير ماليه او شوم» آنها هم قوم و خويش بودند و هم هدفشان يكي بود، فقط شيوه‌هايشان فرق مي‌كرد. مصدق دوست داشت وجيه‌المله باشد، اما براي قوام فقط قدرت مطرح بود و خود را سياستمدار و زمامداري بلامنازع مي‌دانست. به طور مشخص اين حالت ازدوره‌اي در قوام تقويت شد كه ماجراي حزب دموكرات در آذربايجان پيش آمد و به تفصيلي كه در تواريخ آمده، او خود را فاتح آذربايجان مي‌دانست، در حالي كه درآن ماجرا، در واقع انگليس و امريكا براي مقابله با شوروي تلاش و قواي روس را از آذربايجان بيرون كردند، يعني در واقع آذربايجان به خاطر جنگ قدرت بين روسيه از يك طرف و انگلستان و امريكا از طرف ديگر آزاد شد و قوام اين را به حساب خودش گذاشت! نگاه قوام و مصدق به دين و روحانيون هم يكسان بود و هر دو به‌شدت به جدايي سياست از ديانت اعتقاد داشتند و در عمل هم بسيار جدي اين نگاه را دنبال مي‌كردند. جالب اينجاست كه اسم قوام به ضد دين بودن در رفته بود، ولي مصدق در عمل تندتر از او رفتار مي‌كرد. قابل ذكر است كه آيت‌الله كاشاني بعد از 30 تير، مي‌خواست به شكل جدي پيام‌هاي اسلامي را به ساير كشورها، از جمله هند، پاكستان، كشمير، تونس، لبنان و. . . هم برساند و در همين راستا تصميم داشت مركزي را در ايران ايجاد كند، كما اينكه قبلاً تشكل مبارزين يا مجاهدين يا علماي بزرگ اسلامي مطرح شده بود كه بيايند و براي كشورهاي اسلامي و حكومت اسلامي تكليف تعيين كنند، اما با كارشكني‌هاي دولت و مسائلي كه بعدها پيش آمد، عملاً اين طرح منتفي گرديد. از خلال خاطرات زيادي كه باقي مانده‌اند، مخصوصاً نوشته‌هاي ارسنجاني، كاملاً روشن مي‌شود كه مصدق تصميم داشت نخست‌وزيري را به قوام يا زاهدي تحويل بدهد! پس از استعفاي مصدق، وقتي در مجلس هفدهم براي نخست‌وزيري رأي‌گيري مي‌شود، باز همين دو نفر مطرح مي‌شوند. در مجلس چهاردهم كه نخست‌وزيري مصدق مطرح شد، در ابتدا كساني به مصدق رأي دادند كه هويت سياسي‌شان مشكوك است، از جمله جمال امامي كه اولين كسي بود كه به مصدق رأي داد! جالب اينجاست كه مصدق دقيقاً برخلاف نص صريح قانون اساسي اعلام كرد: به شرطي نخست‌وزيري را مي‌پذيرم كه نمايندگي‌ام سر جايش باقي بماند كه اگر روزي از نخست‌وزيري كنار رفتم، به شغل نمايندگي خودم برگردم! پس بر اساس تحليل شما مصدق مي‌دانست اگر استعفا بدهد، قوام سر كار خواهد آمد. اينطور نيست؟ اين فقط تحليل من نيست. همان روزها هم بسياري از روزنامه‌ها اين موضوع را نوشتند، اما كسي باورش نمي‌شد كه مصدق واقعاً بخواهد چنين شرايطي را ايجاد كند. به نظر مي‌رسد از قبل قرار بود نهضت ملي نفت به بحران كشيده شود، و الا درخواست وزارت دفاع از شاه، آن هم وقتي كه اصولاً گرفتن اين پست معمول نبود و كاملاً مشخص بود شاه مخالفت مي‌كند، چه معنايي غير از اين مي‌توانست داشته باشد؟ از اين گذشته مصدق قبل از اينكه وزرايش را معين كند، از مجلس شش ماه اختيارات كامل مي‌خواهد و در واقع جلوي پاي زمامداري خودش سنگ مي‌اندازد! مجلس مي‌گويد كابينه‌ات را معرفي كن تا اختيارات بدهيم، در حالي كه مصدق در واقع مي‌خواست ادعا كند كه مي‌خواستم كار كنم، ولي مجلس اختيارات نداد و مانع شد! كه البته مجلس اختيارات داد... همين‌طور است. پست وزارت دفاع واقعاً چقدر مورد نياز مصدق بود. به عبارت ديگر آن‌قدر مي‌ارزيد كه با به دست نياوردنش، نهضت به آن عظمت را با بحران مواجه كند؟ واقعيت اين است كه خيلي هم مورد نيازش نبود، هرچند كه منكر اين نيستم كه ارتش دخالت‌هايي در امور مي‌كرد. متأسفانه فاش نشد كه بين مصدق و شاه چه صحبت‌هايي رد و بدل شد. او كه براي مسائل جزئي مي‌آمد و براي مردم سخنراني و تظاهرات راه مي‌انداخت، درباره مسئله به اين مهمي حتي با دوستان نزديكش هم حرف نزد! كاملاً مشخص است مصدق نمي‌خواست ادامه بدهد و دوست داشت به شكل آبرومندانه‌اي برود، و الا اگر ايستادگي مي‌كرد و يا مي‌خواست پست وزارت دفاع را به دست بياورد، مردم، مجلس و سران نهضت كاملاً همراهي مي‌كردند. در 30 تير كسي توان اين را نداشت كه در مقابل مصدق بايستد و همه به او كمك مي‌كردند. حتي شاه هم، تا مقطعي آماده همكاري بود، منتها بعداً سير حوادث او را به سمت ديگري برد. به نظر شما چرا مصدق مي‌خواست برود؟ چه چيز موجب شده بود تا از ادامه زمامداري نااميد باشد؟ انسان هر حدسي را نمي‌تواند بيان كند، چون مسئوليت شرعي دارد. اگر قضيه فراماسون بودن مصدق قطعي باشد، موضوع اساساً شكل ديگري پيدا مي‌كند، چون يك فراماسونر سوگندنامه‌اي را امضا مي‌كند و تعهد مي‌دهد به تمام اركان فراماسونري پايبند و وفادار بماند و در جهت اهداف تشكيلات حركت كند كه اين، قضيه را خيلي پيچيده مي‌كند. كساني هم كه اين وجه را خيلي پررنگ نمي‌بينند، مي‌گويند: مصدق توان به سرانجام رساندن نهضت ملي را نداشت و فكر مي‌كرد كساني هستند كه اجازه نمي‌دهند او كار كند. يكي از آن موارد موقعي بود كه انگليسي‌ها غرامت خواستند و آيت‌الله كاشاني گفت: «اينها مملكت ما را غارت كرده‌اند، حالا ما بايد به آنها غرامت هم بدهيم؟ اين چه حرفي است؟» مصدق مي‌ديد آيت‌الله كاشاني روي اين مواضع محكم ايستاده است و از آن طرف هم انگليسي‌ها غرامت مي‌خواهند و او اين وسط نمي‌تواند مسائل را حل و فصل كند، مضافاً بر اينكه از نظر جسمي ضعيف هم بود و با كوچك‌ترين فشاري غش مي‌كرد و به عبارتي خود را به غش مي‌زد! دليل ديگر هم اين بود كه وقتي نفت ملي شد، كاركنان انگليسي صنعت نفت، كارها را رها كردند و رفتند و اين صنعت خوابيد، در حالي كه ايران قصد داشت از آنها كار ياد بگيرد و آمادگي مواجهه با اين وضعيت را نداشت. نكته ديگر هم اين بود كه در جريان فروش نفت، مصدق از امكاناتي كه پيش آمد تا بتواند به برخي از كشورهايي كه خواهان نفت ايران بودند، نفت صادر كند استفاده نكرد و عملاً اقتصاد كشور را به سقوط كشاند. انگلستان سفت و محكم جلوي فروش نفت ايران ايستاده بود و حتي جلوي نفتكش‌هايي را هم كه ساير كشورها به خليج‌فارس فرستادند گرفت، در بعضي از جاها نفت‌هاي صادراتي را مصادره كرد و در بخش‌هايي هم اجازه نداد پول نفت به ايران پرداخت شود. پس عملاً دست دولت براي فروش نفت بسته بوده است. اينطور نيست؟ فشار انگليس زياد بود، ولي مي‌شد همه اين مشكلات را با جبهه اسلامي و ملي ايجاد شده در كشور حل كرد. انگلستان آن‌قدرها هم كه جلوه مي‌كرد مبسوط‌اليد نبود، كما اينكه قبل از 30 تير كه گفتند: انگلستان مي‌خواهد به ايران حمله كند، آيت‌الله كاشاني اعلام كرد: با اعلام جهاد به مسلمين، به انگلستان امكان جنگ در ايران را نمي‌دهد. در چه سالي؟ سال 1329 كه ايران صنعت نفت را ملي اعلام كرد و انگلستان قواي خود را به خليج‌فارس آورد تا به ايران حمله كند. آيت‌الله كاشاني بلافاصله اعلام كرد: اگر يك نفر انگليسي قدم به ايران بگذارد، حكم جهاد خواهد داد! راديو باكو گفته بود: اگر آيت‌الله كاشاني چنين حكمي صادر كند، روسيه هم نمي‌تواند جلوي ملت ايران را بگيرد! آيت‌الله كاشاني حقيقتاً در بسيج توده‌ها قدرت بالايي داشت و مي‌شد با اتكا به عِرق مذهبي مردم، خيلي كارها را پيش برد و مشكلات فراواني را حل كرد، اما عيب كار اينجا بود كه مصدق حتي در مقابل دوستان و همرزمان خودش پنهان‌كاري مي‌كرد. اگر كل مسير فعاليت سياسي دكتر مصدق را بررسي كنيم، در مي‌يابيم مصدق تمايل چنداني نداشت اصل ملي شدن صنعت نفت را به ثمر برساند، بلكه سعي مي‌كرد به شكل آبرومندانه‌اي كنار برود. همپيمانان مصدق به او شك نكردند؟ اگر اين شك وجود داشت، چطور تا مقطعي اينقدر قاطع از او حمايت كردند؟ اگر هم شك كردند، شكشان چندان قوي نبود. البته كساني مثل عبدالقدير آزاد هم بودند كه خيلي زود خودشان را از بازي‌اي كه مصدق به راه انداخته بود كنار كشيدند و گفتند: مصدق دارد رياكاري مي‌كند! اما كسي حرف آنها را باور نكرد. عبدالقدير آزاد اولين كسي بود كه به مصدق حمله كرد و گفت: اقدامات او صوري است و واقعيت ندارد، اما كسي او را جدي نگرفت. مصدق راديو و مطبوعات را در اختيار داشت، لذا مي‌توانست فضا را به نفع خود مديريت كند و تبليغات گسترده‌اي را به راه بيندازد. او به‌راحتي در سخنراني‌هايش، كساني را كه از اقدامات او انتقاد مي‌كردند به لجن مي‌كشيد و به اين ترتيب عده زيادي از افرادي كه مردم به آنها اعتماد داشتند، از دور خارج شدند. شايد آيت‌الله كاشاني و اعضاي جبهه ملي هنوز به اين نتيجه نرسيده بودند كه مصدق قادر نيست نهضت را پيش ببرد، ولي بعد از 30 تير آيت‌الله كاشاني به برخي از انتخاب‌ها و اقدامات مصدق اعتراض مي‌كند. مصدق از كساني كه در 30 تير شهيد دادند تشكر مي‌كند، ولي در عين حال اعمال و واكنش‌هايش، نشان مي‌دهد از اينكه او را وادار كرده‌اند بار ديگر مسئوليت بپذيرد راضي نيست. تحليل شما از بيانيه قوام قبل از 30 تير چيست؟ قوام نمي‌خواست اين بيانيه را صادر كند، بلكه قصد داشت امور را به شكل آرامي در دست بگيرد و مملكت را اداره كند. از طرف مصدق كه خيالش راحت بود. تنها نگراني او آيت‌الله كاشاني بود كه مي‌دانست مقابل اقدامات او ايستادگي خواهد كرد و مي‌خواست به هر شكل ممكن، جبهه مذهبي به رهبري ايشان را به سكوت بكشاند، چون قبلاً در مورد رزم‌آرا، ساعد و هژير ضرب شست جريان مذهبي را چشيده بود، براي همين براي اينكه آيت‌الله كاشاني را وادار به سكوت كند، ابتدا علا، سپس اميني و ارسنجاني را نزد ايشان فرستاد. اميني هم در دولت قوام و هم در دولت مصدق حضور داشت و رابطه‌اش با آيت‌الله كاشاني بد نبود. از اين گذشته خود را عقل كل مي‌دانست و براي خودش قدرتي دست و پا كرده بود. ارسنجاني از طرف قوام پيشنهاد انتخاب شش وزير به اختيار آيت‌الله كاشاني را مطرح كرد، ولي فايده نداشت. بعد از اين تلاش‌ها، قوام آن اطلاعيه را داد. نكته جالب و در عين حال طنز قضيه اين است كه قوام خودش اين افراد را براي مذاكره با آيت‌الله كاشاني مي‌فرستاد و در عين حال مي‌گفت: چرا مي‌رويد؟ بايد سخت گرفت! با اين كار شما اينها جري‌تر مي‌شوند! بعد هم دستور بازداشت آيت‌الله كاشاني را داد. مي‌گويند آن اعلاميه كذايي را خود قوام ننوشته بود. نظر شما چيست؟ احتمالش هست، چون اعلاميه به‌قدري تند بود كه خود قوام هم كه از راديو شنيد، تعجب كرد و حتي با اينكه براي تعديل مفاد اعلاميه مصاحبه هم كرد، ديگر فايده نداشت و كار از كار گذشته بود. قوام به چه اميدي تركتازي مي‌كرد؟ در حالي كه ظاهراً شاه هم از او دل خوشي نداشت؟ پشت قوام به انگليس و امريكا گرم بود و خيال مي‌كرد همين كافي است! شاه از قوام خوشش نمي‌آمد و قوام خود را حتي از رضاشاه هم بالاتر مي‌دانست و در نظرش، شاه جوانكي بيش نبود و اطاعت از او را براي خود شأن نمي‌دانست. عبارات قوام‌السلطنه در اعلاميه، مخصوصاً عبارت تشكيل دادگاه صحرايي براي مخالفان، به تقويت روحيه مقاومت و ايجاد وحدت در مردم بسيار كمك كرد. به نظر مي‌رسد قوام مردم را خوب نمي‌شناخت وگرنه به صدور چنين اطلاعيه‌اي دست نمي‌زد. اينطور نيست؟ اتفاقاً هم مردم را خوب مي‌شناخت و هم ساختار جامعه را، منتهي ساختار قدرت را فراتر از آن مي‌دانست. با شناختي كه از مصدق داشت و مي‌دانست او در جريان امر است، قدرت بيشتري را هم احساس مي‌كرد، ولي مصدق فقط توانست در اين حد به قوام كمك كند كه جانش را نجات بدهد و جلوي مصادره اموالش را بگيرد، وگرنه نتوانست در تثبيت حكومتش به او كمكي كند. بنده به‌شدت بر اين باور هستم كه اگر در 30 تير، آيت‌الله كاشاني و جبهه ملي فرد ديگري را براي نخست‌وزيري به‌جاي مصدق انتخاب مي‌كردند، 28 مرداد پيش نمي‌آمد. درآن دوره كساني مثل سيد ابوالحسن حائري‌زاده و دكتر بقايي، وزنه‌هاي سنگيني بودند و اگر پشت اين كار را نمي‌گرفتند و بر آمدن مصدق اصرار نمي‌ورزيدند، فجايع بعدي پيش نمي‌آمد. دكتر بقايي در دادگاهي كه بعدها تشكيل شد، گفته بود: «پس از استعفاي مصدق و قبول آن از طرف شاه در روز 29 تير، به مجلس رفتم و ديدم مردم در مقابل مجلس جمع شده‌اند. بعد به حوضخانه مجلس رفتم و ديدم در پي پيغام شاه، اعضاي جبهه ملي دارند براي تعيين فردي براي نخست‌وزيري به سر و كله هم مي‌زنند و هر كسي سعي مي‌كند خودش را جلو بيندازد! براي اينكه اختلافات از بين بروند، شرحي نوشتم كه همه اعضاي جبهه ملي دكتر مصدق را قبول دارند و همه امضا كردند، والا كار بالا مي‌گرفت. مي‌خواستيم مصدق بيايد و كار نهضت را به ثمر برساند، چون او در آن زمان مقبوليت عامه داشت و وزنه‌اي محسوب مي‌شد، اما كسي از مسائل پشت پرده خبر نداشت و با انتظاري كه نهضت ملي در دل آحاد مردم ايجاد كرده بود، هر كسي را هم نمي‌شد نخست‌وزير كرد، چون منجر به ايجاد اختلاف در صفوف مبارزان مي‌شد.» همه تصور مي‌كردند شاه يا انگليس، مصدق را كنار گذاشته‌اند و كسي نمي‌دانست خود او نخواست به كار ادامه بدهد. مصدق كاملاً چهره يك مبارز ملي را داشت و طبيعي است همه فكر مي‌كردند هر كس ديگري را جاي او بگذارند، در واقع به كشور خيانت كرده‌اند! همه باور كرده بودند اين مصدق است كه مي‌تواند كشور را نجات بدهد، ولي وقتي از قوام حمايت و رئيس شهرباني خود را مستقيماً مأمور حفاظت از جان او كرد، بعضي از اعضاي جبهه ملي كم و بيش به ماهيت او پي بردند. مصدق مي‌گفت تصويب لايحه از سوي مجلس مبني بر محاكمه قوام و مصادره اموال او، دخالت قوه مقننه درحوزه فعاليت قوه قضائيه و مغاير با اصل تفكيك قواست. نظر شما به عنوان يك حقوقدان دراين باره چيست؟ در شرايط عادي اين حرف صحيح است، ولي در شرايط بحراني و به‌خصوص در جريان‌ انقلاب‌ها، قانون اساسي و ساير قوانين، تحت‌الشعاع اوضاع جديد قرار مي‌گيرند و مجلس شأن خاصي مي‌يابد. مجلس مي‌خواست قدرت ملت محفوظ بماند و پرونده قوام شامل مرور زمان نشود، وگرنه قوه قضائيه هم بايد همين تصميم را مي‌گرفت. چطور موقعي كه مصدق از مجلس اختيارات تام خواست، دخالت قوه مجريه و مقننه محسوب نشد يا وقتي مجلس به قوام رأي تمايل داد و ميزان رأي كمتر از نصف به علاوه يك بود اينگونه تلقي نشد؟ گرفتن اختيارات تام از مجلس، يعني تعطيل كردن قوه مقننه و مخالفت با نص صريح قانون اساسي. جنابعالي شخصاً، چه خاطر‌اتي از 30 تير داريد؟ از زماني كه در كرمان دانش‌آموز بودم، مسائل سياسي را به‌شدت دنبال مي‌كردم و مقاله مي‌نوشتم و از آيت‌الله كاشاني و مصدق هم به خاطر اين رويكرد تقديرنامه گرفتم. آن ايام دانش‌آموزان بسيار فعال بودند و مدرسه و كلاس‌ها را تعطيل مي‌كردند و بسيار منسجم و سازمان‌بندي شده بودند. در روز 30 تير در كرمان بوديم، اما با تهران تماس تلفني داشتيم و دائماً در جريان وقايع تهران بوديم. شعارها نشان مي‌دادند مردم خواهان كناره‌گيري قوام هستند. مردم كرمان عكس‌هاي آيت‌الله كاشاني و بعضي از سران جبهه ملي را با خود حمل مي‌كردند. دكتر بقايي و مهندس رضوي كه نمايندگان كرمان در مجلس بودند، در كرمان پايگاه قدرتمندي داشتند. يادم است دكتر بقايي قبل از قضيه نهضت نفت در كرمان طوري سخنراني كرد كه انگار كاملاً براي كشته شدن آماده است! مي‌گفت: قرار است با يك امپراتوري قدرتمند مبارزه كنيم! رزم‌آرا كه كشته شد، مبارزه با انگليس و پيشرفت نهضت ملي نفت را واقعاً، لحظه به لحظه احساس مي‌كرديم و هر چيزي كه مي‌نوشتيم و هر كاري كه مي‌كرديم، صرفاً براي پيشبرد نهضت ملي نفت بود. قبل از 30 تير كه دولت نتوانست نفت صادر كند، حتي از دادن حقوق مردم هم عاجز ماند! بين مردم شهرهاي مختلف در دادن طلاها و پول‌هايشان به دولت مسابقه بود! آيت‌الله كاشاني اعلاميه‌اي داده و مردم را تشويق كرده بودند به دولت كمك كنند تا از پس مشكلات برآيد. وقتي ديوان بين‌المللي لاهه و نمايندگان انگليس به نفع ملت ايران رأي دادند و بعد هم پيروزي 30 تير، واقعاً جايگاه ايران در دنيا را ارتقا بخشيد و علي‌القاعده بايد پيشرفت نهضت نفت سرعت بيشتري مي‌گرفت، اما متأسفانه اينطور نشد و قضيه 28 مرداد آب سردي بود كه بر گرماي شور و اشتياق و اميد مردم پاشيده شد و كشور را در نااميدي و يأس سياهي فرو برد. يادم است آيت‌الله كاشاني در شرايط دشواري كه مردم ايشان را رها كرده بودند، باز هم دست از تلاش برنمي‌داشت و بعد از 28 مرداد هم با همان جديت و شور سابق سعي مي‌كرد به اوضاع سر و سامان بدهد، منتها ديگر كسي به حرف ايشان گوش نمي‌داد! ايشان براي درگذشت سلطان محمد پنجم پادشاه مراكش كه توانسته بود استقلال مردم مراكش را تأمين كند، مجلس ختم گذاشت و همه كساني كه پس از 28 مرداد احساس شكست و سرخوردگي مي‌كردند در اين مجلس شركت كردند. تقديرنامه‌اي كه از ايشان گرفتم برايم بسيار شيرين و گرامي بود. آن روزها وقتي مي‌خواستيم تبريك بگوييم، با تلگراف و طومار پيام مي‌فرستاديم. بعد از رأي ديوان لاهه تلگراف تبريكي براي ايشان فرستاديم و پاسخ ما را دادند. يادش بخير!

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۰۱ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۰:۰۴





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن