تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 18 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نجات و رستگارى در سه چيز است: پايبندى به حق، دورى از باطل و سوار شدن بر مركب جدّيت...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827440684




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

استاد دانشگاه هاروارد: آمریکا باید دیپلماسی را جایگزین دخالت های نظامی در سیاست خارجی کند


واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: استاد دانشگاه هاروارد: آمریکا باید دیپلماسی را جایگزین دخالت های نظامی در سیاست خارجی کند تهران- ایرنا- "استفان ام.والت" استاد روابط بین الملل دانشگاه هاروارد در یادداشتی که نشریه "فارین پالیسی" آن را منتشر کرد، سیاست خارجی آمریکا طی دهه های گذشته و تاثیر آن بر روابط بین المللی و استفاده از نیروی نظامی جهت دخالت در اوضاع داخلی کشورها را مورد بررسی قرار داد و خواستار تکیه بیشتر آن بر دیپلماسی شد.


والت نوشت: ایالات متحده شهرت دارد که جریان امور جهان را به پیش می راند- اما لزوما سزاوار این شهرت نیست.وی افزود: آیا سیاست خارجی آمریکا، اهمیت دارد؟ البته که دارد، اما چقدر؟ این روزها، موافقان و منتقدان نقش "همه جا حاضر" آمریکا در جهان، علاقه دارند که سیاست خارجی آمریکا را بعنوان تنها و مهم ترین فاکتوری ترسیم کنند که امور جهان را به پیش می راند. از نظر مدافعان این تکاپوی جهانی، دخالت فعال آمریکا (و از جمله تمایل به استفاده از نیروی نظامی در گستره بزرگی از شرایط)، سرچشمه بیشترین تحولات مثبتی است که در پنجاه سال اخیر رخ داده و برای حفظ یک نظم جهانی "لیبرال" همچنان اهمیت دارد. در مقابل، منتقدان سیاست خارجی آمریکا- چه منتقدان داخلی و چه بیرونی- علاقه دارند که "امپریالیسم آمریکا"، یا "شیطان بزرگ" را عامل اقدامات شرورانه یا جریان های خصمانه جهان بدانند و باور دارند که حال و روز جهان همچنان آشفته خواهد شد مگر آنکه آمریکا رویه شیطانی اش را عوض کند.والت اضافه می کند: هر دو سوی این مجادله، در اشتباهند. بی گمان، ایالات متحده هنوز هم بانفوذترین بازیگر صحنه جهانی است. هرچند جمعیت آمریکا نزدیک به پنج درصد ساکنان کره زمین است، اما بین 20 تا 25 درصد تولید ناخالص جهانی را فراهم می کند و تنها کشوری است که از یک توانایی نظامی جهانی برخوردار است. این کشور از مشارکت های امنیتی در سراسر جهان برخوردار است، نفوذ قابل ملاحظه ای در بسیاری از سازمان های بین المللی دارد و از تاثیرات فرهنگی بزرگی برخوردار است.خلاصه آنکه، ایالات متحده آن "غول عاجزی" نیست که زمانی "ریچارد نیکسون" نگران آن بود. در همین حال، آمریکا نه سزاوار همه اعتباری است که به خاطر وضعیت کنونی سیاست جهانی متوجه آن می شود و نه سرزنشی که در این زمینه از آن می شود. اجازه دهید این دو ادعای متقابل را حلاجی کنیم و ببینیم کاستی هریک در کجاست.برای مدافعان "نظم جهانی لیبرال" تحت رهبری آمریکا، نقش جهانی ایالات متحده، سرچشمه (تقریبا) همه چیزهای خوب است. همانطور که "ساموئل هانتینگتون" Samuel P. Huntington بیش از بیست سال پیش گفت: دست برتر آمریکا "برای آینده آزادی، دمکراسی، اقتصاد باز و نظم بین المللی در جهان، بنیادی است." یا همانطور که "مایکل هیرش" Michael Hirsh زمانی در مجله پولیتیکو (احتمالا بعد از نوشیدن یکی دو اسپرسو) نوشت: "نقشی که آمریکا ایفا کرده، بزرگترین تحفه ای است که در طول قرن ها و قرن ها و شاید در طول همه تاریخ ثبت شده بشری، نصیب جهان شده است." از بزرگنمایی موجود در این عبارات که بگذریم، این جهان نگری از خودراضی، در نهاد سیاست خارجی آمریکا، اغلب یک حقیقت تلقی می شود. در این نسخه از رخدادهای اخیر جهان، "بزرگترین نسل" آمریکا، فاشیسم را در جنگ دوم جهانی شکست داد و سپس سازمان ملل را بنا نهاد. کارزار جهانی حقوق بشر را رهبری کرد، دمکراسی را به دور دست ها گسترش داد و کلیدی ترین نهادهای اقتصادی (بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، سازمان تجارت جهانی و غیره) را بوجود آورده و هدایت کرد که موجد تقریبا شش دهه رشد اقتصادی پایدار شدند. ایالات متحده با رهبری اتحادهایی در اروپا و آسیا و بکارگیری نیروی نظامی اش در دور دست ها و به شکل گسترده، همچنین شش دهه صلح بین قدرت های بزرگ جهان را تضمین کرده است. "مادلین آلبرایت" وزیر امور خارجه پیشین آمریکا، هنگامی که در آن جمله مشهورش گفت که ایالات متحده یک "کشور غیرقابل جایگزین" است، بر اساس همین ادبیات سخن می گفت؛ کشوری که دیدی فراتر از بقیه دارد و همه سه رئیس جمهوری پس از جنگ سرد این کشور هم از این نگرش، استقبال و پشتیبانی کرده اند. در این دعاوی، چیزی بیش از اندکی حقیقت وجود دارد، اما مدافعان "رهبری" آمریکا در مدعای خود بسیار بزرگنمایی می کنند. بلی، ما شاهد گذشت شصت سال و اندی بدون بروز درگیری مستقیم بین قدرت های مهم بوده ایم، اما انقلاب هسته ای شاید همانقدر در بی میلی قدرت های بزرگ به جنگ با یکدیگر نقش داشته که حضور نظامی جهانی ایالات متحده موثر بوده است. از آن گذشته، همانطور که "جان مولر" John Mueller استدلال می کند؛ صلح چند دهه گذشته، همچنین می تواند ناشی از دگرگونی های فرهنگی و نگرشی حاصل از ویرانگری و وحشیگری دو جنگ جهانی باشد. به همین شکل نباید تلاش های خود اروپا برای ایجاد یک سازمان فراملی را فراموش کنیم که با ایجاد جامعه اولیه ذغال سنگ و فولاد اروپا آغاز شد و به اتحادیه اروپایی ختم شد؛ کاری که به روشنی با هدف دوری از بازگشت به خونریزی های گذشته به انجام رسید. نکته این است که ما واقعا نمی دانیم چرا شصت سال گذشته، به نسبت دهه های پیش از آن صلح آمیزتر بوده است اما رهبری آمریکا هم احتمالا تنها یک عامل در میان بقیه عوامل بوده است. از این گذشته، این "نظم جهانی" صلح آمیز، کاملا گستره محدودی داشته و به سختی همه جهان را دربرگرفته است. همانطور که "آندرو باکویچ" تاریخدان آمریکایی Andrew Bacevich روشن می سازد، اثرات آرامش بخش رهبری آمریکا، نتوانست از جنگ های پرهزینه در کره و هندوچین جلوگیری کند، نتوانست هند و پاکستان را از جنگ در سال های 1965 یا 1971 باز دارد و نتوانست میلیون ها آفریقایی را از مرگ و میر ناشی از جنگ های مکرر داخلی و بین المللی در امان نگه دارد. ایالات متحده به پایان جنگ های کوتاه خاورمیانه در سال های 1956، 1967 و 1973 کمک کرد اما تلاش اندکی برای جلوگیری از آغاز این جنگ ها داشت و چندان برای حصول یک صلح واقعی، تلاش جدی ای نکرد تا آنکه نوبت به پیمان صلح مصر و اسراییل در دهه 1970 رسید. واشنگتن هیچ کاری برای توقف جنگ ایران و عراق (1980 تا 1988) نکرد و رهبران آمریکا، بطور فعال منازعات آمریکای مرکزی و جنوب آفریقا را شعله ور کردند چرا که اینطور به نظرشان می رسید که این جنگ ها به اهداف راهبردی دیگرشان خدمت می کند. کمک آمریکا به مجاهدین افغان احتمالا به سقوط اتحاد شوروی کمک کرد اما همچنین به ویرانی افغانستان و تولد طالبان و القاعده هم منجر شد. در تازه ترین رویداد، "رهبری" آمریکا موجب شکل گیری دولت های ناکارآمد یا بدتر از آن در لیبی، یمن و سومالی شد. خلاصه اینکه، ایالات متحده، کارنامه درهمی داشته است.ما همچنین باید به همان اندازه در نسبت دادن اعتبار شش دهه رشد اقتصادی جهان به آمریکا، محتاط عمل کنیم. بی گمان، نهادهای اولیه "برتتون وودز" Bretton Woods، در دوران خود به خوبی عمل کردند و پشتیبانی آمریکا از آزادسازی تجاری به کاهش تعرفه های جهانی و بازیابی اقتصاد جهان پس از جنگ دوم کمک کرد اما "رهبری" آمریکا بر اقتصاد جهانی، را به سختی می توان یک زنجیره بدون گسست از کامیابی دانست: سیاست خاورمیانه ای آمریکا به سرگرفتن بحران های نفتی دهه 1970 در خاورمیانه و بحران مالی 2008 یاری رساند و اقتصاد جهان و آمریکا هنوز در پیچ و خم بازیابی خود در پس این بحران است. نمی خواهم بگویم که نقش آمریکا در جهان، پیوسته منفی بوده است؛ بلکه می گویم کسانی که باور دارند که رهبری آمریکا، مانع اصلی برای بازگشت به آنارشی و وحشگیری بوده، سهم مثبت آمریکا را بزرگنمایی می کنند. برای نمونه، چندان روشن نیست که ایالات متحده نیاز داشته باشد که جهان را به یک پادگان تبدیل کند تا یک اقتصاد سالم برای آمریکا پابرجا بماند، چرا که جهان آزاد است تا هرکجا فرصت های سود فراهم شود، سرمایه گذاری کرده به تجارت بپردازد. یا همانطور که "دان درزنر" Dan Drezner گوشزد می کند: "منافع اقتصادی ناشی از صِرف برتری نظامی، دست کم در محافل سیاسی و دانشگاهی بزرگنمایی شده است."اما اگر مدافعان هژمونی (سلطه جویی) آمریکا، نقش و اعتبار بیش از حدی به رهبری آمریکا بدهند، برخی از منتقدان سیاست خارجی آمریکا هم خطای وارونه ای را دچار خواهند شد. من همیشه منتقد سیاست خارجی آمریکا بوده ام- و بویژه اتکای بیش از حدش بر نیروی نظامی، بی تفاوتی به مرگ و نابودی ناشی از آن، خود حق پنداری ریاکارانه و پرهیز از پاسخگوبودن و پذیرش مسئولیت مقامات- اما انتقادهای من در مقایسه با افراطی های چپ و افراطی های راست و بسیاری از مخالفان خارجی رنگ می بازد. اینکه سرزنش همه شومی های جهان را متوجه آمریکا کنیم نه تنها واقع بینانه نیست، بلکه منتقدان واقع گرا را نیز خلع سلاح می کند.برای نمونه، هرچند روشن است که حمایت ناسنجیده آمریکا در برخی موارد متحدان را قادر ساخته تا به بدکاری های مختلفی دست بزنند، اما این کشورها به دلایل خاص خودشان اینگونه عمل می کنند و نه به خاطر پیروی از دستورات واشنگتن. مثلا ایالات متحده نمی خواهد پاکستان سلاح هسته ای بسازد یا از طالبان حمایت کند و نمی خواهد که اسرائیل به شهرک سازی ها ادامه دهد یا بدون دلیل غزه را بکوبد. همچنین، واشنگتن نمی خواهد که عربستان سعودی میلیون ها دلار صرف ایدئولوژی وهابی کند یا دیگر متحدان در بانک سرمایه گذاری زیرساختی چین عضو شوند. رهبران آمریکا همه آنچه را در توان دارند برای جلوگیری از این نوع رفتارها انجام می دهند اما حتی یک ابرقدرت جهانی هم نمی تواند هرآنچه را که متحدانش انجام می دهند، کنترل کند.رکود مالی در وال استریت ممکن است بحران یورو را کلید زده باشد اما ایالات متحده مسئول تصمیم ابلهانه ایجاد یورو در همان آغاز نبود و واشنگتن به دولت یونان نمی گوید که به نسخه او عمل کند یا به بانک های آلمانی نمی گوید که آن وام های احمقانه را بدهند. امروز دولت های ترکیه، لهستان و مجارستان به تشویق آمریکا در مسیر اقتدارگرایی نیافتاده اند و تقریبا با اطمینان می شود گفت که مسیر خودشان را ادامه خواهند داد، فارغ از اینکه توصیه رهبران آمریکا چه خواهد بود.سیاست خارجی آمریکا هنگامی بهترین عملکرد را خواهد داشت که دیپلماسی را اولویت دهد و توسل به زور را بعنوان آخرین دستاویز ببیند. قدرت نظامی اش اغلب در جلوگیری از تجاوزات بزرگ، بسیار موثر است بویژه زمانی که منافع حیاتی آمریکا به روشنی درگیر باشد. هنگامی که واشنگتن تلاش می کند با لوله تفنگ به مهندسی مدنی دست بزند- کاری که در عراق، افغانستان و برخی جاهای دیگر انجام داد- نتایج زیبایی را شاهد نخواهد بود.و آنچه من را نگران می کند- و باید شما را هم نگران کند- این است که به نظر نمی رسد که نه هیلاری کلینتون و نه دونالد ترامپ این نکته را دریافته باشند. کلینتون یک مداخله گر ناپوزش خواه لیبرال باقی می ماند، کسی که داوری هایش مکررا وی را سرگردان کرده اما به نظر می رسد که از تجربه هایش درس چندانی نمی گیرد. در سوی دیگر، ترامپ، یک نسخه امروزین "هیچ ندان های" قرن نوزدهم است، مردی که به نظر می رسد نگران نادانی اش نیست. باتوجه به اینکه بیش از 150 میلیون نفر بالای 35 سال و متولد آمریکا در این کشور هستند که حق دارند رئیس جمهور شوند، حتی تصور اینکه گزینه های ما- واقع بینانه بگویم- تا این حد محدود شده، کسالت آور است.اروپام**ح.ج**1485**1599






24/03/1395





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن