واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
فرار از خانه بدترین تصمیمی است که هر دختری و در هر شرایطی میتواند در زندگی خود به آن برسد. اما با بررسی علل تصمیم برخی از دختران برای رها کردن محیط امن خانه و پناه به غیر و بیگانه نتیجهای جز محیط آلوده و ناسالم بیشتر خانوادهها در بر ندارد. یک هفته قبل از خانه فرار کردم و آواره کوچه و خیابان شدم. در این مدت طعمه افراد سود جو بودهام و چند بار مورد سوء استفاده هوسهای شیطانیشان قرار گرفتهام . اما ای کاش منطقی و عقلانی فکر میکردم تا به این حال و روز گرفتار نمیشدم . سپیده دختر 21 سالهای است که تیم گشتی کلانتری میدان جهاد مشهد او را داخل پارک کوهسنگی این شهر به اتهام فرار از خانه دستگیر کردهاند . او در بیان قصه تلخ زندگیاش گفت: اهل تهران هستم و پدرم فردی معتاد و بیمسئولیت بود. مادرم نیز از او چیزی کم نمیآورد و مدام با دوستانش خوشگذرانی میکرد. متاسفانه از روزی که یادم میآید آنها با هم درگیری داشتند و با کوچکترین حرفی دادو بیداد راه میانداختند و من حتی یک لحظه هم در زندگی آرامش و خوشبختی را تجربه نکردهام ! دختر جوان اشکهایش را پاک کرد و افزود: یک هفته قبل بالاخره آتش ندانم کاری والدینم دامن مرا هم گرفت و آنها از یکدیگر جدا شدند و هر کدام به دنبال راه خودشان رفتند. با توجه به رای دادگاه پدرم صلاحیت نگهداری از مرا نداشت و مادرم مسئولیتم راپذیرفت ولی او بعدازظهر همان روز با دوستان لاابالیاش جشن گرفتند و چیزها و حرفهایی از آنها شنیدم که از خودم بدم آمد و دیدم جای من در آن خانه نیست. میخواستم به خانه مادربزرگم که از سالها قبل با مادرم قهر است بروم و حتی به او زنگ هم زدم. مادربزرگم گفت : مادرت اگر شخصیت و انسانیت داشت من و پدرش او را طرد نمیکردیم، بهتر است از او دور شوی و هر چه زودتر به خانه ما بیایی. من کوله پشتیام را برداشتم و به طرف خانه مادربزرگ به راه افتادم اما در طول مسیر سوار خودرویی شدم که مردی 40 ساله راننده آن بود. نمی دانم چرا پس از گفتگویی کوتاه با مرد ناشناس، سفره دلم را برایش باز کردم و او وقتی متوجه شد چه مشکلاتی را پشت سر گذاشتهام گفت:برادری دارم که برایش دنبال همسری مناسب میگشتم و تو چون دختری رنج کشیده هستی میتوانی در زندگی با او بسازی و ... ! سپیده ادامه داد: این فرد حقه باز با این حیله و وعده و وعیدهای زیاد مرا همراه خود به یکی از شهرهای نزدیک مشهد آورد و در آن جا تازه فهمیدم به چه راحتی فریب خوردهام چون چهار شبانه روز گرفتار هوسهای شیطانی او و دوستانش شدم. من که راهی برای گریز از آن زندان نداشتم پس از جلب اعتماد این افراد حیوان صفت ،با سرقت مقداری از پولهای آنان در فرصتی مناسب فرار کردم و با اتوبوس به مشهد آمدم. نمیدانستم به کجا بروم و از راننده یک تاکسی خواستم تا مرا به نزدیکترین پارک برساند . در پارک کوهسنگی چند دقیقهای به این طرف و آن طرف رفتم و ازشدت خواب آلودگی پلکهایم سنگین شده بودند که توسط ماموران انتظامی دستگیرشدم. سپیده در پایان گفت قصد دارم به خانه مادربزرگم بروم و از این به بعد گول حرفهای هیچ کس را نخورم اما یک حرف باقی میماند و آن این که من همیشه از مادرو پدرم به خاطر ندانم کاریهای شان ایراد میگرفتم ولی حالا باید خودم را به خاطرندانم کاری و اشتباهاتی که مرتکب شدهام سرزنش کنم. فرار از خانه بدترین تصمیمی است که هر دختری و در هر شرایطی میتواند در زندگی خود به آن برسد. اما با بررسی علل تصمیم برخی از دختران برای رها کردن محیط امن خانه و پناه به غیر و بیگانه نتیجهای بجز محیط آلوده و ناسالم بیشتر خانوادهها در بر ندارد. براستی چرا برخی از والدین نقش خود را فراموش کرده و باعث بوجود آمدن چنین معضلاتی در جامعه میشوند؟ سپیده قصد رفتن به خانه مادر بزرگش را دارد اما سپیدههای دیگر که هیچ مامن و ماوایی برایشان مهیا نیست چه؟ آیا راه بازگشتی خواهند داشت؟ /2759/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 274]