واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
هرمان هسه؛ سالک غربی، محبوب ایرانیان
هرمان هسه سال ها ست که در ایران نویسنده ی پر خواننده و محبوبی است. از کارهای ریز و درشت او ترجمه های مکرری در بازار موجود است. متأسفانه اکثر این ترجمه ها کیفیت مطلوبی ندارد.
برترین ها - محمودرضا حائری: هرمان هسه سال ها ست که در ایران نویسنده ی پر خواننده و محبوبی است. از کارهای ریز و درشت او ترجمه های مکرری در بازار موجود است. متأسفانه اکثر این ترجمه ها کیفیت مطلوبی ندارد. و خواننده را از لذت مطالعه ی سنجیده آثار او محروم می کند.
با این که هسه در ایران بسیار خوانده شده؛ به نظر می رسد مخاطب ایرانی درک درستی از آثار او ندارد. و این مسئله، فارغ از ترجمه های بد، بیش از هر چیز به چند لایه بودن و تفسیرپذیری آثار هسه باز می گردد.
این عوامل را بر جهان بینی هسه موثر شمرده اند: زندگی و سلوک شخصی اش، رمانتیسم آلمانی، روان شناسی یونگ، فلسفه و عرفان شرقی و... درک آثار هسه بدون توجه به این عوامل دشوار است و معمولاً عموم خوانندگان تنها وجه رمانتیک آثار او را در می یابند.
هرمان هسه، در سال 1877، در کالو شهر کوچکی در جنوب غربی آلمان به دنیا آمد. خانواده اش مذهبی بودند. پدرش مبلغ یکی از فرقه های پرتستان لوتری در هند بود. پدر بزرگ مادری اش مدیر یکی از مهم ترین انتشارات های فرقه «تورع» در اروپا به شمار می رفت.
هرمان محیط خانوادگی و جو خشک و محافظه کارانه ی آن را غیر قابل تحمل می یافت. در همان کودکی شروع به سرکشی و بی تابی کرد تا آن جا که پدر و مادرش به این نتیجه رسیده بودند او را به پرورشگاه بسپارند. هرمانی برای مدتی دست از لجاجت برداشت اما این آرامش دوام چندانی نداشت.
در سیزده سالگی او را به مدرسه ای خصوصی در گوپینگن فرستادند تا برای ورود به مدرسه ای پروتستان آماده شود. اما همین که در سال 1892 به مدرسه ی مذهبی وارد شد. بی قرار شد، دچار سردرد شد و از مدرسه فرار کرد.
والدینش او را به آسایشگاه روانی کودکان فرستادند هسه در آن جا هم زیر بار معالجه پزشکان نمی رفت. تصور می کرد پدر و مادرش از او دل کنده اند چنان که اقدام به خودکشی کرد. او در سال 1893 به خانه باز گشت و پس از دو سال توانست بر بد خلقی اش غلبه کند. مدتی در کارخانه ی ساعت سازی و کتاب فروشی کارورزی کرد. به کتاب خواندن علاقه بسیار داشت و در این اندیشه بود که نویسنده و شاعر شود.
در سال 1895 اجازه یافت که از خانواده دور شود. او به توبینگن رفت و شاگرد کتاب فروشی شد. در همین دوره توانست نویسندگی را دنبال کند. اولین مجموعه شعرش «ترانه های رمانتیک» و پس از آن اولین مجموعه داستانش را در همین دوره منتشر کرد.
هرمان هسه، در سال 1899 به بازل در سوئیس رفت. و به مدت پنج سال در یک کتاب فروشی مشغول به کار شد. اولین رمانش «پیتر کامنتسنید» را در همین دوران منتشر کرد.....
زندگی هشتاد و پنج ساله ی هرمان هسه بسیار پر فراز نشیب است چنان که روایت مختصر آن نیز از حوصله ی این نوشتار کوتاه بیرون است. با این حال، از آن جا که زندگی و سلوک شخصی این نویسنده در آثارش بازتاب گسترده ای داشته؛ بهتر است هر خواننده ی کوشایی از آشنایی با زندگی او غفلت نورزد.
هسه به فرهنگ و تمدن هند و چین شوق وافری داشت. رمان مشهور «سیذارتا» ثمره ی علاقه ی عمیق او به فرهنگ و فلسفه ی هند باستان است.
هرمان هسه در دوران حکومت نازی ها در آلمان مورد قهر رژیم هیتلر قرار گرفت. چنان که خوانندگان از خرید آثارش امتناع کردند و او در این دوران از لحاظ مالی مورد فشار قرار گرفت. هسه از معدود روشنفکرانی بود که همراه با رومن رولان با جنگ مخالفت کرد. و تجربه دو جنگ جهانی بسیار در روحیه و منش او موثر بود چنان که دوره ای طولانی دچار افسردگی شد.
در سال 1946 هسه به دریافت جایزه نوبل نائل گردید و در همان سال جایزه گوته ی شهر فرانکفورت به او اهدا شد. هرمان هسه در سال 1962 در سوئیس درگذشت.
شاهکارهای او در داستان نویسی عبارتند از: گرگ بیابان، نارتسیس و گلدموند، سیذارتا و بازی مهره شیشه ای که همه ی آنها به فارسی ترجمه شده اند.
«شخصیت های آثار هسه کسانی هستند که می خواهند وجود خود را به صورتی عمیق بشناسند و برای شناخت درون از برابر هیچ تجربه ای هر قدر دشوار و وحشتناک، کنار نمی روند و پیوسته در حال تحقیق به سر می برند.» این پیچیدگی شخصیت ها که همواره در جستجوی خویشتن خویش هستند موجب شده درک آثار هسه دشوار شود هر چند روایت داستان های او به آسانی برای خواننده قابل درک است.
برشی از سیذارتا (ترجمه ی سروش حبیبی)
سیذارتا به جنگل می رفت و از شهر بسیار دور شده بود. فقط یک چیز را به یقین می دانست و آن این که دیگر بازگشتی برایش نیست و راهی که سال های بسیار می رفته است به پایان رسیده است و او این سفره را تا حد تهوع خورده و این جام را تا قطره ی آخر سرکشیده است. مرغ خوشخوانی که در قفس سینه داشت مرده بود. گردنش در بند سانسارا افتاده بود و بیزاری و مرگ را از همه سو به درون خود مکیده بود، چنان که اسفنجی آب را در حد اشباع. جام جانش از بیزاری و نکبت مرگ پر شده بود، در دنیا دیگر چیزی نبود که دل او را به سوی خود بکشد و شادش کند و تسلایش بخشد.
با اشتیاق آرزو داشت که هیچ از خود نداند، بی خبر باشد و بیاساید و بمیرد، صاعقه ای بر سرش فرود آید و نابودش کند! ببری پیدا شود و او را بدرد. آیا شرابی، یا خود زهری نبود که او را از خود بی خبر کند و فراموشی و خواب آورد، خوابی که بیداری به دنبال نداشته باشد؟
آیا پلیدی ای بود که خود را به آن نیالوده باشد؟ دیوانگی یا گناهی بود که مرتکب نشده باشد؟ جانش همه سفاهت و بی بری بود. آیا ادامه ی زندگی ممکن بود؟ چگونه ممکن بود که نفس در پی نفس دیگر به سینه کشد و از سینه بیرون دمد؟ آیا این مدار را طی نکرده بود؟ آیا این دور برای او بسته نشده بود؟...
گزیده آثار هسه به فارسی
گرگ بیابان، ترجمه ی کیکاوس جهانداری، انتشارات اساطیر، چاپ چهارم: 1388
نارتسیس و گولدموند، ترجمه ی سروش حبیبی، نشر چشمه، چاپ اول: 1384
گرترود، ترجمه ی شهلا حمزاوی، نشر چشمه، چاپ اول: 1381
سیذارتا، ترجمه سروش حبیبی، انتشارات ققنوس، چاپ اول: 1385
داستان دوست من، ترجمه سروش حبیبی، انتشارات ققنوس، چاپ اول: 1382
درباره هسه
شناختی از هرمان هسه، رضا نجفی، انتشارت کاروان، چاپ اول: 1387
هرمان هسه، تئودور تسیالکوفسکی، نشر ماهی، چاپ اول: 1389
تاریخ انتشار: ۱۲ تير ۱۳۹۵ - ۱۷:۰۲
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 43]