تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):برترین عبادت مداومت نمودن بر تفکر درباره خداوند و قدرت اوست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798420457




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بررسی علل تداوم غیبت امام زمان در دوران شکوفایی دولت‌های شیعی - بخش اول بررسی دولت‌های شیعی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: بررسی علل تداوم غیبت امام زمان در دوران شکوفایی دولت‌های شیعی - بخش اولبررسی دولت‌های شیعی
خبرگزاری فارس: بررسی دولت‌های شیعی
در نیمۀ سده‌های سوم و چهارم هجری، شیعیان با دو مسئلۀ اساسی روبه‌رو شدند؛ نخست شیعیان امامی از دیدار امام خویش محروم ماندند و جریان غیبت برای امامشان پدید آمد.

  چکیده
در نیمۀ سده‌های سوم و چهارم هجری، شیعیان با دو مسئلۀ اساسی روبه‌رو شدند؛ نخست شیعیان امامی از دیدار امام خویش محروم ماندند و جریان غیبت برای امامشان پدید آمد. در عرصۀ سیاسی نیز دولت‌هایی نوظهور در جهان اسلام به وجود آمدند که گرایش آشکاری به تشیع داشتند و بیشتر این دولت‌ها بر این گمانه تکیه داشتند که باید باورهای شیعیان در عرصۀ اجتماعی حاکم شود؛ حتی برخی از آنان آشکارا مدعی امامت امام عصر(عج)بودند. به همین دلیل این گمانه تقویت می‌شد که با توجه به تحول پدید آمده، امام شیعیان به زودی ظهور خواهد کرد و زمام حکومت را به دست خواهد گرفت. این نظریه از آن‌رو بااهمیت است که از جمله شرایط ظهور آن حضرت، آماده بودن دولت‌ها و ملت‌ها ذکر شده است؛ امری که به ظاهر در آن زمان فراهم شده بود، اما آن بزرگوار ظهور نکردند.
از این‌رو، نوشتار حاضر در پی آن است که غایب شدن امام زمان(عج)را در عصری که پدیدۀ ظهور دولت های قدرتمند شیعی و گسترش فکری و جغرافیایی آنان در سراسر جهان اسلام رخ نموده را بررسی کند و به این مسئله بپردازد که چرا آن حضرت در آن زمان که به ظاهر همۀ شرایط به نفع شیعیان بود، از پس پردۀ غیبت خارج نشد. به همین دلیل لازم است ابتدا فضای سیاسی آن عصر ترسیم گردد و از چگونگی ظهور و افول دولت‌های شیعی بحث شود، سپس روابط سیاسی و اجتماعی دولت های شیعی با یکدیگر مورد بررسی قرار گرفته و به انگیزۀ  رهبران این دولت ها در چگونگی دست‌یابی آنان به قدرت اشاره خواهد شد. همچنین به این مهم خواهیم پرداخت که افزون بر تشتت آرای این دولت‌ها نسبت به پدیدۀ مهدویت، انگیزۀ این حکومت‌ها نیز به طور عمده فرای مذهب بوده و باورمندی آنان به پدیدۀ منجی بسیار کم‌رنگ بوده است.
بررسی اجمالی دولت‌های شیعی از نیمه دوم سدۀ سوم تا اواخر سدۀ چهارم هجری
نخست لازم است به آغاز و سرانجام سیاسی دولت های شیعی در آن عصر پرداخته شود، وچگونگی فراز و فرود آن‌ها بیان گردد.
1. علویان طبرستان (250-316ق)
این حکومت در منطقه شمال ایران، در سرزمینی که به آن طبرستان گفته می‌شد رشد کرد. طبرستان واقع در جنوب و جنوب شرقی دریای خزر است و شهرهای متعددی دارد. شهر آمل مقر حکومت سلاطین محلی طبرستان بوده است (پیشاوری، بی‌تا: 144 - 145).
اعراب مسلمان در زمان خلیفه دوم وارد طبرستان شدند (طبری، بی‌تا: ج3،ص153؛ همچنین نک: خضری 1384، ج2، 4)، با این حال هیچ‌گاه نتوانستند بر آن منطقه حاکمیتی داشته باشند. با ورود اعراب به طبرستان، مردم آن سامان با اسلام آشنا شدند و همین امر سبب پذیرش علویان توسط مردم طبرستان شد؛ زیرا علویان با دستگاه خلافت مخالفت می‌ورزیدند و مردم طبرستان و دیلم نیز با ایشان هم‌عقیده بودند.
پیش از ورود علویان، حکومت های مستقل و نیمه‌مستقل محلی بر طبرستان حکومت می کردند (مرعشی، 1361: 19). این منطقه به طور معمول از سیطره  خلافت اموی و عباسی خارج بود و سالیانه به خلفا خراج پرداخت می کرد.
اولین فرد علوی که در این منطقه علیه خلافت عباسی اقدام کرد، یحیی بن عبدالله محض (172ق) بود که حکومت های محلی نیز از او پشتیبانی کردند. البته این اقدام یحیی به درگیری نینجامید و وی حاضر به پذیرش صلح با هارون‌الرشید (193ق) شد و پس از مدتی به گونه‌ای‌ مرموز در زندان هارون درگذشت (ابن‌طقطقی، 1367: 265).
پس از ستم بسیاری که بر مردم این منطقه رفت، آنان به عنوان تظلم‌خواهی، از سیدی علوی به نام محمد بن ابراهیم برای قیام علیه عباسیان کمک خواستند؛ اما وی نپذیرفت و آنان را به داماد خویش حسن بن زید رهنمون کرد و او دعوت مردم را پذیرفت (ابن‌اسفندیار، بی‌تا: 229). وی در سال 250ق در مسجد جامع چالوس بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) از مردم بیعت گرفت و به داعی کبیر مشهور شد (مرعشی، 1361: 130).
او سپس شهرهای مسیر خود را از وجود نیروهای طاهریان پاکسازی کرد و توانست شهر آمل را به تصرف خود درآورد (ابن‌اسفندیار، بی‌تا: 230). داعی حتی توانست ری را تصرف کند و حدود متصرفات خویش را از جرجان نیز بگذراند (طبری، بی‌تا: ج9، 474). او بعدها از یعقوب لیث صفار شکست خورد، اما توانست مجدداً طبرستان را تصرف کند. وی در سال 270ق درگذشت (ابن‌اثیر، 1407: ج6، 249).
پس از حسن بن زید، داماد او سید ابوالحسن از مردم آمل برای خویش بیعت گرفت و خزانه‌های داعی را غارت کرد اما محمد بن زید _ برادر حسن _ او را شکست داد و بر جای برادرش نشست (ابن‌اسفندیار، بی‌تا: 251). محمد بن زید در سال 287ق از امیران سامانی شکست خورد و کشته شد. بدین ترتیب حکومت اولیه علویان طبرستان از هم پاشید و سامانیان به آن منطقه دست یافتند (همو: 256).
پس از محمد بن زید، یکی دیگر از سادات به نام حسن بن علی (اطروش) معروف به ناصر کبیر، به طور مخفیانه شروع به تبلیغ کرد. وی شاگردانی را تربیت می کرد و به مناطق مختلف می فرستاد و بعدها در دوره حکومت خود توانست بسیاری از مردم را که زرتشتی بودند، مسلمان کند (مرعشی، 1361: 144). به سبب همین آشنایی مردم با ناصر کبیر، پس از ستم فراوان سامانیان بر آن دیار، مردم او را به قیام تشویق کردند. وی نیز با کمک نیروهای آماده خویش، کارگزاران سامانی را از ‌آن‌جا اخراج کرد و بر طبرستان تسلط یافت (ابن اسفندیار، بی‌تا: 268). پس از مدتی حسن بن قاسم علوی (316ق) علیه او شورید و زندانی‌اش کرد (همو: 79)، اما بار دیگر اوضاع به نفع ناصر کبیر تغییر کرد و حکومت را به دست آورد.
بعدها ناصر اطروش، حکومت را به حسن بن قاسم که به داعی صغیر مشهور شد، تفویض کرد و خود به امور دینی پرداخت و در سال 304ق درگذشت (همو: 275).
در این میان، ابوالقاسم جعفر _ پسر ناصر اطروش _ سر از فرمان داعی صغیر برتافت (همو: 276). جعفر نزد حاکم ری رفت و او را علیه داعی صغیر به قیام دعوت کرد و متعهد شد به نام امیر سامانی خطبه بخواند و شعار عباسیان را زنده کند (مرعشی، 1361: 150).
حاکم ری نیز طبرستان را تصرف کرد و داعی صغیر به گیلان گریخت. حکومت جعفر بیش از هفت ماه تداوم نداشت؛ زیرا داعی صغیر به کمک مردم ناراضی توانست مجدداً بر طبرستان تسلط یابد. رفته‌رفته دیگر فرزندان ناصر اطروش سر به شورش نهادند، به طوری که داعی صغیر به یکی از حاکمان محلی پناه برد و او نیز داعی را به حاکم ری تحویل داد، اما داعی بار دیگر آزاد شد و توانست طبرستان را فتح کند. به هر روی، زد و خوردهای شدید علویان با یکدیگر و از طرفی فشار سامانیان، سبب تضعیف دولت داعی صغیر و فرارهای پی‌درپی وی شد. سرانجام داعی در درگیری با اسفار بن شیرویه به سال 316ق کشته شد و حکومت علویان به سرانجام خود رسید.
2. اسماعیلیه (فاطمیان)
اسماعیلیه یکی از فرقه های شیعیان است که پس از امام صادق(ع)(148ق) به امامت فرزند بزرگ ایشان معتقد شدند. اسماعیل (145ق) در زمان پدر وفات کرد، اما عده ای از شیعیان بر این اساس که امامت حق فرزند بزرگ است، از او روی برنگرداندند (نوبختی، 1353: 67 - 69).
اسماعیلیه خود به دو گروه تقسیم شدند؛ عده ای مرگ وی را نپذیرفتند و معتقد شدند که اسماعیل، همان قائم و مهدی موعود است. این دسته به اسماعیلیۀ خالصه شهره شدند. عده ای دیگر نیز با پذیرش مرگ اسماعیل، به امامت و غیبت فرزندش محمد معتقد شدند و به اسماعیلیه مبارکیه شهرت یافتند (اشعری قمی، 1361: 80 - 81).
فاطمیان مصر از فرقه اسماعیلیه مبارکیه بودند که به صورت پنهانی به دعوت خویش ادامه دادند تا آن‌که عبیدالله المهدی توانست در سال 297ق در شمال آفریقا حکومت تشکیل دهد (مقریزی، 1416: ج1، 54).
ابوعبدالله شیعی یکی از داعیان فاطمی، دولت اغالبه _ که دست‌نشاندۀ عباسیان در مغرب بود _ را از میان برداشت و عبیدالله المهدی را به مغرب دعوت کرد (ابن‌خلدون، 1408: ج4، 47). وی نیز به همراه پسرش حرکت کرد و در سلجماسه توسط حاکم آن شهر دستگیر و زندانی شد (مقریزی، 1416: ج1، 60). در سال 296ق ابوعبدالله شیعی به آن شهر حمله کرد و حکومت بنی‌مدرار را از میان برداشت. او عبیدالله المهدی را به مغرب برد و عبیدالله در ‌آن‌جا حکومت فاطمیان را تأسیس کرد. در سال‌های بعد، مصر نیز بر تصرفات حکومت فاطمیان افزوده شد (ابن‌اثیر، 1407: ج7، 309).
در زمان عبیدالله المهدی، بین قرامطه و فاطمیان اختلاف رخ داده همین امر سبب شد عباسیان از آن استفاده کنند و حملات سهمگینی بر فاطمیان وارد آورند (همو: 326).
این حکومت پس از انشقاق عقیدتی که در اواخر سدۀ پنجم هجری بین اسماعیلیه رخ داد، به دو شاخه مستعلویه و نزاریه تقسیم شد. گسست عقیدتی فاطمیان و نیز درگیری های سیاسی درونی آنان، اسباب تضعیفشان را فراهم کرد و سرانجام در سال 565ق به دست صلاح الدین ایوبی منقرض شدند (ابن‌خلدون، 1408: ج4، 15).
3. قرامطه (286-439ق)
حسین اهوازی را پایه‌گذار نهضت قرمطی می دانند. وی توانست بر شخصی به نام حمدان بن اشعث اثر بگذارد. درباره نسب حسین گفته شده که وی همان حسین بن احمد بن عبدالله بن محمد بن اسماعیل است (مقریزی، 1416: ج2، 181) که یکی از داعیان اسماعیلی به شمار می‌رود.
رهبران اسماعیلی از شکست های پی‌درپی قیام سادات حسنی آموخته بودند که بدون آمادگی سیاسی و نظامی نمی توان دست به اقدامی زد. از این‌رو مصمم شدند برای وصول به قدرت، به تلاش های تدریجی و پنهان سیاسی و نظامی دست زنند و سرانجام، پس از حدود یک قرن فعالیت، ناگهان در اواسط قرن سوم هجری با نام قرامطه در صحنه تاریخ ظاهر شدند (طبری، بی‌تا: ج1، 23).
اولین اخبار دربارۀ این فرقه به حمدان بن اشعث مربوط می شود که پس از پذیرش دعوت حسین اهوازی عهده دار تبلیغ در سواد کوفه شد و تبلیغ مهدویت محمد بن اسماعیل را آغاز کرد و داعیانی به اطراف گسیل داشت (نوبختی، 1353: 72).
نخستین برخورد جدی دستگاه خلافت با قرامطه در سال 284ق در زمان معتضد عباسی (279-289ق) گزارش شده است. در این زمان نهضت قرمطیان در بحرین، ایران و شمال آفریقا رشد محسوسی کرده بود (نک: زکار، 1407: فصل2). گفته شده عنصر اصلی که سبب ورود قرامطه به بحرین شد، ابوسعید جنابی بوده است، هرچند گزارش های دیگری نیز وجود دارد (نک: سرداری، 1389).
پیش از مأموریت ابوسعید در بحرین، فردی به نام ابوزکریا طمامی در آن منطقه مستقر بود و هنگامی که ابوسعید او را شناخت، بنابر برخی از اقوال وجود داعی دیگر را برنتافت و وی را به قتل رساند (نصیبی، 1938: 295). برخی نیز گفته‌‌اند او را زندانی کرد و او در زندان درگذشت (مسعودی، 1357: 295).
منابع تاریخی، زمان ظهور ابوسعید در بحرین را سال 286ق گزارش کرده اند که با همراهی بدویان، سپاهی گرد آورد و به سرکوب مخالفان پرداخت (ابن‌جوزی، 1412: 402)؛ چنان‌که عده ای از بیم جان تسلیم شدند و گروهی به شهرهای اطراف گریختند. ابوسعید پس از مدتی هجر را نیز تسخیر کرد و بر سراسر جزیره بحرین مسلط شد. وی بعدها توانست یمامه را نیز تصرف کند (مقریزی، 1416: 543). ابوسعید در سال 300 یا 301ق به دست غلام اسلاوی خود کشته شد (همو: 545).
پس از او پسرش سعید بر تخت وی نشست (ابن‌اثیر، 1407: 121). سعید پس از یک دهه توسط برادرش ابوطاهر (332ق) عزل شد و خود ابوطاهر بر جای وی تکیه زد. وی تحرکات خود را در سال 311ق با حمله به بصره آغاز کرد و شبانه وارد این شهر شد و والی شهر و تعدادی از مردم را به قتل رساند. او سال بعد به حُجاج حمله کرد و شماری از آنان را کشت (ابن‌جوزی، 1412: 239). ابوطاهر در سال بعد نیز به حُجاج حمله کرد و غارت کوفه را به آن افزود و در مدت یک هفته تسخیر شهر، اموال بسیاری را به غنیمت برد (همو: 248). این عمل وی به اندازه ای سهمگین بود که در سال بعد، هیچ کاروانی از کوفه عازم حج نشد (ابن‌تغری بردی، بی‌تا: 215). وی بعدها به بغداد حمله کرد و تا دروازه های شهر نیز پیش رفت.
ابوطاهر در سال 315ق عمان را فتح کرد. در سال بعد نیز حملاتی سنگین به رحبه داشت و اهالی آن را از دم تیغ گذارند. همچنین در همان سال به قرقیسیه و ورقه نیز تاخت و عده ای را کشت (رازی، 1416: ج5، 357؛ همچنین نک: سرداری، 1389: 66).
در سال 317ق مشهورترین اقدام ابوطاهر صورت گرفت. او در در هشتم ذی‌الحجه به همراه یاران خویش وارد مکه شد و حُجاج را در مسجدالحرام کشت و سپس چاه زمزم را از اجساد آنان پر کرد (سرداری، 1389: 74 - 75).
ابوطاهر در رمضان 332ق درگذشت. وی پس از پدرش ابوسعید، رکن اصلی سلسلۀ قرامطه به شمار می رفت و مرگش باعث افول شدید تحرکات قرامطه شد.
در تاریخ قرامطۀ بحرین _ که فراز و فرود آن وابستگی بسیاری به ویژگی‌های فردی رهبرانش داشت _ تنها سه تن خبرساز شدند: ابوسعید (301ق)، ابوطاهر (332ق) و برادرزاده اش حسن اعصم (366ق) که در مجموع حدود سی سال از تاریخ نسبتاً طولانی قرامطه را به خود اختصاص داده اند و این دولت در دیگر زمان‌ها در حاشیه بود (همو: 80). درباره سقوط این دولت، نقل های بسیاری شده است؛ در عین حال، این سلسله در قرن پنجم هجری توسط عیونیه نابود شد (همو: 97).
4. حمدانیان (293 - 394ق)
نسب حمدانیان از بنی‌تغلب _ از قبیله‌های بزرگ عرب _ است که در جزیره _ از سرزمین‌های شمال عراق _ و موصل سکونت داشتند (ابن‌خلکان، 1367: ج1، 175؛ همچنین نک: سامر، 1380: 35). حمدانیان ابتدا با خوارج هم‌پیمان بودند و علیه خلافت عباسی وارد جنگ شدند و پس از آن‌که پدر حسین بن حمدان به دست معتضد عباسی افتاد، خوارج علیه عباسیان شورش کردند (ابن‌اثیر، 1407: ج7، 471). حسین بن حمدان (306ق) به خلیفه عباسی قول داد که هارون بن عبدالله خارجی _ یعنی هم‌پیمان پدر خویش _ را دستگیر کند و به عباسیان تحویل دهد (همو: 473). سپس وی از سوی خلیفه عباسی برای مبارزه با بنی دُلَف به دیار جبل فرستاده شد (سامر، 1380: 56). او به دستور خلیفه با قرامطه درگیر شد و پس از آن به صاحب الشامه _ یکی از رهبران قرامطه _ برخورد و او را سرکوب کرد (طبری، بی‌تا: ج8، 225). وی بعدها نیز به دستور خلیفه عباسی بارها با قرامطۀ اسماعیلی درگیر شد (همو: 249). او در سال 292ق به جنگ با طولونیان مصر فرستاده شد، هرچند پیشنهاد حکومت آن سرزمین را نپذیرفت (سامر، 1380: 262).
حسین بن حمدان پس از مرگ مکتفی (289-295ق) از خلافت المتقدر (295-320ق) عباسی ناراضی شد و کوشید عبدالله بن معتز خلیفه شود. از این‌رو به توطئه‌چینی و قتل برخی افراد پرداخت. وی حتی عباس بن الحسن (316ق) وزیر را کشت و قصد داشت مقتدر عباسی را نیز به قتل رساند (طبری، بی‌تا: ج8، 251). در ابتدای قرن چهارم ابوالهیجاء عبدالله بن حمدان (317ق) _ برادر حسین بن حمدان - علیه خلیفه شورش کرد که البته دیر نپایید که تسلیم شد (ابن‌اثیر، 1407: ج8، 76) و حسین و پسرش نیز تسلیم مونس خادم شدند (سامر، 1380: 72 - 73). حسین بن حمدان در سال 306ق در زندان به طرز مرموزی از دنیا رفت (ابوفراس، 1944: ج2، 130) و پس از وی، حمدانیان به دو شاخه اصلی تقسیم شدند.
الف) حمدانیان موصل
حاکمیت آنان بر موصل از سال 293ق آغاز شد و تا سال 386 به درازا کشید. در سال 293 ابو الهیجاء توسط مکتفی عباسی به حکومت موصل منصوب شد (ابن‌خلکان، 1367: ج1، 175). وی پس از مکتفی و در عهد مقتدر (295-320ق) همچنان حاکم آن منطقه بود تا آن‌که وقتی در سال 317ق در توطئه ای علیه مقتدر شرکت داشت، کشته شد. پس از او عباسیان حکومت را به پسرش حسین(358ق) سپردند (ابن‌اثیر، 1407: ج8، 67) .
حسین _ که به ناصر الدوله مشهور شده بود _ در سال 323ق عموی خود را به قتل رساند (همو: 209). وی در یک اقدام پنهانی با خلیفه، ابن رائق _ وزیر عباسیان _ را نیز نابود کرد (همو: 382). ناصر برای کاهش دادن هزینه جاری دولتش، در اقدامی غیرمنتظره، عده ای از زندانیان را کشت، عده ای را کور کرد و عده ای را نیز آزاد کرد (صولی، 1935: 232).
پس از روی کار آمدن آل بویه و ورود معزالدوله دیلمی (357ق) میان آن‌ها و حمدانیان درگیری شدیدی پدید آمد (ابن‌خلکان، 1367: ج2، 91). گفتنی است میان آل بویه و حمدانیان بارها قرارداد صلح بسته شد و هرگاه ناصرالدوله (358ق) از ناحیه بغداد احساس ضعف می کرد از عمل به شروط قرارداد امتناع می ورزید (سامر، 1380: 148). به سبب همین عهدشکنی‌های متعدد، معزالدوله وی را از حکومت عزل کرد و پسرش ابوتغلب(369ق) را جای پدرش گماشت (ابن‌اثیر، 1407: ج2، 217). پس از وی، فرزندانش به شدت با یکدیگر درگیر شدند و همین امر، فروپاشی آنان در سال 386ق توسط آل بویه را سرعت بخشید (سامر، 1380: 151 - 152).
ب) حمدانیان حلب
سیف‌الدوله توسط برادرش ناصرالدوله والی نصیبین شد، اما به آن راضی نبود (همو: 225) و بعدها برادرش به او اجازه داد تا به شام بتازد. وی نیز به کمک برادر خویش توانست حلب را تصرف کند (حلبی، 1370: 111).
سیف‌الدوله بارها با اخشیدیان جنگید و بعدها نیز با قرامطه _ که عده ای از آنان در سرزمین وی طغیان کرده بودند _ درگیری پیدا کرد (ابن‌اثیر، 1407: 221). او در سال 356ق به
مرگ طبیعی از دنیا رفت و بعد از وی، پسرش ابوالمعالی (381ق) بر جای پدر نشست (سامر، 1380: 238).
حمدانیان بارها با فاطمیان درگیر شدند و حتی قرامطه را به جنگ با آنان تشویق می کردند. اما به سبب همین دشمنی، خود تبدیل به مبلغان قرمطی شده بودند (ابن‌تغری بردی، بی‌تا: ج4، 334). سرانجام این دولت شیعی در سال 414ق توسط فاطمیان نابود شد (ابن‌اثیر، 1407: ج9، 94).
5. آل بویه
سرزمین های جلگه ای دریای خزر را گیلان می گفتند. در این میان به ناحیه کوهستانی این منطقه دیلم گفته می شد (مقدسی، 1411: ج2، 518). در حوالی همین منطقه، علویان اولین حکومت شیعی را به وجود آوردند و سبب گسترش اسلام شیعی در این منطقه شدند (ابن‌اسفندیار، بی‌تا: 228). آل بویه فرزندان ابوشجاع بودند (ابن‌طقطقی، 1367: 378) که از راه ماهی‌گیری روزگار می گذراند. ابوشجاع سه پسر داشت که بعدها حکومت آل بویه را تأسیس کردند. آنان علی، حسن و احمد نام داشتند که سپس به ترتیب به عمادالدوله، رکن‌الدوله و معزالدوله شهره شدند.
در ابتدا آنان در لشکر حسن بن علی معروف به الناصر الی الحق (304ق) و حسن بن قاسم _ معروف به داعی صغیر _ به فرماندهی رسیدند (جعفریان، 1375: ج1، 335). داعی صغیر توانست بر طبرستان، ری، قزوین، زنجان، قم و ابهر تسلط یابد (ذهبی، 1410: ج4، 278). از این‌رو حساسیت حکومت عباسی را برانگیخت و المقتدر _ خلیفه عباسی _ (295-320ق) به سامانیان اعتراض کرد و سامانیان نیز اسفار بن شیرویه (317ق) را به جنگ داعی صغیر فرستادند و او نیز داعی را به قتل رساند (رازی، 1416: ج5، 231 - 232).
پس از مدتی، اسفار خود علیه سامانیان شد و برای به زیر فرمان آوردن یکی از شاهان دیلم، مرداویج بن زیار (322ق) _ سرسلسۀ آل زیار، که یکی از سران سپاه وی بود _ را به آن ناحیه فرستاد. اما مرداویج خود علیه خداوندگار خویش طغیان و سپس فرار کرد و اسباب کشته شدن اسفار را فراهم نمود. در این میان فرزندان بویه نیز هر از چند گاهی به واسطه قدرت و ضعف، فرماندهان خویش را عوض می کردند. مرداویج همۀ متصرفات اسفار را به دست گرفت و همین امر نیز سبب نزدیکی براداران بویه به او شد (ابن‌اثیر، 1407: ج7، 42 - 43).
مرداویج آنان را گرامی داشت و فرمانداری کرج ابی‌دُلَف (تقریباً اراک امروزی) را به آنان واگذار کرد. اما به زودی پشیمان شد و به وشمگیر _ که برادران بویه نزد او بودند _ نامه نوشت تا فرمان ولایت را از آنان بگیرد. اما از آن‌جا که عمید _ وزیر وشمگیر _ در زمرۀ دوستان علی درآمده بود، به وی اطلاع داد و علی نیز به طرف کرج رفت و حکومت ‌آن‌جا را تصاحب کرد. وی سپس آهنگ اصفهان کرد و توانست اموال ‌آن‌جا را تصاحب کند. او پس از مدتی وارد ارّجان شد (رازی، 1416: ج5، 375) و‌ سپس به سمت شیراز حرکت کرد و توانست یاقوت را شکست دهد و شیراز را به تصرف خود درآورد، و این آغازی برای حکومت برادران بویه شد (همو: 380 و 394). این اقتدار زمانی بیشتر شد که مرداویج _ دشمن اصلی علی _ توسط سربازان خویش کشته شد (همو: 400، 402، 411، 417).
علی طبق توافقی که با خلیفه عباسی انجام داد، متعهد شد هر سال هشت میلیون درهم به خلیفه بدهد و در مقابل، خلعت و فرمان فارس را بگیرد. وی با فریب دادن نماینده خلیفه، خلعت و فرمان را از او گرفت و درهمی به خلیفه عباسی پرداخت نکرد (همدانی، 1961: 292 - 293). علی در سال 334 حکومت آل بویه را تشکیل داد و در سال 338ق از دنیا رفت (ابن‌اثیر، 1407: ج7، 230).
برادر دیگر او حسن رکن الدوله توانست اصفهان را به تصرف خود درآورد (همو: 116). البته این تصرف بعد از درگیری های سنگین علیه سامانیان و آل زیار نصیب آل بویه و رکن‌الدوله شد. وی اوضاع عراق را _ که به سبب قدرت‌طلبی پسرش عضد الدوله نابسامان شده بود، آرام کرد و در سال 366 درگذشت (همو: 364).
احمد معزالدوله پسر سوم ابوشجاع ماهی‌گیر و از برادران معروف آل بویه بود که توانست به کمک برادران بزرگ‌تر خود، سیرجان و سپس بَم را تصرف کند. او با علی بن کلویه _ سردار کوچ و بلوچ _ پیمان صلح بست، اما احمد در این کار به وی خیانت کرد و خود در مصاف با سردار کوچ شکست خورد. بار دیگر علی بن کلویه از وی گذشت و او را به خاطر برادرش علی عمادالدوله بخشید. احمد برای بار دوم به علی بن کلویه خیانت کرد و او را شکست داد (رازی، 1416: ج5، 463 و 467). در سال 334ق احمد به کمک برادرش به بغداد حمله‌ور شد و بعد از چند بار پیروزی و شکست، آن شهر را فتح کرد (همو: 469). مستکفی _ خلیفه عباسی _ (334ق) چاره‌ای جز اظهار اطاعت نداشت و به احمد لقب معزالدوله داد (ابن‌اثیر، 1407: ج7، 135).
پس از مدتی کوتاه، احمد معزالدوله، مستکفی را از خلافت عزل کرد و او را به زندان انداخت و به چشمان وی میل کشید و خلیفه نیز پس از سه روز درگذشت (ذهبی، 1410: ج4، 277). احمد پس از آن بر ناصرالدوله حمدانی شیعی تاخت و توانست او را سرکوب کند (همدانی، 1961: 366). همچنین با قرمطیان اسماعیلی درگیر شد (ابن‌اثیر، 1407: ج7، 185) که این درگیری ها در سال های متمادی صورت پذیرفت (همو: 258). وی پس از درگیری با قرمطیان بیمار شد و در سال 357ق از دنیا رفت.
پس از برادران بویه، عضدالدوله حاکم بلامنازع آل بویه شد. در تاریخ آل بویه، وی قدرتمندترین حاکم این خاندان به شمار می‌رود که پس از عموی خود _ عمادالدوله _ به حکومت رسید (رازی، 1416: ج6، 160). او توانست پسرعمویش عزالدوله بختیار (367ق) را برکنار کند و پس از مدتی به قتل برساند و خود حاکم عراق و شیراز گردد (ابن‌جوزی، 1412: ج14، 252). این کار وی آغازی برای درگیری‌های طولانی در خاندان بویه شد. عضدالدوله در سال372ق درگذشت (همو: ج14، 289).
پس از مرگ برادران بویه، عموزادگان همواره با هم به جنگ پرداختند و خون یکدیگر را بر زمین ریختند تا سرانجام در سال 447ق سلجوقیان با تصرف بغداد طومار حکومت آل بویه را در هم پیچیدند (همو: ج15، 267).
آن‌چه در این بخش مهم به نظر می‌آید، این است که گرایش  شیعی خاندان بویه به کدام گونه از اقسام تشیع تعلق داشت؟ بی‌تردید آل بویه با توجه به خاستگاه خویش که منطقه دیلم بود، زیر نفوذ تبلیغات سادات زیدی شیعه بودند؛ چنان‌که بعدها نیز در تقویت تشیع فعالیت زیادی انجام دادند.
چنان‌که نقل شده، معزالدوله بنا داشته حکومت را به یکی از علویان زیدی واگذار کند. (همدانی، 1961: 354) همچنین گفته شده که وی یکی از علویان هم‌عصر خود را امام خویش می  دانست (مادلونگ، 1987: 110).
اگرچه به نظر می‌رسد آل بویه در ابتدا شیعۀ زیدی بوده اند، اما در ادامه راه با توجه به قرائن متعدد، شیعه امامی شده اند. این‌که این تغییر از چه زمانی و توسط کدام‌یک از آنان بوده، مشخص نیست (شیبی، 1374: 41 _ 42).
پرسش مهم این است ‌که چرا آل بویه حکومت را به یکی از علویان زیدی یا یکی از فقهای شیعی واگذار نکردند؟ در این‌جا دو نظریه مطرح است:
1. از آن‌جا که عمدۀ جهان اسلام با گرایش اهل‌سنت روزگار می گذراندند و مشروعیت بی چون و چرای عباسیان را پذیرفته بودند، نمی توانستند حاکمیت شیعیان را بپذیرند، چنان‌که نقل شده تنها به سبب شعار نوشتن بر دیوار مساجد اهل‌سنت، چنان شورشی به پا شد که معزالدوله ناچار شد کیفیت آن شعارنوشت‌ها را تغییر دهد (ابن‌جوزی، 1412: ج14، 140). همچنین سامانیان به بهانه گرایش شیعی آل بویه، اختلافات سیاسی خود را با آنان به یک منازعۀ مذهبی (شیعه و سنی) تبدیل کردند (همو: ج15، 195 - 196).
2. نظریه دیگر آن است ‌که آل بویه به دنبال قدرت بودند و در این راه از هیچ کوششی _ چه به باطل و چه به حق _ دریغ نمی ورزیدند و چه‌بسا تبدیل کیش زیدی به امامی به همین مناسبت بوده است؛ یعنی تغییر گرایش آنان نیز تابع مصالح حکومتی بوده است. در این شرایط نمی‌توانستند حکومتی را که به زحمت برای خود پدید آورده بودند، به راحتی به دیگری واگذار کنند. منابع
_ ابن‌اثیر، علی بن ابی‌‌الکرم، الکامل فی التاریخ، تصحیح: محمد یوسف الدقاق، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1407ق.
_ ابن‌اسفندیار، محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، تصحیح: عباس اقبال، تهران، کتابخانه خاور، بی تا.
_ ابن‌تغری بردی، ابوالمحاسن، النجوم الزاهره فی ملوک، قاهره، وزاره الثقافیه و الارشاد القومی، بی‌تا.
_ ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی بن محمد، المنتظم فی تاریخ الامم والملوک، تحقیق: محمد و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412ق.
_ ابن‌خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن‌خلدون، تحقیق: سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، 1408ق.
_ ابن‌خلکان، شمس‌الدین، وفیات الاعیان، قاهره، بی‌نا، 1367ق.
_ ابن‌طقطقی، محمد بن علی، تاریخ فخری، ترجمه: محمد وحید گلپایگانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1367ش.
_ ابوفراس، الحارث بن سعید بن حمدان، دیوان ابی‌فراس، تحقیق: سامی الدهان، دمشق، 1363ق/1944م.
_ احمدی کچایی، مجید، جریان‌شناسی غلو در کوفه تا نیمۀ قرن دوم هجری، قم، دانشگاه باقرالعلوم، 1390ش.
_ آملی، اولیاءالله، تاریخ رویان، تصحیح: عباس خلیلی، تهران، بی‌نا، 1283ش.
_ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، قم، نشر ادب حوزه و کتاب‌فروشی اسلامی،1364ش.
_ اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات والفرق، تحقیق: محمدجواد مشکور، تهران، مرکز انشارات علمی و فرهنگی، 1361ش.
_ پیشاوری، ابویوسف ، حدود العالم من المشرق الی المغرب، به کوشش: منوچهر ستوده، تهران، کتابخانه طهوری، بی تا.
_ جاسم حسین، تاریخ سیاسی امام دوازدهم، ترجمه: سید محمدتقی آیت‌اللهی، تهران، امیرکبیر،1367ش.
_ جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن دهم هجری، قم، انتشارات انصاریان، 1375ش.
_ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای جوینی، تصحیح و کوشش: محمدعبدالوهاب قزوینی، تهران، نشر ارغوان، 1370ش.
_ حلبی (ابن‌العدیم)، ابوحفص کمال‌الدین عمر، زبده الحلب من تاریخ حلب، دمشق، نشر الدهان، 1370ق.
_ خضری، سید احمدرضا، تاریخ تشیع، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1384ش.
_، تاریخ در تشیع، قم، نشر معارف، چاپ اول، 391ش.
_ دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه: فریدون بدره‌ای، تهران، نشر فروزان، 1375ش.
_ ذهبی، شمس‌الدین محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، تحقیق: شعیب الأرنوط، بیروت، مؤسسه الرساله، 1410ق.
_ رازی (ابن‌مسکویه)، احمد بن محمد بن یعقوب، تجارب الامم و تعاقب الاهمم، تحقیق: ابوالقاسم امامی، تهران، انتشارات سروش، 1416ق.
_ راوندی، ابوالحسن سعید بن هبه الله، الخرائج والجرائح، تحقیق: موسسه الامام المهدی(عج)، قم، موسسه الامام المهدی(عج)، 1409ق.
_ زکار، سهیل، الجامع فی اخبار القرامطه، دمشق، دار حسان، چاپ سوم، 1407ق.
_ سامر، فیصل، دولت حمدانیان، ترجمه: علی‌رضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، پژوهشکده حوزه و دانشگاه (سمت)، 1380ش.
_ سرداری، مصطفی، بررسی دولت قرامطه از آغاز تا انقراض، قم، دانشگاه معارف، 1389ش.
_ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش: محمد بن فتح الله بدران، قاهره، مکتبه الانجلوس الحقریه، بی تا.
_ شیبی، مصطفی کامل، تشیع و تصوف، ترجمه: علی‌رضا زکاوتی قراگوزلو، تهران، امیرکبیر، 1374ش.
_ صدوق، محمد بن علی بن حسین بابویه، کمال الدین و تمام النعمه، ترجمه: منوچهر پهلوان، قم، مسجد جمکران، 1388ش.
_ صولی، ابوبکر محمد بن یحیی، الاوراق، قاهره، 1935م.
_ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، روائع التراث العربی، بی تا.
_ طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، نجف، مکتبه الحیدریه، 1380ق.
_ ، اختیار المعرفه الرجال (رجال کشی)، تصحیح: سید محمدحسن مصطفوی، تهران، دانشگاه تهران، 1341ش.
_ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه للحجه، ترجمه و تحقیق: مجتبی عزیزی، قم، مسجد جمکران، 1387ش.
_ عسقلانی، شهاب‌الدین احمد بن حجر، تهذیب التهذیب، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415ق.
_ قاضی، وداد، الکیسانیه فی التاریخ و الادب، بیروت، دارالثقافه، چاپ اول،1974م.
_ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالاسوه للطباعه و النشر، چاپ اول، 1418ق.
_ مادلونگ، ویلفرد، أخبار الأئمه الزیدیه، بیروت، مطبعه المتوسط، 1987م.
_ مرعشی، سید ظهیرالدین، تاریخ طبرستان و رومیان و مازندران، به کوشش: محمدحسین تسبیحی، تهران، شرق، 1361ش.
_ مسعودی، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی، التنبیه والاشراف، مصر، بی‌نا، 1357ق.
_ مروج الذهب و معادن الجوهر، مصر، بی‌نا، 1346ق.
_ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص، قم، المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید، 1413ق.
_ مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفه الأقالیم، مصر، مکتبه مدبولی، 1411ق.
_ مقریزی، احمد بن علی، اتغاظ الحنفاء بأخبار الائمه الفاطمیین الخلفاء، تحقیق: جمال‌الدین شیال، قاهره، بی نا، 1416ق.
_ مقریزی، تقی‌الدین احمد بن علی بن عبدالقادر بن محمد، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، مصر، بولاق، 1270ق.
_ نصیبی، ابوالقاسم محمد بن حوقل، صوره الارض، بیروت، دارصار، افست لیدن، 1938م.
_ نعمانی، ابوعبدالله محمد بن ابراهیم بن جعفر کاتب، کتاب الغیبه، ترجمه: محمد فربودی، قم، انتشارات انتخاب اول، چاپ اول، 1390ش.
_ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ترجمه: محمدجواد مشکور، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1353ش.
_ نوبری، شهاب‌الدین احمد بن عبد الوهاب، نهایه الارب فی فنون الادب، قاهره، دارالکتب القومیه، چاپ اول، 1433ق.
_ همدانی، محمد بن عبدالملک، تکمله تاریخ الطبری، بیروت، مطبعه الکاتولیکه، 1961م.‌ݣ نویسندگان: نعمت‌الله صفری فروشانی، مجید احمدی کچایی فصلنامه مشرق موعود شماره 27 ادامه دارد...

95/02/23 :: 06:21





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 68]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن