واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: رسانهها در آنسوي جبهه
اشاره:
در بخش پاياني اين مقاله با عملكرد رسانههايي آشنا ميشويم كه نه تنها بر طبل جنگ نكوفتند، بلكه از هر فرصتي براي انتقاد از آن و تاختن بر مسببين جنگ استفاده كردند. طبيعي است كه در اين راه با مشكلاتي نيز مواجه شدهاند، اما بايد اعتراف كرد كه بدون آغاز حركت از سوي رسانههاي مستقل، پديده شوم نومحافظهكاري در كاخ سفيد، به اين سرعت در جنگ با بنبست مواجه نميشد و ميتوانست تا مدتها، جنايات خود را در پس پرده نگاه دارد:
***
رسانههاي اروپا به استثناي انگليس، از ابتدا به تبعيت از مردم به مخالفت با جنگ عراق پرداخته و آن را غيرموجه و غيرقابل كنترل خوانده و دولت بوش را ماجراجو ميناميدند. با وجودي كه برخي از دولتهاي اروپايي مانند اسپانيا از جنگ بوش حمايت ميكردند، رسانههاي اين كشورها به مخالفت با جنگ ميپرداختند.
وضعيت رسانههاي انگليس نسبت به كل اروپا در برخورد با جنگ ويژه بود. روزنامههاي محافظهكار، برخلاف ديدگاه مردم، بر طبل جنگ مينواختند، اما دو رسانه معتبر و حرفهاي انگليس يعني و روزنامه نه تنها با جنگطلبي بوش مخالفت ميكردند، حتي در برخي اوقات پا را از انتقاد از دولت آمريكا فراتر گذاشته و دولت تونيبلر را به باد انتقاد ميگرفتند و اين مخالفتها به جايي رسيد كه دولت بلر مجبور شد مديرعامل و دو خبرنگار را به جرم افشاي از كار بركنار كند. البته اين رسانه در روزهاي نخست حادثه 11 سپتامبر با دولت بوش همصدا بود، ولي پس از مدتي تغيير مشي داد.
افزون بر آن، اين دو رسانه به دليل خارج نشدن از اعتدال و واقعگرا بودن، نه تنها مورد تحسين تحليلگران انگليس و اروپا قرار گرفتند، بلكه در آمريكا نيز در بين مردم و روشنفكران جايگاه ويژهاي پيدا كردهاند و هماكنون بيش از 40 ميليون خانوار در آمريكا، شبكه جهاني را آبونمان هستند و روزنامه گاردين نيز بزرگترين رقيب روزنامههاي وزين آمريكا يعني نيويوركتايمز و واشنگتنپست شده است. موقعيت اين دو رسانه در آمريكا به گونهاي است كه نيوكانها احساس خطر كرده و آن را تهديدي عليه رسانههاي گروهي آمريكا تلقي ميكنند. جالب توجه اينكه بي.بي.سي در تعارض با منافع آمريكا، حتي با پيش كشيدن عمليات تروريستي ارتش آزاديبخش ايرلند شمالي، مسأله مبارزه آمريكا با تروريسم را زير سؤال برد و عنوان كرد كه اگر هدف، مبارزه با تروريسم است پس چرا از اعضاي ارتش ايرلند شمالي در كاخ سفيد استقبال گرم ميشود؟
شكنجه در زندانهاي آمريكا در افغانستان، عراق و گوانتانامو ازجمله هداياي دموكراتيك آقاي جرج بوش و نومحافظهكاران آمريكا به مردم خاورميانه است كه هيچگاه از ياد نخواهد رفت. در اين ميان، رسانههاي آمريكا نيز كه از انتشار اخبار دهشتناك اين زندانها سرباز زدند، نميتوانند خود را بيگناه جلوه دهند، زيرا اگر آنها به موقع به وظايف خود در اطلاعرساني عمل ميكردند، يقيناً اين همه جنايت صورت نميگرفت.
براي نخستين بار، عفو بينالملل در ژوئن 2003 يعني حدود سه ماه پس از اشغال عراق، گزارش داد كه با زندانيان ابوغريب بدرفتاري ميشود. اين اعتراضها ادامه داشت تا اينكه نويسنده كهنهكار هفتهنامه در اوايل آوريل و شبكه در 28 آوريل 2004، يعني يك سال پس از اعمال شكنجه در زندان ياد شده، گزارش مفصلي ارائه دادند؛ اما تصاوير شكنجه آنقدر مستهجن و وحشتناك بودند كه شبكه تلويزيوني سي.بي.اس نتوانست تمامي آنها را به نمايش بگذارد. پس از آن با توجه به پوشش خبري گستردهاي كه از زندان ابوغريب انجام گرفت، معضلي بر ساير مشكلات آمريكا افزوده شد، به ويژه اينكه رئيس جمهور و رئيس ديوانعالي فدرال و شخص وزير دفاع، دستور دهنده شكنجه بودهاند. آنها طي دستورالعملي، از مقامات زندان خواسته بودند كه قانون منع شكنجه كنوانسيون ژنو و قوانين ضد شكنجه آمريكا را در مورد دشمنان و تروريستهاي عرب اعمال نكنند تا زنداني زبان بگشايد. اگرچه دولتمردان آمريكا در زمان انتشار خبر ابوغريب صدور هرگونه دستورالعملي را تكذيب ميكردند، اما ارائه لايحه سال 2006 جرج بوش به سناي آمريكا و مجلس نمايندگان درباره اعمال شديدترين نوع شكنجه عليه تروريستها، دولتمردان آمريكا را وادار به اعتراف كرد. اين لايحه بر همگان روشن ساخت كه دستورالعمل اعترافگيري با توسل به زور واقعيت داشته است.
بدرفتاري با زندانيان گوانتانامو دستكمي از ابوغريب ندارد. در اينجا علاوه بر فشارهاي روحي و جسمي، به مقدسات زندانيان نيز توهين شده بود. در اين بخش نيز رسانههاي جهان با تأخير مسائل درون زندان را انتشار دادند. البته انتشار خبر مربوط به گوانتانامو بهاي سنگيني درپي داشت و مجله نيوزويك به جرم تشويش اذهان عمومي مجبور به عذرخواهي و تعديل در نوشتههاي خود شد، هرچند كه بعدها مقامات ارشد زندان و دولت آمريكا سوء رفتار بازندانيان را تاييد كردند. در همان حال اين مقامات، اخبار مربوطه را خدشه وارد كردن به وجهه آمريكا قملداد كردند.
پس از 11 سپتامبر رسانههاي گروهي آمريكا به ويژه شبكههاي تلويزيوني، كاملاً تبديل به بلندگوي دولت شدند. برخي از اين رسانهها از جمله نيويورك تايمز در ميان روزنامهها و مدير به صراحت اين مطلب را عنوان كردند. البته نيويورك تايمز براي حفظ آبرو، مسأله را اين گونه توجيه كرد كه اخبار مربوط به آمادهسازي و جنگ را براساس اطلاعات موجود، تحليل و پوشش ميداد. مدير شبكه تلويزيوني به صراحت خبر و سندسازي در چارچوب دفاع از كشور و ميهنپرستي براي پيروزي را وظيفه اين شبكه دانست.
براساس نظرسنجي انجام گرفته در آمريكا، 80 درصد مردم اين كشور براثر نگاه كردن به برنامههاي خبري فاكس نيوز، نسبت به جنگ عراق ديدگاه اشتباه پيدا كردهاند.
در رابطه با سانسور در رسانههاي آمريكا، در يك ميزگرد تلويزيوني، فاكس نيوز را خواند و وجود خودسانسوري در رسانههاي آمريكا را بيان كرد.
رسانههاي آمريكا، برخي از مقامات كاخ سفيد، خبرنگار كهنهكار نيويورك تايمز به خاطر افشاي جعل اسناد جنگي و بردن نام خانم از كارشناسان سلاحهاي كشتار جمعي سيا كه در قالب خبرنگار فعاليت داشت، دكتر بيولوژيست معروف انگليس، مدير عامل بي.بي.سي و دو خبرنگار اين شبكه معتبر جهاني به خاطر انتشار اخبار مربوط به سندسازي مدير روابط عمومي تونيبلر، شخص تونيبلر، نفر دوم حزب كارگر در مجلس عوام يا نخستوزير سابق اسپانيا به خاطر اعزام نيرو به عراق، از جمله قربانيان جنگ عراق هستند. در اين ميان مردم آمريكا و مسلمانان جهان به ويژه مردم عراق زيانهاي غيرمادي زيادي ديدهاند كه جبران آن غيرممكن است و جبران خسارات مالي هم نياز به چندين دهه زمان دارد.
اگر جنگهاي آمريكا عليه افغانستان و عراق آغاز نميشد، بشريت اين همه قرباني ميداد؟ بر اثر فرو ريختن دو برج در نيويورك حدود 3 هزار نفر كشته شدند، اما در پي جنگهاي آمريكا و انگليس عليه عراق تاكنون بيش از 300 هزار نفر كشته شدهاند، يعني در برابر هر يك نفر كه در برجهاي دو قلو كشته شده، بيش از 100 نفر تنها در عراق به قتل رسيدهاند. اگر آمار ديگري كه رقم كشتههاي عراق را 650 هزار نفر تخمين زده محاسبه شود، در برابر هر كشته برجها 200 نفر در عراق كشته شدهاند. رسانههايي كه در سه سده گذشته دموكراسي را به آمريكا به ارمغان آوردند، حالا متهم هستند كه در جنگ سكوت كرده و يا از جنگطلبي نيوكانها دفاع كردهاند. علاوه بر آن، برخي از اينها مانند پياده نظام بودن بوش را براي خود افتخار ميدانند. آيا پيامدهاي ناشي از به كارگيري ابزار خشونت عليه تروريسم توسط دولت بوش، مغايرت كامل با دموكراسي خواهي آمريكا در جهان ندارد؟
در 6 سال گذشته، آمريكا نزديك به 600 ميليارد دلار در جنگ به اصطلاح مبارزه با تروريسم هزينه كرده است. اين امر نه فقط از ميزان خشونت در جهان و آمريكا نكاسته است، بلكه از يك سو با اعمال مقررات فراقانوني مانند ناديده گرفتن قوانين ضد شكنجه آمريكا و كنوانسيون ژنو، حقوق بشر را نقض كرده و طرفداران ترور و خشونت در منطقه و جهان را دو چندان كرده و از سوي ديگر با ايجاد جو پليسي در داخل آمريكا، به حيثيت رسانههاي معتبر اين كشور كه خود را ركن اساسي دموكراسي غرب ميخوانند، لطمه جبران ناپذيري زده است.
پرسش اينجاست كه اگر آمريكا ميتوانست با استفاده بهينه از ابراز همدردي جهانيان پس از حادثه 11 سپتامبر با دولت و ملت اين كشور، تنها 100 ميليارد دلار از مبلغ هزينه شده براي جنگ را در اقتصاد كشورهاي شكست خورده از جمله عراق و افغانستان تزريق كند، از ميزان خشونت در جهان نميكاست؟
شايد اگر آقاي بوش و نيوكانها پيش از انجام عمليات نظامي عليه افغانستان و عراق به شعر فارسي دسترسي پيدا ميكردند، راهكارهاي ديگري براي مبارزه با تروريسم پيدا ميكردند. دراين ميان، منفيگران با استدلالهاي ديگر، ضمن كشيدن قلم سرخ بر روي تمامي بهانههاي آشكار از جمله حادثه 11 سپتامبر، وجود سلاحهاي كشتار جمعي يا ترويج دموكراسي، مهمترين دليل بروز جنگ در منطقه را كنترل بر ذخاير نفتي ميدانند.
از ابتداي پيدايش انرژي فسيلي در خليجفارس تاكنون، اين ماده حياتي همواره بزرگترين دغدغه كشورهاي صنعتي به ويژه ابرقدرتها بوده است. در هر عصري، ابر قدرتها به تناسب توانمندي نظامي و اقتصادي خود در پي كنترل اين منطقه بودهاند. در عصر امپراتوري انگليس، خليجفارس حياط خلوت و بخشي از ملك شخصي دولت انگليس بود و اين كشور اجازه نميداد قدرتهاي ديگر از جمله آلمان و روسيه تزاري به اين منطقه دستاندازي كنند. از هنگام ورود آمريكا به خليجفارس به ويژه پس از جنگ جهاني دوم و به دنبال آن تحريم نفتي 1973، منطقه به معادن طلاي سياه جهان تبديل شد و آمريكا تجاوز به خليجفارس از سوي شوروي را به منزله تهديد امنيت ملي آمريكا تلقي كرد و از همان زمان اين كشور با تمام توان از جمله به كارگيري نيروي نظامي در برابر اين گونه تهديدها ايستاده است. اين چنين است كه كيسينجر ميگويد ؛4 و يا اين كه
دكترين نفتي روزولت و پنج رئيس جمهور دوران جنگ سرد به ويژه دكترين كارتر كه وزير دفاع وي در كنگره اعلام ميكند 6 و يا دكترين بوش چني كه ، همگي بيانگر يك چيز است و آن اين كه آمريكا حاضر است جهان را براي كنترل نفت به مبارزه بطلبد. اگر تحركات نظامي آمريكا در افغانستان، آسياي ميانه، عراق، قفقاز، درياي خزر و در سومالي، به مبارزه طلبيدن جهان نيست، پس چه ميتواند باشد؟ كه پيش از اين كتابي در حمايت از جنگ عراق نوشته بود، در سال 2006 از عقيده خود برگشت و در مصاحبه با شبكه ، هنگامي كه خبرنگاري از وي پرسيد: بالاخره جنگ عراق براي چه بود؟ پاسخ داد: ،
آمريكاييها مانند ديگر قدرتهاي اقتصادي جهان ميتوانستند بدون ورود به جنگ، انرژي مورد نياز خود را از منطقه خليجفارس تامين كنند، اما بار ديگر ثابت كردند كه نمونه بارز يادداشت محرمانه سفير انگليس در واشنگتن به رئيس هيأت نفتي انگليس در دوران جنگ جهاني دوم هستند كه نوشته بود: در واقع اين هوش و ذكاوت انگليسيها است كه توان نظامي آمريكا را همانند جنگ جهاني دوم، كودتاي 28 مرداد 32، جنگ افغانستان و در جنگ سال 2003 عراق هدايت كرد.
آيا همه اين خونريزيها فقط براي كنترل انرژي و نفت بود؟ همه سرنخهاي علل بروز جنگ قابل دستيابي هستند و يافتن آنها فقط به اين بستگي داردكه چقدر به آنها بها داده شود.
پينويس:
4. (29/11/2001 Gardian )
5 . (2001.12.21 Farid Zakeria , (Newsweek, سردبيرخاورميانهاي اين نشريه
6 . سخنراني وزير دفاع آمريكا در كنگره آمريكا (1978)
7Richard Gardner"sterling Dollar Diplomacyin Current .
(1985perspective" , (International Affairs,
سه شنبه 28 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 393]