واضح آرشیو وب فارسی:دزنیوز: به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، هنوز در خیابان شهید دیالمه بودم که مردم با سرعت به سمت چهارراه خسروی می رفتند. مسیر مسدود شده چهارراه خسروی به سمت چهارراه شهدا نشان از این داشت که درست آمده ام. برای مطمئن شدن به یکی از مأمورین ایستاده در کنار خیابان گفتم پیاده روی آیت الله صافی به سمت حرم […]به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، هنوز در خیابان شهید دیالمه بودم که مردم با سرعت به سمت چهارراه خسروی می رفتند. مسیر مسدود شده چهارراه خسروی به سمت چهارراه شهدا نشان از این داشت که درست آمده ام. برای مطمئن شدن به یکی از مأمورین ایستاده در کنار خیابان گفتم پیاده روی آیت الله صافی به سمت حرم از همین جا شروع می شود؟ با علامت سر و دهان هم زمان تأیید کرد که بله درست آمدی. کمی جلوتر که رفتم همه به سمت من بودند که از سمت قبله می آمدم. فهمیدم که من هم باید پشت به جمعیت و روبه قبله کنم. آخرین فرازهای امین الله بود. تمام که شد مردم فوج فوج می رفتند داخل مسجد. آیت الله سیدان که هنوز نمی دیدمش پشت میکروفن می رود و با صدای خاصش و آرامشی عمیق شروع می کند به خواندن خطبه ا ی عربی . مسیر رفتن به داخل دوطرفه شده است. سه-چهار صف به داخل می روند و یک صف هم برمی گردند. ردیفی که برمی گردند انگار دیگر جاگیرشان نیامده است؛ اما این هایی که می روند؛ مصمم اند. می روند و بازنمی گردند. انگار زمین داخل مدرسه را برکت داده اند. بالاخره اگر بنا باشد چیزی برکت کند؛ کجا بهتر از مجلس عزای امیرالمؤمنین علیه السلام؟! حالا به داخل رسیده ام. جایی بهتر از دم در پیدا نمی کنم؛ اما آیت الله سیدان را می بینم. خودم را جمع وجور می کنم که زیردست پا نروم. آیت الله از مناقب امیرالمؤمنین (ع) می گوید. گریزی می زند به داستان صحبت حضرت امیر روحی له الفدا با خورشید و آنکه حضرت رسول (ص) به علی ابن ابی طالب (ع) می گویند: لو لا أن تقول فیک طوائف من أمّتی ما قالت النصارى فی عیسى بن مریم، لقلت الیوم فیک مقالاً لا تمّر بأحد من المسلمین إلا أخذوا التراب من أثر قدمیک یطلبون به البرکه؛ که علی جان اگر چنین نبود که غالیان از امت من در مورد تو گفتارى را گویند که مسیحیان در مورد عیسى بن مریم گفتند در مورد تو سخنى را مى گفتم که از هیچ جمعیتى گذر نکنى مگر اینکه خاک زیر پایت را گرفته و به واسطه آن برکت طلب می کردند.– انگار که رسول الله (ص) به جمع حاضر چنین حرفی زده باشد نوعی افتخار در چهره ی اطرافیانم می بینم. کمی بعدتر که سخنرانی آیت الله سیدان رو به پایان است به دنبال مسؤول برگزاری پیاده روی می گردم. از چندنفری می پرسم. به شخصی به نام عبدالله رضاداد راهنمایی ام می کنند؛ اما انگار نیست. پرس وجو را ادامه می دهم. نهایتاً یکی از بچه های حفاظت مراسم می آید در گوشم می گوید نفر اول پشت پنکه. نگاه می کنم. متوجهش می شوم. متوجهم می شود. چند دقیقه بعد در راهرو دونفری ایستاده ایم و مشغول صحبت. سعی می کنم از تاریخچه و انگیزه ی اجرای برنامه بپرسم و ایده ی اولیه. دو سه دقیقه ای بیشتر فرصت نداریم. چراکه هر لحظه ممکن است سیل جمعیت به سمتمان بیاید. می گوید: «امسال پنجمین سالی است که این پیاده روی با درخواست اولیه ی مردم از ایشان برگزار می شود. با توجه به اینکه آیت الله صافی زمانی که قم بودند در روز شهادت حضرت زهرا (س) و شهادت حضرت امیرالمؤمنین (ع) از منزل بیرون می آمدند؛ از وقتی هم که در این روز مشهد هستند همان سنت در مشهد ادامه پیدا می کند. هدف اصلی مان هم تعظیم شعائر و عرض ارادت به امیرالمؤمنین علی علیه السلام است؛ و البته عرض تسلیت به محضر امام رضا علیه السلام و ولی عصر عجل الله تعالی فرجه.» صحبتش که تمام می شود بیرون می آیم. جمعیت در حال تکثیر شدن است. ماشین مداح ها کمی جلوتر از ماست و دو مداح حقیقتاً کارکشته عقب ماشین ایستاده اند. با روضه شروع می کند. روز عزای امیرالمؤمنین (ع). گریز روضه را خوب می داند که به کجاها بزند. خوب هم می زند. گریه ی نرم جمعیت که گاهی کمی بلندتر می شود همهمه قشنگی را به ارمغان آورده. چه درهم برهم خوبی…! کمی جلوتر ماشین گلاب پاش باران نرم و خوشبویی را بر روی سر روزه داران می ریزد. اشک و گلاب انگار مخلوط می شوند. آرام آرام حرکت می کنیم. جمعیت از همه طرف اضافه می شود. کمی که جلوتر می روم فکر تخمین زدن جمعیت می افتم. دو دوتا چهارتایی می کنم و به عددی کمتر از ۵۰ هزار نفر نمی رسم. با خودم می گویم اگر این جمعیت همین الآن دستوری بگیرد مبنی بر حمله به سوی داعش چه اتفاقی برای حرامیان می افتد؟! غم عزا و افتخار به قدرت تشیع حسی عجیب را در دلم به وجود می آورد. یاد حرف رهبری می افتم که می گوید ما مظلوم مقتدریم. مثل مولایمان علی ابن ابی طالب (ع). هنوز نتوانسته ام آیت الله صافی گلپایگانی را ببینم. فشردگی جمعیت اجازه نمی دهد. به آیت الله صافی برسم. اول فکر می کردم جلوی جمعیتم. ولی الآن متوجه شده ام تا خط جلویی راه زیادی مانده است. کمی جلوتر به چهارراه شهدا که می رسم از فرصت استفاده می کنم و با یک میان بر زدن به اطراف آیت الله می رسم. روضه خوانی مداح ادامه دارد. مردم دوربین ها را سردست گرفته اند و در حال عکس گرفتن از آیت الله اند. من هنوز ایشان را ندیده ام. یک حلقه سرباز که تحت فشار جمعیت قرارگرفته اند سعی می کنند از هجوم جمعیت به سمت ایشان جلوگیری کنند. در ادامه تغییر زاویه ام نسبت به آیت الله صافی سبب می شود ببینمشان. مسؤولین شهری و استانی هم البته همراهی شان می کردند؛ اما آیت الله در سن ۹۷ سالگی واقعاً دچار زحمت است و به سختی راه می رود. کمی بعد برای ایشان ویلچری آماده می کنند تا ادامه ی مسیر را با آن طی کند. سال های قبل هم توفیق حضور در این مراسم برایم پیش آمده بود؛ اما نمی دانم چرا شور و شوق مراسم امسال از نوعی دیگر بود. حقیقتاً دسته های عزاداری در شوری عمیق فرورفته بودند. این موضوع را البته راستی آزمایی هم کردم و دیگرانی هم تأیید کردند که امسال جمعیت بی سابقه و باشکوهی به این پیاده روی آمده بودند. انتهای مراسم دوباره داشتم به این موضوع فکر می کردم که این سیل عظیم عشاق را یک فتوا، فقط و فقط یک فتوا از ولی امر مسلمین تا کجاهای عالم که نخواهد کشید؟! ============ گزارش از: علی کرد ============
سه شنبه ، ۸تیر۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دزنیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]