واضح آرشیو وب فارسی:فارس: دلنوشته فرزند شهید قنبری برای مدافعان حرم مازندراناز جا ماندن پدر برای امروز تا نداشتن استخوان در پا/ ای تکفیریهای بیمروت؛ مگر در خانطومان آتش بس نبود؟
کوثر قنبری فرزند شهید حبیبالله قنبری در وصف پدر شهیدش میگوید: پدر در پا استخوان نداشت، قصه دراز است، ماجرای آن جوانی، وطن، ناموس، هشت سال دفاع، عدهای پرکشیدند، عدهای مثل بابا... او جا مانده بود برای امروز.
به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، کوثر قنبری فرزند شهید حبیبالله قنبری ظهر امروز در آیین گرامیداشت یاد و خاطره 13 شهید مدافع حرم مازندران که در منطقه خانطومان سوریه بهشهادت رسیدند در حسینیه عاشقان ساری به بیان دلنوشتهای در وصف پدر و شهدای مدافع حرم استان پرداخت. بخشی از دلنوشته فرزند شهید قنبری به شرح زیر است: سلام بر زینب صبور. پدر در پا استخوان نداشت، قصه دراز است، ماجرای آن جوانی، وطن، ناموس، هشت سال دفاع، عدهای پرکشیدند، عدهای مثل بابا... او جا مانده بود برای امروز. بابا و باباها مانده بودند گویا برای تحویل نسل، برای انتقال یک اصل، عقیدهاش و ارادهاش آهنیتر از میلههای پا بود، بابا رفت چون گاه، گاه دفاع بود. بابا رفت چون امروز پیر و جوان در رکاب حسین زمان رفتند، بال به بال هم پرکشیدند، رادمهر و اسدی، بلباسی و بریری، طاهر و مشتاقی، رجاییفر و عابدینی، کمالی و حاجیزاده و جمشیدی، قنبری و کابلی. سلام شهدا؛ سلام بر پیکرهای بیجانتان. سلام بر شما که همچون حسین و مقابل دیدگان زینب و همچون حسین در غربت به شهادت رسیدید، و چه زیبا نام گرفتید: مدافع حرم سلام بر زینب کبری، شهادت در غربت درد دارد اما مگر نه این است که ارباب نیز چنین شهید شد؛ در ظاهر مدافع حرم میخوانیم اما دفاع، دفاع از حریم است، دفاع از حریم دین، حریم مذهب و حریم چادر زینب است. چه شیرین و بصیر گفت آقا: از وطن دفاع میکنند اینها، همین شهدا همین اولیای خدا... امروز سوریه را نشانه رفتند و بهقول خودشان کمر اتحاد را بشکنند. زهی خیال باطل! ما مردانی داریم از جنس نوکران عباس که کمرشکن میجنگند و فدا میشوند. مردانی از جنس والفجر8 و عزمی راسخ؛ ای تکفیریهای بیمروت: مگر در خانطومان آتش بس نبود که چنین بیرحمانه و چنین نامردانه به آتش بستید؟! هیهات از حیوان صفتی و هیهات از ناجوانمردی. حالا میفهمم بیان رهبرم را که میگویند: مراقب باشید اینها دستکش مخملی دارند! نوچه که این باشد، آن شیطان بزگ واقعا کیست؟! هیهات از برجام شکنی! ای دشمن پست، بدان پدر به آسانی و به کمبهایی چادر بهسرم نکرد که حالا جا بزنم. حالا با گرفتنش دینم را ببری؟ اصالتم را ببری؟ عظمت، شرافت و آیینم را ببری؟ پدر جان مدافع حرم؛ اینجا پر از شیرمردانی است که نفسشان به من آرامش میدهد، با خیال آسوده در کوچه و کوچههای شهرم قدم بر میدارم. پدر عزیزم، از روز پرکشیدنت تنها، تنها و تنها به نخستین مدافع ولایت، مدافع حرم فکر میکنم؛ همان که مادر تمام شما شهداست؛ که خود میدانی؛ شب حمله هم همه بود، روی لبا زمزمه بود. کی تو دلا واهمه بود، دعوا سر سربند یا فاطمه بود! باباجان، حالا من در کمال امنیت، آرامش و عصمت تنها به آن روز فکر میکنم که در آن کوچه کسی مرد نبود... من و همهی حریم شهدای حرم، تمام قد ایستادهایم تا پرچم سرخ حسین(ع) با اقتدار بایستد. اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج انتهای پیام/86031/ت40
95/02/21 :: 15:15
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 259]