واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
«دونالد ترامپِ» کره شمالی
کنگره هفتم حزب کارگران کرهشمالی همانطور که پیشبینی میشد، اتفاق خاصی را دربر نداشت. بااینحال، بعد از کنگره همه امیدها برای اینکه «کیم جونگ اون»، رهبر جاهطلب این کشور، تفقدی به اصلاح اقتصادی داشته باشد، رنگ باخت و شاید بتوان این مسئله را تنها دستاورد نشست عالیترین ارگان کرهشمالی در ٣٥ سال گذشته دانست.
روزنامه شرق - کریستوفر هیل؛ معاون اسبق وزیر خارجه آمریکا و ترجمه از هادی آذری: کنگره هفتم حزب کارگران کرهشمالی همانطور که پیشبینی میشد، اتفاق خاصی را دربر نداشت. بااینحال، بعد از کنگره همه امیدها برای اینکه «کیم جونگ اون»، رهبر جاهطلب این کشور، تفقدی به اصلاح اقتصادی داشته باشد، رنگ باخت و شاید بتوان این مسئله را تنها دستاورد نشست عالیترین ارگان کرهشمالی در ٣٥ سال گذشته دانست.
در شرایطی که کیم درخصوص اقتصاد نابسامان کرهشمالی حرفی به میان نمیآورد، بهنوعی آب پاکی را روی دست همه ریخت که افتخار اصلی کشور برنامه هستهای آن است. باوجود وعدههای پیشین برای توقف توسعه سلاحهای هستهای، دولت اخیرا تحقیقات جدیدی را با امید دستیابی به پیشرفتهای فناورانه جدید در این حوزه، در دستور کار قرار داده است.
از زمان سقوط دیوار برلین در سال ١٩٨٩، اکثر کشورهای جهان سوار قطار بازار آزاد شدهاند. بااینحال، کرهشمالی سفتوسخت به انزوای خود چسبیده است. رژیم فرقهمانند این کشور، جهانبینی فوقملیگرایانهای را قوت بخشیده که براساس آن هرگونه همکاری نظاممند با کشورهای دیگر، چه برسد با جوامع جهانی، تهدیدی علیه تمامیت ارضی این کشور محسوب میشود و همانطور که کنگره اخیر حزب نشان داد، این رویه حالاحالاها سرِ تغییر ندارد. بااینحال، کرهشمالی امروز بهجای آنکه که سردمدار حرکت بهسوی ملیگرایی، خودکفایی و اقتدارگرایی باشد، بیشتر شبیه موجودیتی تکافتاده بهنظر میرسد. ارزیابی روندهای جهانی از سوی «خانه آزادی» و دیگر سازمانهای غیردولتی، خیزش موجی از رژیمهای مستبد را نشان میدهد که از سالهای آغازین نیمه اول قرن بیستم بهبعد بیسابقه بوده است.
در همهجا، از مناطق جنگزده گرفته تا پیشرفتهترین دموکراسیها، میتوان شاهد عروج ملیگرایی بود. هرچند ظهور یک کرهشمالی دیگر محتمل بهنظر نمیرسد، بااینحال روند شتابان ملیگرایی و ضدلیبرالیسم مشکلساز است. هیچ کشوری از مشکلات ساختاری مبرا نیست بهخصوص با فرض اینکه دولتهای مرکزی میتوانند بهآسانی به موجودیتهای ناکارآمد و فاسد بدل شوند. ایجاد توازن میان قدرت مرکزی با مطالبات اقلیتها، حقوق مناطق و اختیارات دولتهای محلی بههیچعنوان کار سادهای نیست.
در سالهای گذشته، راهحلهایی برای ازمیانبرداشتن این عدمتوازنها و منازعات ارائه شدهاند. یکی از این راهحلها، ادغام در قالب ساختارهای گستردهتر مانند اتحادیه اروپاست. بهعنواننمونه، اینطور فرض میشد که نزاع در بالکان با حرکت بهسوی عضویت در اتحادیه اروپا حلوفصل شود. دیگر اشکال ساختارها و اتحادیههای فراملی که به کشورها در بهرسمیتشناختن و پیشبرد منافع مشترک کمک میکند، تقریبا کارکرد و تأثیری مشابه دارند. متأسفانه این الگو دیگر آن کارکرد و خاصیت گذشته را ندارد. درحالحاضر، نظرسنجی از افکار عمومی نشان میدهد که موجودیتهای فراملی رفتهرفته جذابیت خود را از دست میدهند. شاید بارزترین نمونه، برگزاری رفراندوم در بریتانیا درخصوص ادامه عضویت این کشور در اتحادیه اروپا باشد.
از دیگرسو، شاهد عروج احزابی در سراسر اروپا هستیم که نسبت به ایده اتحادیه اروپا بدبیناند. درعینحال، کشورهایی مانند ترکیه که از ورود به اتحادیه اروپا بازماندهاند، امروز به نظر چندان از این مسئله ناراحت نیستند زیرا اکنون میتوانند بدون هیچ مسئولیت یا تعهدی که مانعی در برابر آنها ایجاد کند، به مسیر پیشرفت (یا آنطور که به نظر میرسد مسیر پسرفت) ادامه دهند. اما همانطور که ترکیه به سمت شکلدادن به مناسبات خاورمیانه پیش میرود، بیشتر از آنکه به دولت ملتی مستحکم شبیه باشد، به قدرت منطقهای متفرعنی میماند که حافظه تاریخیاش را از دست داده است. تداوم آشوب در خاورمیانه یکی از چالشهای اصلی پیشروی نهفقط ترکیه بلکه کل کشورهای جهان است.
آنهایی که معتقد بودند بهار عربی به دورهای نوین از دموکراسی و حاکمیت مشارکتی در جهان عرب خواهد انجامید، هیچگاه به مخیلهشان خطور نمیکرد که قدرت نیروهای ارتجاعی مانند گروه «داعش» بتواند منطقه را به دام مشکلات بدوی قبیلهای و فرقهگرایی بکشاند. حتی کشورهایی که برای حفظ دولت سکولار سخت جنگیده بودند، در دام مشابهی گرفتار آمدهاند؛ در این کشورها ارتش تنها بدنه منسجمی است که میتواند خواست و اراده خود را تحمیل کند. مصر که بهنظر میرسید در آستانه انقلابهای بهار عربی به سمت استقرار دموکراسی پیش برود، گاو پیشانیسفید گرفتارآمدن در این دام و ورطه است.
تضعیف دموکراسی روند مخرب دیگری را نیز بهدنبال دارد: بازظهور دشمنی میان کشورهایی که منفعتشان بیش از آنکه در رقابت با هم باشد در مشارکت با هم است. در روسیه «ولادیمیر پوتین» به یک قدرت عمده تجدیدنظرطلب بدل شده که میکوشد شرایط پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و حتی تصمیمات گرفتهشده در اوج قدرت جماهیر شوروی را با اعمال قدرت تغییر دهد که از آن جمله میتوان به الحاق کریمه به اوکراین اشاره کرد. چین نیز در تلاشی یکجانبه بهدنبال بهکرسینشاندن دعاوی قلمرویی خود بهخصوص در دریای چین جنوبی است.
این مسئله نهتنها روابط این کشور را با همسایگان آسیایی جنوبشرقیاش بلکه روابط چین با ایالات متحده را نیز پیچیدهتر از قبل میکند. بااینحال، ایالات متحده نیز مشکلات خود را دارد. انتخاب «دونالد ترامپ» بهعنوان نامزد حزب جمهوریخواه، توانایی آمریکا برای کمک به عبور جهان از این دوران سخت را با تردیدهایی جدی مواجه کرده است. مشخصه اصلی کمپین انتخاباتی ترامپ، ملیگرایی دوآتشه، مواضعی ضدمهاجران و همچنین انتقادهای بیپروا از دوستان و دشمنان آمریکا بوده است. این مسئله بازتابی است از آسیبپذیری نظم جهانی. ترامپ با این سبک بیپروا بهنظر فاقد دانش، خرد و سعهصدری برای انجام نقش میانجیگرانهای است که جهان امروز برای حفظ ثبات به آن نیاز دارد. از این منظر، ترامپ با کیم جوان اشتراکات زیادی دارد، با این تفاوت که اگر ترامپ به قدرت برسد، کنترل تاثیرگذارترین کشور را در اختیار میگیرد.
تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۸:۱۷
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 35]