واضح آرشیو وب فارسی:شوشان: امیر حسین یزدان پناه «مرا دعوت کردند به نیویورک برای حضور در پروژه موشک سازی اما هرچه فکر کردم دیدم اگر من در کارخانه موشک سازی کار کنم و باعث پیشرفت آن ها شوم و بعد این موشک صادر شود به اسرائیل و با این موشک ها مسلمانان را بکشند، در قیامت من چه جوابی دارم که بدهم ... گفتم می روم و به مردم فلسطین و مسلمانان کمک می کنم که این بهتر است از امکانات و رفاه در آمریکا.» گوینده این جملات «مصطفی چمران» عضو موسسه تحقیقاتی معتبر «بل» در ایالت نیوجرسی آمریکا است؛ موسسه متعلق به «گراهام بل» مخترع تلفن که محققان آن بارها جایزه نوبل فیزیک گرفته اند. خیلی سخت نیست تصور این که مصطفی چمران به عنوان یک دانشمند فیزیک پلاسما که تا آن روزگار جزو کمتر از 10 نفر متخصصان این حوزه بود، با ادامه اقدامات خود در آن موسسه معتبر به زودی به یک دانشمند مطرح فیزیک و دارنده جایزه نوبل تبدیل می شد. او یک نخبه علمی به تمام معنا بود. مصطفی اما این راه ها را نرفت. او مسیرتعالی را در جایی دیگر می دید؛ در منطقه ای محروم در جنوب لبنان به نام «جبل عامل» و مدرسه ای که ده ها و صدها کودک و نوجوان را آموزش می داد تا پایه های مقاومت علیه اسرائیل در این منطقه بنیان گذاشته شود. مصطفی در این راه یک راهنمای سیاسی و معنوی معتبر داشت؛ امام موسی صدر. امام خمینی (ره) به مصطفی توصیه کرده بود در لبنان قبل از هرچیز با امام موسی صدر دیدار کند. دیداری که می توان گفت مسیر مقاومت در منطقه و تحولات لبنان را هم عوض کرد. مصطفی که در آمریکا با روپوش سفید پای میز آزمایشگاه فیزیک می ایستاد در مدرسه جبل عامل با ده ها و صدها کودک، معاشش روی زمین خاکی و میدان آموزش های نظامی بود. چمران حالا یک چریک به تمام معنا شده بود. یک چریک که بعد معنوی و اخلاصش زبانزد همه بود و هست. هنوز هم نجواهای عاشقانه او با خدا زبانزد این چنین نوشته های عارفانه و عاشقانه با معبود است. جایی که او همه داشته هایش را خالصانه از خدا می دانست: « خدایا! توراشکر می کنم که به من عرفان دادی تا همه فشارهاو دردها را تحمل کنم،همه دنیا را پشیزی شمارم،حیات را به قطره ای اشک تقدیم کنم.» مصطفی فقط یک نخبه علمی یا یک فرمانده نظامی یا یک مومن مخلص نبود، او وقتی جانش را کف دستش گرفت و در روستاهای جنوب لبنان به دنبال کادرسازی برای مقابله با اسرائیل بود، یا وقتی در جبهه های جنوب ایران درحالی که وزیر دفاع بود، خود به دل حادثه می زد، در حقیقت مشق ایثار و ازجان گذشتگی می کرد. این زندگی روزانه مصطفی بود؛ نه یک ماموریت یک ماهه یا یک هفته ای. او با خستگی ناپذیری در راهی که انتخاب کرده بود ثابت قدم بود، بی آن که هدف را گم کند یا برای لحظه ای به داشته هایش دل ببنددکه اگر می خواست می توانست. تصور کنید مردی را که پس از ماه ها زندگی سخت و تحت خطر در روستاهای جنوب لبنان وقتی به ایران می آید، می شود نماینده امام خمینی(ره) و بعد هم وزیر دفاع؛ یعنی عالی ترین مقام های نظامی و امنیتی. به راحتی می توانست فانسقه را از کمر باز کند و پشت میز بنشیند؛ با یک فیش حقوقی مناسب و شاید خیلی دلچسب؛ هرچه باشد او وزیر است! مصطفی که روزی در آمریکا، مجهزترین آزمایشگاه و بخت خود برای تبدیل شدن به یک دانشمند برجسته فیزیک را رها کرده بود به لبنان رفته بود، با پیروزی انقلاب هم دست به یک انتخاب دیگر زد، او حضور در میدان نبرد را به جای پشت میزنشینی برگزید تا نشان دهد از نیوجرسی تا تهران؛ اگر همه دنیا تغییر کند، مصطفی هیچ تغییری نمی کند؛ چون مسیر درست را پیدا کرده است. این ها همه چند خط کوتاه و ناقص از زندگی مردی است که فقط 50 سال عمر کرد اما در همین مدت تبدیل به یک قهرمان تکرار نشدنی شد. مصطفی چمران با «اخلاص» و «توکل» اش، با «ایثار» و «خستگی ناپذیری» اش، با «ثبات قدم» و «استمرار زندگی» در مسیر درست و با «دل کندن» اش از تعلقات و عافیت های دنیوی مسیری را ترسیم کرد که به جرات می توان گفت کمتر کسی توانسته این مسیر را با او همراهی کند. و این همان رمز زندگی چمران است. رمزی که امروز به شدت در مدیریت کشور به آن نیاز داریم؛ یعنی «زندگی جهادی». زندگی که او را از هضم شدن در زندگی پر از رفاه اما غربی نجات داد و به عرش رسانید. گوشه گوشه زندگی مصطفی پر است از نشانه ها و مختصات نوعی از زندگی که امروز برای خیلی از ماها غریب و ناشناخته است. کدام یک از ما پیشنهاد ساخت موشک در یک کشور پیشرفته و کار در یک آزمایشگاه مطرح فیزیک در دنیا را رها می کنیم و روستاهای ناامن لبنان و بیابان های خوزستان را برای زندگی بر می گزینیم؟ امروز اگر مصطفی چمران را می شود «انسان تراز» برای انقلاب اسلامی دانست، زندگی او راهنمایی است برای این که بدانیم مسیر حل مشکلات از کجا می گذرد. اگر از دشمن ناشناسی برخی مدیران و مسئولان می رنجیم و نگرانیم، اگر از دل بستن به میزها و فیش های حقوقی چند ده و چند صد میلیونی به ستوه آمده ایم، اگر از فاصله میان مدیران و مردم ناراضی هستیم و ... با ده ها «اگر» دیگر می خواهیم مسیر اصیل انقلاب اسلامی در حل مشکلات را برویم باید «چمران» ها بسازیم. «چمران »هایی که هم در ذات خود، یعنی رابطه شان با معبود، و هم در تاثیرات بالقوه و بالفعل شان برای جامعه، ساخته و پرداخته و تربیت شده باشند. انسان هایی که وقتی مسئولیت می گیرند مانند چمران در لحظه ای که باید میان «نیوجرسی» و «جبل عامل» تصمیم بگیرند، نه به امکانات نگاه کنند نه به ظواهر دنیا، بلکه به تکلیف خود و بارهای روی زمین مانده انقلاب و کشور بیندیشند. انسان هایی که «عافیت»های زندگی شخصی شان را فدای اهداف بلند کشور خود و آرمان های شان می کنند. این رسم عافیت سوزی البته مختص مصطفی چمران نیست؛ همه شهدایی که تقدیم انقلاب و کشور شده اند این مسیر را رفته اند. مگر کسی می تواند چشم بر عافیت سوزی شهدای دفاع مقدس و شهدای هسته ای ببندد؟ شهدایی که مسیری نوین و قدرت آفرین را برای کشور رقم زدند تا ثابت کنند در هر عرصه ای می شود مدل «زندگی جهادی» را پی گرفت و به نتیجه رسید. آیا مدیران امروز کشور، در لحظه انتخاب میان نیوجرسی یا خوزستان، حاضرند از نیوجرسی بگذرند؟
سه شنبه ، ۱تیر۱۳۹۵
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شوشان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]