واضح آرشیو وب فارسی:الف: شعرخوانی حدادعادل در محضر رهبر انقلاب/ به باغ عشق و محبّت، گل همیشه بهاری
شعرخوانی در محضر امین شعر انقلاب/3 به باغ عشق و محبّت، گل همیشه بهاری/ نه آفتی به بهار تو میرسد نه خزانی خبرگزاری فارس: به باغ عشق و محبّت، گل همیشه بهاری/ نه آفتی به بهار تو میرسد نه خزانی غلامعلی حداد عادل در شب میلاد امام حسن مجتبی (ع) شعری با عنوان «عذر تقصیر» را تقدیم رهبر انقلاب کرد. به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، غلامعی حداد عادل در دیدار شب گذشته رهبر انقلاب با شاعران شعری با نام «عذر تقصیر» تقدیم کرد. «عذر تقصیر» محمّدا به که مانی، محمّدا به چه مانی «جهان و هر چه درو هست صورتند و تو جانی» حکایتی که تو داری به هیچ چامه نگنجد فزون ز طاقتِ اندیشه و زبان و بیانی ندانمت چه بنامم، ندانمت چه بخوانم که هرچه گویم و خوانم، چو بنگرم، به از آنی تو در خیال نیایی، تو در قیاس نگنجی که خود حقیقت برتر ز فهم و وهم و گمانی تویی که رشتۀ پیوند آسمان و زمینی تویی که پنجرۀ روشنِ زمین و زمانی تویی که صاحب خُلق عظیم و طبع کریمی تویی که صاحب صبر جمیل و قدر گرانی تویی که در شبِ تاریکِ دهر نور امیدی تویی که در تن دنیای خسته روح و روانی پیامآورِ توحید و عدل و حکمت و عقلی رسول رحمت پروردگار عالمیانی تو آن درخت برومند بوستان بهشتی که میوۀ گل اخلاق بر زمین بفشانی به راه حقّ و عدالت دمی ز پا ننشینی مگر نهال عدالت به دست خود بنشانی روا به کیش تو هر چیز پاک و طیب و طاهر حرامْ هر چه پلیدی بر او نشانده نشانی تو بندِ بردگی از پای خَلقِ خسته گشایی نجاتبخش خلایق ز رنجِ بارِ گرانی ز ابر تیره ببارد به آبروی تو باران نگاهدارِ یتیمان، پناهِ بیوهزنانی به باغ عشق و محبّت، گل همیشه بهاری نه آفتی به بهار تو میرسد نه خزانی نشسته نزد فقیران، به مهربانی و نرمی ستاده بر سرِ راهِ ستمگران جهانی لطیف و نرم، چو باران، به خاک خشک بیابان به دشت تشنۀ ایمان، تو جویبار روانی تویی که محرم رازی، تویی که اهل نمازی خوشا شبِ تو که هر شب نماز عشق بخوانی نماز خواندی و از دیده سیل اشک گشودی فدای قطرۀ اشکی که در نماز فشانی محمّدا تو کریمی، محمّدا تو رحیمی محمّدا تو امینی، محمّدا تو امانی سعیدْ آن که تو او را بهسوی خویش بخوانی شقیاست آن که تواَش از حریم خویش برانی تو عزّت و شرف و مجد و فخر و فرّ و شکوهی تو پشتوانه و پشتوپناه و توشوتوانی ستونِ خانۀ ایمانِ بندگان خدایی عمودِ خیمۀ اسلامِ مسلمین جهانی هزار چشمۀ حکمت، هزار زمزم رحمت ز قلب پاک تو جوشیده آشکار و نهانی غبار هیچ پلیدی به دامنت ننشیند تو پاکدامن و پاکیزهطبع و پاکزبانی خدای خواسته تا قدر و منزلت به تو بخشد خدای خواسته قرآن بماند و تو بمانی به پنج نوبت، گلدستهها ز مشرق و مغرب زنند بانگ «محمّد» بدان زبان که تو دانی ستوده آمد نامت، شنوده باد پیامت بلند باد مقامت، که سرو باغ جنانی تویی که ریشه و اصلی، تویی که حلقۀ وصلی نشسته در دلِ خُرد و کلان و پیر و جوانی جهان پُر است ز خشم و خروش و خیزش امّت رسیده موج رهایی ز هر کران به کرانی بِهِل که خصمِ سیهدل زبان بههرزه گشاید کجا رسد به تو ای مه ز بانگ هرزه زیانی بریده باد دو دستی که در جفای تو کوشد شکسته باد اگر وا شود بهیاوه دهانی چگونه لاف سخن در ستایش تو توان زد تویی که لایقِ مدح تو نیست هیچ زبانی سزد که عذر ز تقصیر خویش خواهم و زین پس سپر بیفکنم و زه نیفکنم به کمانی فرود آیم و بار دگر بلند بگویم: محمّدا به که مانی، محمّدا به چه مانی
تاریخ انتشار : سه شنبه ۱ تير ۱۳۹۵ ساعت ۰۲:۰۸
غلامعی حداد عادل در دیدار شب گذشته رهبر انقلاب با شاعران شعری با نام «عذر تقصیر» تقدیم کرد.«عذر تقصیر»محمّدا به که مانی، محمّدا به چه مانی«جهان و هر چه درو هست صورتند و تو جانی»حکایتی که تو داری به هیچ چامه نگنجدفزون ز طاقتِ اندیشه و زبان و بیانیندانمت چه بنامم، ندانمت چه بخوانمکه هرچه گویم و خوانم، چو بنگرم، به از آنیتو در خیال نیایی، تو در قیاس نگنجیکه خود حقیقت برتر ز فهم و وهم و گمانیتویی که رشتۀ پیوند آسمان و زمینیتویی که پنجرۀ روشنِ زمین و زمانیتویی که صاحب خُلق عظیم و طبع کریمیتویی که صاحب صبر جمیل و قدر گرانیتویی که در شبِ تاریکِ دهر نور امیدیتویی که در تن دنیای خسته روح و روانیپیامآورِ توحید و عدل و حکمت و عقلیرسول رحمت پروردگار عالمیانیتو آن درخت برومند بوستان بهشتیکه میوۀ گل اخلاق بر زمین بفشانیبه راه حقّ و عدالت دمی ز پا ننشینیمگر نهال عدالت به دست خود بنشانیروا به کیش تو هر چیز پاک و طیب و طاهرحرامْ هر چه پلیدی بر او نشانده نشانیتو بندِ بردگی از پای خَلقِ خسته گشایینجاتبخش خلایق ز رنجِ بارِ گرانیز ابر تیره ببارد به آبروی تو باراننگاهدارِ یتیمان، پناهِ بیوهزنانیبه باغ عشق و محبّت، گل همیشه بهارینه آفتی به بهار تو میرسد نه خزانینشسته نزد فقیران، به مهربانی و نرمیستاده بر سرِ راهِ ستمگران جهانیلطیف و نرم، چو باران، به خاک خشک بیابانبه دشت تشنۀ ایمان، تو جویبار روانیتویی که محرم رازی، تویی که اهل نمازیخوشا شبِ تو که هر شب نماز عشق بخوانینماز خواندی و از دیده سیل اشک گشودیفدای قطرۀ اشکی که در نماز فشانیمحمّدا تو کریمی، محمّدا تو رحیمیمحمّدا تو امینی، محمّدا تو امانیسعیدْ آن که تو او را بهسوی خویش بخوانیشقیاست آن که تواَش از حریم خویش برانیتو عزّت و شرف و مجد و فخر و فرّ و شکوهیتو پشتوانه و پشتوپناه و توشوتوانیستونِ خانۀ ایمانِ بندگان خداییعمودِ خیمۀ اسلامِ مسلمین جهانیهزار چشمۀ حکمت، هزار زمزم رحمتز قلب پاک تو جوشیده آشکار و نهانیغبار هیچ پلیدی به دامنت ننشیندتو پاکدامن و پاکیزهطبع و پاکزبانیخدای خواسته تا قدر و منزلت به تو بخشدخدای خواسته قرآن بماند و تو بمانیبه پنج نوبت، گلدستهها ز مشرق و مغربزنند بانگ «محمّد» بدان زبان که تو دانیستوده آمد نامت، شنوده باد پیامتبلند باد مقامت، که سرو باغ جنانیتویی که ریشه و اصلی، تویی که حلقۀ وصلینشسته در دلِ خُرد و کلان و پیر و جوانیجهان پُر است ز خشم و خروش و خیزش امّترسیده موج رهایی ز هر کران به کرانیبِهِل که خصمِ سیهدل زبان بههرزه گشایدکجا رسد به تو ای مه ز بانگ هرزه زیانیبریده باد دو دستی که در جفای تو کوشدشکسته باد اگر وا شود بهیاوه دهانیچگونه لاف سخن در ستایش تو توان زدتویی که لایقِ مدح تو نیست هیچ زبانیسزد که عذر ز تقصیر خویش خواهم و زین پسسپر بیفکنم و زه نیفکنم به کمانیفرود آیم و بار دگر بلند بگویم:محمّدا به که مانی، محمّدا به چه مانی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 117]