تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):در روز جمعه هيچ عملى برتر از صلوات بر محمد و خاندان او (ع) نيست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845305249




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

رضا کیانیان: پدرم کله پز و از نوچه های طیب خدابیامرز بود - سایت خبری تحلیلی تدبیر


واضح آرشیو وب فارسی:تدبیر: روزنامه ایران مصاحبه مفصلی با رضاکیانیان انجام داده است. بخشهایی از اظهارات او را می خوانید: *پدر من کله پز بود و از نوچه های طیب خدابیامرز بود. بزن بهادر و باستانی کار بود و همدوره هفت کچلون و حسین رمضون یخی. *ما کلاً در تهران بودیم. من متولد میدان خراسان هستم، مسجد لرزاده. مادرم مشهدی بود. بعد از ازدواج در تهران ساکن شد. اول برادرم (داوود) که9سال از من بزرگتر است متولد می شود و بعد من. یک سال و نیم بعد هم مهاجرت می کنیم به مشهد و من آنجا بزرگ می شوم. پدر من با چنین پیشینه ای به مشهد می آید. *یکی از برادرهایم تعریف می کند که یک روزی دم مغازه با بابام نشسته بوده اند که یک پیرمرد مو سرخه ای وارد می شود. بابام خیلی تحویلش می گیرد. مغازه که خلوت می شود به برادرم می گوید می دانی بابای تو چه بلایی سر ما آورده است؟! بابای من که تا آخر عمر یک هوا همچنان جاهلی حرف می زد می گوید «ولش کن چه کار داری پرویز» خلاصه همین پرویز تعریف می کند که وقتی بابای تو وارد مشهد شد من و غلامحسین پشمی دو تا لات مشهد بودیم. حالا یک لات تهرانی به مشهد آمده است. باید دوئل می کردیم. در مشهد یک ساختمانی بود به اسم چهارطبقه که الان جزوی از دروازه طلایی مشهد است و خراب شده است. جلوی آن قرار می گذارند. بابای من با چاقو شکم غلامحسین پشمی را پاره می کند البته آنها بلد بودند چگونه چاقو بزنند که طرف نمیرد و فقط روده هایش بیرون بریزد. بعد از این دوئل غلامحسین پشمی روده هایش را جمع می کند و می رود که بخیه بزند و بابای من مجوز ورود به مشهد می گیرد. *خب این داستان بابای من که به حسین تهرانی مشهور بود. مادرم هم یک زن محجبه معتقد بود. هم پدر و هم مادرم بی سواد بودند. *در دوره نوجوانی، من تابستان ها روی پشت بام یا در حیاط می خوابیدم. ساعت ها خوابم نمی برد چون آسمان را نگاه می کردم و فکر می کردم که خدا کجاست و از وحشت گریه ام می گرفت و بعد خوابم می برد. همین عامل باعث شد که بشدت آدم مذهبی شوم تا رازهای آن طرف را کشف کنم خب ما خانواده مذهبی هم بودیم ولی من به صورت مشخص رفتم دنبالش و صبح تا شب در مساجد بودم و مرید این و آن شدم تا ببینم این رازها چه هستند. یک دوره ای هم به همین دلیل درس طلبگی خواندم. *من پیش مرحوم سید حسن ابطحی درس می خواندم. یک روز گفت که فردا روز عمامه گذاری توست؛ وقتی شنیدم که فردا روز عمامه گذاری ام است وحشت کردم و تا صبح نخوابیدم. دعا خواندم. نماز شب خواندم. هر چه دعا بلد بودم خواندم تا از این تردید نجات پیداکنم. بالاخره صبح به این نتیجه رسیدم و دلم قرص شد که لزومی ندارد عمامه بگذارم. صبح مطمئن شدم رفتم پیش آقای ابطحی و گفتم: حاج آقا اگر اجازه بدهید من عمامه نگذارم. برای اینکه اگر عمامه بگذارم دیگر نمی توانم سینما بروم، تئاتر ببینم و بازی هم نمی توانم بکنم. موسیقی هم که نمی توانم گوش کنم و اصلاً دیوانه می شوم. به حرف هایم گوش کرد و کمی فکر کرد و گفت: خب نکن، باریکلا، خیلی هم خوب است. با این کلامش یک بار بزرگی از روی دوش من برداشته شد. *سال 1351 در دانشکده هنرهای زیبا قبول شدم و به تهران آمدم.وقتی به تهران آمدم از آن آدم هایی بودم که کله ام بشدت بوی قرمه سبزی می داد. من در مشهد با دکتر شریعتی دوست بودم؛ یعنی گروه تئاتر ما با ایشان دوست بود. بعد که آقای شریعتی به حسینیه ارشاد آمد، من هم به تهران آمدم و دوباره ایشان را در حسینیه ارشاد می دیدم.


یکشنبه ، ۳۰خرداد۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تدبیر]
[مشاهده در: www.tadbirkhabar.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 57]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن