تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):چه بسا روزه‏دارى كه از روزه‏اش جز گرسنگى و تشنگى بهره‏اى ندارد و چه بسا شب زنده‏دارى كه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845517560




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ساختار قدرت درآمریکا کلینتون را می خواهد - پایگاه خبری مجلس مازندران


واضح آرشیو وب فارسی:مازند مجلس: مازندمجلس : انتخابات در ایالات متحده آمریکا و مواضع دو کاندیدای حزب جمهوریخواه و دموکرات نسبت به مسائل داخلی و خارجی بیش از گذشته مورد توجه مردم جهان و به خصوص تحلیلگران خاورمیانه قرارگرفته است. شگفتی این روزهای آمریکا، ترامپ است. او توانسته اوباما و سیاست هایش را به گونه ای عامل اصلی افول قدرت آمریکا در جهان جلوه دهد و با بهانه قرار دادن داعش و تهدید کشورش از سوی این گروه تروریستی علیه مسلمان ها موضع منفی بگیرد. در طرف مقابل هم هیلاری کلینتون قرار دارد که مدت هاست به عنوان نماینده دیپلماسی خود را به جامعه آمریکا معرفی کرده است. برای بررسی انتخابات آمریکا و نگاه احزاب مختلف آمریکایی به خاورمیانه «آرمان» میزگردی را با حضور دو کارشناس برجسته مسائل آمریکا برگزار کرد. مطهرنیا از آینده پژوهان مسائل بین الملل است و قاسم محبعلی نیز از دیپلمات های برجسته وزارت خارجه است که سال های متمادی در این زمینه به فعالیت پرداخته است. انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا به یک پدیده پیچیده تبدیل شده است، ابعاد این پدیده را چطور ارزیابی می کنید؟ قاسم محبعلی: انتخابات اخیر ریاست جمهوری در آمریکا بیشتر از انتخابات گذشته مورد توجه مردم جهان قرارگرفته است. در میان نامزدهای دموکرات سندرز هم مورد توجه است. گرایش سندرز نسبت به ساختار ایالات متحده گرایشی انتقادی است. وی خواستار تغییرات دراداره کشور است و شعارهای عوام گرایی می دهد. اصولا درغرب زمانی که مشکلات اقتصادی به وجود می آید، چپگرایان عرصه را برای حضور خود هموار می بینند و زمانی که بحران های امنیتی به وجود می آید، راستگرایان بیشتر مورد استقبال مردم و افکار عمومی قرار می گیرند. کلینتون نیز خود پدیده است. در صورت پیروزی، وی نخستین رئیس جمهور زن آمریکا خواهد شد. درسوی دیگر، در رقابت های درون حزبی جمهوریخواهان شاهد پدیده هایی تامل برانگیز هستیم. از شانزده کاندیدای ابتدایی این حزب ترامپ، کروز و کسیک به مرحله انتهایی رسیدند. ترامپ مانند سندرز برخاسته از راست ترین گرایش حزب جمهوریخواه است و جزو ساختار این حزب محسوب نمی شود و به انزواگرایی تمایل دارد. وی هیچ گونه سابقه دولتی ندارد و یک بسازوبفروش است که بیشتر فعالیت رسانه ای انجام می داده است. البته تدکروز نیز به نوبه خود پدیده ای تامل برانگیز بود. وی یک کوبایی اصیل و شهروند دوتابعیتی آمریکایی -کانادایی بود. اینک درنتیجه فعل و انفعالات حزبی ترامپ وکلینتون به کاندیداهای اصلی دوحزب تبدیل شده اند. نظرسنجی ها تا به امروز نشان می دهد که آرای ترامپ و کلینتون به هم نزدیک است و آرای ترامپ نیز با سرعت بیشتری درحال افزایش است. اما آرای کلینتون درچند ماه اخیر جهش فراوانی درمقایسه با ترامپ نداشته است. آرای ترامپ باعث ایجاد نگرانی دراروپا و جهان شده است. البته روس ها و صهیونیست ها از رشد آرای ترامپ خوشحالند. از سوی دیگر ترامپ باعث سرگردانی درون حزب جمهوریخواه شده است. سناتورهای ارشد حزب جمهوریخواه از نوع تفکر ترامپ رضایت ندارند. نژادپرستی ترامپ برای بزرگان حزب جمهوریخواه درک شدنی نیست. لذا می توان ادعا کرد بدنه حزب جمهوریخواه رضایت چندانی از ترامپ ندارند. همچنین ترامپ ثابت کرده است پیش بینی ناپذیر است. حال سوال این است که آیا شعارهای او و پیش بینی ناپذیری اش قابلیت اجرایی درساختار آمریکا را دارد یا نه. ساختار آمریکا دارای منافع تعریف شده درداخل و خارج است. آمریکا تنها کشوری است که امنیت داخلی وخارجی آن تا این اندازه در هم تنیده شده است. از سوی دیگر سخنان ترامپ درباره چین ممکن است اقتصاد چین را با بحران روبه رو کند. او مرتبا وعده خروج از پیمان های بین المللی و متوقف کردن برجام را می دهد. سخنان ترامپ تصمیمات ساده ای نیست. اگر ترامپ رئیس جمهور شود، باید منتظر فعل و انفعالات زیادی از وی باشیم تا زمانی که وی با ساختارآمریکا هماهنگ شود. از سوی دیگر خانم کلینتون سابقه وزارت خارجه و سناتوری را با خود همراه دارد. درمجموع می توان گفت با رئیس جمهور شدن کلینتون تغییرات محسوسی در آمریکا اتفاق نخواهد افتاد. البته نحوه اداره وزارت خارجه در گذشته از سوی کلینتون همواره مورد بحث بوده است. کلینتون شخصیت کاریزماتیکی ندارد و از سوی دیگر نه ویژگی های بیل کلینتون در وی هست و نه می توان وی را با اوباما مقایسه نمود. آیا نگرش های تازه و سیاست های ترامپ و سندرز قابلیت اجرایی شدن در فضای اجرایی آمریکا رادارد؟ مطهرنیا: برای اینکه بتوانیم تحلیل جامع و مانعی از وضعیت انتخابات آمریکا داشته باشیم، لازم است به نظام آمریکا همچون یک متن بنگریم. بافت موضوعی این متن یعنی انتخابات ریاست جمهوری را نیز باید در یک بافت موقعیتی مورد بررسی قرار دهیم و جایگاه رئیس جمهور در وضعیت کنونی را نیز به طور جدی بازتعریف کنیم تا درک کنیم به چه علت در کشوری مانند آمریکا، آن هم در آغاز قرن جدید، با پیشرفت های فناوری در زمینه ارتباطات و ورود انسان به دنیای فرامدرن درجامعه آمریکایی، شخصیتی مانند ترامپ ظهور می کند. این پرسش مطرح است که چرا در جامعه آمریکا با وجود فرهنگ آمریکایی و با وجود موفقیت هایی که در قرن بیستم داشته و به رغم پیروزی در جنگ سوم جهانی موسوم به «کلد واتر»، بعد از روی کار آمدن رئیس جمهوری بسیار باشخصیت و دانشگاهی، نوعی پوپولیسم متمایل به لمپنیسم سربرمی آورد و می تواند به عنوان یک پدیده در حزب جمهوریخواه، به رغم مقاومت ژنرال های بزرگ این حزب، به عنوان کاندیدای اصلی نزد افکار عمومی معرفی شودو جا بیفتد. اگر جمهوریخواهان بخواهند ترامپ را در کنگره نهایی خود حذف کنند، به واقع هزینه های زیادی را پرداخت خواهند کرد و به گونه ای شکست زودرس را خواهند پذیرفت. این پرسش اساسی است از متن. اگر بافت موضوعی و بافت موقعیتی را درنظر نگیریم، باید به عاملیت سیاسی، ساختار سیاسی و کارکرد سیاسی در آمریکا بنگریم و با ارتباط دادن آنها به تحلیل معناداری برسیم. درمرحله نخست، من بافت متن جامعه آمریکا را دریک جمله بیان می کنم. آمریکا پژواک بخش تکثرهای گوناگون نژادی و ملی و ملیت های گوناگون در جغرافیایی واحد است. آمریکا نشان دهنده تکثر در وحدت است، نه وحدت در تکثر. آمریکا امروز در زمینه سیاست پارادایم ساز شده است. این کشور آیینه اصلی تحرک در دنیاست و به این دلیل است که انتخابات در واشنگتن و روی کار آمدن یک رئیس جمهور در این سوی دنیا موثر است. امروز یکی از مسائلی که لایه های گوناگون مخالف سیاسی، حتی بیش از موضوعات داخلی کشورهای آسیایی به آن توجه دارند، این است که آیا در آمریکا ترامپ رئیس جمهور خواهد شد یا نام کلینتون از صندوق های رای بیرون می آید. این به واسطه بافت متن آمریکاست. بافت موضوع در این بررسی انتخاب چهل و پنجمین رئیس جمهور آمریکاست. مهم ترین عاملیت سیاسی در ایالات متحده طبق قانون شخص پرزیدنت است. او با رای مستقیم مردم بر جایگاه ریاست جمهوری آمریکا می نشیند و بیش از دو دوره نمی تواند رئیس جمهور ایالات متحده باشد. در شرایط کنونی، دوران حکمرانی اوبامای دموکرات که در سال ۲۰۰۸ میلادی در چارچوب قدرت هوشمندتر آمریکایی و مدیریت افکار عمومی توسط ساختار قدرت رسمی و غیررسمی در آمریکا به عنوان نخستین رئیس جمهور کنیایی تبار به قدرت دست یافت، در حال اتمام است. اوباما به عنوان چهل و چهارمین رئیس جمهور بعد از جورج بوشی رئیس جمهور شد که نئوکان بود و درواقع می توانیم بگوییم نمایندگی سه جناح فکری رادیکال در را برعهده داشت: اول بنیان گرایی مذهبی، مسیحی، دوم شوونیزم سیاسی و سوم رادیکالیسم نظامی. زمانی که بوش سرکار آمد، زمانه گذار از منطق نظم کهن جهانی در جنگ سرد به منطقی بود که پدر او در یازده سپتامبر ۱۹۹۰ تحت عنوان نظم نوین جهانی مطرح نموده بود؛ دنیایی که سراسر از آزادی و انباشته از عدالت و مملو از رفاه و دور از ترور در سرتاسر جهان به رهبری ایالات متحده بود و این طرح باید عملیاتی می شد. نئوکان ها آمدند تا این دیدگاه بوش اول را با رهبری بوش دوم شکل ببخشند، اما با وجود لشکرکشی بعد از یازده سپتامبر با چالش های جدی روبه رو شدند. در همان سال بود که آمریکایی ها طرح قدرت هوشمند آمریکایی را در موسسه «سی ای اس آی» (موسسه مطالعات استراتژیک) شکل دادند. بر اساس قدرت هوشمندتر آمریکایی و پیوند دو ساختار رسمی قدرت و ساختار غیررسمی قدرت در آمریکا که اولی نماینده دولت حداقلی و دومی نماینده نیروهای اجتماعی حداکثری بود، اوباما به عنوان نخستین رئیس جمهور آمریکا توانست همین هیلاری کلینتون و در مرحله بعد مک کین را شکست بدهد و به ریاست جمهوری آمریکا برسد. لذا می توانیم بگوییم دولت اوباما محصول گذار تاریخی ایالات متحده از دکترین امنیتی یا پیش دستی به قدرت هوشمندتر آمریکایی بود. لذا در این فرایند باید ریل عوض می شد و با تغییر ریل باید قطار جدیدی در ریل راه می افتاد. این قطار اوباما بود. اما پرسش این است که در وضعیت کنونی آیا ریل قطار باید تغییر کند؟ آیا قدرت هوشمندتر آمریکایی و گسترش دموکراسی هدایتی آمریکایی در هارتلند بزرگ به پایان رسیده است که شاهد یک بوش رادیکال تر تحت عنوان ترامپ باشیم؟ به نظر می آید ساختار رسمی وغیررسمی قدرت در آمریکا به این نتیجه نرسیده است. این است که ژنرال های حزب جمهوریخواه هم از ترامپ حمایت نمی کنند. ترامپ به میدان آمده است، چون ساختار رسمی قدرت در آمریکا کلینتون را می خواهد. هیلاری کلینتون سنتزی است از اوباما و بوش پدر. اگر بوش پدر و اوباما را در یک دیگ بجوشانیم، عصاره آن هیلاری کلینتون خواهد بود؛ کلینتونی که ازیک طرف در جناح راست حزب دموکرات قرار دارد و در برابر سندرز قرار می گیرد که در جناح چپ حزب دموکرات است و نزدیک جناح میانه و فرد معتدلی به نام اوباما در میان روشنفکران یا حزب دموکرات است. از این جهت اوباما از وی حمایت می کند، چرا که وی می تواند ادامه دهنده راه اوباما در چارچوب دکترین قدرت هوشمندتر آمریکایی باشد. این جا رمز و راز مطرح شدن ترامپ از منظر قدرت پیش می آید و آن این است که ترامپ برگ ریسک ایالات متحده آمریکا برای باقی ماندن دموکرات ها درکاخ سفید است. ترامپ یک برگ برنده برای کلینتون است، زیرا اگر ملت آمریکا عقلایی رای دهند، براساس آنچه جناب محبعلی در پاسخ به پرسش شما بیان کرد، ترامپ یک پدیده لمپنیستی با جهت گیری های پوپولیستی و سیال است و هیچ ثبات رایی در وی نمی بینیم. اخیرا هیلاری کلینتون نقطه نظرات وی را کنار هم گذاشت و نتیجه گرفت که وی به هیچ وجه در اعلام مواضع خود از منطق خاصی پیروی نمی کند. ترامپ برگ ریسک بزرگی است، زیرا جامعه آمریکایی جامعه سیاسی نیست و در رای دادن عاطفی عمل می کند. با وجود آرای الکترال این عاطفه تا حدود زیادی به حاشیه می رود. لذا این امکان وجود دارد که ترامپ که برگ به قدرت رسیدن کلینتون باشد، تبدیل به ضد خود شود و وی تبدیل به برگ ریسکی در ساختار قدرت آمریکا شود. نگرش ترامپ جمهوریخواه و هیلاری کلینتون دموکرات نسبت به تحولات منطقه خاورمیانه در صورت پیروزی چگونه خواهد بود؟ قاسم محبعلی: همان طور که آقای مطهرنیا فرمودند، باید توجه داشت در جامعه آمریکا تحولات زیادی درحال شکل گیری است. نگرش های جدید نیز در آمریکا بین نیروهای سیاسی درحال شکل گیری است. یکی از بحث های پسایازده سپتامبر مساله جهانی شدن بود که آمریکا تا آن زمان این مساله را دست کم گرفته بود یا سران آن، این مساله را اقتصادی می دانستند. اگر کمی به عمق مساله بازگردیم، در زمان بوش نئومحافظه کاران اهدافی از جمله کنترل چین را دردستور کار داشتند، اما یازده سپتامبر در این نگاه تحولاتی به وجود آورد. آمریکا با مساله جدید روبه رو شد که برای نخستین بار یک نیروی بازیگر غیر دولتی از مکانی دورافتاده و غیرتوسعه یافته به حساس ترین مرکز اقتصادی آمریکا حمله کند. لذا آمریکا تحت این شرایط در زمان بوش تحولاتی را با حمله به افغانستان و عراق به وجود آورد که برای این کشور هزینه فراوانی داشت. افغانستان و عراق با حمله آمریکا با بحران امنیت روبه رو شدند. عراقی که قادر بود سمبل دموکراسی شود به سرنوشت غم انگیز فعلی دچار شده است و آینده روشنی هم برای خاورمیانه مشخص نیست. اگر به سیاست خارجی آمریکا نگاه کنیم، این کشور با سه چالش در سیاست خارجه روبه رو است. یکی مساله امنیت است که بر اساس آن برای آمریکایی ها مرزی بین امنیت داخلی و خارجی وجود ندارد. آمریکا دارای مولفه های قدرتمندی از جمله نفت، پایگاه های نظامی وبرتری تکنولوژیکی است. مساله بعدی مساله منافع آمریکاست. منافع ملی این کشور به عنوان منافع ملی همه کشورها محسوب می شود. حتی منافع چین هم به منافع آمریکا گره خورده است. کوچک ترین اتفاق در اقتصاد آمریکا منافع کل کشورها را تحت تاثیر می گذارد. چالش سوم ارزش های آمریکایی است که شامل اقتصاد و جامعه آزاد و حقوق بشر می شود. در مواجهه آمریکا با سایر کشورها اول امنیت و بعد ارزش های آمریکایی در اولویت قرار دارد. به همین جهت است که ارتباط با عربستان را می پسندد. از نظر آمریکایی ها دنیا به دو قسمت دارای نظم و بدون نظم تبدیل می شود. بوش کوشید جهان بدون نظم را به سمت و سوی جهان بانظم بکشاند. بوش و جمهوریخواهان با قدرت نظامی آمریکا می خواستند زمینه نوعی دموکراسی را درعراق به وجود آورند. حمله به عراق و افغانستان هزینه زا بود و درمقابل آن اوباما کوشید این وضعیت را مدیریت کند. دموکرات ها و اروپایی ها با حضور نظامی در عراق مخالف بودند. اوباما کوشید با استفاده از بازیگران بین المللی نقش آمریکا را در رهبری جهان بازگرداند که باعث ایجاد تحولاتی درخاورمیانه و خروج از عراق و انعقاد برجام در رابطه با ایران شد. براساس این پارامترها تنها در پرونده هسته ای این چالش امنیتی به چالش سیاسی برای آمریکا تبدیل شده است. ولی در مسائل خاورمیانه و داعش آمریکا به نتیجه ای نرسیده است. منطقه خاورمیانه با در نظر گرفتن شرایط سوریه، مصر و لیبی و عربستان نشان می دهد که وارد دوران تغییر شده است؛ تغییراتی که با آشوب همراه است. آمریکایی ها به دنبال توسعه سیاسی و اقتصادی درمنطقه بودند. باید بررسی کرد که این مفهوم تا چه اندازه به ارزش های آمریکایی و چه اندازه به منافع آنها بستگی دارد و این مساله در نگرش آمریکا به عربستان و فلسطین اشغالی با چالش روبه رو شده است. شاهد هستیم که دموکراسی آمریکایی درلیبی اثرگذار نبود. دموکراسی، لیبی را به کشور از هم پاشیده تبدیل کرد. درعراق خروج آمریکایی ها اثری نداشت و شرایط این کشور باعث شد که آمریکایی ها و نیروهای دیگر به این کشور وارد شوند. درسوریه نیز به همین شکل هم آمریکایی ها و هم روس ها و ایرانی ها در این کشور سعی در ایفای نقش داشتند. واقعیت این است که در خاورمیانه با خروج آمریکایی ها از افغانستان مشخص نیست چه تحولاتی به وجودآید. درپاکستان نیز این بحران ها وجود دارد. از سوی دیگر اگر آمریکا از انرژی دنیا بی نیاز شود، اتفاقات مهمی درخاورمیانه رخ خواهد داد. لذا در این شرایط پیچیده ترامپ تنها شخصی است که برنامه خاصی ندارد. درگذشته جمهوریخواهان در مقایسه با دموکرات ها دقیق تر و برنامه ریزی شده تر به مسائل جهانی می اندیشیدند. اینکه ترامپ چگونه به حوزه امنیت آمریکا می اندیشد، مشخص نیست. ترامپ از سوی دیگر عملا خلاف ارزش های آمریکایی شعار می دهد که شگفتی ساز است. آینده خاورمیانه درحال تغییر بر سر چندراهی است. تغییر اشاره شده در سطوح منطقه ای و ملی و حتی جهانی درخاورمیانه تعریفی ندارد. هرکشوری از تغییرات خاورمیانه برداشت خود را دارد. آمریکایی ها یک نگرش به تغییرات منطقه دارند و ایران به بیداری اسلامی از آن یاد می کند. از سوی دیگر روس ها نیز آن را دسیسه سرمایه داری می دانستند. هیچ تصور واحدی درباره تغییر در خاورمیانه وجود ندارد. همچنین درمیان گروهای مختلف نیز گرایش های متفاوت وجود دارد. مخالفان اسد شامل گرایش های مختلف سیاسی و مذهبی هستند. درکنار این گروه ها کرد ها از فرماندهان زن استفاده می کنند که مخالف اندیشه داعش است. بنابراین خاورمیانه گرفتار پیچیدگی خاصی شده است. تمام این تحولات را نمی توان از سیاست خارجه آمریکا جدا کرد. درنتیجه اینکه در آمریکا ترامپ یا کلینتون سر کار بیایند، برتحولات خاورمیانه اثرگذار است. از سوی دیگر نوع نگرش کشورهای تاثیرگذار خاورمیانه نیز در آمریکا بررسی می شود که نوع دولت ها در آن کشورها تنها یک حادثه یا نوعی روند است؟ نوع انتخابات در ایران و آمریکا و دست نگاه داشتن بانک های ایرانی نیز در این زاویه قابل بررسی است. برجام و مساله مبارزه با تروریسم و صلح خاورمیانه و مسائل دیگر تحت تاثیر انتخابات آمریکا است. اگر هرکشور قدرتمندی درمنطقه این مسائل را بررسی نکند، ممکن است با چالش های جدی ای روبه رو شود. چالش های اساسی درخاورمیانه وجود دارد. این چالش ها درآمریکایی که امنیت خود را در امنیت جهانی خلاصه می کند، درنگرش های کلینتون و ترامپ با چه تغییراتی روبه رو خواهد شد؟ مطهرنیا: ایالات متحده آمریکا از ۱۹۹۰ به این سو دیگر سیاست خارجی ندارد، بلکه سیاست جهانی و بین المللی دارد. آمریکا دیگر یک کشور در جهان نیست، بلکه پژواک کشورهای گوناگون جهان در یک جغرافیاست. این است که آقای محبعلی با سال ها تجربه دیپلماتیک، با من مطهرنیا که از منظر مطالعاتی به آمریکا نگاه کردم و درتهران آمریکا را مطالعه نمودم، به یک نقطه رسیده ایم. آمریکا به دنبال رهبری نظام بین الملل است و عملا بعد از فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی مدیریت امنیتی جهان را برعهده نگرفت، بلکه رهبری امنیتی جهان به آمریکا سپرده شد و اگرچه در دهه ۹۰ از فروپاشی ناتو سخن گفته شد و برخی از تحلیلگران خاورمیانه به دلیل نداشتن مطالعه عمیق اعلام کردند که ناتو فرو خواهد پاشید، اما امروز ناتو کشورهای اطرف ایران را به عنوان عضو ناظر پذیرفته است و برای هرکدام از آنها اتاقی مجزا در مقر ناتو تخصیص داده است. کشور های جنوب خلیج فارس امروز به عنوان عضو ناظر در تحرکات ناتو نقش دارند و امروز ناتو عزم خود را جزم کرده که به آسیای خاوری و جنوب شرقی پیوند بخورد. همین حالا بزرگ ترین بخشش آمریکا به دولت هند صورت پذیرفته است و بسیاری از دستاورد های تمدنی هند توسط دولت آمریکا به هند هدیه می شود. درارتباط با خاورمیانه دو رئیس جمهور در ایالات متحده آمریکا برای تسلط بر اروپا در چارچوب تئوری آزاد سازی امنیتی آمریکا جهت گیری پیش دستی را برای تسلط بر آسیا کلید زدند. نخستین رئیس جمهوری که این پروژه را عملیاتی کرد، بوش پدر بود. بوش پدر در زمان و موقعیتی مناسب با دکترین امنیتی پیش دستی وارد میدان شد و برای گسترش قدرت آمریکا از اروپا به آسیا رئیس جمهور آمریکا شد و بوش دوم معاون کلینتون را شکست داد. وظیفه جرج بوش انتقال قدرت آمریکا برای گسیل نیروهای آمریکا به کمربند طلایی قدرت در قرن ۲۰ میلادی از شمال آفریقا تا تبت بود. او باید نخست امنیت موجود در این منطقه را تخریب می کرد. تخریب امنیت موجود در این منطقه بهانه های حضور مستقیم آمریکا را در قلب هارتلند بزرگ شکل می داد و برخورد ایدئولوژیکی که در حوزه خاورمیانه به وجود آمده بود آمریکا را کمک می نمود و القاعده آن را نمایندگی می کرد. زدن برج های دو قلو بهانه خوبی برای گسیل داشتن نیروهای نظامی آمریکا به منطقه هدف جدید یعنی دروازه های ورود به آسیا بود. لذا بوش با قدرت تمام در افغانستان وارد عمل شد و به رغم مخالفت شورای امنیت وارد خاورمیانه شد. لذا تا این جا با سخنان آقای محبعلی موافقم، ولی این نکته که آمریکایی ها نتوانستند امنیت را درخاورمیانه حاکم کنند، درست نیست؛ زیرا اساسا آمریکایی ها نیامدند که درخاور میانه امنیت ایجاد کنند. آنها آمدند که مدیریت ناامنی کنند و در پرتو مدیریت ناامنی، حضور خود در خاورمیانه را نهادینه کنند. برای این نیاز به پایگاه در خاورمیانه بود که بهانه آن را القاعده به آمریکا داد. آمریکا بر موج مخالفان سوار شد و از این تهدید به صورت فرصت استفاده کرد و جغرافیای هدف خود را نشانه رفت. درسال ۲۰۰۶ آمریکایی ها به این نتیجه رسیدند که دوران تخریب گذشته و باید به دوران تاسیس وارد شوند و در این جا دکترین امنیتی پیش دستانه پایان پذیرفت و جوزف نای و آرمیتاژ دکترین قدرت هوشمند را به وجود آوردند که در ۲۰۰۷ عملیاتی شد و به جای تسلط جغرافیایی با اوباما به دنبال تسلط ارزشی بودند؛ چیزی که در بیانات آقای محبعلی تحت عنوان امنیت منافع و ارزش های آمریکایی به آن اشاره شد. جمله کلیدی اوباما در نخستین سخنرانی اش این بود: «آنان که می گویند قدرت ما از لوله تفنگ ما و از سرمایه و پول ما بیرون می آید، سخت در اشتباه هستند. قدرت آمریکا نه تنها از لوله تفنگ و سرمایه آمریکا، بلکه بیش از آنها از ارزش های آمریکایی بر می خیزد.» و همین اوباما بود که بیش از همه برای نظام ایران خطر ناک بود. براساس همین دکترین، اوباما به پادشاه عربستان تعظیم کرد و در ترکیه در مسجد کفش های خود را درآورد. در دانشگاه قاهره به حسنی مبارک تذکر می دهد که اگر روش قدرت را عوض نکنی، مردم روش های حکومتی شما را عوض خواهند کرد و بعد از آن بهار عربی رخ می دهد. لذا اوباما آمده بود حرکت بوش را ادامه دهد. او بوش را نقد می کند، ولی نفی نمی کند. اوباما در چارچوب دکترین هوشمند کاری کرد که عربستانی که پیش از این در حال نزدیک شدن به ایران بود، اعلام کند که حاضر است کل هزینه حمله نظامی به ایران را نقدا به آمریکا بپردازد و اینگونه توازن ضعف میان ایران و عربستان را به وجود می آورد. هر چند ایران با برجام از این توازن رهایی می یابد، ولی عربستان وارد بازی گذار در تحولات خاورمیانه می شود. حال سوال این است که دوران تخریب کنندگی بوش و تاسیس کنندگی اوباما باید به دوران تثبیت کنندگی کلینتون منتهی شود، یا به دوران ازهم پاشیدگی ترامپ بیانجامد. به نظر می رسد ساختار قدرت در آمریکا به دنبال تثبیت کنندگی یک عقاب آبی به نام هیلاری کلینتون است. آمریکا با قیمت نفت وارد جنگ با ایران شده است. آمریکا دیگر به واسطه نیاز به نفت وارد خاور میانه نشده است، بلکه می خواهد گلوگاه کنترل نفت را برای رقبای نزدیک خود یعنی سایر کشورهای صنعتی در دست داشته باشد. آمریکا به نفت خاورمیانه نیاز ندارد. لذا اگر این توازن منفی ادامه یابد، اگر بتواند بازیگران منطقه ای مانند ایران، عربستان و ترکیه و بازیگران بین المللی را درچارچوب دنیای جدید تک چندقطبی مجاب به پذیرش مدیریت امنیت خود کند، توازن ضعف در منطقه خاورمیانه تمام می شود و در مدیریت امنیت نسبی و نه ناامنی نسبی که گام سوم است، موفق خواهد شد. کل این بازی در سوریه رقم می خورد. اینکه آیا روسیه در سوریه تعامل امنیتی با آمریکا را می پذیرند؟ اینکه اروپایی ها تضمین کننده قدرت آمریکا در هارتلند نو یعنی خاورمیانه عربی خواهند بود؟ اگر آنها بپذیرند دنیای تک چند قطبی آینده را در سوریه استمرار پیدا خواهد کرد و مناطقی مانند عربستان، عراق و سوریه تجزیه نخواهند شد. اما اگر آنها نپذیرند، آمریکایی ها این توازن ضعف منطقه ای را در ضعف منطقه ای ایجاد خواهند نمود.آمریکا تا مرزهای جنوب عراق و هارتلندنو حاضر به معامله خواهد بود، اما منطقه خلیج فارس و فلات ایران که من آن را هارتلندنو نام می گذارم، اصلا به عنوان برگ معامله بین آمریکا و قدرت های بزرگ جهانی قابل پذیرش نیست و آمریکا هارتلندنو را منطقه اصلی خود جهت تسلط آینده بر بام جهان می داند و اگر برای آمریکا تسلط بر تبت در قرن ۲۱ میلادی اولویت استراتژیک است، به پیروی از این هدف گذاری استراتژیک یعنی تبت یا هارتلند، اولویت استراتژیک سلطه بر نوهارتلند یا فلات ایران است لذا ایران در ارتباط با خاورمیانه به عنوان تونل گذار از اروپا به آسیای شرقی و تسلط بر بام جهان می نگرد و نقطه گره آن تسلط بر هارتلند نو برای رسیدن به اولویت استراتژیک یعنی تسلط بر تبت است. نزدیک شدن آمریکا به هند و تلاش های وی جهت گسترش دموکراسی درخاورمیانه بزرگ، مدرن و مدرن تر پازل های استراتژیک آمریکاست که در قرن ۲۱ به دنبال آن است. آینده خاورمیانه و نگاه به این منطقه و نوع سیاست ما نسبت به این پهنه پرآشوب باید چگونه باشد؟ قاسم محبعلی: در ایران اختلاف نظر درباره داعش وجود دارد. برخی داعش را پدیده دست سازآمریکا می دانند. حال سوال این است: با توجه به برنامه ریزی هایی که آقای مطهرنیا درباره برنامه محوری آمریکا به آن اشاره کردند، چگونه ممکن است داعش بر ضد آمریکا تبدیل شود؟ داعش و سلفی گری و بازگشت به دوران طلایی هم واقعیت است. اگر لغت تکفیر را مورد مطالعه قرار دهیم، می بینیم در قدیم گروهی در مصر پدید آمد به نام «تکفیر الحجره». این گروه قاهره را شهر شیطانی اعلام کرد و اعلام نمود ما باید این شهر را تکفیر و سپس تخریب کنیم و مجددا براساس معیار اسلامی بسازیم. در این معنا که باید به قبل بازگردیم. لذا زمانی که افغانستان و عراق اشغال می شوند، این تئوری از آن رویداد خارج می شود. القاعده زمانی که در افغانستان روی کار آمد، سه دشمن را برای خود تعریف کرد: نخستین دشمن کمونیسم بود، دشمن بعدی غرب و صهیونیسم بودند و دشمن بعدی برای آنها شیعیان بودند. هرکدام از این موارد وقتی کنترل شود، انرژی آن به بخش های دیگر منتقل می شود. لذا زمانی که در پاکستان بحران القاعده در دوران اصلاحات در ایران کنترل شد، انرژی آن به بخش دیگر یعنی بخش صلیبی آن انتقال یافت. لذا داعش در عراق حاصل واقعیت های جهان عرب است. لذا داعش برای غرب، ایران و روس ها دشمن تلقی می شود. روس ها به هیچ وجه نگران اسد و سوریه نیستند. روس ها نگرانند که داعش به مرزهای چچن برسد. افراطی ترین بخش داعش، چچنی ها هستند که در سوریه و عراق حضور دارند.در مصر نهایتا ۵۰۰ هزار تحصیلکرده با دموکراسی آشنا بودند، لذا وقتی انتخابات برگزار شد، دموکراسی جایی درتحولات مصر نداشت و ارتش، اخوان و سلفی گری میاندار این تحولات شدند. در عربستان هم اگر انتخابات برگزار شود، حکومتی بدتر از داعش سر کار خواهد آمد. جایگزین آل سعود در بهترین حالت داعش است. از سوی دیگر در عراق دولت مالکی حاکم بود که مدیریت کارآمدی نداشت، مالکی به یک بخش از عراق توجه داشت. در نتیجه کسانی که مورد توجه وی نبودند، جذب داعش در سوریه شدند و عراق هم به اشغال داعش درآمد. این واقعیت ها در سوریه، یمن و بحرین ایجاد شده است. از سوی دیگر اگر به عقب باز گردیم عربستان علاقه مند بود که از القاعده و طالبان برای رودررویی با ما استفاده کند. اگر هوشیاری ما درآن زمان نبود، باید با طالبان می جنگیدیم. لذا ما باید در خاورمیانه سیاست های دقیقی داشته باشیم. تغییرات در خاورمیانه برای ما هزینه دارد. اگر عراق و سوریه تجزیه شوند، برای ما خطرناک است. ما باید به شکل گیری یک دولت ملی در این کشورها کمک کنیم. از سوی دیگر عربستان نمی تواند در قبال یمن کوتاه بیاید، زیرا برای ارتباط با جهان باید یا از تنگه هرهز عبور کند یا از کانال سوئز با دنیا رابطه برقرار کند. یک دولت عربی دموکراتیک در یمن عربستان را با بحران روبه رو خواهد کرد. درخاورمیانه ممکن است بازی های بزرگ تری وجود داشته باشد. نباید بدون شناخت از آن بازی ها وارد چالش های خاورمیانه شویم. خاورمیانه دارای جوامع متفرقی است. لذا باید ایران به سمت ثبات و امنیت درخاورمیانه حرکت کند. بنابراین می توان به تفاهم رسید. ما باید به تفاهم با کشورهای خاورمیانه بیاندیشیم. آینده برای دولت های غیر دموکراتیک در خاورمیانه چگونه خواهد بود؟ مطهرنیا: توفیق داشتم قبل از شروع این جلسه به یک کتاب ارزشمند در کتابخانه «روزنامه آرمان» نگاه کنم. کتاب فمنولوژی روح هگل کتاب ارزنده ای است. من سال ها است در باب قدرت می نگارم. امروز که این کتاب را ورق می زدم، مناسب دیدم به پدیدار شناسی قدرت و فمنولوژی قدرت اشاره کنم. وقتی هگل درباره فمنولوژی قدرت سخن می گوید سعی دارد سیر حرکت متعارف به سوی ارتفاعات فلسفی را نشان دهد و نوعی ادیسه روح را بیان می کند. من ادیسه قدرت را درپیکره تحرکات آمریکا در این بحث در نظر می گیرم؛ اینکه داعش نتیجه یک رویداد، حادثه و روند است. سیاست، تلاقی انسان آگاه با رویدادهای ناآگاهانه و روندهای نیمه آگاهانه است. این فمنولوژی قدرت درسیاست است، حوادث اتفاقی را دراختیار خود می گیرد و در بستر روندهای نیمه آگاهانه رویدادها را به نفع خود مدیریت می کند. لذا داعش را باید در این فضا مورد توجه قرارداد. این ادیسه قدرت تلاش دارد قدرت سیاسی نهفته درتاریخ را چون یک قلمرو حیوانی قدرت در اختیار خود بگیرد و آن را با سرشت مراحل گوناگون سیر مدیریتی قدرت پیوند بزند و به نفع خود مدیریت کند. قدرت محصول تاریخی است، آمریکایی ها توانسته اند نشان دهند که سیرحرکت قدرت متعارف به سوی ارتفاعات قدرت سیاسی در جهان است. آمریکا می خواهد امپراتوری قدرت جهانی را شکل دهد. این است که تبت را نشانه گذاری کرده است. این است که تلاش دارد در پذیرش رویدادهای ناآگاهانه و نگرش دقیق به این رویدادها و حوادث ناآگاه در بستر تاریخ آنها را به نفع خود مصادره کند. لذا داعش در جوزدگی ایدئولوژیک ناشی از تحولات درمنطقه به وجود می آید. روندهای جزم گرای ایدئولوژیک در منطقه محصولش داعش است. داعش را سیستم های اطلاعاتی و امنیتی کشورهای عربی حمایت می کنند. اگر مواردی مانند داعش از عربستان صادر نشود، در خود ریاض بدتر از آل سعود سروکار می آید. لذا عربستان باید آن را صادر کند و در مقابل اسلام آگاهانه در منطقه قرار دهد و آمریکا نیز از آن استفاده ابزاری می کند. جایی که تنش لازم باشد داعش را وارد می کنند. لذا در عراق، آمریکا از داعش حمایت می کند. فردا این موجود هر جا آلودگی ایجاد کند، قدرت ناآگاهانه وارد عمل می شود و در آسیای جنوب شرقی و روسیه و در محیط هدف آمریکا از آن به عنوان ابزار استفاده شود. لذا براساس پدیدار شناسی، حوزه عملیاتی داعش را در آسیای شرقی می بینم و حلقه اتصال آن پل افغانستان است و داعش در افغانستان فعال می شود و زمینه های ارتفاع گیری آمریکا را فراهم می آورد. این ادیسه قدرت است که آگاهانه با ناخودآگاه قدرت بازی می کند. آمریکا می خواهد نویسنده ادیسه قدرت در قرن ۲۱ میلادی باشد. لذا باید در مقابل این قدرت آگاهانه با آگاهی کامل برخورد کرد. باید در برابر قدرت هوشمند، قدرت هنرمندانه را فعال نمود.


یکشنبه ، ۳۰خرداد۱۳۹۵


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مازند مجلس]
[مشاهده در: www.mazandmajles.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 53]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن